#اسوه_های_انتظار👇
#شهید_ابراهیم_هادی
هر روز در حالی که کت و شلوار زیبایی میپوشید به محل کار میآمد یکروز متوجه شدم خیلی گرفته و #ناراحت است. علت را جویا شدم و متوجه شدم دختری #مزاحم او شده و گفته تا تورو به دست نیارم ولت نمیکنم به ایشان گفتم با این تیپ و قیافه که تو داری،این اتفاق خیلی عجیب نیست از فردا او بدون کت و شلوار و باچهره ای ژولیده و موهای تراشیده و دمپایی به سر کار می آمد تا اینکه از آن وسوسه شیطانی رها شد
#منبع: #کتاب #سلام_بر_ابراهیم
#یازهرا(س)
🌷🇮🇷🌷
🕊https://eitaa.com/rah_shohadaaa
#پاےدرس_شہدا🔖
بهمان گفت:
من تند تر می رم، شما پشت سرم بیاین...!
تعجب کرده بودیم.
سابقه نداشت
بیش تر از صد کیلومتر سرعت بگیرد.
غروب نشده،رسیدیم گیلان غرب...
جلوی مسجدی ایستاد.
ماهم پشت سرش.
نماز که خواندیم سریع آمدیم بیرون
داشتیم تند تند پوتین هامان را می بستیم
که زود راه بیفتیم...
گفت:
کجا با این عجله؟
می خواستیم به نماز جماعت برسیم که رسیدیم♥️
#شہیدمهدےباڪری
#کتاب📚👇🏻
|نمیتوانسٺ زنده بماند|🌱
┄┅─✵💝✵─┅┄
eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
پاےدرس_شہدا🔖
بہش گفتم علے (روح الله):
نزدیڪ 60 روزه کــه اینجـــــایــۍ,
بسہ دیگه نمیخواے برگردی؟!😐
تو صورتم نگاه هم نکرد،
همونجوری که داشت کارشو انجام میداد...
جواب داد:
کجا برم،
ناموسم اینجاست زن و بچه ی شیعه،
ناموس شیعه تو الفوعه
و کفریا و نبل و الزهرا تو محاصره است،
اونا ناموس منند،
کجا بذارم برم🙃🍃
چند روز بعد...
پیکر پاک و سوخته اش رو برگردوندند...🥀
#شہیدروح_اللہ_قربانے
#کتاب📚👇🏻
|دݪــتنگــ نبــاش|🌱
┄┅─✵💝✵─┅┄
eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
#پاےدرس_شہدا🔖
وصیتم:
به مردم ایران
و در بعضی از قسمت ها
برای مردم عراق این است؛
که من الان حدود سه سال است
که خارج از کشور زندگی می کنمـ
مشکلات خارج از کشور
بیشتر از داخل کشور است
قدر کشورمان را بدانند
و پشت سر ولی فقیه باشند
و با بصیرت باشند.
چون همین ولی فقیه است
که باعث شده ایران از مشکلات
بیرون بیاید.
#شہیدهادےذوالفقارۍ
#کتاب📚👇🏻
|پسرڪ فلافݪ فروش|🌱
┄┅─✵💝✵─┅┄
eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
#پاےدرس_شہدا🔖
وقٺ رفتـــن بود...
دستم را گرفتـ
و با صدای لرزان پر از حزن و دل تنگی
در حالی که اشکهایم را پاک میکرد،
گفت:
«فرزانه دلم رو لرزوندی
ولی ایمانمو نمیتونی بلرزنی».
تا این جمله را گفت تکانی خوردم،
با خودم گفتم:
«چیکار داری میکنی فرزانه؟
تو که نمیخواستی از زن های نفرین شده
روزگار باشی،
پس چرا حالا داری
دل همسرت رو می لرزونی؟».
#شهیدحمیدسیاهکالی
#کتاب📚👇🏻
•|یادت باشد|•
┄┅─✵💝✵─┅┄
eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
🐬❄️[]•~
#پاےدرس_شہدا🔖
عباس بابایےمیگفت:
اگر ما در کشور دوچرخه بسازیم
از نظر حمل و نقل خودکفا میشویــم.
اما اگر کشورهای بیگانه
بهترین بنز و هواپیما و تجهیزات
پیشرفته هوایی را در اختیار ما بگذارند،
وقتی فون و فن آن را به ما نمیدهند
و ما را منتظر قطعه میگذارند،
به درد ما نمیخورد.
این دوچرخهای که ما
با دست خود ساخته ایم
و در آن به خودکفایی رسیدیم
از آن بنز که آنها در اختیار ما گذاشتند
بهتر است...
دوچرخهای که داریم
و فانوسی که به دست خودمان
روشن میکنیم،
هدف ما را بهتر برآورده میکند
تا تجهیزات پیشرفتهای که دشمن
در اختیار ما قرار داده است.
#شهیدعباس_بابایی
#کتاب📚👇🏻
•|لبیڪ در آسمــاݩ|•
┄┅─✵💝✵─┅┄
eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄
•°•|✌️🏼|○
#پاےدرس_شہدا🔖
سید حمید را دور میدان شهر میبیند.
به شوخی به او میگوید:
تو نمیخوای آدم بشی؟
سید میگوید: چه جوری؟!
ایشان هم میگوید:
چه جوریش با من، فردا صبح زود،
قبل از ساعت هشت از جلوی هلال احمر
حرکت میکنیم برای جبهه، بیا اونجا.
سید حمید خیلی خوشحال شد.
برای اینکه از قافله عقب نماند،
شب رفت و پشت در هلال احمر توی
سرما خوابید!
آقای آذین بعدها میگفت:
آقا سید حمید اولین بار با من به جبهه رفت.
من فکر نمیکردم بیاید.
برای همین ساعت حرکت را به او عقبتر گفتم؛ مثلاً،
ساعت هفت را هشت گفتم.
ولی دیدم ساعت چهار صبح آمده پشت
در هلال احمر منتظر من نشسته!
ما از آنجا با ماشین باری که داشتیم وسایل
را به جبهه بردیم.
با اینکه سابقهی ذهنی خوبی
از سید حمید نداشتم و میترسیدم
که در جبهه آبروریزی کند
اما با هم عازم جبهه شدیم...!
#شهیدسیدحمیدمیرافضلی
#کتاب📚👇🏻
•|پآ برهنہ در واردے مقدس|•
┄┅─✵💝✵─┅┄
eitaa.com/rah_shohadaaa
┄┅─✵💝✵─┅┄