🌸لبخند خدا
💢از مدرسه بر می گردد و با ناراحتی وارد خانه می شود و یک گوشه می نشیند و به مادر می گوید: «من دیگر مدرسه نمی روم».
💢مادر دلیل ناراحتی اش را که می پرسد و عصمت می گوید: «من می خواهم با #حجاب_کامل به مدرسه بروم. خانم مدیر می گوید یا باید لباس فرم مدرسه را بپوشی یا اجازه ورود به مدرسه را نداری. من دیگر مدرسه نمی روم. لباس فرم لباس پوشیده ای نیست!»
💢مادر #مربی عصمت است و پرورش دهنده ی روحش. کسی که عصمت، عصمت بودنش را مدیون تربیت اسلامی اوست. فردا می رود مدرسه تا پرونده ی عصمت را بگیرد. به مدیر می گوید :« من چهار دختر دارم. میخواهی بلیط جهنم را برای خودم بخرم و دخترانم را بیحجاب کنم! برای آخرتم چه کنم!»
💢و این جا #اعتقادات عصمت و #اقتدار کلام مادرش بر قانون مدرسه #غالب می شوند و عصمت با پوشش کامل به مدرسه می رود و همرنگ جماعت نمی شود تا لبخند خدا را ببیند.
#شهیده_عصمت_پورانوری🌷
#شهید_شاخص_سال98
❤️❤️❤️❤️
@ebrahimh
👈لطفا #خانمها بخوانند👉
🚫برخی چادرپوشها را نمیتوان #چادری نامید:
✖️چادر به سری که زیر چادر، روسری یا مقنعه ندارد و در هر حرکت و یا باز و بسته شدن چادر، موهای سر، گردن و گوشواره و... نمایان میشود!
✖️چادر به سری که زیر چادر لباسهای تنگ و چسبانی میپوشد که با هر بار باز و بسته کردن آن تمام برجستگیهای بدنش آشکار میشود!
✖️چادر به سری که جورابهای نازک و بدننما میپوشد...
یا چادر خود را آنقدر جمع و جور میکند و بالا میبرد که پاهایش نمایان میشود!
✖️چادر به سری که برق چادرش از چند فرسخی توجه #نامحرمان را به خود جلب میکند و حجم بدنش در زیر آن پیدا است!
✖️چادر به سری که چادرش آنقدر نازک است که تمام لباسهای زیر آن از دور مشخص است!
✖️چادر به سری که در زیر چادر، پیراهن آستین کوتاهی پوشیده است که با هر بار بیرون آمدن دست از زیر چادر آرنج او نمایان میشود!
✖️چادر به سری که هر لحظه و هر جا و بیجا آن را باز و بسته میکند تا اندام و لباسهایش را بنمایاند!
🔺خلاصه چنین چادر به سرهایی هرگز دارای #حجاب_کامل نیستند و با بیمبالاتی خود، حرمت چادر را نیز نگه نمیدارند. .
👈مواظب باشیم حرمت #چادریها و چادر که ارثیه حضرت زهراست را از بین نبریم.
🖤🖤🖤🖤
@ebrahimh
#هادی_دلها_ابراهیم_هادی
🔉 #حرف_دل
💟 #چادر رو عاقلانه انتخاب کردیم،😊
❣عاشقانه سر کردیم ...❣
✍ ما اینجا اگه از #چادر صحبت میکنیم،
اصلا منظورمون این نیست که هیچ حجابی جز چادر رو قبول نداریم✋
↩️همه ی حجاب ها اگه #حجاب_کامل باشن عالی هستن ...👏
🔹اما حرف ما اینجا اینه که ما دنبال حداقل ها نیستیم ...
حجاب اگه حداقلی باشه دیگه نمیشه دوستش داشت یا بهش افتخار کرد💔😏
👈 مثلا هیچ کس نمیتونه بگه من نمازامو تند تند میخونم، آخر وقت میخونم و از روی رفع تکلیف میخونم که خونده باشم ولی من عاشق نمازمم ...😳
اما کسی که نماز با توجه میخونه ، #نماز_اول_وقت میخونه، نماز قشنگ میخونه میتونه بگه نماز رو دوست دارم ...💝
بین حجاب ها ، #چادر هم همین حالت رو داره ...
چون حجاب برتره میشه دوستش داشت ...💓
#چادر
#عاقلانه
#عاشقانه
رفیق شهیدم ابراهیم هادی
http://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
.
✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨
.
بسم الله
.
🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (13) 🌺
.#ظاهر_و_باطن 2
#رگ_غیرت
(#راوی : آقای عباس شیرازی)
صبح يکی از روزها با هم به #کاباره #پل_کارون رفتيم. به محض ورود، نگاه #شاهرخ به گارسون جديدی افتاد که سر به زير، پشت قسمت فروش قرار گرفته بود. با تعجب گفت: اين کيه،تا حالا اينجا نديده بودمش؟!در ظاهر زن بسيار با حيائی بود. اما مجبور شده بود بدون #حجاب به اين کار مشغول شود.شاهرخ جلوی ميز رفت و گفت: همشيره، تا حالان ديده بودمت، تازه اومدی اينجا؟!زن، خيلی آهسته گفت: بله، من از امروز اومدم.شاهرخ دوباره با تعجب پرسيد: تو اصلاً قيافه ات به اينجور کارها و اينجور جاها نمی خوره، اسمت چيه؟ قبلاً چيکاره بودی؟
زن در حالی که سرش را بالا نمی گرفت گفت: مهين هستم، شوهرم چند وقته که مُرده، مجبور شدم که برای اجاره خانه و خرجی خودم و پسرم بيام اينجا!شاهرخ، حسابی به رگ غيرتش برخورده بود، دندان هايش را به هم فشار می داد، رگ گردنش زده بود بيرون، بعد دستش را مشت کرد و محکم کوبيد روی ميز و با عصبانيت گفت: ای لعنت بر اين مملکت کوفتی!!بعد بلند گفت: همشيره راه بيفت بريم، شاهرخ همينطور که از در بيرون می رفت رو کرد به ناصرجهود و گفت: زود بر ميگردم!
مهين هم رفت اتاق پشتی و #چادرش را سرش کرد و با #حجاب_کامل رفت بيرون. بعد هم سوار ماشين شاهرخ شد و حرکت کردند.
مدتی از اين ماجرا گذشت. من هم شاهرخ را نديدم، تا اينکه يک روز در #باشگاه_پولاد همديگر را ديديم. بعد از سلام و عليک، بی مقدمه پرسيدم: راستی قضيه اون مهين خانم تو چی شد؟!اول درست جواب نمی داد، اما وقتی اصرار کردم گفت: دلم خيلی براشون سوخت، اون خانم يه پسر ده ساله به اسم رضا داشت.
صاحب خونه به خاطر اجاره، اثاث ها رو بيرون ريخته بود. من هم يه خونه کوچيک تو خيابون نيرو هوائی براشون اجاره کردم. به مهين خانم هم گفتم: تو خونه بمون و بچه ات رو تربيت کن، من اجاره و خرجی شما رو میدم!!
#ادامه_دارد...
#شهید_شاهرخ_ضرغام
🇮🇷 @shahidmedadian
@rafiq_shahidam96