eitaa logo
خط رهبری
3.6هزار دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
2.8هزار ویدیو
128 فایل
🔰«خط رهبری»: صفحه ویژه تولیدات مربوط به رهبر انقلاب در خبرگزاری #فارس ✔️ تبیینِ شخصیت، مواضع، مطالبات و نظام فکری حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای
مشاهده در ایتا
دانلود
خط رهبری
🔰#پرونده | ماجرای تحصن بیمارستان امام رضا (علیه السلام) مشهد از زبان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای - ۱ 📝«م
🔰 | ماجرای تحصن بیمارستان امام رضا (علیه السلام) مشهد از زبان حضرت آیت‌الله خامنه‌ای - ۲ «از دور دیدیم که سربازها راه را سد کردند. یعنى یک صف کامل و تفنگها هم دستشان ایستادند و ممکن نیست از اینها عبور کنیم. من دیدم که یک مقدارى احساس اضطراب کردند و آهسته به برادرهاى اهل علمى که بودند گفتم که ما باید در همین با متانت و بدون هیچگونه تغییرى در وضعمان پیش برویم تا مردم پشت سرمان بیایند و همین کار را کردیم. سرها را انداختیم پایین، بدون این‌که به رو بیاوریم که اصلاً سربازى و مسلحى کسى وجود دارد در مقابل ما، رفتیم نزدیک. به مجرد این‌که به مثلاً یک مترى این رسیدیم من ناگهان دیدم که مثل این‌که بى‌اختیار این سربازها از جلو پس‌رفتند و یک راهى به قدر عبور سه چهار نفر باز شد و ما رفتیم. فکر آنها این بود که ما برویم بعد راه را ببندند اما نتوانستند این کار را بکنند. به مجرد این‌که ما از این خط عبور کردیم جمعیت ریختند و اینها نتوانستند کنترل بکنند، شاید در حدود مثلاً چند صد نفر آدم با ما تا دم در آمدند. بعد هم گفتیم که در را باز کنند، دیدیم بله طفلکها بچه‌هاى دانشجو و پرستار و طبیب و اینها که توى بیمارستان بودند با دیدن ما جان گرفتند، گفتیم در بیمارستان را باز کردند و وارد شدیم.» ۱۳۶۳/۱۱/۱۱ @rahbari_plus
خط رهبری
🔰 #پرونده | روایت‌هایی از بازدیدهای رهبر انقلاب از نمایشگاه کتاب 📝 رهبر معظم انقلاب در بسیاری از س
🔰 | روایت‌هایی از بازدیدهای رهبر انقلاب از نمایشگاه کتاب - ۳ 📝 روایت‌های علیرضا مختارپور ، رئیس سازمان اسناد و کتابخانه ملی و کارشناس ارشد حوزه‌ی کتاب درباره توصیه ها و دغدغه های رهبر انقلاب در حوزه کتاب و کتابخوانی و نشر در جریان بازدیدهای ایشان از 🔸گاهی اوقات در نمایشگاه ناشرانی به ایشان گزارش می‌دادند که ما این کتاب را مثلاً ۲۵۰۰ نسخه در هر نوبت کردیم و مثلاً ده نوبت تا حالا چاپ کردیم. ایشان می‌گفتند که خب ده نوبت، ده تا ۲۵۰۰ یا ۳۰۰۰ می‌شود ۳۰۰۰۰ هزار در یک جامعه‌ای که هفتاد میلیون، هشتاد میلیون دارد کتاب باید بالای ۱۰۰۰۰۰ هزار هر نوبت شمارگانش باشد. و چند بار این مطالبه را کردند. البته این مطالبه الزاماتی دارد، الزاماتش این است که دستگاه‌های فرهنگی و رسانه‌های گروهی ترویج کتاب‌خوانی کنند. الزام دیگرش این است که کتاب‌های خوب و خوش‌خوان منتشر بشود. @rahbari_plus
3.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔰 | ماجرای گلایه رهبری در موضوع افزایش جمعیت به روایت دکتر بانکی پور 🔸برشی از گفتگوی «خط رهبری» با دکتر بانکی پور، نماینده مجلس و عضو حقیقی شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره‌ی آخرین تحولات موضوع و پیگیری مطالبات رهبر انقلاب در این زمینه @rahbari_plus ـ Link
2.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
| چرا رهبری در موضوع جوانی جمعیت هشدار می دهند؟ 🔸بُرشی از گفتگوی «خط رهبری» با دکتر بانکی پور، نماینده مجلس و عضو حقیقی شورای عالی انقلاب فرهنگی درباره‌ی آخرین تحولات موضوع و پیگیری مطالبات رهبر انقلاب در این زمینه @rahbari_plus - Link
🔰 | روایت جالب مجری دیدار بانوان از اجرای برنامه در محضر رهبر انقلاب 📝 «ندا ملکی» مجری دیدار بانوان با حضرت آیت‌الله خامنه‌ای روایت خود از اجرای برنامه در حسینیه‌ی امام خمینی(ره) و صحبت‌های رهبر انقلاب بعد از اتمام جلسه را اینچنین روایت می‌کند: 🔸 دیدار من با حضرت آقا دو بخش داشت: یک بخش که نزد مردم بود و به همراه آن‌ها به محضر رهبر معظم انقلاب رسیدم و برنامه را کردم و بخش دیگر هم پس از دیدار عمومی بود و معظم‌له فرموده بودند که قصد دارند سخنران‌ها و مجری را ببینند. نوبت به بنده که رسید، مشخص بود حضرت آقا بنده را از قبل می شناختند و اجرایم را دیده بودند. رهبر معظم انقلاب فرمودند خیلی خوب اجرا کردید و بلافاصله پس از این موضوع فرمودند اما چرا فقط دو فرزند دارید؟! و جالب است که چند دقیقه ایستادند و کاملا پدرانه، مشفقانه و بسیار صمیمانه که فقط این رابطه می تواند بین پدر و دختر باشد با من درباره صحبت فرمودند. این که رهبر انقلاب اسلامی ایران وقت گرانبهای خود را آن هم چند دقیقه و حالت سر پا و ایستاده صرف موضوع فرزندآوری می‌کنند، مشخص است که این موضوع چقدر می‌تواند برای کشور مهم باشد و موضوع و بحران مربوط به آن دارای اهمیت بسیار بالایی است. 🔹 حضرت آقا با واژه‌های عجیبی را آغاز کردند و فرمودند: «این جلسه یکی از جلسات بسیار خوب و استثنائی‌ای است»؛ همین جمله یعنی موضوع زنان برای من کاملا متفاوت است. شور و اشتیاق بانوان هم برای دیدار را هم نمی‌توان با کلمات توصیف کرد. ایشان زن را فراتر از روزمرگی‌ها و دغدغه‌های معمولی و تعریف‌های دم‌دستی از زنانگی، توصیف کردند و اینکه فرمودند: «به یک معنا، انقلاب را زنها پیروز کردند.» یعنی نقش آن ها مثال زدنی بود. 🔸 نفر اول نظام جمهوری اسلامی در فضایی کاملا ، اقشار مختلف جامعه ایران را از جای جای ایران اسلامی به حضور می پذیرند و با آنها دیدار می‌کنند و آنها به راحتی در محضر ایشان حضور پیدا می‌کنند و پیشنهادات، انتقادات، نکات و حتی دانش خود را درباره مباحث مختلف کشور با رهبر به اشتراک می گذارند و این موضوع امر بسیار والایی است. ایشان تاکید می‌کنند که بانوان صحبت‌هایشان را مطرح کنند و به سخنرانی‌ها گوش می دهند. زمانی هم که سخنرانی را آغاز می فرمایند دقیقا نسبت به مطالب مطرح شده از سوی بانوان نشان می دهند و به پرسش‌های ایشان پاسخ می دهند. 🔹 ایشان اغلب در دیدار با بانوان به نکاتی اشاره دارند که خود در حکم مفاهیم بنیادین یا حرکت به سمت افق مطلوب در زندگی فردی، خانوادگی و اجتماعی است که با وجود همه تلاشها گاه نادیده گرفته می شود. از جمله موضوعاتی نظیر ضرورتِ زنان در خانه و رفع ستم در خانه برای تحقق خانواده آرمانی، تأکید بر به عنوان نقش بی‌بدیل زنانه، ارتقای بینش سیاسی اجتماعی در نقش آفرینی های مستقیم و غیر مستقیم زنان و دستاوردهای انقلاب و ارائه الگوی جهانی . @rahbari_plus
🔰 | تکبیرهای لهجه‌دار - ۱ 📝 سه‌شنبه ۲۷ آذر ۱۴۰۳ جمعی از اقشار مختلف بانوان با رهبر معظم انقلاب اسلامی دیدار کردند. روایت اختصاصی «خط رهبری» از این دیدار را به ✏️ قلم «اسماء خواجه‌زاده» در ادامه می‌خوانید: * از طرفِ صفِ آخری‌ها! 🔸 روایت را معمولا آنهایی می‌نویسند که در حسینیه، در صف‌های جلوتر می‌نشینند. مهمان‌هایی که معمولا، و اصلا برای نوشتن به حسینیه آمده‌اند و دوربین‌شان را در نزدیک‌ترین نقطه به رهبر انقلاب کار می‌گذارند. اما روایتِ من، روایتِ است؛ روایتِ مهمان‌هایی که پشت ستون نشسته‌اند. روایتِ مهمان‌هایی که برای دیدن چهره‌ی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای تا آنجا که می‌توانند روی پنجه‌شان قد می‌کشند و پابلندی می‌کنند. نه اینکه برای نوشتن، این انتخابِ من باشد. نه! من، شاید از طرفِ صفِ آخری‌ها برای این نوشتن انتخاب شده باشم! یک زنِ معمولی در دیدارِ رهبر انقلاب با . * قبل از صف 🔹 نشسته‌ایم دورِ هم! بین دمنوش و چای، مجبور شده‌ایم دمنوش را انتخاب کنیم. بخار از لیوان‌ها و صدا از حنجره‌ی ما تا سقف خوابگاه بالا رفته. بحث سر این است که ساعت چند باید جلوی باشیم تا بتوانیم زودتر برویم داخل و «آقا» را هرچقدر که می‌شود از نزدیک‌تر ببینیم. وقتی لیوان خالی دمنوش‌ها را داخل آشپزخانه گذاشتیم، قرار شد لباس‌پوشیده و آماده، «الله اکبر» اذان را که گفتند، نماز را بخوانیم و بیرون بزنیم. همین کار را هم کردیم، اما آن‌قدر داخل کوچه و خیابان ایستاده که تمام نقشه‌هایمان نقش بر آب می‌شود. * صف 🔸 در ایستادن، یکی از دوست‌نداشتنی‌ترین کارهای زندگی من است. هرجا صف بوده فرار کرده‌ام. اصلا فکر نمی‌کردم برای ورود به مکانی یا دیدن شخصی داخل صف بایستم، اما برای دیدار رهبر انقلاب، هرقدر زود بیایید، باز هم با صف طولانی افرادی مواجه می‌شوید که برای ورود به حسینیه، حاضرند ساعت‌ها سرِ پا بایستند و خم به ابرو نیاورند. 🔹 همه‌شکل و همه‌سِن خانمی توی صف دیده می‌شود؛ از خانم‌های اتوکشیده با چادرهای طرح‌دار گرفته تا زنان خوش‌سلیقه‌ که لباسِ محلی‌شان را پوشیده‌ و به دیدار رهبر انقلاب آمده‌اند. حتی زنان . دختربچه‌هایی که بی‌تفاوت روی شانه‌ای مادرانه سر گذاشته‌اند، دخترکانی که دنبال هم می‌دوند و زنان پابه‌سن گذاشته‌ای که دختر یا عروس‌شان را همراهی می‌کنند. 🔸 از بین همه‌ی آنها، توجهم را حرف‌های دختری جلب می‌کند که سریع و پرهیجان درباره خواستگارهایش حرف می‌زند و در انتخاب بین مؤمن و کم‌درآمد با پسرِ به قول خودش «حقوق‌بالادار»ی که با معیارهای اخلاقی‌اش تناسب ندارد، دوبه‌شک است. زنی که هم‌صحبتش است نوزادی در بغل دارد. 🔹 همان‌طور که نوزادش را از این دست به آن دست می‌دهد دختر جوان را راهنمایی می‌کند. دختران انتظامات چند بار به او می‌گویند می‌تواند به‌خاطر اینکه بچه دستش است به جلوی صف برود، اما بحث آن‌قدر برایش جذاب است که ترجیح می‌دهد همان‌جا بایستد. دخترِ جوان برای برخی دلایل زن مدام می‌تراشد! * هوای زنانه 🔸 حال و هوای حسینیه خیلی زنانه و لطیف است؛ از انتخابِ رنگِ لباسِ انتظاماتی‌ها و خوش‌رفتاری‌هایشان بیرونِ حسینیه یا رنگِ پرده‌های پشتِ سِن و بیرق‌هایی که روی دیوارها آویخته‌اند تا حدیث «اوصانی جبرئیل علیه السلام بالمرأة»ی رسول خدا (ص)؛ همه نشان‌دهنده‌ی سلیقه‌ای است که برای این به خرج داده‌اند. 🔹 سالن حسینیه از تصویری که در ذهنم بود بزرگ‌تر است. آن تقسیم زنانه و مردانه را ندارد و تمام ظرفیتش را زنانی پر کرده بودند که از آنجا حضور داشتند. 🔸 راستش را بخواهید من همیشه تصور می‌کردم افرادی که در این جلسات حضور دارند از یک غربال ریزدانه، از یک ارتباط نزدیک یا از یک جامعه‌ی کوچک انتخاب می‌شوند، اما لباس‌ها، چهره‌ها و لهجه‌ها در حسینیه حرف دیگری می‌زد! 🔹 عاقله‌زنی را دیدم که خیلی از خستگی می‌نالید و از طیِ مسافتِ زیاد برای رسیدن به این دیدار حرف می‌زد. جثه سنگینی داشت و از آن پیاده‌روی و انتظارِ طولانی، اتوبوسِ بین شهری و بی‌خوابی گلایه می‌کرد، اما گلایه‌اش با آمیخته بود و در پایان تمام آنها فقط یک جمله گفت: «خدا را شکر که رسیدیم.» @rahbari_plus
🔰 | خاطره‌ی جالب آیت‌الله خامنه‌ای از ملاقات با امام در مدرسه رفاه 📝 «امام که آمده بودند ایران - سال ۵۷ - خب ما اوّل یک نظر امام را دیدیم، سالی که ایشان، روزی که ایشان وارد شدند آن‌جا زیارت کردیم امام را بعد هم شب که آمدند یک نظر دیدیم، نزدیک هم نرفتم که مبادا مزاحمشان بشویم که همه‌ی دورشان را گرفته بودند، می‌بوسیدند، من گفتم، من یک نفر حداقل اذیت نکنم را، نرفتم،[گفتم] بعد می‌رویم خدمت امام. فردا شبش بود ظاهراً، یا یکی دو شب بود که آن مدرسه‌ی علوی بودند، فرستادند ما را خواستند، بنده و بقیه‌ی برادرانی که عضو بودیم ماها را خواستند. من وارد اتاق شدم، سر شب بود دیدم امام نشستند پشت قرآن دارند قرآن می‌خوانند. حالا کِی است؟ دو سه روز بعد از ورود امام، آن روزهایی که شماها لابد یادتان هست در خیابان ایران و آن محوطه‌ی اطراف چه خبر بود از جمعیت و ولوله‌ی . امام مراجعات به او شده، آمده‌اند، رفته‌اند. حالا غیر از این‌که مردم آمده‌اند مراجعه کردند، افراد خصوصی، سیاستمداران، روحانیون، - نمی‌دانم - دوستان قدیمی، افراد متفرقه آمدند خدمت امام، یکی پیشنهاد کرده، یکی پرسیده، یکی چیزی گفته، مرتب مشغول بود امام. سرشب ایشان در این همه غوغا که حالا بعدش هم باز یک عدّه‌ای بخواهند ملاقات کنند، یک عدّه‌ای کار دارند، تا آخر شب باز امام کار داشت، در همه‌ی این غوغاها بعد از نماز مغرب و عشا ایشان نشسته بودند در یک اتاق تنها انگار که در این دنیا هیچ خبری نیست قرآن را باز کرده بودند، مشغول خواندن بودند. یعنی امام یک روز هم قرآن خواندن یادشان نمی‌رفت؛ مرتب قرآن می‌خواند. ببینید این دل با قرآن آشناست که این‌جوری است.» ۱۳۶۰/۱۱/۰۹ ➕ مروری بر خاطراتِ حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از دوران مبارزات و پیروزی انقلاب @rahbari_plus
🔰 | قرار اویس‌های آذربایجان در طبقه بالای بیت رهبری - ۱ ✏️ نویسنده: «فائزه زنجانی» 📝 حاشیه نگاری دیدار مردم آذرباییجان شرقی با رهبر انقلاب * پس از ۱۵ سال 🔸 صبح دوشنبه ۲۹ بهمن به محل قرار می‌رسیم. دختر‌ها در اتوبوس مشغول با یکدیگر هستند که چه شعاری کف دستشان بنویسند. یکی می‌نویسد «لبیک یا خامنه‌ای» و آن دیگری «جانم فدای رهبر». فکر کنم به اندازه هر ۱۵ نفر، شعار‌های متفاوت در بساط داشته باشند. 🔹 ۹ ساعت نشستن در اتوبوس برای طی مسیر ۶۳۰ کیلومتری به تهران، آنچنان کار ساده‌ای هم نیست؛ اما خب «گاه هر چه سخت‌تر، شیرین‌تر»! 🔸 کوچه پس کوچه‌ها را یکی پس از دیگری طی کرده و وارد صفی طویل می‌شویم. در این لحظات باقی مانده تا ، همه سرشار از ذوق و شوق هستند. یکی از اینکه دو سه شبی است از شوق خوابش نگرفته، می‌گوید و آن دیگری از اتفاقی که مثل خواب می‌ماند برایش. 🔹 پیرزنی نظر من را به خود جلب می‌کند. خادمین خمینی (ره)، هوای پیرزن را داشته و از معطل شدن او در صف جلوگیری می‌کنند. پیرزن آنقدر برای دیدار عجله دارد که همچون جوانی ۲۰، ۲۵ ساله گام برمی دارد. 🔸 سرعتم را زیاد می‌کنم تا شاید به او برسم. حاج خانم چندمین بار است که به دیدار می‌آیید؟ «بار دوم است. یک بار هم ۱۵ سال پیش آمده بودم.» 🔹 می پرسم که در این سرمای هوا و با این مسافت راه، آمدن سخت نیست برایتان؟ برایم توضیح می‌دهد که او و هم‌نسل‌هایش روز‌های سخت‌تر از این گذرانده‌اند به پای . همچنان‌چه سرعتش را بیشتر می‌کند، می‌گوید که دوست دارد در صف‌های ابتدایی نشسته و آقا را از نزدیک ببیند. * حافظه جان مدد بده 🔸 خیلی‌ها هم دیدار اولی هستند. صف‌های طولانی برایشان مثل کابوس می‌ماند. دوست دارند هر چه سریع‌تر وارد محل قرار شوند. یکی از دختران جوان از بقیه می‌پرسد که می‌توانیم کارت‌های را تحویل ندهیم؟ دوست دارم یادگاری نگه دارم آن را! این دیدار آنقدر برایش ارزش دارد که حتی کارت دعوت آن نیز دوست‌داشتنی جلوه می‌کند در نظرش. 🔹 بالاخره از پس صف‌های طولانی عبور کرده و داخل می‌شویم. قسمت سخت و احتمالاً شیرین ماجرا آنجاست که طبیعتا نامم به عنوان درج نشده و این یعنی اینکه اجازه بردن خودکار و کاغذ به داخل را ندارم. همه آنان که کمی اهل قلم و نوشتن هستند، خوب می‌دانند که قلم و کاغذ یکی از ابزارهای واجب برای کارشان است. 🔸 کارم سخت‌تر می‌شود. وقت آن است که متوسل به حافظه‌ام شوم که فقط همین امروز را با من راه بیاید و بتوانم همه صحنه‌های عاشقانه دیدار را ضبط کنم در داخلش. 🔹 کم‌کم به صدای همخوانی‌ها، شعار‌ها و لبیک‌ها نزدیک‌تر شده‌ایم. از حجم صدا می‌توان انبوه جمعیت داخل را حدس زد. به حدی بالا است که گروه‌هایی که دیر رسیده‌اند را به سمت طبقه بالا راهنمایی می‌کنند و این می‌شود، یکی از بزرگترین اتفاقات غیرمنتظره دیدار برایم. * اویس‌های طبقه بالا 🔸 رفتن به طبقه بالا یعنی از دست دادن حجم عظیمی از وقایع دیدار که می‌توانست سوژه مهمی باشد برایم. فضای حاکم بین دو طبقه به اندازه زمین و زمان تفاوت دارد. اگر کسی بخواهد حجم به دیدن آقا را در این دیدار‌ها ببیند، کافی است یک سر به طبقه بالا بزند. 🔹 نوجوانان و کودکان‌ یک گوشه نشسته‌اند و به پهنای صورت گریه می‌کنند. چرا؟ چون پایین و در صحن اصلی حسینیه، جا برای نشستن نبوده و فرصت دیدن آقا را از دست داده‌اند. جوان‌تر‌ها نیز یک گوشه زانوی غم بغل کرده‌اند. مسن‌تر‌ها هم البته کم از این دو گروه ندارند. 🔸 صحنه عجیبی است برایم. اصلاً همین طبقه بالا برای روایت یک دیدار خیلی هم جای خوبی‌است. قرار نیست که خبرنگار‌جماعت همیشه آن پایین و جلوجلو‌ها دنبال سوژه‌اش بگردد؛ یک نفر هم باید باشد که از طبقه بالایی‌های دل‌شکسته بگوید. 🔹 دخترکی ۹ شایدم ۱۰ ساله گوشه‌ای نشسته و اشک‌ها همینطور روان از چشمانش جاری می‌شود. یک روسری صورتی زیبا به سر داشته و روی چادر هم یک چفیه انداخته است. کنارش می‌نشینم. می‌پرسم دختر خوب چرا گریه می‌کنی؟ از آن سؤالاتی است که جوابش به واقع از خود سؤال واضح‌تر می‌نماید. کوچکترین توجهی به سؤال غیراساسی که از او داشته‌ام نمی‌کند و ترجیح می‌دهد همچنان با اشک‌هایش خلوت کند. شروع می‌کنم به آسمان ریسمان بافتن و دادن به کودکی که تنها خواسته کنونی‌اش دیدار رهبری از نزدیک است. 🔸 «باور کن همین‌جا خیلی هم خوب است. پایین جا تنگ است؛ اگر آنجا می‌نشستی اذیت می‌شدی. » این‌ها را می‌گویم و اشک‌های زهرا سرعت بیشتری می‌گیرد و خب تنها نتیجه‌گیری منطقی که می‌توانم داشته باشم، این است که استعداد خوبی در آرام‌کردن دخترک دلتنگ ندارم. @rahbari_plus