eitaa logo
قران پویان
442 دنبال‌کننده
5.4هزار عکس
654 ویدیو
601 فایل
تدبردر قرآن وتفقه در دین با عمومی سازی فهم وعمل به قرآن
مشاهده در ایتا
دانلود
شعارهای عاشورا از کتاب استاد مطهری ✅قوّت قلب أبا عبد اللّه علیه السلام و قوّت قلبی كه أبا عبد اللّه در روز از خود نشان داد، همه ی [شجاعان ] را فراموشاند. این، سخن راویان دشمن است. راوی گفت: به خدا قسم در شگفت بودم كه این چه دلی بود، چه قوّت قلبی بود؟ ! یك آدمی كه اینچنین دل شكسته باشد كه در جلوی چشمش تمام اصحاب و اهل بیت و فرزندانش را قلم قلم كرده باشند و اینچنین قویّ القلب باشد! من كه نظیری برایش سراغ ندارم.☘☘ در روز عاشورا أبا عبد اللّه نقطه ای را به عنوان مركز انتخاب كرده بود، یعنی وجود مقدس أبا عبد اللّه ابتدا آنجا می ایستاد و بعد حمله می كرد. به طور قطع و مسلّم و بر طبق همه ی تواریخ، كسی جرأت نكرد تن به تن با أبا عبد اللّه بجنگد⚔. البته ابتدا چند نفر آمدند، جنگیدند، ولی آمدن همان و از بین رفتن همان. ✨✨✨ پسر سعد فریاد كرد: چه می كنید ؟این، پسر علی است، روح علی در پیكر اوست، شما با چه كسی دارید می جنگید؟ ! با او تن به تن نجنگید. دیگر جنگ تن به تن تمام شد. آن وقت جنگی كه از طرف آنها نامردی بود شروع شد؛ سنگ پرانی، تیراندازی. 🏹🏹🏹 جمعیتی در حدود سی هزار نفر می خواهند یك نفر را بكشند. از دور ایستاده اند، تیراندازی می كنند🏹 یا سنگ می پرانند. همینها وقتی كه أبا عبد اللّه حمله می كرد، درست مثل یك گلّه ی روباه كه از جلوی شیر فرار می كند، فرار می كردند. ولی حضرت حمله را خیلی ادامه نمی داد یعنی نمی خواست فاصله اش با خیام حرمش زیاد شود. حسین اجازه نمی داد كه تا زنده است كسی به اهل اهانت كند. مقداری كه حمله می كرد و آنها را دور می ساخت، برمی گشت، می آمد در آن نقطه ای كه آن را مركز قرار داده بود. آن نقطه، نقطه ای بود كه صدا رس به حرم بود؛ یعنی اهل بیت اگر چه حسین را نمی دیدند ولی صدایش را می شنیدند. 💓💓 برای اینكه زینبش مطمئن باشد، برای اینكه سكینه اش مطمئن باشد، برای اینكه بچه هایش مطمئن باشند كه هنوز جان در بدن حسین هست، وقتی كه می آمد در آن نقطه می ایستاد، آن زبان خشك در آن دهان خشك به حركت می آمد و می گفت: 🌺«لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ الْعَلِیِّ الْعَظیمِ»🌺 یعنی این نیرو از حسین نیست، این خداست كه به حسین نیرو داده است؛ هم می داد و هم به زینبش خبر می داد كه زینب جان! هنوز حسین تو زنده است. به خاندانش دستور داده بود كه تا من زنده هستم كسی حق ندارد بیرون بیاید. لذا همه در داخل خیمه ها بودند. 🍂🍂🍂🍂🍂 أبا عبد اللّه دو بار برای وداع آمدند. یك بار آمدند، وداع كردند و رفتند. آمد برای بار دوم با اهل بیتش وداع كرد (ثُمَّ وَدَّعَ اَهْلَ بَیْتِهِ ثانِیاً) . چه جمله های نورانی ای دارد! رو می كند به آنها كه: اهل بیت من! مطمئن باشید كه بعد از من شما اسیر می شوید، ولی كوشش كنید كه در مدت اسارتتان یك وقت كوچكترین تخلّفی از وظیفه ی شرعیتان نكنید. مبادا كلمه ای به زبان بیاورید كه از اجر شما بكاهد. ولی مطمئن باشید كه این، پایان كار دشمن است؛ این كار، دشمن را از پا درآورد «وَ اعْلَموا اَنَّ اللّهَ مُنْجیكُمْ» بدانید كه خدا شما را نجات می دهد و از ذلت حفظ می كند. این خیلی حرف است: اهل بیت من! شما اسیر خواهید شد ولی حقیر و ذلیل نخواهید شد؛ اسارت شما هم اسارتِ است. به همین جهت بود كه وقتی در كوفه مردم به رسم صدقه به اطفال گرسنه ی اسرا نان می دادند، زینب نمی گذاشت قبول كنند. اسیر بودند ولی هرگز حاضر نشدند خواری را تحمل كنند. شیر را هم در زنجیر می كنند ولی شیر در زنجیر هم كه باشد شیر است، روباه آزاد هم كه باشد روباه است. 💦💦💦💦💦💦 بار دوم كه امام آمد، اهل بیت خوش حال شدند؛ دوباره با أبا عبد اللّه خداحافظی كردند. باز به امر أبا عبد اللّه از خیمه ها بیرون نیامدند. بعد از مدتی یك دفعه باز صدای شیهه ی اسب أبا عبد اللّه را شنیدند، خیال كردند حسین برای بار سوم آمده است تا با اهل بیتش خداحافظی كند ولی وقتی بیرون آمدند اسب بی صاحب أبا عبد اللّه را دیدندو 🐎. دور اسب أبا عبد اللّه را گرفتند. هر كدام سخنی با این اسب می گوید. طفل عزیز أبا عبد اللّه می گوید: ای اسب! «هَلْ سُقِیَ اَبی اَمْ قُتِلَ عَطْشاناً؟ » من از تو یك سؤال می كنم: پدرم كه می رفت، با لب تشنه رفت ؛ من می خواهم بدانم كه آیا پدرم را با لب تشنه شهید كردند یا در دم آخر به او یك جرعه آب د ادند؟🌟🌟🌟🌟 https://eitaa.com/quranpuyan