eitaa logo
ققنوس
1.3هزار دنبال‌کننده
168 عکس
53 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
آخرین نوشته چهارشنبه ۱۲ بهمن ۱۴۰۱ دوست داشتم بنویسم و نمی‌توانستم، حتی چند کلمه‌. هرروز ضعیف‌تر از روز قبل می‌شدم و گرفتارتر. از بیمارستان که بیرون می‌آمدم تصورم از روزهای پیش رو این نبود، حال خوشی داشتم، سبک بودم‌، پر از امید و شوق‌. ناامیدی از درمان در وجودم چراغ امیدی روشن کرده بود که زندگی را در سایه مرگ از نو برایم تازه و شیرین می‌کرد؛ دوست داشتم روزهای پر عاطفه‌ای را با و و بگذرانم، پر خاطره، پر از گفت‌وگو و آغوش، پر از لبخند‌؛ دوست داشتم کار بکنم، برای سوره ماه رمضان کلی شوق و انگیزه داشتم، اتاقم را از نو چیدم، صندلی‌ام را آوردم بالای تختم، کتاب‌هایی که دوست داشتم را بالای سرم چیدم، برای خودم تبلت گرفتم -که هیچ وقت نداشتم!- چراغ مطالعه ایستاده‌ای که سال‌ها بود دوستش داشتم را سفارش دادم، حتی به رؤیای خریدن دوچرخه برقی فکر می‌کردم؛ دوست داشتم واپسین روزهایم بهترین و شادترین باشد، درونم اینگونه بود، بیرون اما سر سازگاری نداشت. ادامه دارد... @qoqnoos2
ادامه آخرین نوشته درد، زخم، ضعف، بیماری‌های رنگ‌رنگ، حال‌های بد پی‌درپی، به‌خودپیچیدن‌ها، تهوع‌ها و حال‌خرابی‌های لحظه‌به‌لحظه، افتادن‌های بدون بلندشدن، سوختن‌های ازدرون، مچاله‌شدن‌های در خود و درد و درد و درد، جایی برای این رؤیاها باقی نگذاشته بود. جز ناله صدایی از گلویم بیرون نمی‌آمد و جز درد و ضعف تجربه‌ای ثبت نمی‌کردم. جایی از کتابش با تفکیک میان و گفته بود همیشه هرچه اولی برای انسان‌ها زیبا بوده، دومی سخت و جانکاه بوده، چیزی شبیه به این مضمون و چه راست گفته بود، هرچقدر مرگ زیبا بود و سبکی و شادی و نور به همراه داشت، مردن درد و ناله و رنج. روزهای سختی را می‌گذراندم، بدون زیبایی‌هایی که دوست‌شان داشتم و به آن‌ها فکر می‌کردم. همین. @qoqnoos2