eitaa logo
ققنوس
1.3هزار دنبال‌کننده
187 عکس
61 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
حاشیه‌نگاری دیدار ستایش‌گران اهل‌بیت(ع) با رهبر معظم انقلاب؛ ۱۴۰۲ (قسمت ششم/سه) «از صدقه‌سر شهدای گمنام...» مجتبی ادامه می‌دهد: «گرچه در بین حواریون، یهودا نیز هست گاه مشکل ناشی از کم‌کاریِ...» باز هم هنرمندانه از جمعیت جواب می‌گیرد: «...ما نیز هست» خاطرم هست که در آخرین جلسه اختبار که افراد نهایی یک‌بار در حضور اعضای شورا اجرا می‌کنند، همین شعر را خواند و به گمانم همین‌جا فرود می‌آمد، همان‌جا تذکر داد که باید این شعر ادامه پیدا کند و در نقطه انتقاد پایان نگیرد، بلکه در ادامه راه‌کارهایی ارائه دهد و امیدوارانه و با نگاه به آینده تمام شود... احتمالاً بعد از این تذکر بوده که بندهای بعدی اضافه شده... البته در کانال شاعر این اشعار که حاج احمد یادش رفت این‌جا معرفی کند، فراز دیگری بعد از این بند هست که مجتبی نخواند، به همان احتمالات پیشین: «غفلت از توصیه‌های رهبری کم‌کاری است تنبلی و سستی و تن‌پروری کم‌کاری است جای شادی، ناامیدی‌گستری کم‌کاری است آی مردم انتخاب سرسری کم‌کاری است دور باید کرد از سر فکر نامعقول را انتخاب ما مشخص می‌کند مسئول را» و به‌جایش با این ابیات ادامه داد: «آی مردم! کاشکی اعضای یک پیکر شویم دور باشیم از جدایی، یار یکدیگر شویم از دو قطبی‌ها بپرهیزیم، هم‌سنگر شویم کاش مثل حاج قاسم یاور رهبر شویم حاج قاسم را همیشه یار نیکو دیده‌ایم آنچه را رهبر توقع داشت...» باز هم از جمعیت جواب گرفت: «در او دیده‌ایم» و ادامه داد: «می‌رسد روزی که سختی‌های ما آسان شود با ظهور یار ما، هجران او جبران شود بیش‌تر از هر زمان ایران ما ایران شود بار دیگر مرد میدان راهی میدان شود» بیت ترکیب پایانی را نمی‌خواند: «قله نزدیک است بوی یار آید بر مشام حاج قاسم روی قله می دهد بر ما سلام» و بیت دیگری را جای‌گزین می‌کند: «آرزو دارم که بنشینم دوباره در برش تا بخوانم باز هم این نوحه را در محضرش» این هم کار هوشمندانه و هنرمندانه‌ای بود برای ایجاد پیوند با شعر بعدی: «شهید گمنام سلام...» تا شروع می‌کند، کل حسینیه امام خمینی(ره)، هم‌نوا می‌شوند...، همان ابتدا جمله‌ای کوتاه می‌گوید: «حضرت آقا! اگر چند نفر من را بشناسند، از صدقه‌سر شهدای گمنام هست... این هم شعر آخرین اجرای من در محضر حاج قاسم بود...» ادامه می‌دهد... سوز و حال عجیبی بر حسینیه حاکم است و همه می‌خوانند: «شهید گمنام سلام خوش اومدی مسافر من، خسته نباشی پهلوون شهید گمنام سلام پرستوی مهاجر من، صفا دادی به شهرمون» صدای اشک و ناله جمعیت بلند شده و تمام حجم حسینیه را پر کرده‌است... «راستی هنوز مادر پیرت تو خونه منتظره چرا این‌جا خوابیدی؟ چرا این‌جا خوابیدی؟ راستی مادر نصفه شبا با گریه از خواب می پره چرا این‌جا خوابیدی؟ چرا این‌جا خوابیدی؟ شهید گمنام...» مجتبی مانند یک فینال زودرس، همان ابتدا کار را تمام کرد، به نظرم عالی بود، عالی... همه کار کرد، خنداند، گریاند، از ایران گفت، از کرمان گفت، از حضرت زهراء(س)، از امیرالمؤمنین(ع)، از حاج قاسم، از شهداء و... البته دست‌مریزاد محکمی هم باید به شاعرش گفت... بعد از اتمام، عده‌ای از جمعیتی که این عقب نشسته‌اند، نیم‌خیز می‌شوند و عده‌ای هم سرپا تا جلو را ببینند... چند نفری هم از عقب‌تر فریاد می‌زنند: «آقا بشین! آقا بشین!» یکی هم با صدای بلند سؤال می‌کند: «رفت پیش آقا؟» من هم که در این انتهای حسینیه، هیچ تصویری از آن جلو ندارم... بعدها در کانال دیدم که این‌گونه توضیح داده بود: «وقتی برای دست‌بوسی رسیدم خدمت رهبر انقلاب، ایشان فرمودند: خیلی خوب بود شاعر این شعر چه کسی بود؟ گفتم آقای . فرمودند: خیلی خوب بود. از ایشان تقاضا کردم دعاگوی ما باشند. ایشان زحمت کشیدند و دعا کردند. تقاضای انگشتر کردم و با لبخندی پدرانه موافقت کردند. نوکر نوکران اباعبدالله/مجتبی» @mojtabaramezani ادامه دارد... ✍️ @qoqnoos2