#قرآن_کریم
صفحه 1⃣5⃣5⃣
#ترجمه سوره مبارک #ممتحنه
🔸12 - ای پیامبر! چون زنان با ایمان نزد تو آیند و با تو بیعت کنند که چیزی را با خدا شریک نسازند و دزدی و زنا نکنند و فرزندان خود را نکشند و فرزندی نامشروع پیش دست و پای خود نیاورند که به دروغ [به شوهران خود] ببندند، و در کار نیک نافرمانی تو نکنند، با آنها بیعت کن و برایشان از خدا آمرزش بخواه که خداوند آمرزندهی مهربان است
🔹13 - ای کسانی که ایمان آوردهاید! مردمی را که خدا بر آنها خشم گرفته به دوستی مگیرید همانا از آخرت نومیدند [چون منکر آنند]، همان گونه که کافران از [باز آمدن] اهل قبور نومیدند
به نام خداوند بخشنده مهربان
🔸1 - آنچه در آسمانها و آنچه در زمین است همه تسبیح خدا میگویند، و او مقتدر حکیم است
🔹2 - ای کسانی که ایمان آوردهاید! چرا چیزی را میگویید که عمل نمیکنید!
🔸3 - نزد خدا سخت مبغوض است که چیزی را بگویید که عمل نمیکنید
🔹4 - همانا خداوند کسانی را که در راه او صف در صف جهاد میکنند چنانکه گویی بنایی آهنینند دوست میدارد
🔸5 - و [یاد کن] هنگامی را که موسی به قوم خود گفت: ای قوم من! چرا آزارم میدهید در حالی که میدانید من فرستادهی خدا به سوی شمایم پس چون [از حق] برگشتند، خدا هم دلهایشان را برگرداند، و خدا مردم نافرمان را هدایت نمیکند.
📚ترجمه #بهرام_پور
@quranekarim1398
باسلام
هر روز را با یاد شهدا آغاز کنیم
🌷 بسیجی شهید مهدی آقاجانی
🌷 تولد ۳۰ شهریور ۱۳۴۵ تهران
🌷 شهادت ۱۴ مرداد ۱۳۶۶ ارتفاعات سردشت
🌷 سن موقع شهادت ۲۱ سال
🌷 امروز سالگرد شهادت این شهید عزیز میباشد
✍ بخشهایی از دلنوشته عارفانه این شهید عزیز
✅ عزیزانم، همانطور که میدانید برای اینکه هر چیز کثیفی را تمیز کنیم، آن را اَعم از لباس و ظرف و هر شی دیگری را، از یک مادهای که در بیشتر تمیزتر کردن آن لباس به ما کمک میکند، استفاده میکنیم
✅ به نظر بنده که خدا توفیق کسب این تجربه را هم به این حقیر داده است، این است که، ماده تمیز کنندهٔ لکههای سیاه ( که همان اثرات گناه است) که بر روی قلب هایمان نشسته، "اشک" است
✅ بله اشک در نهان و برای حق تعالی، آری همان اشکی که در دل شب، در نهان برای خدا میریزی
✅ همان اشک قلبت را تمیز میکند تا نور حق و نور ایمانِ به حق، بتواند در آن منعکس شود و بتابد، تا با تابیدن همان انوار الهی بر قلبمان، خود را به لطف خدا هر چه پاک تر نماییم
✅ تا ان شاء اللّه خدا هم از سر تقصیراتمان درگذرد و ما را بعد از پاک شدنمان و یافتن اخلاص، ( که همه را باید خودشان به ما بدهند ) به شهدای عزیزمان برسیم و با آنها در صف یاران اباعبداللّه الحسین ع جای بگیریم و در روز محشر با لباس ها و بدن های خونین به لقاء یار بشتابیم
✅ به امید لحظه بسیار شیرین شهادت
🤲 هدیه به ارواح طیبه شهدا، امام شهدا و شهدایی که امروز سالگرد شهادتشان میباشد و این شهید عزیز فاتحه با صلوات
🤲 دعای این شهید عزیز بدرقه امروزتان ان شاء الله
@quranekarim1398
📖 تقویم شیعه
☀️ امروز:
شمسی: یکشنبه - ۱۴ مرداد ۱۴۰۳
میلادی: Sunday - 04 August 2024
قمری: الأحد، 29 محرم 1446
🌹 امروز متعلق است به:
🔸مولی الموحدین امیر المومنین حضرت علی بن ابیطالب علیه السّلام
🔸(عصمة الله الكبري حضرت فاطمة زهرا سلام الله عليها)
❇️ وقایع مهم شیعه:
🔹رسیدن کاروان اسراء به حوالی شام، 61ه-ق
📆 روزشمار:
▪️6 روز تا شهادت حضرت رقیه خاتون سلام الله علیها
▪️21 روز تا اربعین حسینی
▪️29 روز تا شهادت حضرت رسول و امام حسن علیهما السلام
▪️31 روز تا شهادت امام رضا علیه السلام
▪️36 روز تا وفات حضرت سکینه بنت الحسین علیه السلام
✅ با ما همراه شوید...
@quranekarim1398
⚜سبک زندگی قرآنی :
🍂 شاکر باشید. 🍂
✨هر روز در نمازمان می گوییم:
ایّاک نعبد و ایّاک نستعین.
❌برای عملی کردن این جمله، چه باید کرد؟
⚡ یک شرط مهم و اساسی برای اثبات صدق این گفتارمان، در آیه زیر بیان شده:
🔸يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ كُلُواْ مِن طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُواْ لِلّهِ إِن كُنتُمْ إِيَّاهُ تَعْبُدُونَ
(بقره/١٧٢)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از نعمت هاى پاكيزه اى كه به شما روزى داده ايم، بخوريد و شكر خدا را به جا آوريد; اگر او را مى پرستيد!
🍁یعنی :
شکر، راه بسیار خوبی برای رسیدن به عبودیت و بندگی است.
⭐ اگر انسان به نعمتهای وسیع خدا توجه کرده و قدردان صاحب نعمت باشد، حتما مطیع و تسلیم او نیز خواهد بود و به حقيقت پرستش و بندگی خواهد رسید.
#سبک_زندگی_قرآنی
@quranekarim1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فرازی فوق العاده زیبا و فنی از استاد محمود شحات انور از دستش ندید👏
@quranekarim1398
#تک آیات شروعی صفحه ۲۰
#مسابقه
🌸🌸🌸🌸
سوره بقره آیه ۱۳۳
أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ حَضَرَ يَعْقُوبَ الْمَوْتُ إِذْ قَالَ لِبَنِيهِ مَا تَعْبُدُونَ مِن بَعْدِي قَالُوا نَعْبُدُ إِلَٰهَكَ وَإِلَٰهَ آبَائِكَ إِبْرَاهِيمَ وَإِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ إِلَٰهًا وَاحِدًا وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ
👈توجه ویژه👇
سوره انعام آیه ۱۴۴
وَمِنَ الْإِبِلِ اثْنَيْنِ وَمِنَ الْبَقَرِ اثْنَيْنِ قُلْ آلذَّكَرَيْنِ حَرَّمَ أَمِ الْأُنثَيَيْنِ أَمَّا اشْتَمَلَتْ عَلَيْهِ أَرْحَامُ الْأُنثَيَيْنِ أَمْ كُنتُمْ شُهَدَاءَ إِذْ وَصَّاكُمُ اللَّهُ بِهَٰذَا فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنِ افْتَرَىٰ عَلَى اللَّهِ كَذِبًا لِّيُضِلَّ النَّاسَ بِغَيْرِ عِلْمٍ إِنَّ اللَّهَ لَا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمِينَ
🌸🌸🌸🌸
https://eitaa.com/Golvajeh1985
#آیات_مشابه صفحه ۲۰
🌸🌸🌸🌸
۱-سوره بقره آیه ۱۳۴
۲-سوره بقره آیه ۱۴۱
👌کاملا مشابه
تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا كَانُوا يَعْمَلُونَ
@quranekarim1398
🌸🌸🌸🌸
https://eitaa.com/Golvajeh1985
✍ چرا قرآن را حفظ کنیم؟
💌 وقتی قرآن را حفظ كردید
میتوانید معانی قرآن را درست بفهمید انسان وقتی معنای قرآن را فهمید میتواند در آن تدبّر كند! وقتی تدبّر كرد میتواند به معارف عالی دست پیدا كند و رشد پیدا كند.
#رهبرمعظّم_انقلاب_اسلامی
@quranekarim1398
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استاد انصاریان ؛ بالاتر از پاداش نماز جماعت
@quranekarim1398
🌹همه چی از #رفاقت شروع میشه ...!
🌱با #امام_زمانت رفیق شو تا طعم واقعی #رفاقت رو بچشی :)
✅ هیچ #رفیقی در #رفاقت مثل #حجت_ابن_الحسن نیست...!💚
#الّلهُـمَّعَجِّــلْلِوَلِیِّکَـــالْفَـــرَج
•┈••✾🌹✾••┈•
@quranekarim1398
•┈••✾🌹✾••┈•
#نهج_البلاغه
▫️وَإنَّما هَلَکَ مَنْ کَانَ قَبْلَکُمْ بِطُولِ آمَالِهِمْ وَ تَغَيُّبِ آجَالِهِمْ، حَتَّى نَزَلَ بِهِمُ الْمَوْعُودُ
🟤همانا آنان که پیش از شما زندگی می کردند ، به خاطر آرزوهای دراز ، و پنهان بردن زمان اجل ها ، نابود گردیدند ، تا ناگهان مرگ وعده داده شده بر سرشان فرود آمد
✍منظور از هلاکت در جمله «وَإنَّما هَلَکَ» به گفته جمعى از مفسران «نهج البلاغه»، هلاکت معنوى يعنى گمراهى است که نتيجه آن عذاب اخروى مى باشد.ولى بعيد نيست که هم هلاکت معنوى و اخروى، و هم هلاکت مادى و دنيوى را شامل بشود يعنى آرزوهاى دور و دراز و فراموش کردن پايان زندگى، و غرق شدن در شهوات، هم آخرت آنها را تباه کرد و هم قدرت و عظمت آنها را در دنيا بر باد داد و سرانجام آنها را گرفتار انواع عذابهاى دنيوى مانند «طوفان قوم نوح»، زمين لرزه هاى «قوم لوط» و صاعقه هاى آسمانى اقوام ديگر.آرى طول امل که يکى از آثار آن «تَغَيُّبِ آجَالِ» (به فراموشى سپردن سرآمد زندگى) است، از بزرگترين دشمن سعادت انسانهاست چرا که حجاب ضخيمى در برابر ديد عقل انسان مى افکند و هوا و هوس را بر وجود او حاکم مى سازد، و او را غرق انواع گناهان و معاصى خطرناک مى کند،
📚#خطبه_147
@quranekarim1398
جانشین دانشگاه هوایی شهید ستاری:
قرآن انسان را به عالی ترین راهکارها در تحکیم خانواده هدایت می کند.
باحضور مسولان دانشگاه هوایی شهید ستاری آیین بدرقه متسابقین شرکت کننده در مسابقات قرآن کریم خانوادههای کارکنان نهاجا که به میزبانی پایگاه شهید فکوری تبریز برگزار می شود در شهرک سازمانی شهید ستاری انجام شد.
در این مراسم سرهنگ حمید رضا زارعی جانشین دانشگاه هوایی شهید ستاری در جمع متسابقین قرآنی ضمن تبریک به شرکت کنندگان در مسابقات قرآنی که به مرحله نهاجا را یافته شده اند گفت:
قرآن کتاب تربیت است لذا فرزندان ما وقتی انس با قرآن میگیرند، انس با مفاهیم قرآن میگیرند، انس با داستانهای قرآن میگیرند، قطعا دارد به تربیت آنها هم کمک میشود و لذا به تعبیر برخی از بزرگان ما که به صراحت این را بیان میکنند که قرآن کتاب تربیت است و برای تربیت انسانها این قرآن نازل شده است و لذا میتواند زمینهٔ تربیت دینی فرزندان ما که مهمترین هدف خلقت انسان هم است را فراهم بیاورد.
وی افزود:
راز داشتن فرزندان صالح و متدین را میتوان در «میزان ارتباط والدین با قرآن کریم» جستوجو کرد.
جانشین دانشگاه هوایی شهید ستاری تصریح کرد:
رجوع به این آیات الهی، می تواند انسان را جهت دستیابی به عالی ترین راهکارها در تحکیم خانواده هدایت کند.
وی خاطر نشان کرد:
علاقه و توجه والدین در رشد فرهنگ قرآنی فرزندان تأثیرگذار است. هر خانوادهی مسلمانی به قرآنآموزی کودک خود علاقهمند است، اما علاقهمندی به یک موضوع، با اقدام عملی دربارهی آن متفاوت است.
در پایان مراسم از نفرات شرکت کننده در مسابقات قرآن کریم که حایز رتبه برتر شده و به مسابقات نهاجا را یافته بودند با اهدای لوح تقدیر شد
با حضور امیر سرتیپ دوم خلبان حافظ زارع آئین بدرقه بزرگترین کاروان قرآنی در قرارگاه پشتیبانی نهاجا برگزار گردید.
در این مراسم امیر سرتیپ دوم خلبان حافظ زارع با بیان اینکه:
یکی از مولفههای صیانت از نظام و امنیت مردم و تمامیت ارضی توپ و تانک و هواپیما است، تصریح کرد: بالاترین مولفه ارتقای توان رزمی تقویت اراده هاست که این مهم در سایه قرآن محقق میشود. اگر در زمان جنگ تحمیلی تکاوران دست خالی در برابر دشمن ایستادند در سایه قرآن بود. اگر در دنیا جنگی میشود مردم از آن فرار میکنند، اما در دفاع مقدس مردم به سمت جبههها فرار میکردند که این جایگاه نشان دهنده جایگاه تمسک به قرآن و تقویت ارادهها در سایه قرآن است.
در پایان مراسم با آرزوی موفقیت ، سلامتی و دعای خیر متسابقین جهت مسابقات قرآن کریم به پایگاه شهید فکوری تبریز اعزام گردیدند.
عقیدتی سیاسی ستاد و قرارگاه پشتیبانی نهاجا(قرآن ،عترت و نماز)
#رمان_آنلاین
زن، زندگی، آزادی
قسمت هفتاد:
ان زن گفت: لعنتی تو با کی در ارتباطی؟! اون بچه را کی برد هاان؟؟ تو چطوری مکان استقرارتون را اطلاع دادی ؟ زود بگو وگرنه اجازه نمی دم به روز مراسم برسه و همینجا با دندونام تیکه تیکه ات می کنم..
وای این زن داشت فارسی صحبت می کرد، چقدر هم روان و سلیس انگار ..انگار ایرانی بود، چقدر تن صداش آشنا بود..
خدایا این صدا را من کجا شنیدم؟!
توی افکار خودم غرق بودم که با فریاد اون زن به خود اومدم: لال مونی گرفتی؟!
گونه ام را که هنوز داشت میسوخت دستی کشیدم و گفتم: من نمی دونم چی میگی؟ به خدا...به خدا من از هیچی خبر ندارم..
تا این حرف از دهانم در اومد ، اون زن خندهٔ صدا داری کرد و گفت: کدوم خدا؟! داری به کی قسم می خوری؟ مگه خدایی وجود داره؟! کونشون من بده اونو؟! و بعد صدایش محکم تر و خشن تر شد و گفت: منو مسخره می کنی دخترهٔ عوضی؟! زود بگو با کی در ارتباط بودی ها؟
بهتم زده بود نمی دونستم چی بگم که یکدفعه صدای اریک بلند شد..
آرام باش جولیا ، من نمی دونم چی به این دختر گفتی ولی معلومه خیلی ترسیده، بهش فرصت بده، دختر عاقلی باشه حتما اعتراف میکنه ..
تازه متوجه آشنا بودن لحن اون زن شدم...پس..پس این جولیا بود و کاملا مسلط به زبان فارسی بود اما همیشه با من انگلیسی صحبت می کرد
توی همین افکار بودم که اریک ، جولیا را کناری کشید و پچ پچ کنان به سمت پله ها رفتند..
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿
#رمان_آنلاین
زن، زندگی، آزادی
قسمت هفتاد و یکم:
پس این جولیاست، کسی که با سعید در ارتباط بوده و شاید یه جورایی قاتل سعید محسوب میشد، کی فکرش را می کرد که سعید ما را کشته باشند و اون تصادف، برنامه ریزی شده باشد.
سعید ما هم مثل بابام یه مرد مذهبی و خیلی معنوی بود، نماز و روزه اش به جا بود و تفریحاتش هم سر جاش بود و همونطور که گفتم ،این اواخر سرش یکسره توی نت و کتاب بود و درباره فراماسون ها تحقیق می کرد و واقعا به مخیلهٔ هیچ کس نمی رسید که قاتلش همون شیطان پرستا باشند.
اتفاقات وحشتناکی که هر کدامش برای بهم ریختن چند سال از عمر آدمی کفایت می کرد، در چند روز و پشت سر هم برایم اتفاق افتاد.
ذهنم گیر بود، اینا طوری از پلیسایی که زهرا را بردن حرف میزدند که واقعا پلیس نبودند و انگاری کسی در لباس پلیس وارد این معرکه شده، آخه کی؟
و چرا اینا فکر میکنن من با اون پلیسا همدستم؟!
اصلا نمی دونستم به کدام ابعاد قضیه فکر کنم،دوتا دختر بیگناهی که از شدت تب جان دادند اونم در اثر یه واکسن یا ویروس موهون که بهشون تزریق شده بود، اون کوزه خون، اون مراسمی که قرار بود زهرا قربانی بشه، نجات معجزه آسای زهرا و مرگ سعید، حقیقت جولیا و یا قرار قربانی شدن خودم!!
همهٔ اینها توی سرم دور دور میزد و منو گیج و گیج تر می کرد.
سری جای اولم توی راهروی ورودی خشکم زده بود که اریک از داخل راهروی پله ها به من اشاره کرد که بالا برم...
آهسته دستم را تو جیبم کردم، انگار حرکاتم دست خودم نبود،در یک لحظه که اریک پشتش به من بود و من آرام آرام از پله ها بالا میرفتم، قلب کوچک طلایی را داخل دهانم و زیر زبانم گذاشتم.
نمی دونم چرا این کار را کردم؟ اما انگار یک حس قوی مجبورم می کرد که این کار را کنم.
بالا رفتم، جولیا داخل اتاق روی صندلی چرخان نشسته بود و همانطور که با خشم به من نگاه میکرد گفت: بیا اینجا من باید تمام تن و بدن تو را مو به مو بگردم...من مطمئنم تو جاسوسی و بعد رو به اریک گفت: ببینم این دختره هیچی همراهش نیاورده؟
اریک سری تکان داد و گفت: کریستا اجازه نداد حتی وسائل شخصیش را بیاره..
بدنم لرزش خفیفی گرفته بود، در حالیکه سعی می کردم وانمود کنم اصلا نترسیدم وارد اتاق شدم.
ادامه دارد..
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺
#رمان_آنلاین
زن، زندگی، آزادی
قسمت هفتاد و دوم و سوم:
جولیا همانطور که با چشم های پر از خشم و کینه نگاهم میکرد گفت: جلو بیا
بدون حرفی جلو رفتم، نگاهی به کل اتاق کردم، چقدر بزرگ بود،گوشه اش تخت خواب دونفرهٔ چوبی و سیاهرنگی به چشم می خورد ودقیقا روبه روی تختخواب قفسهٔ کتاب بود که داخل آن علاوه بر چند جلد کتاب با جلدهای سیاهرنگ ، چندین مجسمه کوچک از تک چشم و بز و پرگار و گونیا و.. بود
وقت نگاه کردن و تفکیک وسایل اتاق نبود چون جولیا اشاره کرد که دست هایت را بالای سرت ببر، دست هام را بالای سرم بردم و شروع کرد به گشتن من، جیب مانتو وهر جایی از لباس ها که درزی داشت را گشت و بار دیگر اشاره کرد به فارسی گفت: لباس هات را را دربیار..
سر جایم ایستادم و هیچ حرکتی نکردم، جولیا که با عصبانیت به من چشم دوخته بود با فریادی بلندتر گفت: مگه به تو نیستم؟!
لباس هات را دربیار..
نگاهی به اریک که پشت سرم ایستاده بود کردم و گفتم: نمی تونم...
جولیا که انگار خنده دارترین جوک عمرش را شنیده بود، قهقه ای زد و گفت: ادای آدم های پاک و مذهبی را در نیار، مگه تو نبودی که دم از آزادی زنها میزدی؟! و آزادی را در بند روسری و چند تا تیکه پارچه نبودن می دانستی؟ خوب الان ، اینجا، توی لندن، آزاد آزادی...و سپس از جاش بلند شد و همانطور که شال روی سرم را می کشید گفت: دربیار این لباس های مسخره را ...
نگاهی به پوشش جولیا کردم، کت و شلواری پوشیده و خاکستری رنگ با پیراهنی نقره ای اما پوشیده که هیچ جای بدنش را به نمایش نمی گذاشت بر تن داشت.
اشاره ای که به او کردم وبا وجود قلب طلایی زیر زبونم شمرده شمرده گفتم: اگر لباس مسخره هست ،چرا تو اینجور پوشیدی؟!
جولیا روی پاشنهٔ پایش چرخید و گفت: می دونی چرا اینجور پوشیدم؟! ما که هیچ مذهبی نداریم و اصلا به مذهب های مزخرفی که حرف از خدا میزنند معتقد نیستیم ،آخه نظم نوین جهانی با حذف خدا و مذهب به دست می آید و ما حتما روزی تمام جهان را هم عقیده با خود خواهیم کرد...آهسته و آرام و پله پله پیش میریم به طوریکه هیچ کس شک نکند انتهای هدف ما چی هست و وقتی به خود بیایند که دقیقا شبیه ما شده باشند و اونموقع هم هیچ کاری نمی تونن بکنند..اینا را گفتم که بفهمی پوشش من ربطی به این چیزا نداره..
من پوشیده ام،مثل ملکه انگلیس، چون دوست دارم مثل یک ملکه رفتار کنم، چون دلم می خواهد دست نیافتنی باشم و..
حرفهای جولیا برام جالب بود، دلم می خواست دوربینی بود و این حرفها را ثبت می کرد تا دختران سرزمینم بدانند این عفریته های شیطان پرست چه نقشه ها برایشان چیده اند، دیگران را برهنه میکنند به بهانه آزادی در حالیکه خوب میدانند، پوشیدگی عین آزادی ست و برهنه بودن عین بردگی ست.
جولیا داشت صحبت می کرد که اریک حرفش را قطع کرد و گفت: چی میگی برا خودت جولیا؟ تو دوباره رفتی تو فاز ملکه بودن؟ این حرفها را ول کن و بعد نگاهی به من کرد و گفت: جولیا ملکه هست ، هم توی شهر و هم توی انجمن البته با پوششی غیر از این و زد زیر خنده...
جولیا که انگار از این حرف خوشش نیامده بود گفت: قرار نشد هر حرفی بزنی!
اریک با قدم های محکم به طرف جولیا آمد و روبه رویش ایستاد و گفت: پس چرا تو هر حرفی میزنی؟ می دونی اگر این حرفها به گوش لاوی...
جولیا با عصبانیت توی حرف اریک پرید و گفت: کی می خواد این حرفها را به گوش دیگران برسونه و با اشاره به من ادامه داد: این دختره که قراره قربانی بشه یا تویی که دست من هزارتا نقطه ضعف داری؟!
از حرفهاشون متوجه شدم، با اینکه اینا شیطان پرستند اما هنوز توی خیلی چیزا با هم به توافق نرسیدن و مشخص بود جولیا مثل کسی هست که سر یک دو راهی مونده وگاهی به این راه میره و گاهی به اون راه...
اریک نفسش را آرام بیرون داد و گفت: من که چیزی نمی گم، امیدوارم با قربانی کردن این دختره، تمام وسوسه های ذهنیت پاک بشه و تو هم مثل ما بشی...
جولیا که انگار دلش نمی خواست این بحث جلوی من ادامه پیدا کند به اریک اشاره کرد تا بیرون بره و گفت: برو بیرون تا من ببینم این دختره چه کاره است
اریک بیرون رفت و در اتاق را پشت سرش بست.
جولیا اشاره کرد که اماده بشم برای یک بازدید بدنی..
من که ترس وجودم را گرفته بود ، اومدم آب دهنم را قورت بدم..
وای خدای من!!
ناخواسته قلب کوچلوی طلایی هم از حلقم پایین رفت، شروع کردم به سرفه کردن...
ادامه دارد
📝به قلم:ط_حسینی
🌺🌿🌺🌿🌺🌿🌺