eitaa logo
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
4.9هزار دنبال‌کننده
28.9هزار عکس
19.1هزار ویدیو
252 فایل
♡ولٰا تَحْسَبَّنَ الَّذینَ قُتِلوا في سَبیلِ اللِه اَمواتا بَل اَحیٰاعِندَ رَبهِم یُرزقون♡ شہـد شیـرین شـہـٰادت را کسانی مـے چشند کـہ..!! لذت زودگذر گنـٰاه را خریدار نباشند .. 💔 دورهمیم واسہ ڪامل تر شدن🍃 #باشهداتاشهادت ارتباط با خادم کانال👇👇 @Zsh313
مشاهده در ایتا
دانلود
⚜️بسم الله الرحمن الرحیم⚜️ انگار همان تاسوعا که نذرش کرد فکر همه جایش را کرده بود حرف رفتن ... بستن ساک... راهی شدن ... و... 💐💐💐💐 انگار همان روز که مصطفایش را نذر عموعباس کرد .. به ام وهب اقتدا کرده بود... 💐💐💐💐 جدید ترین مصاحبه مادر شهید صدر زاده ماه رمضان امسال در کربلای معلی @shahid__mostafa_sadrzadeh1 @shahid__mostafa_sadrzadeh2 # برادر_شهیدم ♥️🕊 🌷 https://www.instagram.com/p/CehDLRIopAj/?igshid=YmMyMTA2M2Y=
✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ بسم الله 🌺 (4) 🌺 خانم مینا عبداللهی() خورشید اولین روز زمستان سال 28 شمسی طلوع کرده. این صبح خبر از تولد نوزادی می داد که او را نامیدند. مینا خانم مادر مومن و با تقوای او بود و صدرالدین پدر آرام و مهربانش. دومین فرزندشان به دنیا آمده. صدرالدین شاغل در فعالیت های ساختمانی و پیمانکاری است. همیشه هم میگوید: اگر بتوانیم روزی حلال و پاک برای خانواده فراهم کنیم, مقدمات هدایت آنها را مهیا کرده ایم. او خوب می دانست که (ص) می فرماید: ده جز دارد که نه جز آن به دست آوردن است. روز بعد از بیمارستان‌ دروازه شمیران تهران مرخص می شوند و به منزلشان در خیابان پیروزی, خیابان نبرد فعلی می روند. این بچه در بدو تولد بیش از چهار کیلو وزن دارد. اما مادر, جثه ای دارد ریز و لاغر. کسی باور نمی کرد که این بچه, فرزند این مادر باشد. چهل روزش بود که گردنش را بالا می گرفت. روز به روز درشت تر می شد و قوی تر. سه یا چهار سالگی با مادر رفته بود حمام, مسئول گرمابه بچه را راه نداده بود. می گفت: این بچه حداقل ده سال دارد نمی توانی آن را داخل بیاوری!!😐😂 ... @rafiq_shahidam96
کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ . بسم الله . 🌺 (5) 🌺 . خانم مینا عبداللهی ( ) .وقتی به مدرسه می رفت کمتر کسی باور میکرد که او کلاس اول باشد. توی کوچه با بچه هایی بازی می کرد که از خودش چند سال بزرگتر بودند.درسش خوب بود. در دوران شش سال دبستان مشکلی نداشت. پدرش به وضع درسی و اخلاقی او رسیدگی می کرد. صدرالدین تنها پسرش را خیلی دوست داشت. سال اول دبیرستان بود. در یک غروب غم انگیز سایه سنگین یتیمی را بر سرش احساس کرد. پدر مهربان او از یک بیماری سخت,آسوده شد. اما مادر و این پسر نوجوان را تنها گذاشت. سال دوم دبیرستان بود. قد و هیکل شاهرخ از همه بچه ها درشت تر بود. خیلی ها در مدرسه از او حساب می بردند, اما او کسی را اذیت نمی کرد. یک روز وارد خانه شد و بی مقدمه گفت: دیگه مدرسه نمی رم! با تعجب پرسیدم: چرا؟! گفت: با آقا معلم دعوا کردم. اونها هم من رو اخراج کردند. کمی نگاهش کردم و گفتم: پسرم, خب چرا دعوا کردی؟! جواب درستی نداد. اما وقتی از دوستانش پرسیدم گفتند: معلم ما از بچه ها امتحان سختی گرفت. همه کلاس تجدید شدند. اما فقط یکی از بچه ها که به اصطلاح بود و پدرش آدم مهمی بود نمره قبولی داد. شاهرخ به این عمل معلم اعتراض کرد. معلم هم جلوی همه, زد تو گوش پسرم. شاهرخ هم درسی به آن معلم داد که دیگه ازاینکارها نکنه!شاهرخ بعد از آن مدتی سراغ کار رفت, بعد هم سراغ ورزش. اما زیاد اهل کار نبود. پسر بسیار دلسوز و خوبی بود, اما همیشه به دنبال رفیق و رفیق بازی بود. توی محل خیلی ها از او حساب می بردند. ... @rafiq_shahidam96 🇮🇷 @shahidmedadian
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ . بسم الله . 🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (5) 🌺 . #نوجوانی خانم مینا عبد
کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ . 🌺 (6) 🌺 . (: خانم مینا عبداللهی ( )) . . چند نفری از همسايه ها آمدند سراغ من و گفتند: تو جوانی،نمی توانی تا ابد بيوه بمانی.در ضمن دختر و پسرت احتياج به پدر دارند. هم اگر اينطور ادامه بده، برای خود شما بد می شه. هر روز دعوا و... عاقبت خوبی ندارد. بالاخره با آقائی که همسايه ها معرفی کردند و مرد بسيار خوبی بود ازدواج کردم.محمد آقای کيان پور کارمند راه آهن بود. برای کار بايد به خوزستان می رفت.به ناچار ما هم راهی آبادان شديم. در آبادان کمتر از سه سال اقامت داشتيم.در اين مدت علاقه پسرم به ورزش بيشتر شده بود.با که از فوتباليستهای خوزستانی بود. خيلی رفيق شده بود. در همان ايام مشغول به کار شد. روزها سرکار می رفت و شب ها به دنبال رفقا. بعد از بازگشت از آبادان.خيلی از بستگان مخصوصاً عبدالله رستمی(پسر عمويم که داور بين المللی کشتی بود) به شاهرخ توصيه کرد به سراغ برود، چرا که قد و هيکل و قدرت بدنی اش به درد ورزش می خورد. اگر هم ورزشكار شود کمتر به دنبال رفقايش می رود. اما او توجهی نمی کرد. فقط مشکلات ما را بيشتر می کرد. مشکل اصلی ما رفقای شاهرخ بودند. هر روز خبر از دعواها و چاقوکشی هايشان می آوردند. ... @rafiq_shahidam96 🇮🇷 @shahidmedadian
کانال شهیدابراهيم هادی 🖤رفیق شهیدم🖤
✨کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ . 🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (6) 🌺 . #آبادان (#راوی: خانم مینا عبدالله
کی بشود حر بشوم توبه مردانه کنم...✨ . بسم الله . 🌺 (7) 🌺 . ( : خانم مینا عبداللهی ( )) عصر یکی از روزهای تابستان بود. زنگ خانه به صدا در آمد. آن زمان ما در حوالی در خيابان پرستار می نشستیم.پسر همسایه بود. گفت: از کلانتری زنگ زدند. مثل اينکه دوباره بازداشت شده! سند خانه ما همیشه سر طاقچه آماده بود. تقريبا ماهی يکبار برای سند گذاشتن به کلانتری محل می رفتم. مسئول كلانتری هم از دست او به ستوه آمده بود. سند را برداشتم. چادرم را سر کردم و با پسر همسايه راه افتادم. در راه پسر همسايه می گفت:خیلی از های محل، از آقا شاهرخ حساب می برن، روی خیلی از اونها رو کم کرده. حتی يکدفعه توی دعوا چهار نفر رو با هم زده. بعد ادامه داد: شاهرخ الان برای خودش کلی نُوچه داره. حتی خیلی از مامورای کلانتری ازش حساب می برن. 🌼 @rafiq_shahidam96
روز پنجشنبه شهرستان اهواز مراسم برگزار میگردد لطفا اطلاع رسانی کنید @shahidmedadian
هدایت شده از کانال برادران شهید مهدی و مجید زین الدین❤️
13.38M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🚩به مناسبت وفات مادر سردار رشید شهيد 🎥لحظه اولین دیدار با پیکر فرزند شهیدش بعد از ۲۲ سال گمنامی، اردیبهشت ۱۳۸۹ رجعت پیکر 🌹شادی روحشان صلوات 🌹 ✨و حال، دیدارشان در بهشت دیدنی‌تر است. 🛕یادِمــانِ‌شَهیـــدعلی‌هاشِمی؛ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ 🖤🍀کانال شهدایی شهیدرحمان مدادیان 👇 🇮🇷 @shahidmedadian ╰━━🌷🕊🖤🕊🌷━━╯
19.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 غذا دادن مادرشهید حاج مهدی زندی نیا به قاب عکس شهید مادری که در اثر بیماری فراموشی و کهولت سن هیچ شخصی رو جز فرزند شهیدش حاج مهدی زندی نیا و شهید حاج قاسم سلیمانی نمی شناسد و هنوز خبر ندارد که حاج قاسم سلیمانی به شهادت رسیده است😭😭 و احدی هم تا الان خبر شهادت حاج قاسم را نتونسته بهشون انتقال بده چون مادر دق میکنه و او چشم انتظار حاج قاسم است که همیشه به او سر می زد.. همیشه سوال بود برای بزرگوارانی که به این مادر عظیم الشان برای احوال جویی سر میزدند که چرا این دو قاب عکس از ناحیه دهان دچار از رنگ رفتگی و آسیب شده اند که امروز با این فیلم سوال خیلی از دوستان پاسخ داده شد. ان شاءالله مسئولینی که اهل کوتاهی در یاری مکتب و اهداف امام و رهبری و شهداء عزیز هستند به این تصویر دقت کنند مکتب سلیمانی سیرجان ┄┅┅❅❁❅┅♥️ @rafiq_shahidam96 ❁═══┅┄ 《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
4.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
راز یک لبخند...😊✨ روایتی از شهید محمدرضا حقیقی . . راوی: علی زین العابدین پور باشهداهَمــــراه باشیـــد💫 کانال رسمی شهید ابراهیم هادی @rafiq_shahidam96 https://eitaa.com/joinchat/1545666588C617dd02c1c
📌پسرم میان شهدای گمنام منتظرم است... اما دیگر توانِ رفتن ندارم 🔸یکی از مادران شهدای گمنام را دیدم، آرام در قطعه شهدا قدم می‌زد،چشمش به مزارهایی بود که بر تابلویشان پلاک آویزان بود. 🔹به عکس‌ها خیره می‌شد، زیر لب می‌گفت:«خدا را شکر... پلاک داشتی! که اگر نه، حالِ مادرت زار بود...» ▪️سال‌هاست این مادران، بی‌آن‌که بدانند مزار واقعی فرزند شهیدشان کجاست، هر هفته به بهشت زهرا می‌آیند،برای همه‌ی شهدای بی‌نام، مادری می‌کنند. ◽️با چشمانی که سال‌هاست از انتظار خشک شده، به هر عکس نگاه می‌کنند و آرام می‌پرسند:«نکند این تو باشی، پسرم؟...» □اما حالا، بعد از چهل سال دلتنگی و بی‌خبری، دیگر توان راه رفتن ندارند... خیلی‌هایشان هم، در حسرت دیدن دوباره پسرشان، چشم از دنیا بستند... ◾️ و باز هم پنج‌شنبه‌ها می‌بینی مادری خسته، ناتوان، کشیده‌کشیده راه می‌رود؛ با عصا، با تکیه بر دل داغ‌دیده‌اش، می‌آید سر مزار شهدای گمنام... ●وقتی می‌پرسی:با این جسم خسته، چرا هنوز می‌آیی؟آرام لب می‌زند:«پسرم در میان شهدای گمنام منتظرم است... اما دیگر پاهایم نمی‌کِشند...» ○مادری که خسته، عصا به‌دست، دست بر کمر،بین مزارها قدم می‌زند و با حسرت می‌گوید:«خوش به حال مادرت، شهید... خوش به حال مادرت!» 🔻یادمان نرود... امنیت امروز ما، با همان پلاک‌هایی ست که برای یک مادر بوی خون وشهادت و برای مادری دیگر رنگ غربت و دلتنگی می‌دهد... 🆔@rafiq_shahidam96
به تكلّم .. به تبسّم .. به خموشی .. به نگاه .. می توان بُرد به هر شيوه دل آسان از دست... تــو رفتی و دل مادر پشت سرت کاسه آبی شد و ریخت... سردار شهید حاج عباس کریمی قهرودی》 فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله(ص) اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج https://eitaa.com/rafiq_shahidam96