eitaa logo
ققنوس
1.3هزار دنبال‌کننده
185 عکس
59 ویدیو
4 فایل
گاه‌نوشته‌های رحیم حسین‌آبفروش... نقدها و‌ نظرات‌تان به‌روی چشم: @qqoqnoos
مشاهده در ایتا
دانلود
تو در کوه‌های ورزقان، در نقطه صفر مرزی چه کار می‌کنی مرد؟ صندلی نهاد ریاست جمهوری خار داشت که پشت آن ننشستی تا این شب عیدی، پیام تبریک برای این و آن ارسال کنی؟ می‌خواستی مثلا بگویی مردمی هستی؟ خب سوار تویوتا لندکروز ضدگلوله می‌شدی و چند نفر آدم را پیدا می‌کردی و از بین‌شان ردی می‌شدی و صدای شاتر دوربین‌ها و تمام. به جهنم که پیرمرد روستای دیزج ملک از زمان رضاخان تا الان، یک فرماندار را از هم نزدیک ندیده. به جهنم که روستای کهنه‌لو به ورزقان یک جاده درست و حسابی ندارد. به جهنم که روستای کیغول یه درمانگاه ندارد و همین ماه پیش یک زن جوان، قبل از اینکه به زایشگاه شهرستان برسد، بچه‌اش سقط شد. اقلا یک جای نزدیک با دسترسی هموار می‌رفتی سید! عدل رفتی سراغ نقطه‌ای که کل مملکت بسیج شده‌اند برای پیدا کردنت؟ انصافت را شکر. می‌گویند آن‌جا باران گرفته. زیر باران دعا مستجاب است. دعا کن برای خودت دعا کن برای ما؛ پیرمرد روستای کهنه‌لو را که یادت نرفته؟ همان که هنوز یک فرماندار را هم از نزدیک ندیده؟ دعا کن سید! شب عید است... | @mabnaschoole |
حکومتی که مردم برای خادم و کارگزارش به حرم ها بریزند، سیل دعا و صلوات راه بیاندازد، شکست ندارد ...
«ای مرد! در میانه میدان چه می‌کنی؟» ای مرد! در میانه میدان چه می‌کنی؟ در لابه‌لای جنگل و باران چه می‌کنی؟ میز ریاست تو چه کم داشت از رفاه در و در مه و بوران چه می‌کنی؟ دل‌کنده از اوامر و دستور و پایتخت در نقطه‌های مرزی ایران چه می‌کنی؟ ای هفت‌روز هفته، به فکر ضعیف‌ها هم‌شانه فقیر و ضعیفان چه می‌کنی؟ تهران اگر که شهر و مقرّ ریاست است پس در میان ایل و دهستان چه می‌کنی؟ شاعر: ✍🏻 @qoqnoos2
هدایت شده از حاج مهدی رسولی
در این انقلاب، یلدا را در آخرین شب اردیبهشت دیدیم! مگر یک مرد در جستجوی دردِ مردم تا کجا میتواند پیش برود که نشود پیدایش کرد؟! شب از نیمه گذشت، وقت نماز شب است، آقا سید! به خاطر دستهای رو به آسمان این مردم، بلند شو و در قنوتت دعا کن که همه پیدا شویم، ما برای تو و تو برای ما... لینک‌ توئیت
هدایت شده از هنر هیأت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت حجت الاسلام والمسلمین شهید سید محمدعلی آل هاشم تبریزی امام جمعه تبریز @honareheyat
هدایت شده از تلک الایام
روز ولادت حضرت معصومه سلام الله علیها بود. ساعت شش صبح سوار تاکسی شدم که بیایم به سمت منزل مادرم از تقاطع روبه روی ساختمان ناشران، پلیس خیابان را بسته بود. قرار بود ساعت ده صبح مراسم استقبال از رئیس جمهور باشد به سمت حرم مطهر. راننده آقای رئیسی را دوست داشت اما اعصابش خرد شده بود. می گفت خب چرا باید روز به این شلوغی از اول صبح خیابان ها را ببندند؟ خب همین مراسم را می گذاشتند توی جمکران مردم هم از بلوار پیامبر اعظم می رفتند استقبال هیچ جا هم راه بندان نمی شد... گفتم واقعا ایده ی خوبی است ان شاءلله دفعه ی بعد... @telkalayyam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«عجب گلی روزگار ز دست ایران گرفت...» پیرمرد قمی، باصفا و بی‌ریا بر سر و سینه می‌زند... و هم‌اوست که قدر گل‌های ازدست‌رفته انقلاب را می‌داند... انقلاب ما، انقلاب مستضعفان و پابرهنه‌ها بوده و خواهد بود... ✍ @qoqnoos2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«کاش بیدار شوم...» کاش بیدار شوم، آمده باشی به خراسان بعدِ کرمان و بشاگرد و گلستان و لرستان کاش بیدار شوم، اول اخبار تو باشی سرزده، سر زده باشی به دوتا شهر و دهستان رفته باشی سفر خارجه و زود بیایی بروی باز به محروم‌ترین نقطه ایران با عبای گِلی و عینک و عمامه خاکی پای درد دل مردم بنشینی کف میدان! -زاهدان- تا به کسی خسته نباشید بگویی یا کلنگی بزنی، مدرسه‌ای را به مریوان... کاش بیدار شوم، زائر مشهد شده باشم شب میلاد رضا باشد و خوش باشم و خندان کاش بیدار شوم، زیرنویس خبر امشب فقط از باد بگوید، فقط از بارش باران ✍️ @qoqnoos2
«تصویر ملت ابراهیم...» تصویر را نه در مزبله اینستاگرام، که در همین کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر باید جست‌وجو کرد... ، بر مسلک امامان‌شان، حنیف‌اند و عفیف... را با برهنگی چه نسبت؟ این خبر را برسانید به مدعیان دروغین ایران‌پرستی و ایران‌دوستی که حتی سنگ‌تراشه‌های باستانی هم بر خطای فهم و راه آنان گواه‌اند... صاحبان تمدن و تاریخ و ارباب فرهنگ و هنر بشریت هستند... حیا و عفت را در چادر خاکی و چهره معصوم این دخترکانی جست‌وجو کن که در مکتب تربیت مادر خود، این‌گونه به میدان آمده‌اند... از اول‌صبح برای مراسم تشییع آمده‌اند، بعد از نماز صبح در کنار مادر، خواب‌شان برده... با عکس‌هایی از ... @qoqnoos2
«آن دست پرچروک حنابسته...» (سروده افشین علا در وصف مادر شهید رئیسی) واکر به دست، پیرزنی خسته می‌رفت سوی تخت خود آهسته در آتش فراق پسر می‌سوخت می‌گفت با غریبه و وابسته: «آیا ز خاک پر زده فرزندم؟ آیا کبوترم ز قفس رسته؟» بیرون خانه منتظرش بودند مردم چه ناشناس چه برجسته هر دم برای تسلیت از هر سو می‌آمدند در صف پیوسته مثل کبوتران حرم پر زد مشهد به سوی آن زن وارسته هرچند او برای پذیرایی جایی نداشت درخور و شایسته حتی نداشت خانه دلبازی مشرف به صحن و گنبد و گلدسته اما شبیه بال ملائک بود آن دست پرچروک حنابسته ✍ @qoqnoos2