کانون فرهنگی هنری راه آسمان شهرک مدرس
❣﷽❣ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_چهل_یک 💠تنهایی آن روز در بيمارستان،
❣️﷽❣️
بسم الله الرحمن الرحیم
✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت
🔷#قسمت_چهل_دو
💠نشانهها
پس از ماجرايي كه براي پسر معتاد اتفاق افتاد، فهميدم كه من برخي از اتفاقات آينده نزديک را هم ديدهام. نميدانستم چهطور ممكن است.
🔻لذا خدمت يكي از علما رفتم و اين موارد را مطرح كردم. ايشان هم اشاره كرد كه در اين حالت مكاشفه كه شما بودي، بحث زمان و مكان مطرح نبوده. لذا بعيد نيست كه برخي موارد مربوط به آينده را ديده باشيد.
✨بعد از اين صحبت، يقين كردم كه ماجراي شهادت برخي همكاران من اتفاق خواهد افتاد. يكي دو هفته بعد از بهبودي من، پدرم در اثر يك سانحه مصدوم شد و چند روز بعد، دار فاني را وداع گفت. خيلي ناراحت بودم، اما ياد حرف عموي خدا بيامرزم افتادم كه گفت: اين باغ براي من و پدرت هست و بهزودي به ما ملحق ميشود.
🍃در يكي از روزهاي دوران نقاهت، به شهرستان دوران كودكي و نوجواني سر زدم، به سراغ مسجد قديمي محل رفتم و ياد و خاطرات كودكي و نوجواني، برايم تداعي شد. يكي از پيرمردهاي قديمي مسجد را ديدم. سلام و عليك كرديم و براي نماز وارد مسجد شديم.
💫يكباره ياد صحنههايي افتادم كه از حساب و كتاب اعمال ديده بودم. ياد آن پيرمردي كه به من تهمت زده بود و بهخاطر رضايت من، ثواب حسينيهاش را به من بخشيد. اين افكار و صحنه ناراحتي آن پيرمرد، همينطور در مقابل چشمانم بود. با خودم گفتم: بايد پيگيري كنم و ببينم اين ماجرا تا چه حد صحت دارد. هرچند ميدانستم كه مانند بقيه موارد، اين هم واقعي است.
🌀اما دوست داشتم حسينيهاي كه به من بخشيده شد را از نزديك ببينم. به آن پيرمرد گفتم: فلاني را يادتان هست؟ همان كه چهار سال پيش مرحوم شد. گفت: بله، خدا نور به قبرش بباره. چهقدر اين مرد خوب بود. اين آدم بيسروصدا كار خير ميكرد. آدم درستي بود. مثل آن حاجي كم پيدا ميشود.
⭕️گفتم: بله، اما خبر داري اين بنده خدا چيزي تو اين شهر وقف كرده؟ مسجد، حسينيه؟! گفت: نميدانم. ولي فلاني خيلي با او رفيق بود. حتماً خبر دارد. الآن هم داخل مسجد نشسته.
🖋ادامه دارد...
#️⃣#یارمهربان
#️⃣#کانون_فرهنگی_هنری_راه_آسمان
#️⃣#لطفا_به_اشتراک_بگذارید
join⤵️
🆔@rahea3eman
ديدار صميمي اعضاي محترم #كانون_فرهنگي_هنري_راه_آسمان_شهرك_مدرس با خانواده معظم و معزز شهيد مدافع حرم مهندس #شهيد_رسول_پورمراد در روز شهادت بي بي دو عالم حضرت صديقه ي طاهره (س) و با حضور و همراهي صميمانه ي حاج آقا #شهبازي و حاج آقا #معقول رئيس هيئت امنا كانون با قرائت زيارت نامه ي حضرت زهرا(س) روضه و سينه زني توسط مادحين اهل بيت (ع) برادران كربلايي مرتضي بنايي و كربلايي سيد عباس طباطبايي و اهداي گل و تصوير مزين به تصوير شهيد #پورمراد و #شهيدسليماني
#فاطميه_١٣٩٩
#كانون_فرهنگي_هنري_راه_آسمان_شهرك_مدرس
@rahea3eman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آیه_نگار
💌 به این آیات زیبا گوش کنید
📖 سوره محمد آیه۱۵
#️⃣#کانون_فرهنگی_هنری_راه_آسمان
#️⃣#لطفا_به_اشتراک_بگذارید
join⤵️
🆔@rahea3eman
کانون فرهنگی هنری راه آسمان شهرک مدرس
❣️﷽❣️ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_چهل_دو 💠نشانهها پس از ماجرايي كه
❣️﷽❣️
بسم الله الرحمن الرحیم
✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت
🔷#قسمت_چهل_سه
💠بعد از نماز سراغ همان شخص رفتيم. ذكر خير آن مرحوم شد و سؤالم را دوباره پرسيدم: اين بنده خدا چيزي وقف كرده؟ اين پيرمرد گفت: خدا رحمتش كند. دوست نداشت كسي خبردار شود، اما چون از دنيا رفته به شما ميگويم.
🔻ايشان به سمت چپ مسجد اشاره كرد و گفت: اين حسينيه را ميبيني كه اينجا ساخته شده. همان حاج آقا كه ذكر خيرش را كردي اين حسينيه را ساخت و وقف كرد. نميداني چهقدر اين حسينيه خير و بركت دارد.
💫الآن هم داريم بنّايي ميكنيم و ديوار حسينيه را برميداريم و ملحقش ميكنيم به مسجد، تا فضا براي نماز بيشتر شود. من بدون اينكه چيزي بگويم، جواب سؤالم را گرفتم. بعد از نماز سري به حسينيه زدم و برگشتم.
🍃من پس از اطمينان از صحت مطلب، از حقم گذشتم و حسينيه را به باني اصلياش بخشيدم. شب با همسرم صحبت ميكرديم. خيلي از مواردي كه براي من پيش آمده، باوركردني نبود.
🔅با لبخند به خانمم گفتم: اون لحظه آخر به من گفتند: بهخاطر دعاهاي همسرت و دختري كه تو راه داري شفاعت شدي. به همسرم گفتم: اين هم يك نشانه است. اگه اين بچه دختر بود، معلوم ميشه كه تمام اين ماجراها صحيح بوده. در پاييز همان سال دخترم به دنيا آمد.
❄️اما جداي از اين موارد، تنها چيزي كه پس از بازگشت، ترس شديدي در من ايجاد ميكرد و تا چند سال مرا اذيت ميكرد، ترس از حضور در قبرستان بود! من صداهاي وحشتناكي ميشنيدم كه خيلي دلهرهآور و ترسناك بود.
🌱اما اين مسئله اصلاً در كنار مزار شهدا اتفاق نميافتاد. در آنجا آرامش بود و روح معنويت كه در وجود انسانها پخش ميشد. لذا براي مدتي به قبرستان نرفتم و بعد از آن، فقط صبحهاي جمعه راهي مزار دوستان و آشنايان ميشدم.
✅اما نکته مهم ديگري را که بايد اشاره کنم اين است که: من در كتاب اعمالم و در لحظات آخر حضور در آن دنيا، ميزان عمر خودم را كه اضافه شده بود مشاهده كردم. به من چند سال مهلت دادند که آن هم به پايان رسيده! من اکنون در وقتهاي اضافه هستم!
⭕️اما به من گفتند: مدت زماني كه شما براي صلهرحم و ديدار والدين و نزديكانت ميگذاري جزو عمر شما محسوب نميشود. همچنين زماني كه مشغول بندگي خالصانه خداوند يا زيارت اهلبيت(ع) هستيد، جزو اين مقدار عمر شما حساب نميشود.
🖋ادامه دارد...
#️⃣#یارمهربان
#️⃣#کانون_فرهنگی_هنری_راه_آسمان
#️⃣#لطفا_به_اشتراک_بگذارید
join⤵️
🆔@rahea3eman
کانون فرهنگی هنری راه آسمان شهرک مدرس
🔹غرورآفرینان کربلای ۵
🔸زندگینامه #شهید_محسن_فلاحی
🔸از لبنان تا شلمچه
🔸احساس سوزش شدیدی در پهلوی راستش کرد، بدنش لرزید، به اطرافش نگاه کرد، چیزی ندید. گرد و غبار آتش دشمن همه جا راگرفته بود، بچهها به سمت خط میرفتند، ترکش به پهلویش گرفته بود و خونریزی میکرد، عمامهاش را از سر بازکرد، خیلی محکم به کمرش بست، احساس چابکی داشت، اسلحهاش را از زمین برداشت و به سمت خط شتافت.
***
🔸ناصر(محسن)فلاحی ۱۷ شهریور ۱۳۴۶ در یکی از محلههای جنوب تهران به دنیا آمد، کودکیاش با بچههای محله خانیآباد گذشت و در مسجد و مدرسه از بچههای متدین و منظم شناخته میشد.پدرش میگوید: ناصر بچه درس خوانی بود، اما در دبیرستان وقتی با یکی از معلم هایش بر سر مسایل سیاسی و اعتقادی درگیر میشود و مدرسه را رها میکند.
او همان سال در حوزه علمیه جامعه امیرالمومنین(ع) ثبتنام میکند و به تحصیل علوم دینی میپردازد.
هم دورهایهای او میگویند: ناصر در حوزه و در حجره بسیار سادهای درس میخواند که گویا آن حجره قبلا حمام عمومی بوده است، اما او به آن حجره افتخار میکرد.
دوستانش نیز میگویند: با آن که وضع مالی خانوادهاش مناسب بود هیچگاه درخواست پول نمیکرد و با همان مقدار که به او میدادند به مستمندان کمک میکرد و در حوزه به طلاب افطاری میداد.
یکی از دوستان نزدیک ناصر تعریف میکند: در همان دوران یکی از نزدیکان خانوادگی به او میگوید: « ناصر! شما که از لحاظ مالی مشکل ندارید. حوزه را رها کن و بیا در کنار خانوادهات بمان!» اما ناصر در جوابش میگوید: «آنچه برایم مهم است درس خواندن در حوزه و کسب معرفت دینی است!»
او پس از مدتی که از دوران تحصیلش میگذرد، به مدت یک سال به عنوان رزمنده و مبلغ به لبنان رفت و در نبرد با رژیم صهیونیستی در کنار نیروهای لبنانی مجاهدت کرد.
در وصیتنامه به مادرش نوشته بود: «مادر! عشق به شهادت جدید نیست. بلکه دیگر این عشق در ایران رواج یافته. پس همانطور که میدانی باید از کشته شدن من ناراحت نشوی بلکه برایم دعا کنی تا خدا من را با شهدای کربلا محشور بگرداند».
در وصیتنامه او نوشته شده است:«این قسم را میخورم که اگر خونم را بریزند در قطرههای خونم نام خمینی را خواهید دید»
پدرش میگوید: در عملیات کربلای ۵ در منطقه شلمچه، من و برادر ناصر هم در جبهه بودیم که ناصر در آن عملیات از ناحیه پهلو مجروح شد وعمامهاش را به کمرش بست و دوباره به سمت خط مقدم رفت. ناصر فلاحی در ۲۷ دی ۱۳۶۵ در عملیات کربلای در منطقه شلمچه بهشهادت رسید.
توصیه آخر شهید
«من این مرگ را از عسل بر وجودم گواراتر میدانم. خدایا از تو خواستارم که اگر شهادت را نصیبم کردی فقط بهخاطر رضای ذات اقدست باشد!»
#️⃣#شهدای_شهرک_مدرس
#️⃣#کانون_فرهنگی_هنری_راه_آسمان
#️⃣#لطفا_به_اشتراک_بگذارید
join⤵️
🆔@rahea3eman🌹
کانون فرهنگی هنری راه آسمان شهرک مدرس
🔹غرورآفرینان کربلای ۵
🔸زندگینامه #شهید_حسین_بهنام
یکم اردیبهشت ۱۳۴۱، در قزوین چشم به جهان گشود. پدرش اصغر و مادرش، منصوره نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. ازدواج کرد و صاحب دو دختر شد. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. ۳۰ دی ۱۳۶۵، در شلمچه بر اثر اصابت ترکش شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.
#️⃣#شهدای_شهرک_مدرس
#️⃣#کانون_فرهنگی_هنری_راه_آسمان
#️⃣#لطفا_به_اشتراک_بگذارید
join⤵️
🆔@rahea3eman🌹
❣️ پيامبر صلى الله عليه وآله :
✨ الصَّدَقَةُ عَلى وَجهِها و َاصطِناعُ المَعروفِ وَ بِرُّ الوالِدَينِ و َصِلَةُ الرَّحِمِ تُحَوِّلُ الشِّقاءَ سَعادَةً وَ تَزيدُ فِى العُمرِ وَ تَقى مَصارِ عَ السُّوءِ؛
✨صدقه بجا، نيكوكارى، نيكى به پدر و مادر و صله رحم، بدبختى را به خوشبختى تبديل و عمر را زياد و از پيشامدهاى بد جلوگيرى مى كند.
📚 نهج الفصاحه ص۵۴۹ ، ح ۱۸۶۹
#️⃣#کانون_فرهنگی_هنری_راه_آسمان
#️⃣#لطفا_به_اشتراک_بگذارید
join⤵️
🆔@rahea3eman
کانون فرهنگی هنری راه آسمان شهرک مدرس
❣️﷽❣️ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_چهل_سه 💠بعد از نماز سراغ همان شخص
❣️﷽❣️
بسم الله الرحمن الرحیم
✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت
🔷#قسمت_چهل_چهار
💠مدافعان حرم
ديگر يقين داشتم كه ماجراي شهادت همكاران من واقعي است. در روزگاري كه خبري از شهادت نبود، چهطور بايد اين حرف را ثابت ميكردم؟ براي همين چيزي نگفتم.
🔻اما هر روز كه برخي همكارانم را در اداره ميديدم، يقين داشتم يك شهيد را كه تا مدتي بعد، به محبوب خود خواهد رسيد ملاقات ميكنم. هيجان عجيبي در ملاقات با اين دوستان داشتم. ميخواستم بيشتر از قبل با آنها حرف بزنم و...
💫من يک شهيد را که به زودي به ملاقات الهي ميرفت ميديدم. اما چهطور اين اتفاق ميافتد؟ آيا جنگي در راه است!؟
🌀چهار ماه بعد از عمل جراحي و اوايل مهرماه 1394 بود كه در اداره اعلام شد: كساني كه علاقمند به حضور در صف مدافعان حرم هستند، ميتوانند ثبتنام كنند. جنبوجوشي در ميان همكاران افتاد. آنها كه فكرش را ميكردم، همگي ثبتنام كردند. من هم با پيگيري بسيار توفيق يافتم تا همراه آنها، پس از دوره آموزش تكميلي، راهي سوريه شوم.
🍃آخرين شهر مهم در شمال سوريه، يعني شهر حلب و مناطق مهم اطراف آن بايد آزاد ميشد، نيروهاي ما در منطقه مستقر شدند و كار آغاز شد. چند مرحله عمليات انجام شد و ارتباط تروريستها با تركيه قطع شد. محاصره شهر حلب كامل شد.
🔅مرتب از خدا ميخواستم كه همراه با مدافعان حرم به كاروان شهدا ملحق شوم. ديگر هيچ علاقهاي به حضور در دنيا نداشتم. مگر اينكه بخواهم براي رضاي خدا كاري انجام دهم.
✅من ديده بودم كه شهدا در آن سوي هستي چه جايگاهي دارند. لذا آرزو داشتم همراه با آنها باشم. كارهايم را انجام دادم. وصيتنامه و مسائلي كه فكر ميكردم بايد جبران كنم انجام شد. آماده رفتن شدم.
⭕️به ياد دارم كه قبل از اعزام، خيلي مشكل داشتم. با رفتن من موافقت نميشد و... اما با ياري خدا تمام كارها حل شد.
🌱ناگفته نماند كه بعد از ماجراهايي كه در اتاق عمل براي من پيش آمد، كل رفتار و اخلاق من تغيير كرد. يعني خيلي مراقبت از اعمالم انجام ميدادم، تا خداي نكرده دل كسي را نرنجانم، حقالناس بر گردنم نماند. ديگر از آن شوخيها و سر كار گذاشتنها و... خبري نبود.
✨يكي دو شب قبل از عمليات، رفقاي صميمي بنده كه سالها با هم همكار بوديم، دور هم جمع شديم.
🖋ادامه دارد...
#️⃣#یارمهربان
#️⃣#کانون_فرهنگی_هنری_راه_آسمان
#️⃣#لطفا_به_اشتراک_بگذارید
join⤵️
🆔@rahea3eman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ کاری واسه کسی نتونستی بکنی،
یه لبخند بهش بزن🙂☺️
اینم حال تو رو خوب میکنه😍
#️⃣#کانون_فرهنگی_هنری_راه_آسمان
#️⃣#لطفا_به_اشتراک_بگذارید
join⤵️
🆔@rahea3eman
39.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بدون تعارف با رفیق ۳۸ ساله سپهبد شهید قاسم سلیمانی
💢 حکایت سرداری که از ۳۶۵ روز سال، ۳۰۰ روزش را در ماموریت بود.
💢 ماجرای عملیات شجاعانه شخص حاج قاسم در نجات خلبان روسی از چنگال داعش
#️⃣#کانون_فرهنگی_هنری_راه_آسمان
#️⃣#لطفا_به_اشتراک_بگذارید
join⤵️
🆔@rahea3eman
کانون فرهنگی هنری راه آسمان شهرک مدرس
❣️﷽❣️ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_چهل_چهار 💠مدافعان حرم ديگر يقين د
❣️﷽❣️
بسم الله الرحمن الرحیم
✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت
🔷#قسمت_چهل_پنج
💠يكي از آنها گفت: شنيدم كه شما در اتاق عمل، حالتي شبيه مرگ پيدا كرديد و... خلاصه خيلي اصرار كردند كه برايشان تعريف كنم. اما قبول نكردم. من براي يكي دو نفر، خيلي سر بسته حرف زده بودم و آنها باور نكردند. لذا تصميم داشتم كه ديگر براي كسي حرفي نزنم.
✅جوادمحمدي، سيديحييبراتي، سجادمرادي، برادر كاظمي، برادر مرتضي زارع و شاهسنايي و... در کنار هم بوديم. آنها مرا به يكي از اتاقهاي مقر بردند و اصرار كردند كه بايد تعريف كني. من هم كمي از ماجرا را گفتم، رفقاي من خيلي منقلب شدند.
🔻خصوصاً در مسئله حقالناس و مقام شهادت. چند روز بعد در يكي از عملياتها حضور داشتم. در حين عمليات مجروح شدم و افتادم. جراحت من سطحي بود اما درست در تيررس دشمن افتاده بودم. هيچ حركتي نميتوانستم انجام دهم. كسي هم نميتوانست به من نزديك شود. شهادتين را گفتم.
💫در اين لحظات منتظر بودم با يك گلوله از سوي تك تيرانداز تكفيري به شهادت برسم. در اين شرايط بحراني، عبدالمهدي كاظمي و جواد محمدي خودشان را به خطر انداختند و جلو آمدند. آنها خيلي سريع مرا به سنگر منتقل كردند. خيلي از اين كار ناراحت شدم.
🌀گفتم: چرا اين كار رو كرديد؟ ممكن بود همه ما رو بزنند. جواد محمدي گفت: تو بايد بماني و بگويي كه در آن سوي هستي چه ديدهاي. چند روز بعد، باز اين افراد در جلسهاي خصوصي از من خواستند كه برايشان از برزخ بگويم.
🍃نگاهي به چهره تكتك آنها كردم. گفتم چند نفري از شما فردا شهيد ميشويد. سكوتي عجيب در آن جلسه حاكم شد. با نگاههاي خود التماس ميكردند كه من سكوت نكنم. حال آن رفقا در آن جلسه قابل توصيف نبود. من تمام آنچه ديده بودم را گفتم. از طرفي براي خودم نگران بودم. نكند من در جمع اينها نباشم. اما نه. انشاءالله كه هستم.
🔅جواد با اصرار از من سؤال ميكرد و من جواب ميدادم. در آخر گفت: چه چيزي بيش از همه در آنطرف به درد ميخورد؟ گفتم بعد از اهميت به نماز، با نيت الهي و خالصانه، هر چه ميتوانيد براي خدا و بندگان خدا كار كنيد.
⭕️روز بعد يادم هست كه يكي از مسئولين جمهوري اسلامي، در مورد مسائل نظامي اظهار نظري كرده بود كه براي غربيها خوراك خوبي ايجاد شد.
✨خيلي از رزمندگان مدافع حرم از اين صحبت ناراحت بودند. جواد محمدي مطلب همان مسئول را به من نشان داد و گفت: ميبيني، پسفردا همين مسئولي كه اينطور خون بچهها را پايمال ميكند، از دنيا ميرود و ميگويند شهيد شد!
❄️خيلي آرام گفتم: آقا جواد، من مرگ اين آقا را ديدم. او در همين سالها طوري از دنيا ميرود كه هيچ كاري نميتوانند برايش انجام دهند! حتي مرگش هم نشان خواهد داد كه از راه و رسم امام و شهدا فاصله داشته. چند روز بعد، آماده عمليات شديم.
🖋ادامه دارد...
#️⃣#یارمهربان
#️⃣#کانون_فرهنگی_هنری_راه_آسمان
#️⃣#لطفا_به_اشتراک_بگذارید
join⤵️
🆔@rahea3eman
💠 به سربازها احترام بگذارید
🔹سرباز بودن در این مملکت برای خیلی از بزرگان یک افتخار است.
#️⃣#کانون_فرهنگی_هنری_راه_آسمان
#️⃣#لطفا_به_اشتراک_بگذارید
join⤵️
🆔@rahea3eman
■ ای بانی اشک و روضه های سقا
■ ای فاطمه ی دوّم بیت مولا
■ از دامن تو روح ادب را آموخت
■ آن تشنه ی بی دست کنار دریا
🏴 سالروز وفات حضرت ام البنین (سلام الله علیها) مادر گرامی حضرت عباس (علیه السلام) تسلیت باد
#️⃣#کانون_فرهنگی_هنری_راه_آسمان
#️⃣#لطفا_به_اشتراک_بگذارید
join⤵️
🆔@rahea3eman
کانون فرهنگی هنری راه آسمان شهرک مدرس
❣️﷽❣️ بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_چهل_پنج 💠يكي از آنها گفت: شنيدم
❣️﷽❣️
بسم الله الرحمن الرحیم
✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت
🔷#قسمت_چهل_شش
💠جيره جنگي را گرفتيم و تجهيزات را بستيم. خودم را حسابي براي شهادت آماده كردم. من آرپيجي برداشتم و در كنار رفقايي كه مطمئن بودم شهيد ميشوند با تمام اين افراد قرار گرفتم. گفتم اگر پيش اينها باشم بهتره. احتمالاً همگي با هم شهيد ميشويم.
🔻نيمههاي شب، هنوز ستون نيروها حركت نكرده بود كه جواد محمدي خودش را به من رساند. او كارها را پيگيري ميكرد. سريع پيش من آمد و گفت: الآن داريم ميرويم براي عمليات، خيلي حساسيت منطقه بالاست.
💫او ميخواست من را از همراهي با نيروها منصرف كند. من هم به او گفتم: چند نفر از اين بچهها به زودي شهيد ميشوند. از جمله بيشتر دوستاني كه با هم بوديم. من هم ميخواهم با آنها باشم، بلكه بهخاطر آنها، ما هم توفيق داشته باشيم.
🍃دستور حركت صادر شد. من از ساعتها قبل آماده بودم. سر ستون ايستاده بودم و با آمادگي كامل ميخواستم اولين نفر باشم كه پرواز ميكند.
🔅هنوز چند قدمي نرفته بوديم كه جوادمحمدي با موتور جلو آمد و مرا صدا كرد. خيلي جدي گفت: سوارشو، بايد از يك طرف ديگر، خطشكن محور باشي. بايد حرفش را قبول ميكردم. من هم خوشحال، سوار موتور جواد شدم. ده دقيقهاي رفتيم تا به يك تپه رسيديم. به من گفت: پياده شو. زود باش.
🌱بعد جواد داد زد سيديحيي بيا. سيديحيي سريع خودش را رساند و سوار موتور شد. من به جواد گفتم: اينجا كجاست، خط كجاست؟ نيروها كجايند؟ جواد هم گفت: اين آرپيجي را بگير، برو بالاي تپه. بچهها تو را توجيه ميكنند. رفتم بالاي تپه و جواد با موتور برگشت! اين منطقه خيلي آرام بود. تعجب كردم!
⭕️از چند نفري كه در سنگر حضور داشتم پرسيدم: چه كار كنيم. خط دشمن كجاست؟ يكي از آنها گفت: بگير بشين. اينجا خط پدافندي است. بايد فقط مراقب حركات دشمن باشيم. تازه فهميدم كه جوادمحمدي چه كرده!
✨روز بعد كه عمليات تمام شد، وقتي جوادمحمدي را ديدم، با عصبانيت گفتم: خدا بگم چيكارت بكنه، برا چي من رو بردي پشت خط؟! او هم لبخندي زد و گفت: تو فعلاً نبايد شهيد شوي. بايد براي مردم بگويي كه آن طرف چه خبر است. مردم معاد رو فراموش کردهاند. براي همين جايي تو را بردم كه از خط دور باشي.
🌀اما رفقاي ما آن شب به خط دشمن زدند. سجادمرادي و سيديحييبراتي كه سر ستون قرار گرفتند، اولين شهدا بودند، مدتي بعد مرتضيزارع، بعد شاهسنايي و عبدالمهديکاظمي و... در طي مدت کوتاهي تمام رفقاي ما كه با هم بوديم، همگي پركشيدند و رفتند. درست همانطور كه قبلاً ديده بودم. جوادمحمدي هم بعدها به آنها ملحق شد.
🔶بچههاي اصفهان را به ايران منتقل كردند. من هم با دست خالي از ميان مدافعان حرم به ايران برگشتم. با حسرتي كه هنوز اعماق وجودم را آزار ميداد.
🖋ادامه دارد...
#️⃣#یارمهربان
#️⃣#کانون_فرهنگی_هنری_راه_آسمان
#️⃣#لطفا_به_اشتراک_بگذارید
join⤵️
🆔@rahea3eman
⚫️انا الله و انا الله راجعون
در گذشت جوان ناکام کربلائی فرشاد چراغلو فرزند کربلائی محمد چراغلو را تسلیت عرض نموده و از خداوند متعال علو درجات را برای این مرحوم خواستاریم.
#️⃣#اطلاع_رسانی
#️⃣#کانون_فرهنگی_هنری_راه_آسمان
#️⃣#لطفا_به_اشتراک_بگذارید
join⤵️
🆔@rahea3eman
هدایت شده از کانون فرهنگی هنری راه آسمان شهرک مدرس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری↑
جهت تعجیل در فرج ظهور آقاجانمان امام زمان (عج)قطب عالم امکان و رفع بلایا و گرفتاری ها هر شب رأس ساعت ۲۱ همه باهم #دعای_فرج را قرائت کنیم
«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
•#التماس_دعا•
#️⃣#کانون_فرهنگی_هنری_راه_آسمان
#️⃣#لطفا_به_اشتراک_بگذارید
join⤵️
🆔@rahea3eman🌹