eitaa logo
ربط عاشقی 🇵🇸
3.2هزار دنبال‌کننده
6.2هزار عکس
1.1هزار ویدیو
94 فایل
ربط دل من و تو ربط عاشقی‌ست/اینجا سخن ز کهتر و مهتر نمی‌رود رهبرحکیم انقلاب ۹۲/۲/۲ بانوان ستاد جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی استان اصفهان ارتباط با ادمین: @jebhe97
مشاهده در ایتا
دانلود
📔جزوه الگوی تربیت دختر نوجوان انقلابی 💽فایل جزوه👇👇👇 @rabteasheghi
ربط عاشقی 🇵🇸
📸گزارش تصویری 🔆 کارگاه ارائه نتایج به دست آمده از هفت #میز_گفتگو 🔅با موضوع: تربیت انقلابی دختر نوج
131-الگوی-تربیتی-دختر-انقلابی-در-جامعه-امروز.pdf
1.27M
🔰به همت جمعی از بانوان فعال در عرصه تربیت در شهر اصفهان اتفاق افتاد. 📔جزوه الگوی تربیت دختر نوجوان انقلابی ⭕ با توجه به ضرورت پرداختن به موضوع : الگوی تربیت دختر نوجوان انقلابی هفت تربیتی برگزار شد. 🎁 اکنون خلاصه ای از این مباحث با رویکرد تجربه نوردی تقدیم می گردد. @rabteasheghi
#موسسه_فرهنگی_هنری_تربیت_اقتصاد_حکیم(#مفتاح) برگزار می کند: 👈 پیش ثبت نام کارگاه تربیت مربی اقتصاد (#کودک و #نوجوان ) مدرس: دکتر مهدی طغیانی 📝همراه با ارائه #گواهی_معتبر در پایان دوره زمان:۱۵ و ۱۶ مرداد ماه مکان: دانشگاه اصفهان 👈 با تخفیف ویژه برای دانشجویان #معرفی_برنامه_مراکز_فرهنگی #بانوان_فعال_جبهه_فرهنگی_انقلاب @rabteasheghi ⏪
مجموعه‌ای پنج جلدی به قلم استاد محسن عباسی ولدی، برای چشاندن حلاوت ارتباط با خالق هستی به مخاطب و است. این مجموعه، جزو معدود آثار جوان پسند در این زمینه بوده و با بیانی روان، ادبیاتی لطیف و با استفاده از آیات و روایات به معرفی پروردگار عالم پرداخته است. 🔺نخستین جلد از این مجموعه، "من با خدای کوچکم قهرم" نام دارد که گفتارهایی خودمانی درباره عظمت پروردگار متعال است. نویسنده معتقد است اگر خدایی که در ذهن ماست، بزرگ نباشد، پرستیدنی نیست... خدا را باید بزرگ دید تا طعم شیرین بی‌مثالش را چشید. 🔺در جلد دوم، مهربانی و محبت خداوندی توصیف شده است. کتاب "میشود اینقدر مهربان نباشی؟!" به سوالاتی از این قبیل پاسخ می گوید: «خدا برا بنده‌هایی که دوسشون داره چی‌کار می کنه؟!» 🔺جلد سوم، با "تیغ مهربانی ات آخرش میکشی مرا "هم درباره «مهربانی» خدا نوشته شده و بیشتر بر جنبه‌های بخشندگی ذات ربوبیت تأکید دارد. «چرا همه‌اش از خدای اخمو حرف می‌زنیم؟!»، «خدا سخت می‌بخشه یا آسون؟» 🔺نویسنده در چهارمین جلد که با عنوان" با رشته محبتت به کجا می کشی مرا؟! "به چاپ رسیده، لطف و فضل الهی را با زبانی شیرین به مخاطب یادآور شده و امید به خداوند را از زاویه‌های گوناگون بررسی کرده است. 🔺جدیدترین جلد از این مجموعه نیز تحت عنوان" با شکر شکرت شیرین میشود کامم "منتشر شده که شکرگزاری و توجه به نعمات خدای متعال محور گفتارهای آن است. @rabteasheghi
🔰 بنیاد تربیتی قرآنی سابقون برگزار می‌کند: مدرس 👈🏻 🔹 طلبه ی درس خارج حوزه 🔹 ارشد روانشناسی 🔹 با سابقه ۱۵ سال سابقه فعالیت، پژوهش و تدریس در حوزه تربیت و 🌐 این همایش فرصتی است برای آن هایی که می خواهند روش صحیح پرورش کودک مستقل و مسئولیت پذیر را یاد بگیرند و 👈🏻 فرزندانی پیشرو و با قوی تربیت کنند. ♨️ 🔰🔰🔰 در این همايش به سوالات زیر پاسخ داده می شود: ۱. چرا فرزندم در جمع دوستان و اطرافیان تغییر می کند؟ ۲. چطور می شود فرزندی با ثبات تربیت کرد؟ ۳. چرا فرزندم در کارهایش به من وابسته است؟ ۴. پیامدهای وابسته بودن کودک به والدین چیست؟ ۵. چطور می‌شود فرزندانی مسئولیت پذیر، مستقل و اثرگذار تربیت کرد؟ 🗂 برنامه همایش: 👈🏻 سخنرانی استاد الهی منش 🎤🎬 👈🏻 تبیین طرح تربیت اسلامی مدارس سابقون و دبستان دخترانه فاضله 💻 👈🏻 تبیین طرح تربیتی «دختران پیشرو» 📢📢📢 ویژه ی مقطع پیش دبستان و دبستان 🍃🌱🌿 👈🏻 میز پرسش و پاسخ از مشاوران طرح 👨🏻‍💻 👈🏻 همزمان مهد کودک آماده پذیرش دلبندان شماست 👧🏻👦🏻 ⚡️ تضمین کیفیت ⚡️ ⚠️ همایش به صورت کاملا رایگان برگزار می گردد. 🕔 چهارشنبه دوم شهریور ماه ساعت ۱۷ الی ۱۹مکان: باغ غدیر، پارکینگ شماره شش (ورودی پارکینگ از کنار گذر اتوبان می باشد)، سالن حکمت 🏢 مشتاق دیدار شما هستیم...😊 Website: www.sabeghon.ir 📌 لوکیشن محل برگزاری همایش: https://nshn.ir/rbZwE0Ix03jt @rabteasheghi
💭 اسم تریبون آزاد را که از مریم می‌شنوم یک دایره پر از علامت سوال توی ابرِ ذهنم شکل می‌گیرد. پُر می‌شوم از حس‌های نامفهوم، هیجانی آمیخته با نگرانی! 💢 توی این اوضاع قاراشمیش با این دهه‌هشتادی‌ها دل شیر می‌خواهد که به دریا بزنی و بین‌شان تریبون آزاد بروی. توی مجموعه فرهنگی‌مان همه جور بچه‌ای هست و این یعنی یک برنامه‌ی غیرقابل پیش‌بینی. اما همه‌مان به کاری که می‌کنیم اعتقاد داریم. مربی‌ها پخش می‌شویم بین بچه‌ها. یخ بین‌شان را اول فرشته می‌شکند، که بچه‌ها فکر نکنند جَو یک‌طرفه هست. 🗯 از آزادی می‌گوید... از اعتراضی که دارد. دو گروه موافق و مخالف شکل می‌گیرند و یکی یکی پشت تریبون می‌روند. شور می‌گیرند. سوت می‌زنند. هو می‌کشند. دست می‌زنند. جیغ می‌کشند. از زن می‌گویند. از آزادی داشته یا نداشته‌شان. دوباره هو می‌کشند. بعضی دلخور می‌شوند. بعضی کف می‌زنند. مریم مدیریت‌شان می‌کند. ❗️ اما دسته‌ی ساکت و حتی بی‌تفاوت‌ها چشم‌هاشان دوخته شده به لب و دهان دو طرف. بعضی ساکت‌ها هم کم‌کم یخ‌شان آب می‌شود. سوال برایشان می‌شود. بیخ گوش مربی‌شان پچ‌پچ می‌کنند و سوال‌هاشان را می‌پرسند‌ تریبون با حرف‌های زینب تمام می‌شود. 🔻 دسته‌ی ناراضی پیش من و مریم می‌آیند که این رسمش نبود. ما هنوز حرف داشتیم. ما قانع نشدیم. و این یعنی یک قدم رو به جلو. می‌بریم‌شان توی اتاق. نزدیک به دوساعت حرف می‌زنند. گوش می‌شویم. می‌شنویم‌شان. 🌟 این که مثل سیب‌زمینی نیستند را دوست داریم. این که نگاه نقادانه دارند را دوست داریم. تاییدشان نمی‌کنیم. ردشان هم نمی‌کنیم‌. سرسخت‌اند. نمی‌شود با عزیزم و قربانت شوم به راه‌شان آورد. تیزند. دهه‌هشتادی‌اند. با دنیای مخصوص خودشان. زبان مخصوص خودشان را می‌خواهند. فکرشان را به کار می‌گیریم. دست می‌گذاریم روی چراغ‌های ذهن‌شان و روشن‌شان می‌کنیم نه با دلیل و منطق. با موجی مثل همان موجی که توی آن هستند. عاشق سرتق بودن‌شان هستم. چندتایی‌شان سکوت می‌کنند و توی فکر می‌روند. دو سه تایی هم علت این برگشتن از دین را سخت‌گیری‌های زیاد پدر و مادرشان می‌دانند. یک نفر جلسه را ترک می‌کند. 💡 همه قانع نمی‌شوند چون قرار نبود ما قانع‌شان کنیم. قرار بود با دهه هشتادی های مان همراه شویم. آخر سر؛ از این که شنیدیم‌شان بدون قضاوت کردن‌شان. و از این که حرف‌مان را تحمیل نکردیم به‌شان، به زبان خودشان لایک‌مان کردند. ✍ م . محمدیان @rabteasheghi
🔻 گرهِ کمربند چادر حسنا را کشیدم و با دست دیگر، میکروفون را مقابل دهانم گرفتم: من وقتی وارد کلاس درس جامعه‌شناسی می‌شم... همهمه تبدیل به سکوت شد؛ دختران دبیرستانی، مبهوت بودند از این حرکت من. گره را باز کردم و کمربند چادر را کامل در آوردم. ادامه دادم: تعصبات و احساساتم رو می‌ذارم پشت در و فقط عقلم رو همراهم می‌برم... کش چادر را از دور سرم برداشتم: چون می‌خوام بدون تعصب، درس رو با عقلم بسنجم و منصفانه بحث کنم. چادر را که در آوردم، صدای تشویق و سوت و کف سالن را برداشت. چادرم را گرفتم بالا، روی دستم و بلندتر از قبل گفتم: این چادر، نماینده همه اعتقاداتیه که من عقلاً و قلباً بهشون ایمان دارم. و آن را گذاشتم روی صندلی: به احترام شما، من اعتقاداتم رو موقتاً می‌ذارم کنار و فقط می‌خوام عقلانی صحبت کنیم. پس لطفا شما هم احساسات و تعصباتتون رو کنار بذارید و بیاید منطقی و منصفانه حرف بزنیم. به شوق آمدند که: ما هم مقنعه رو دربیاریم؟ 🔻 ادامه👇👇👇👇 @rabteasheghi
💫 خندیدیم و احساس کردیم به هم نزدیک‌تریم. گفتم: ما می‌خوایم با هم حرف بزنیم. قرار نیست باهم دعوا کنیم، قراره همدیگه رو بشنویم. پس توهین نمی‌کنیم. قبول؟ -قبول. گفتم: همه‌تون دهه هشتادی هستین دیگه؟ و پاسخ مثبت که گرفتم، گفتم: پرچم بالاست. منم دهه هشتادی‌ام. یه دست به افتخار دهه هشتادیا بزنین. دوباره صدای کف و سوت بالا رفت. دهه هشتادی‌ها هوای هم را دارند. 💢 درواقع دعوت شده بودم که به مناسبت هفته دفاع مقدس، درباره نقش زنان در دفاع مقدس روایتگری کنم؛ اما تقصیر خودم بود که کار به اینجا کشید و ماجرای مهسا امینی. همان اول اعلام کردم که هدفم روضه خواندن و منبر رفتن نیست. اعتراضی حرف زدم؛ به سبک یک دهه هشتادی. گفتم که ردپای زنان و نقش‌آفرینی‌شان در تاریخ گم شده است. گفتم زنان یک پایه اصلی برای پیدایش و پیروزی جریان‌ها و جنبش‌های اجتماعی‌اند، اما یک طوری تاریخ را نوشته‌اند که انگار پاشنه تمام انقلاب‌ها و جنگ‌ها و جنبش‌ها، روی دوش مردان چرخیده است و زنان از پشت پنجره خانه‌هایشان، نگاه و نهایتاً تشویق کرده‌اند! بعد هم دخترها را شوراندم برای جنبش دخترانه. برای پس گرفتن حقوقی که از ما دریغ شده. برای رسیدن به جایگاهی که از آن رانده شده‌ایم. ❗️شاید بگویید مگر عقلت کم بود که رفتی توی دبیرستان دخترانه، اذهان عمومی را مشوش کردی؟ باور کنید همین الان هم که شروع کنیم، بیست و پنج سال برای انقلاب زنانه دیر است. سال هفتاد و شش، آقای خامنه‌ای در دیدارشان با بانوان در ورزشگاه آزادی، اشاره کردند به این انقلاب زنانه. ما اگر آن موقع این کلامشان را به گوش جان شنیده بودیم و عمل می‌کردیم (البته من شخصاً آن سال اصلا وجود خارجی نداشتم که بخواهم کاری بکنم!)، الان کسانی که حقوق زن را زیر پا له کرده‌اند، نمی‌آمدند مقابلمان شعار «زن، زندگی، آزادی» را علم کنند. ⭕️ اعتراضی حرف زدم؛ چون هویت نسل دهه هشتادی، گره خورده به اعتراض و مطالبه. به طغیان. و من برعکس خیلی‌ها، اعتقاد دارم که این چیز بدی نیست. اتفاقا باید یک نسل باشد که چهل سال بعد از انقلاب، بیاید یقه‌ی آقای جمهوری اسلامی را بگیرد و از آرمان‌های امام بپرسد. اگر چنین نسلی نباشد، انقلاب راکد می‌شود و اگر انقلاب راکد شود، دیگر انقلاب نیست. 💡استادی داریم که می‌گفت: مشکل اول باید تبدیل به مسئله شود. گاهی ما به اشتباه، پیامدهای یک مشکل را خود مشکل می‌پنداریم؛ درحالی که اصل و ریشه جای دیگر است. و تا مسئله را نفهمیم، راه حل معنا ندارد. بنابراین، گفتم: خب... اول باید دقیقا بفهمیم مشکل چیه. درسته؟ یکی گفت مشکل برخورد پلیس و گشت ارشاد است و سر درد و دلشان باز شد. تجربه‌هاشان از مواجهه با پلیس امنیت اخلاقی(که به غلط گشت ارشاد می‌خوانندش)، متفاوت بود. کمی درباره آیین‌نامه‌ها و قوانین پلیس حرف زدیم. دیدیم پلیسِ بیچاره، خیلی تقصیری ندارد و این مسائلی که پیش می‌آید، خود مشکل نیستند بلکه پیامد آنند. یک نفر دیگر گفت: مشکل حجاب اجباریه. حجاب نباید اجباری باشه. 🔆 کمی جامعه‌شناسانه‌تر وارد بحث شدیم. از آزادی صحبت کردیم؛ از تفاوت کنش فردی و اجتماعی. و این که قانون محدوده‌اش کجاست و چطور است. یک ساعتی صحبت کردیم و در نهایت، به این نتیجه رسیدیم که: ما به یک انقلاب دخترانه نیاز داریم؛ اما این انقلاب باید از فکر ما آغاز شود نه کف خیابان. 🗯 خیلی حرف داشتند بچه‌ها. حرف‌هایی که باید شنیده شود. نمی‌گویم توانستم در یک ساعت، تمام ابهامات را حل کنم و پاسخ بدهم. زمان کم بود؛ ولی یک اتفاق خوب افتاد. بچه‌ها کمی حرف زدند. حتی داد زدند. تمرین کردند گفت‌وگوی سالم را. و حس کردم بعد از جلسه، خوش‌حال‌تر بودند؛ سبک‌تر شاید. چون شنیده شده بودند. این چیزی ست که یک نوجوان به آن نیاز دارد. نوجوان نیاز دارد که طغیان کند. اعتراض کند. موج بزند؛ موج‌های بلند. و موج، برای آرام گرفتن به ساحل نیاز دارد؛ نه صخره... ✍ ش . شیردشت‌زاده @rabteasheghi
⁉️ خانوم شما حکومتی هستین یا نه؟ بی‌مقدمه این سوال را می‌پرسد و من تا آخر خط می‌خوانم که قرار است چه اتفاقی بیفتد. تازه از اردوی کوه آمده‌ایم و توی کوه هم دو سه تایی از دخترها به شوخی و جدی شعارهایی دادند که رو ترش کردیم. مریم برگشت به‌شان که خط قرمز ما رهبری هست بچه‌ها دیگه نشنوم. و من آتشفشانی خفته می‌شوم و ناراحتی‌ام را قورت می‌دهم. 🔺 به مجموعه که برمی‌گردیم چندتایی‌شان دور هم حلقه زدند. می‌روم پیش‌شان تا در مورد برنامه‌ی هفته‌ی آینده حرف بزنم و خداحافظی کنم. مهسا اما صدایش را بلند می‌کند و این سوال را می‌پرسد. دو زانو می‌نشینم کنارشان. می‌پرسم: اول خودت جواب سوالت را بده ناقلا ببینم چند چندیم باهم. آرزو صورتش به خنده می‌نشیند و می‌گوید: خانم زرنگیا - ما اینیم دیگه - عه خانوم بگید دیگه می‌خوایم ببینیم حرف نزنیم ما را بکنید تو گونی ببرید... - تو گونی که بد نیست بکنند ما را، گرم می‌شیم یه کم سرمای کوه از بدن‌مون میره بیرون. همین که می‌گم تو گونی بکنند ما را، گاردشان شکسته می‌شود. 🗯 از بی‌رحمی مامورها می‌گویند. از کشته‌های اعتراضات‌شان! از وضعیت اقتصادی گله دارند. از بعضی دزدی‌ها که بین بچه‌های بالا شده داغ‌اند. از نفس کشیدن و آزادی زن‌ها می‌گویند! 🔆 دست می‌گذارم روی نقطات مشترک اعتراض‌مان. روی آن‌ها مانور می‌دهم. و بعد می‌پرسم: باشه بچه‌ها جمهوری‌اسلامی نه! پس کی بیاد؟! 🔻یکی یکی گزینه‌هایشان را روی میز می‌گذارند. بعضی‌هایشان که تا حالا ساکت بودند به حرف می‌آیند. در مقابل این گزینه‌ها داغ می‌کنند و بدون این که من ورود کنم مخالفت می‌کنند. و من از این که بچه‌ها خودشان به فکر افتادن، ته دلم قرص می‌شود. می‌رسند به پهلوی و خدمات‌شان. حتی می‌گویند خانوم انقدر کار کرده که نوش جونش که پول مملکت را برده! خنده‌ی تلخی روی لبم نشست و گفتم: پس نوش جون بعضی اختلاس‌گرای الان. چطوره؟ سکوت می‌کنند. 🎞 می‌دانم که تحت تاثیر کلیپ‌های سفارشی این حرف‌ها را می‌زنند. می‌گویم: باشه منکر یه سری خدماتش نیستم. اما یه سوال اگه یه جایی زندگی کنی که یه سری آدم از یه کشور دیگه بیان توی کشورت. سگ اونا به تو حمله کنه چی کار می‌کنی؟ چندتاشون یه صدا گفتند: خانوم با سنگ می‌زنیم درب و داغون‌شون می‌کنیم. گفتم: خب اگه به خاطر این کارت بیفتی زندان چی؟ چشم‌هاشون گرد شد و گفتند: مگه میشه؟ بدون این که تغییری توی حالت صورتم بدهم جواب دادم: بله محمدرضا پهلوی این قانون آمریکایی‌ها را پذیرفت. دهان‌شان از تعجب باز ماند. گفتم :بچه‌ها این یه موردشه. همین طور که این کلیپ‌ها را می‌بینید برید بخونید چی شد که مردم همه با هم یه دست شدند برای بیرون کردنش. ⏰ حرف‌هایمان یک ساعت و نیم کش می‌آید. آخر کار دو سه نفرشان از جمله مهسا که توپش پر بود، می‌آیند جلو. بغلم می‌کنند و می‌گویند: خانوم حرف برای گفتن زیاد داریم. اما همین که حرف‌هامون را شنیدید، محکوم‌مون نکردید تازه روشن‌مون کردید دوستتون داریم. دو جلسه‌ی دیگر با بچه‌ها حرف زدیم. همین که توانستند یاد بگیرند با هم بحث کنند بدون دعوا و خشونت خوشحالم. همین که دارند می روند به این سمت که فکر کنند روی حرف‌ها خوشحالم. بماند که فشارم بین بحث‌هایشان بالا و پایین می‌شود... ✨ اما من به این جمع امید دارم و کارم را به خدا می‌سپارم که وَمَن يَتَوَكَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓ ✍ م . محمدیان @rabteasheghi
🏴 فاطمیه نزدیک بود. قرار گذاشتیم برای روضه مدرسه با بچه‌ها کلیپ بسازیم. یکی دو نفر مسئول جمع‌آوری عکس شدند، یک نفر مسئول موسیقی و سرگروه‌شان هم عکس‌ها را انتخاب و جانمایی می‌کرد، محتوا را می‌نوشت، سناریو را طراحی می‌کرد و با انتخاب موسیقی مورد نظرش کار را تحویل می‌داد. همه چیز خوب پیش می‌رفت. دهه‌هشتادی‌ها خدایان ساخت کلیپ و پادکست‌اند. همان‌طور که ما دهه‌شصتی‌ها خدایان قورت دادن کتاب و جزوه‌های درسی بودیم. ❌ چیزی اما این وسط سر جایش نبود. حلقه مفقوده کلیپ، گل کار... سناریو اینجور شروع می‌شد که زنی نجیب، پشت در با شکمی برآمده و حالی دگرگون ایستاده و نامردان از پشت به در می‌کوبند و او را پس می‌زنند و در را می‌شکنند و همسرش را که بهترین مردان عالم است دست بسته با خود می‌برند. زن در اثر شدت جراحات شهید می‌شود و تمام. 🎞 برای یک کلیپ چند دقیقه‌ای همین کافی است اما برای سازنده کلیپ، دختر نوجوانی که امروز برای پیدا کردن جای خودش در اجتماع و تحقق خواسته‌ها و آرمان‌هایش دنبال الگویی است که راه را به او نشان بدهد کم است. تا وقتی فاطمه(سلام‌الله‌علیها) را پشت درهای سوخته و زینب (سلام‌الله‌علیها) را در خاک و خون معرفی کنیم دختران‌مان آن‌ها را فقط برای همان‌جا خواهند خواست و همان‌جا از یاد خواهند برد! 📖 یادم آمد زمان دانشجویی کتابی از تاریخ تحول زن می‌خواندیم که می‌توانست حالا کمکم باشد. کتاب را آوردم. با هم خواندیم. نوشته بود حضرت صاحب فدک بود و فدک نه یک تکه زمین کوچک یا باغچه‌ای در گوشه‌ای از مدینه که دهکده‌ای حاصل‌خیز بود و همه دستاوردش خرج ایتام و نیازمندان بنی‌هاشم می‌شد. فاطمه(سلام‌الله‌علیها) در فدک کارگزاران بسیار داشتند و خود بر عملکرد آنها نظارت داشتند این یعنی ایشان یک مدیر بودند. در جای دیگری خواندیم ایشان شاگردان بسیاری داشتند که به آن‌ها علم دین و تفسیر قرآن می‌آموختند این یعنی ایشان استاد و معلم بودند. و در ماجرای شهادت خواندیم که ایشان نه به‌خاطر عشق به همسر که در دفاع از حق و اعتقاد خود که همان امامت و ولایت بود سپر بلا شدند و این یعنی بالاترین کنشگری سیاسی و اجتماعی... 🔻 کتاب را زمین گذاشتم. سکوت شگفت‌آوری میان‌شان جاری بود. انگار حرفی در میان‌شان بود و نبود... انگار چراغی درون‌شان روشن شده بود... و پرده‌ای کنار رفته بود... و البته این همه، همه فاطمه نبود که ما خواندیم ولی همینقدر هم ما را با سرعت نور به فاطمه نزدیک کرد. و مگر غیر از این است که او خودش نور است و ما شعاع‌هایی از وجود او و فرزندانش. ✍ لیلا نیکخواه 🏴 شهادت حضرت فاطمه‌الزهرا (سلام‌الله‌علیها) تسلیت باد. @rabteasheghi
⁉️ چطور می‌توانیم در پویش "نذر انار" یا "مهمان یکشنبه‌های مادریم" شرکت نماییم؟! 1⃣ پیشنهاد می‌شود از این پویش جهت فعال نمودن نوجوانان مجموعه یا مدرسه یا گروه فامیلی بهره ببرید. نوجوانان می‌توانند در تمام مراحل این عملیات فعالانه حضور داشته باشند؛ از تهیه نذر و تزئینات، تا توزیع و گفت‌وگو. 📌 پی‌نوشت: یکی از عرصه‌های تربیت نوجوان، تربیت در عرصه عملیات است. این پویش‌ها می‌تواند یکی از انواع عملیات‌هایی باشد که به‌صورت گسترده انجام شود. (جهت اطلاعات بیشتر می‌توانید هشتگ را در کانال دنبال کنید یا این فایل را بشنوید.) 2⃣ پیشنهاد می‌شود توزیع این نذورات بین مادران و دختران محله، همسایه و یا دانش‌آموزان مدرسه‌ی نزدیک محل سکونت انجام شود که کمتر فرصتی برای ارتباط‌گیری و ابراز محبت به آن‌ها را داشته‌اید. 📌 پی‌نوشت: گام اول برای شروع هر ارتباط و افزایش اثربخشیِ آن، ابراز محبت خالصانه است. 3⃣ پیشنهاد می‌گردد هنگام آماده‌سازی نذورات توسط نوجوانان، حدیث شریف کساء قرائت شود و ۱۴ صلوات به نیت سلامتی دریافت‌کننده‌ی نذر قرائت و متبرک شود. 4⃣ پیشنهاد می‌شود انار و نذورات با شعار واحدِ مشخص شده در پویش مزین شود. «ما فقط زیر پر چادرتان آرامیم» (می‌توانید نمونه‌ی آماده و فایل آویز شعار را اینجا دانلود کنید). علاوه بر آویزِ شعار، می‌توان حدیث یا دلنوشته کوتاهی هم به ذوق و سلیقه شما به همراه آن، استفاده گردد. 5⃣ پیشنهاد می‌شود جهت فراگیر شدن این حرکت خیرخواهانه، فیلم یا عکس‌های خود از مراحل تهیه و توزیع این نذورات را همراه با نام گروه و محل توزیع برای شناسه @panahe_madar در پیام‌رسان ایتا ارسال شود تا به نام خودتان بازنشر گردد. ✨ امید است که رضایت حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) از این حرکت مردمی فراهم شود و عنایت ایشان شامل حال تک تک کسانی گردد که به هر نحوی در این امر خیر مشارکت دارند. مأجور و مؤید باشید⚘   @rabteasheghi
💢 - یاسی را برای همیشه از زندگیت بنداز بیرون، فهمیدی! - آخه نمیشه که مامان! شما... - آخه بی‌آخه! همین که گفتم، توی شأن خانواده ما نیست تو با این دختره بری و بیای! نورا دستش را مشت می‌کند و فشار می‌دهد. کوله‌اش سر می‌خورد از روی شانه‌اش و به زمین می‌افتد. خون دویده توی صورتش و هاله‌ی اشک انقدری توی چشمش نشسته که متوجه آمدن من به خانه‌شان نمی‌شود. سرش را زیر می‌اندازد. توی اتاقش می‌رود. صدای گرومپ بسته شدن در بلند می‌شود. 🔻 نرگس ابروهایش را در هم می‌کشد و رو به من می‌گوید: بیا تحویل بگیر، انقدر دلبسته‌ی این دختره شده که اصلا متوجه نشد تو اومدی خونه‌مون. بعد صدایش را بلند می‌کند و نورا را صدا می‌زند. می‌روم سمت نرگس. دست می‌اندازم دور گردنش و می‌گویم: خواهر چرا انقدر آشفته‌ای، مگه چی شده؟ یاسی دیگه کیه؟ فدای سرت که نورا سلام نکرد. تو که با نورا مشکلی نداشتی چی شده مگه؟ نرگس آه بلندی می کشد. ولو می‌شود روی مبل راحتی. ⭕️ - واقعا که با بزرگ شدن بچه‌ها، دغدغه‌هاشونم بزرگ میشه. از الان که چهارده سالشه شروع شده مسئله‌های اصلی‌مون. سرش را میان انگشت‌های کشیده‌ی دستش می‌گیرد. نفس عمیق می‌کشد. می‌زنم پشت شانه‌هایش و می‌گویم: دیگه داری شلوغ‌بازی درمیاری نرگس. دختر به این خوبی، دلتم بخواد من که دختر ندارم اما دعا می‌کنم طاها بزرگ بشه به دخترخاله‌هاش بره. 🔺 نرگس می‌رود سمت یخچال. آب خنکی می‌خورد. چند لحظه به لیوان توی دستش خیره می‌شود و می‌گوید: راست میگی، شایدم دارم بزرگش می‌کنم اما بزار بچه‌ات بزرگ بشه می‌فهمی چی میگم. من دختر به این دسته‌گلی بزرگ نکردم تا یکی بیاد روی هوا بقاپه بچه را ببره. این دختره یاسی، نه این که دختر بدی باشه اما افتاده توی خط دخترای دیگه و مقنعه از سرش در میاره. شعار زن زندگی می‌نویسه. شعرهاشون را می خونه. کم کم داره روی مُخ نورا هم میره که تو هم بیا با ما. یک دانه قطاب‌های روی اُپن را گوشه لپم می‌گذارم و با خنده می‌پرسم : خب نورا چی‌کار می‌کنه؟ انگشت‌هایش را دور لیوان حلقه می‌کند: نورا خیلی بهش راه نمیده، باهاش حرف می‌زنه اما یاسی انگار مسخ شده. - خب تو از چی نگرانی؟! - نورا خامه، نوجوونه، احساسیه، می‌ترسم سرش. می‌گم برای همیشه قطع ارتباط. ⚡️برق از سرم می‌پرد. نرگس آدم فرهنگی هست. نورا و طهورا را با دغدغه‌های تربیتی بزرگ کرده. حق دارد نگران باشد اما به چه قیمت. یاد جلسه‌ی پارسال می‌افتم. همین موقع‌ها بود که خانم شریعتمدار خاطره‌ی مادر عماد مغنیه را تعریف می‌کردند. این که مادر عماد مغنیه از همان بچگیِ پسرش، دوستانش را زیر چتر مادرانگی‌اش گرفت. و برای‌شان برنامه‌های تربیتی داشت. فرقی بین عماد و بقیه‌ی پسرها نبود برای این مادر. حالا چرا باید نرگس انقدر منفعل رفتار کند. چرا از ظرفیت‌های تربیتی و فرهنگی‌اش استفاده نمی‌کند و چهار پنج نفر از دوستان نورا را زیر بال و پر مادرانگی‌اش نمی‌گیرد. شاید اگر از پارسال تمام مادران فرهنگی شهر که دختر نوجوان دارند چهار پنج نفر قشر خاکستری را با خودشان همراه کرده بودند الان انقدر انگشت تأسف و حیرت به دهان نمی‌گرفتیم. 💡 فکرهایم را به زبان می‌آورم. ظرفیت‌های نرگس را به یادش می‌آورم. چراغ‌های ذهن نرگس کم کم روشن می‌شود. ✨ از ته دل می‌خواهم شهر نور بگیرد از مهربانی تمام زنانی که دلشان می‌خواهد جا پای حضرت مادر (سلام‌الله‌علیها) بگذارند و به اندازه‌ی وسع‌شان مادری کنند برای دختران نوجوان شهر. ✍ م . محمدیان @rabteasheghi
💬 - اعتکاف میای؟ - نه - برا چی؟ - اصلا چی هست؟ - نگو نمی‌دونی! - چرا یه چیزایی شنیدم اما بیام توی یه مسجد همه‌اش نماز و دعا که چی بشه. - خیلی خوش می‌گذره یه اکیپ شدیم از بچه‌ها جای تو و ساناز و آرزو و کلی از بچه‌ها خالیه - ما بیایم اون‌جا ملت همون شب اول ما را بیرون می‌کنند. سارا این را می‌گوید و پقی می‌زند زیر خنده. بین خنده‌هایش می‌گوید: تازه خانم مستوری را چه کار کنیم؟ مگه به ماها اجازه میده میگه این دخترا می‌خوان برن دنبال یللی تللی. بعد چشمانش برقی می‌زند و می‌گوید: وای خوبه‌ها راست میگی خوش می‌گذره برم بقیه بچه‌ها رو ردیف کنم. 💫 لبخندی روی لب‌های هانیه می‌نشیند. به نظرش برای قدم اول خوب بود. از دیشب که صحبت‌های مامان را شنیده هزار فکر توی سرش فریاد می‌زند که چه‌کار کند برای اعتکافی پرشور با دوستانش. 📱به قول مامان کانال‌ها پُر شده از تبلیغاتی که بیشتر مسجدها امسال پذیرای نوجوان‌های شهرن. اما اگر دخترهای خاکستری با این مراسم همراه شدند آن وقت پیش خدا روسفید می‌شویم. 🛎 زنگ مدرسه که می‌خورد، پا تند می‌کند تا برسد خانه. توی خانه با مامان فکرهایشان را روی کاغذ لیست می‌کنند: - صحبت کردن مامان و چندتا از مامان‌های همراه با خانم مستوری برای سخت نگرفتن به بچه‌ها برای رفتن به اعتکاف - رفتن مامان‌ها به ناحیه‌ی آموزش و صحبت کردن با مسئولين - صحبت با عمه‌سلیمه و همراه شدن با دوست‌هاش برای اجرای طرح‌های تربیتی در این سه روز 🖊 خودکار را از روی کاغذ برداشت، عمه مربی کارکشته تربیتی دخترهاست. با همه مدلی کار کرده حتما طرح‌های جذابی برای دخترا اجرا می‌کند. مامان دستش را توی هوا جایی نزدیک به صورت هانیه بالا و پایین می‌برد: کجایی دختر! سرش را پایین می‌اندازد و دوباره مشغول نوشتن می‌شود. مامان می‌گوید و او مشق می‌کند. - تامین منابع مالی از خیرین برای کمک به دخترهایی که نمی‌توانند هزینه‌ی اعتکاف را کامل پرداخت کنند. - درست کردن نذری‌های فرهنگی و پخش کردن بین دخترها می‌پرد وسط حرف مامان: نذرهای خوشمزه هم درست کنید خب. - ای قربون شکمت برم مادر چال خنده می‌افتد روی گونه‌هایش. صحبتش با مامان به درازا می‌کشد. شور می‌افتد توی دلشان. تا اعتکاف چند روز بیشتر نمانده. 🌟 باید از این روزهای سپید یک فرصت طلایی بسازند برای دخترهای شهر گره‌ی دلشان با خدا محکم‌تر شود. ✍ م . محمدیان @rabteasheghi
❗️یک فرقی با همه داشت. از بیرون که نگاهم به دکوراسیون غرفه‌ی غدیری‌شان افتاد چشمم را گرفت. جلوتر رفتم ایده‌هاشان نو و بافکر بود. اما یک جا داخل غرفه میخکوب شدم. چند دقیقه‌ای نگاهم روی دختران نوجوان داخل غرفه ماند‌. 🔻چند دختر نوجوان دور یک میز نشسته بودند و یک کاشی را با ظرافت رنگ می‌کردند. بقیه‌ی دخترهایی که وارد غرفه می‌شدند آن‌ها هم می‌ایستادند، خریدارانه هنرِ دست هم سن‌وسال‌هایشان را برانداز می‌کردند. بعد از دخترهای هنرمند می‌شنیدند که اگر دوست دارند این هنر را یاد بگیرند و هدیه تقدیم زائران اربعین کنند اسم‌شان را توی لیست بنویسند. دلم قنج رفت از این ابتکار.... از آن سردری که رویش نوشته بود پاتوق دخترانه... 💬 با مسئول غرفه‌شان صحبت کردم. فهمیدم نیت‌شان فقط برپایی غرفه در ایام غدیر برای دختر نوجوان نبوده! خواستند ظرفیت دختران نوجوان اطراف‌شان را فعال کنند. ساعت‌ها با دخترها جلسه داشتند. فکر و حرف‌شان را شنیده‌اند. حالا قرار است این دختران نوجوان با دخترانی که این لیست‌ها را پر کرده‌اند ارتباط بگیرند و کار را ادامه دهند. کارشان بی‌نظیر بود یک جورهایی با همه جا فرق داشت. این که خواستند ظرفیتی به غیر از خودشان بیایند پای کار اهل بیت(علیهم‌السلام). ظرفیتی از جنس دخترِ نوجوان که اگر در مسیر درست قرار بگیرد با آن شور و نشاطی که دارد می‌تواند غوغا کند. 💫 کسی چه می‌داند شاید این دخترها به توان برسند و سالِ بعد عید غدیر به جای یک غرفه، چند ده تا پاتوق دخترانه، شهر را پر کند. ✍ م . محمدیان @rabteasheghi
🔰 موسسه جوانان آستان قدس رضوی برگزار می‌کند: ✍ اگه دغدغه ارتباط با نوجوان رو دارین، اگه اطرافتون هست و می‌خواین روش اثرگذار باشین، اگه معلمین و شاگرد نوجوان دارین... این دوره رو از دست ندین☺ ، چکیده مفاهیم، راهبرد و راهکارهای مورد نیاز جهت تعامل و ارتباط متناسب با مخاطبینی است که با ذهنی پر شبهه و کنشگری‌های هنجارشکنانه، در فضای فرهنگی مورد طرد قرار گرفته و در ذهن بسیاری به عنوان نسلی گسسته از سایر نسل‌ها و غیرقابل تعامل در نظر گرفته می‌شوند. 👤 اسامی اساتید: حجت‌الاسلام و‌ المسلمین وکیلی، سوزنچی، تولایی، دکتر سیدبشیر حسینی، دکتر باقرزاده، دکتر معماریانی و دکتر عزیزی 📝 سرفصل‌ها: زیست نوجوان پرچالش، نحوه تعامل با نوجوان پرچالش، شناخت دنیای نوجوان، شبهه‌شناسی و روش‌های پاسخ‌دهی، حجاب، محک، خودسازی و جامعه‌سازی، ما و نوجوان دهه‌هشتادی‌، سلسله مباحث ارتباط مؤثر هزینه: رایگان ورود رایگان: zed.javanan.org @rabteasheghi
💔 نزدیک است سکته بزنم وقتی می‌شنوم که: خانم آخه ما به مُرده‌ها چی‌کار داریم؟! کسی که او را این دختر، مُرده می‌نامد تمام باور من است، هویت من است. اصلا آبروی یک ملّت است. دست‌هایم را توی هم فشار می‌دهم. چند ثانیه‌ای در طوفانی‌ترین غلیان روحی‌ام مجبورم سکوت کنم. چه کنم که به فقر فرهنگی‌شان عادت کردم. مگر همین چند روز پیش که شهید گمنام آوردند مدرسه، نگفتند خانم ما از جسد می‌ترسیم یا مگر... بگذریم حرف زیاد است و آه کشیدن و نُچ‌نُچ کردن که کار را به جایی نمی‌رساند. 🌿 یاد حرفِ خانم شریعتمدار می‌افتم. مادری کردن. بله مادری کردن برای دخترانی که یتیم هستند. یتیم فرهنگی. با خودم فکر می‌کنم که فقط یک هفته وقت دارم تا شهادت سردار. شهادتی که گره خورده به مادر سادات. به مادری که سردار عاشق‌شان بودند. باید بچه‌ها، سردار را بشناسند. اگر نشناخته‌اند امثال من بودیم که در حق سردار کوتاهی کردیم. از سردار نگفتیم یا فقط در جمع خودمانی از سردار دَم زدیم و به بیرون از حلقه‌ی خودمان حتی فکر هم نکردیم. 💢 سکوت را می‌شکنم: بچه‌ها ما می‌خوایم با هم یه کار با کلاس و قشنگ انجام بدیم. کیا کتاب عموقاسم را خوندن؟ سی جفت چشم زل می‌زنند به صورتم.‌ - قراره با هم یه کتاب داستان قشنگ از یه مردِ دوست‌داشتنی و مهربون بخونیم. - وا خانوم همین بود کار قشنگمون! - خانوم چه جوری؟! - خانوم...؟! قراره یه پادکست - چی‌چی خانوم؟ - براتون می‌گم، هر صفحه کتاب را یکی از شما می‌خونه با صدای خودش. بعد این صداها را کنار هم قرار می‌دیم و یه کلیپ صوتی قشنگ و جذاب می‌سازیم و می‌فرستیم برای همه بچه‌های مدرسه شاید بره برسه به دستِ یه عالمه دخترِ دیگه. کلاس می‌رود روی هوا از هیجان و شادی‌شان. ⭕️ و من فکر می‌کنم که چقدر برای سردار کم کار کرده‌ام. این دخترها که گناهی ندارند. ما کم گذاشتیم. راستی شما توی این یک هفته‌ای که تا شهادت سردار مانده برای چندتا دختر مادری می‌کنی و لذت آشنایی با حاج قاسم عزیزمان را به آن‌ها می‌چشانی؟ ⏳ فقط یک هفته وقت داریم...! ✍ م . محمدیان 📱 ایده‌های خود را برای ما ارسال کنید تا برای ایده‌دهی به معلمان و مربیان تربیتی منتشر کنیم. @rabteasheghi
30طرح درس اختصاصی برای نوجوان.pdf
21.37M
👓 بخوانید... 📚 فایل PDF کتاب منبرک مکتوب مسطورا ۳۰ منبر حول ۳۰ فراز جزءمحور 🎯 برای نوجوانان ✅ مناسب سخنرانی دانش‌آموزی در جزءخوانی‌ها، جلسات قرآن، منابر مساجد، سخنرانی بین الصلاتین و فضاهای ویژه تبلیغی دیگر 📖 همراه با: ترجمه تدبری فرازها @yavaranquran @rabteasheghi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید... ‼️میشه نظر ما را هم بپرسید و بعد آینده‌مان را رقم بزنید؟! ⚠️ این تصویر ما در سال ۱۴۱۱ است، می‌پسندید؟ 🗣️ حرف دل نوجوان‌های ایران درباره انتخابات 🔸 حتما تا آخر ببینید ... 🔹 بسیار زیبا و شفاف @rabteasheghi
🔰 مقر کتاب اصفهان و مهام برگزار می‌کنند: 🏴برای فهمیدن کربلا، باید از زمان و مکان بزرگ‌تر شد...✨ 🏢مکان: اصفهان، سالن جدید گلستان شهدا 🗓زمان بازدید: ۱۶ الی ۲۲ مردادماه ۱۴۰۳ 🌟 ویژه خواهران 📌بازدید خانوادگی: پنجشنبه و جمعه 📱جهت کسب اطلاعات بیشتر و ثبت‌نام جهت بازدید از نمایشگاه و نیز هماهنگی مجموعه ها به شناسه @hastibakhsh1 در ایتا پیام دهید. @rabteasheghi
🚩 نقش‌آفرینی دختران در اربعین نشستی صمیمانه با دهه‌هشتادی‌ها 💌 همه دختران شهر دعوتید... 🗓 زمان: دوشنبه ۲۲ مرداد ماه؛ ساعت ۸:۳۰ الی ۱۰:۳۰ 📍مکان: خیابان بزرگمهر، کوچه ۶۴، مسجد حضرت قمربنی‌هاشم (علیه‌السلام)، طبقه سوم @rabteasheghi
📸 گزارش تصویری 🚩 نقش‌آفرینی دختران در اربعین نشستی صمیمانه با دهه‌هشتادی‌های دغدغه‌مند 🗓 زمان: دوشنبه ۲۲ مرداد ماه @rabteasheghi
ربط عاشقی 🇵🇸
📸 گزارش تصویری 🚩 نقش‌آفرینی دختران در اربعین نشستی صمیمانه با دهه‌هشتادی‌های دغدغه‌مند 🗓 زمان: دو
با سرعت نور خودم رو رسوندم به جلسه‌ی نقش‌آفرینی دختران در اربعین مخصوص دهه هشتادی‌ها😌 وارد شدم! بابت دیرآمدگی عذرخواهی کردم، خودم رو معرفی کردم. بعد از مستقر شدن، متوجه شدم موضوع بحث موکب‌های اربعین حسینی و کودکان غزه است...💔 قرار بر این شد که پویشی راه بیفتد، نذر برای شهدای غزه هدف پویش بود! به عنوان اینکه هر خانه می‌تواند موکبی باشد به یاد شهدای غزه!💔 اینجا بود که لذت بردم! دلیل خوبی بود که کار کوچکی انجام بدهم برای شهدای مظلوم و تنها...😢 چند نفری آنجا تصمیم داشتند که موکب‌های خودشون رو راه بیندازند و در روز اربعین کاری انجام بدهند و هرکسی مسئولیتی به عهده داشته باشد. بعد از این بحث رسیدیم به مهمترین اصل موضوع رسانه و جنگ روایت‌ها، که ما درد و دل یک دختر دهه‌هشتادی را شنیدیم که تمام تلاشش را کرده بود برای یک غرفه با محوریت بانوان شهیده ولی گزارش تصویری برای اثبات آن لحظات شیرین نداشت... 📸 ولی برای این تجربه‌ی جدید قرار گذاشتیم از موبایل‌های در دست‌مان به عنوان یک سلاح استفاده کنیم 👌 چند نفری قبول کردند در جنگ روایت‌ها یک روایت صحیح به صورت صوتی تصویری داشته باشند تا پویش را راه‌اندازی کنیم 📲 📸 در مورد اهمیت روایت صحیح صحبت کردیم که می‌توانیم با این روایت‌ها راه درست رو به افراد نشان بدیم.💡 دوستان تاکید بسیاری بر مطالعه ی کتاب "کار باید تشکیلاتی باشد" داشتند که برای هر کسی می‌خواهد کار کند، خواندن این کتاب از واجبات است.📖 خیلی خوشحال بودم از اینکه داخل جمع دخترای دهه.هشتادی و دغدغه‌مند قرار داشتم، دخترایی که پای کار انقلاب هستند و تلاش می‌کنند برای زمینه‌سازی ظهور تا ان‌شاءالله مفید واقع بشند...✌️ امسال ؛ تلاش ما برای یک اربعین حسینیِ متفاوت است؛ از جنس فلسطین و مسجد الاقصی؛ از جنس شهدای غزه!😭 قطعا این پیاده‌روی به زیارت هم منتهی می‌شود.✨ 🚩 « راه قدس از کربلا می‌گذرد! » ✍ منصوره مؤذنی @rabteasheghi
🟡 همایش «صفر‌ تا‌ صد جذب نوجوانان به مجموعه فرهنگی» 🎗ویژه کانون های فرهنگی مساجد و پایگاه ها 🏫🕌 💠 به همراه آموزش طرح های تربیتی جذب از مدرسه به مجموعه تربیتی ⛳️ 🎖 مزایا شرکت در همایش: 🎯 حمایت از مجموعه‌ها جهت حضور مستقل در مدرسه و اجرای طرح های دانش آموزی 🔖 دریافت طرح تربیتی-محتوایی دانش آموزی (به صورت کلی و جزئی) و آموزش کامل مربیان مجموعه روی طرح جذب 🧔🏻‍♂ حضور یک مشاور(رهیار) در کنار مجموعه از ابتدای ورود به مدرسه تا انتهای جذب 📝 آموزش و انگیزه بخشی مربیان جهت انجام کار تربیتی تشکیلاتی ✅ با حضور و مشاوره کادر یکی از مدارس میزبان طرح و کادر اجرایی مجموعه در سالیان گذشته 🕗 زمان همایش:جمعه ۶ مهرماه، ساعت ۷ صبح تا ۱۲ ظهر 🏫 مکان همایش : خیابان آذر (ابوذر)، کوچه شاهزاده ابراهیم کوچه شهید داوودی، سالن همایش دبیرستان اژه ای۲ 🌐 ثبت نام و عضویت در گروه ویژه همایش : با ثبت مشخصات در لینک 🆔 https://zarinp.al/631104 📩 یا ارسال سرشماره ۳ به سامانه 30002349262065 @rabteasheghi