eitaa logo
راه روشن
3هزار دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
17 ویدیو
2 فایل
کانالی برای بالارفتن آگاهی مذهبی نگاه به مسایل مختلف با رویکرد مذهبی
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷روضه شب هفتم محرم🌷 عمریست تشنه کام تو هستیم و آب نیست *آب نیست! چه شبی ِ شب هفتم؟ یا صاحب الزمان(عج)* عمریست تشنه کام تو هستیم و آب نیست عمریست بیقرار نشستیم و تاب نیست سرشار از محبت و از مهربانی ِ است در عالم ِ حضور ِ تو حرف ِ عذاب نیست ما گوشمان نمی شنود پاسخ تو را *ایراد از ماست،و اِلا همین كه ما رو صدا زدی یعنی با ما مهربونی،همین كه ما رو به روضه ی جدت دعوت كردی یعنی با ما مهربانی آقاجان* ما گوشمان نمی شنود پاسخ تو را ورنه سلام های کسی بی جواب نیست *می خوای جوابت رو بده؟:یا صاحب الزمان....* می جویمت به خواب و نفهمیده ام هنوز در چشم های منتظران تو خواب نیست بهتر بمیرد آنكه دلش بین روضه ها  ازداغ خشكی لب جدت كباب نیست شب هفتم ِ،شب عطش ِ،شب ناله است،شاید به نوعی این دهه ی محرم،شب هفتم مقدمه ی شب عاشوراست. مهیای ناله هستی یا نه؟ حالا که حرف تشنگی آمد، مصبیتی بالاتر از مصیبت طفل رباب نیس *صدای گریه ی علی بلند شد،حسین اومد دم خیمه ها، "نَاوِلِینِی وَلَدِیَ الصَّغِیرَ". آی پدرایی كه اومدید بچه بغل گرفتید،من خیالم راحت ِ اگه یه ساعتم بچه ات بغلت باشه كسی اذیتش نمیكنه،خیالت راحت باشه كسی اینجا تیر سه شعبه نداره،اما مادرش نگرانه،آخ،امان،امان، دوتا نقل ِ،اون نقل دوم رو برات بگم،از زبان ابی عبدالله،روضه خوان خود ِ حسین ِ.* آمدم خیمه تا وداع کنم دیدم از داغ آب می سوزی بردم آبت دهم ولی دیدم زیر این آفتاب می سوزی پشت سر را نگاه کن پسرم جلوی خیمه ها رباب نشست به امیدی که خیمه برگردی آمد و زیر آفتاب نشست من که طاقت ندارم ای گل من که نگاهی کنم به پشت سرم *می ترسم چشمم به چشم مادرت بیوفته* لیک حس می کنم که آمده اند جلوی خیمه ها زنان حرم *بچه رو آورد وسط میدان* گر چه ای کودکم نمی بینم ذره ای رحم در دل اعدا شاید این دفعه وضع ، فرق کند کودک من توکلت به خدا *مگه نمیگن:مثل امام مثل كعبه است،مردم باید بیان دورش بگردن،اما كربلا وضع فرق كرد،اومدن دور امام،اما نه برای اینكه دورش بگردن و دستش رو ببوسن،اومدن دورش حلقه زدن بكشنش.كار حسین و ببین دنیا به كجا رسید،واسه ی اینی كه دستشون رو بگیره،حجت براشون آورد،فكر نكنی همین جوری،علی اصغرش رو برداشت،نه،یه بار با عمامه ی پیغمبر رفت خطبه خوند،یه بار با عبای پیغمبر،یه بار قرآن برد،یه بار صحابه رو شاهد گرفت،هر دفعه برای اینكه یه نفر بفهمه،بابا من پسر پیغمبرتونم،یادتون رفت پیغمبر من رو روی دوشش سوار می كرد،همه ی اینها یادتون رفت،آخرین حجت حسین علی اصغر ِ،شاید یه نفر با این قنداقه مسیرش عوض بشه،بچه رو روی دست گرفت،آخ قربونت برم حسین،قربون اون بابایی برم كه بچه اش رو كربلا رو دستش گرفت.* به رخ کودکم نگاه کنید رنگ ، دیگر به روی طفلم نیست کوفیان "إرحمو لهذالطفل" قطره ای هم برای او کافیست  ای حسین..... .  . "فَالتَفَتَ الحُسَینُ علیه السلام فَإِذا بِطِفلٍ لَهُ یَبكی عَطَشاً" دید علی داره گریه میكنه "فَأَخَذَهُ عَلى یَدِهِ" بلندش كرد رو دستش "فقال یا قوم: "إن لَم تَرحَمونی" اگه به من رحم نمی كنید "فَارحَموا هذَا الطِّفلَ" بگم یا نه؟ سادات اجازه بدن "فَرَماهُ رَجُلٌ مِنهُم بِسَهمٍ ثَلاث شُعَب " تا این صحنه پدیدار شد،نانجیب صدا زد حرمله،چرا داری نگاه میكنی؟تیر سه شعبه رو زد، "فَذَبَحَهُ، فَجَعَلَ الحُسَینُ علیه السلام یَبكی ویَقولُ: اللّهُمَّ احكُم بَینَنا وبَینَ قَومٍ دَعَونا لِیَنصُرونا فَقَتَلونا" روضه از اینجا به بعد ِ، هر كی ناله داره.. " ثُمَّ تَلْقَّى الْدَّمَ بِکَفَّیْهِ" خون علی رو تو دستش گذاشت،"فَلَمّا امْتَلأتا; رَمى بِالدَّمِ نَحْوَ السَّماءِ" خون رو به آسمان پاشید. "ثُمَّ قالَ: هَوْنٌ عَلَیَّ ما نَزَلَ بی أَنَّهُ بِعَیْنِ اللهِ" فرمود: تحمل این داغ بر من آسان است; زیرا در محضر خدا هستم. امام باقر علیه السلام فرمود: "فَلَمْ یَسْقُطْ مِنْ ذلِکَ الدَّمِ قَطْرَةٌ إِلَى الْأَرْضِ" یه قطره ی خون علی اصغر به زمین نریخت. یه جمله ای بعضی از نقل ها آوردند،نمی دونم چقدر قوی است چقدر ضعیف ِ بعضی ها نوشتن ابی عبدالله گفت: خدا ! بچه ی من كه كمتر از ناقه ی صالح نیست. یه مرتبه صدا بلند شد، "َنودِیَ مِنَ الهَوا: دَعهُ یا حُسَینُ" رهاش كن، "فَإِنَّ لَهُ مُرضِعاً فِی الجَنَّةِ" یه نگاه به آسمون كرد،یه نگاه به طرف خیمه ها كرد،بچه تو بغلش ِ،یه قدم طرف خیمه ها میره،یه قدم برمی گرده یه مرتبه دید رباب داره میاد. ِ.* لالا لالا، گل ِ پونه ی من رفت پشت خیمه ها،نمیدونم با چه حالی مادرش اومد  لالا لالا، بخواب ای امیدم بخواب ای عزیزم روی   صورت ِ تو چه جور خاك بریزم حالا كه شد یه گهواره خالی یه قنداقه خونی دعام اینه زیر سم اسب نمونی *حسین.....ای خدا فرج امام زمان ما برسان سید مهدی میرداماد @raheraoshan
🌷زیارت آل یاسین 🌷 🌹سَلامٌ عَلَى آلِ يس السَّلامُ عَلَيْكَ يَا دَاعِيَ اللَّهِ وَ رَبَّانِيَّ آيَاتِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَابَ اللَّهِ وَ دَيَّانَ دِينِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ اللَّهِ وَ نَاصِرَ حَقِّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ دَلِيلَ إِرَادَتِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا تَالِيَ كِتَابِ اللَّهِ وَ تَرْجُمَانَهُ السَّلامُ عَلَيْكَ فِي آنَاءِ لَيْلِكَ وَ أَطْرَافِ نَهَارِكَ 🌹 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللَّهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَهُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَ الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَ الْغَوْثُ وَ الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ وَعْدا غَيْرَ مَكْذُوبٍ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقُومُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْعُدُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَ تُبَيِّنُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّي وَ تَقْنُتُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَ تَسْجُدُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَ تُكَبِّرُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَحْمَدُ وَ تَسْتَغْفِرُ،  السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصْبِحُ وَ تُمْسِي السَّلامُ عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْإِمَامُ الْمَأْمُونُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأْمُولُ السَّلامُ عَلَيْكَ بِجَوَامِعِ السَّلامِ 🌹أُشْهِدُكَ يَا مَوْلايَ أَنِّي أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ لا حَبِيبَ إِلا هُوَ وَ أَهْلُهُ وَ أُشْهِدُكَ يَا مَوْلايَ أَنَّ عَلِيّا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ حُجَّتُهُ وَ الْحُسَيْنَ حُجَّتُهُ وَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ حُجَّتُهُ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ حُجَّتُهُ وَ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى حُجَّتُهُ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ وَ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ حُجَّةُ اللَّهِ 🌹أَنْتُمْ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ أَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ لا رَيْبَ فِيهَا يَوْمَ لا يَنْفَعُ نَفْسا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرا وَ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ أَنَّ نَاكِرا وَ نَكِيرا حَقٌّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ النَّشْرَ حَقٌّ وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ الصِّرَاطَ حَقٌّ وَ الْمِرْصَادَ حَقٌّ وَ الْمِيزَانَ حَقٌّ وَ الْحَشْرَ حَقٌّ وَ الْحِسَابَ حَقٌّ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ الْوَعْدَ وَ الْوَعِيدَ بِهِمَا حَقٌّ 🌹 يَا مَوْلايَ شَقِيَ مَنْ خَالَفَكُمْ وَ سَعِدَ مَنْ أَطَاعَكُمْ فَاشْهَدْ عَلَى مَا أَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ وَ أَنَا وَلِيٌّ لَكَ بَرِي‏ءٌ مِنْ عَدُوِّكَ فَالْحَقُّ مَا رَضِيتُمُوهُ وَ الْبَاطِلُ مَا أَسْخَطْتُمُوهُ وَ الْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ وَ الْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ عَنْهُ فَنَفْسِي مُؤْمِنَةٌ بِاللَّهِ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ بِكُمْ يَا مَوْلايَ أَوَّلِكُمْ وَ آخِرِكُمْ وَ نُصْرَتِي مُعَدَّةٌ لَكُمْ وَ مَوَدَّتِي خَالِصَةٌ لَكُمْ آمِينَ آمِينَ.  @raheraoshan
🌷 روضه شب هشتم 🌷 بابا! بابا....... *تو رو خدا، آهای جوونایی که پدراتون در قید حیاتن، هر وقت بابات صدات زد زود بگو" جان بابا!.. حسین هی میگفت: یه بار دیگه بگو بابا! لبات رو به هم بزن یه بار بگو" اَبَتا"    خیلی سخته ، تو رو جمع کنم از تو صحرا علی خیلی سخته ، جَوون جون بده پیش بابا علی خیلی سخته ، ببینم تو رو ارباً ارباً علی    خیلی سخته واقعاً... خیلی ها میگن: روضه ی علی اکبر، روضه ی جون دادن حسینِ... خدا رحمت کنه همه پدرایِ شهیدی که زیر خاکن... میگن:تو قم یه پدر شهید بود،مرحوم شیخ حسین کبیر، حالات و احوالاتش رو برید بخونید... مُلا بوده، روضه خون بود. یه پسر داشت  ، تک پسر... شهید شد. نوشتند: بعد شهادتِ بچه اش فقط میگفت: آخ جیگرم... آخ جیگرم می سوزه... دور و بریاش میگن: زمستون تو سرما می اومد جلو پنکه سینه شو میذاشت،می گفت :جیگرم داره می سوزه... بهش گفتن: اول عکس العملی که وقتی بچه ات به شهادت رسید، بهت خبرِ شهادت رو دادن، اول اتفاقی که برات افتاد چی بود؟ گفت اول حالی که بهم دست داد... اول اتفاقی که برام افتاد، یهو دیدم دیگه نمی تونم رو پام وایسم... یهو دیدم دیگه زانوهام رمق نداره...  مرحوم مفید نقل می کنه: "این روضه رو  بی بی سكینه خونده... "میگه تو خیمه بابام نگران و مضطرب هی دستاشو به هم فشار می داد، هی میرفت بیرون می اومد تو، هی محاسنش رو میگرفت هی میدون رو نگاه میکرد، یک مرتبه دیدم صدای داداشم از وسط میدون بلند شد. صدا زد "ابتاه..." میگه دیدم رنگ چهره ی بابام پرید. چشماش سفید شد. وای وای وای... خدا رحمت کنه مرحوم دشتی رو، مفسر نهج البلاغه، اون اینجوری روضه میخونده، بدون مطالعه حرف نمی زده، مفسر بوده، محقق بوده. می گفت: تا ابی عبدالله صدای علی رو شنید به سرعت اومد سوار اسبش بشه برسه میدان، رکابو گم کرد. هی میخواست سوار شه، دست و پاشو گم کرد. صدا بچه ام  از وسط میدون میاد. ان شاءالله هیچ وقت عزیزت وسط نامردا گیر نکنه،سوار اسب شد. این یه تیکه رو خیلی میخوام ناله بزنی شب هشتمِ، باید ماهم مثل حسین ناله بزنیم، نوشتند ابی عبدالله کنار بدن "وَ رَفَعَ الْحُسَینُ،صَوْتَهُ بِالْبُكاء" بلند بلند گریه میکرد. ... رسید کنار بدن،عبارت اینِ ،سید بن طاووس در نفس المهموم،اینجوری می نویسه،میگه: تا رسید بالا سر علی، ننوشته: "فَنَزَلَ مِنَ الفَرَس"  ننوشتند: "نَزَل" یعنی پایین آمد. نوشتند "فَسَقَطَ مِنَ الفَرَس"  ارباب ما با صورت خودشو انداخت رو خاک... هی اومد بلند شه، هی خورد زمین،بابا...* خیلی سخته ، تو رو جمع کنم از تو صحرا علی خیلی سخته ، جَوون جون بده پیش بابا علی خیلی سخته ، ببینم تو رو ارباً ارباً علی   اشکام می ریزه نم نم ، خیلی پاشیدی از هم تو آغوشِ منی و ، می ریزی از رو دستم   هم تابم رو گرفتن ، هم جُونم رو گرفتن وقتی با نیزه هاشون ، جَوونم رو گرفتن آخ... نشست حسین روی خاك ها... "فَجَلَسَ عَلَی التُّرَاب" ، قدیمی ها این جوری روضه می خونن: سر علی رو به زانو گذاشت،آروم نشد. سر علی رو به سینه چسباند، آروم نشد. چه جوری آروم بشه؟ سینه ی علی رو به سینه چسباند. آروم نشد. "وَ وَضَعَ خَدَّهُ عَلَى خَدِّهِ"  صورت رو  روی صورت علی گذاشت... حالا یه پدر شهید وقتی صورت روی صورت جوانش می گذاره، در و دیوار گریه می کنن. آی حسینیا... دور اربابتون حلقه زدند. یه عده کف می زدند،.. یه عده هلهله می کردند...*   خیلی سخته ، بذارم روی صورتت سر علی خیلی سخته ، بخندن به این چشمایِ تر علی خیلی سخت ، بیاد خواهرم بینِ لشکر علی   *بابا! همه رو بذار کنار... این یه دونه،خیلی سخته بیاد خواهرم بین لشکر....خوش غیرت! عمه ات اومده وسط میدون...* دیگه کار دستِ من نیست ، فرصت حرف زدن نیست پاشو خوش غیرتِ من ، اینجا که جایِ زن نیست  *کجا جای زن نیست؟ چرا پاشو علی....؟    هنوز تا کوچه بازار ، خیلی از این جا راهِ پاشو ببین که عمه ، پیش چشمِ سپاهِ *میگم: حسین جان نگران زینب بودی کنار بدن علی، خدا رو شکر، جوَونای بنی هاشم زنده بودن اومدن دور زینب رو حلقه زدن کسی قد و بالای خواهرت رو نبینه،کاشکی مجلس شراب... وقتی شمر و سنان و حرمله کنار زینبت ایستادن یه نفر مَحرم می اومد،حسین.... سید مهدی میرداماد   @raheraoshan
برای آن که بخیزد کمی تقلا کرد نداشت فایده از نو به خاک و خون جا کرد دو پلک زخمی خود را گشود با زحمت غریب کرب و بلا را کمی تماشا کرد پدر کنار تن او چو ابر می بارید به اشک و زمزمه آقا عجیب غوغا کرد گذاشت صورت خود را به صورت اکبر دوباره مرگ خودش را ز حق تمنا کرد دل امام در عالم به یک نظاره شکست ببین که زخم قدیمی چگونه سر وا کرد به یاد پهلوی زخمیِ مادرش افتاد همین که پهلوی خونین او تماشا کرد کسی ز خیمه رسید و به روی خود می زد کسی که کار خودش را شبیه زهرا کرد بیا برادر پیرم به خیمه بر گردیم امام رفتهٔ خود را دوباره احیا کرد @raheraoshan
🌷روضه شب تاسوعا🌷 "اَللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن. صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا  آقاجان! شب عموجانتِ،نمیخوای بیای؟.... دو تا دستات رو بیار بالا،قسمش بده به دستای بریده: "یا صاحب الزمان، الغوث و الامان..." این دو تا دست رو بذار رو سرت صداش بزن: یا صاحب الزمان...  این حرف مال شب تاسوعاست. میدونید؟ می دونید از کی دست رو سر گذاشتن باب شد؟ از وقتی عباس رفت، زینب دست رو سرش گذاشت هی گفت :"وا عباسا!"...  آدم خیلی بلا و مصیبت ببینه دست رو سر می ذاره،بلا از این بالاتر دو شب دیگه دهه ی محرم تمومِ من تو رو ندیدم. امشب به خاطر عموت یه سری به ما بزن... یا صاحب الزمان، الغوث والامان.....   ای ز ثارُاللّهت سلام بیا ثمر یازده امام بیا اولین آرزوی اهل البیت آخرین رهبر قیام بیا   *بیا آقا.. بیا به احترام این لباسای عزا، به احترام این گریه ها، به احترام این پرچمای مشکی بیا...   پدر حاجیان خفته به خون پسر مسجدالحرام بیا تا کی از دیده ات به یاد حسین اشک ریزد به صبح و شام بیا زخم پیشانی عمو یابد به قیام تو التیام بیا *من و تو فقط نمی گیم بیا، میدونی کیا میگن بیا؟...* دست های بریده می گویند ای تو را تیغ انتقام بیا *آقا بیا به خاطر ما نه. آقا بیا فقط یه کاری کن... این کار برا جدت سخته. تو کمک جدت کن، چکار کنه؟ تیر بیرون بکش ز چشم عمو تیغ برگیر از قیام بیا *شب، شب گفتن یا صاحب الزمانِ،حالا با دل شکسته بگو: یا صاحب الزمان... باورت میشه امشب شب تاسوعاست؟ خدایا ممنونم رسیدیم به شب اباالفضل...کیا میخواستن بیان نرسیدن اجل اجازه نداد؟ الان خیلی ها مریض حالن. اصلاً باور کنید فکر نکنید که به همین راحتی یه جایی بهت دادن اومدی نشستی، حبیب بن مظاهرِ، شهیدِ تو بغلِ حسینِ. شهیدی که امام براش نامه می نویسه: "مِنَ الغَریب اِلَی الحَبیب".  مرحوم سید احمد مستنبط تو کتاب القطره میگه: اون عالم بزرگ تو عالم رویا حبیب رو دید، گفت: حبیب! تو دیگه به این مقام رسیدی. قبرت که کنار قبر حسینه. اصلا تو به مقامی رسیدی كه کسی بخواد بِره شش گوشه رو زیارت کنه دو بار تو رو زیارت میکنه. یه بار تو رفتن یه بار تو برگشتن. این چه مقامیِ تو داری؟ هنوزم آرزویی هم داری؟ هنوزم چیزی هست تو دلت باشه دلت بخواد؟ این شهید کربلا، این پیرِ عشق، هشتاد و چهار سالشه، الله اکبر. فرموده بود: دو تا آرزو دارم. آرزوی اولم اینه یه بار دیگه زنده بشم برم کربلا، یه بار دیگه جونمو فدای حسین کنم. آرزوی دومم اینه زنده شم، عمری خدا بهم بده برم تو روضه های حسین. بین این گریه کناش بشینم هی ناله بزنم...* سقای دشت کربلا، اباالفضل دستش شده از تن جدا، اباالفضل *برم ادامه روضه رو بگم ...اون چیزی که امشب تورو می کشه...* پشت حسین بن علی تا شده واویلا پای عدو به خیمه ها  وا شده واویلا چه جوری زدن عمود رو به سر عباس؟ یه سوال دارم، سوال منو با ناله نه، با ضجه نه، حواست باشه، یه عبارتی هست تو مقتل کنار بدن ابالفضل ابی عبدالله یه جوری گریه کرد با همه گریه هاش فرق داشت. اصلا با همه جنازه ها و بدنهایی که اومده بود فرق داشت. نوشتند کنار بدن عباس، دلشو داری بشنوی؟ نوشتند "صَرَخَ الحُسین"... "صَرَخ" یعنی فریاد زدن....کنار بدن علی اکبر "وَ رَفَعَ الْحُسَینُ،صَوْتَهُ بِالْبُكاء" کنار بدن علی اکبر بلند گریه کرد. اما دیگه کنار عباس گریه فایده نداره، داد می زد می گفت: داداش... کیا داغ برادر دیدن؟ آخ کمرم شکست داداش... سوال من اینه. سوال منو با دادو فریادو ضجه و جزع و فزع باید جواب بدید به خدا این فریاد زدنت رو ازت میخره مادرش. اعتقادم اینه شب اباالفضل دو تا فاطمه دم درن. لال شم اگه بخوام زبان بازی کنم، یا لفاظی. نه نیازی نداری تو همه وجودت گریه است. دو تا فاطمه دم در هستند...دو تا مادراش دارن به سینه می کوبن... آماده ای سوالم رو مطرح کنم؟ روضه ی من همین یه سواله، سوال، عباس رو تیر زدن چهار هزار نفر، یه عبارتی داره مقتل،فقط همینو بدون،از چهارهزار تیرانداز، اونم نه تیرانداز معمولی، تیراندازِ روی کنده زانو نشسته که یه تیرش خطا نمی رفت. هدف عباسِ، هدف مشک آبِ. خودش رو انداخته بود روی مشک. یکی از القاب ابالفضل، "اَبَاالقِربَه" است. یعنی پدر مشک، عین بابایی که بچه شو بغل میکنه مشکو گرفته بود تو بغلش تیر به مشک نخوره...  از این چهارهزار تیر نمی دونم چقدر، فقط همینو بگم یه جای سالم به بدنش نبود. تیر رو تیر، بدن سوراخ سوراخ شد، یه مرتبه دید مشک آب رو زدن. سرشو آورد بالا. خدا امیدم ناامید شد. ↪️
🌷ادامه روضه شب تاسوعا🌷 یه مرتبه دید چشمو زدن سوالم اینه: تیر تو چشمشه، کلاه خود نداره، کلاه به سر نداره، عمامه نداره، وقتی عمود رو زد، نوشتند: با سر، با صورت افتاد رو زمین... سوال من اینه: باصورت بیُفتی تیر چی میشه؟ تیرِ تو چشم چی شد؟ چشمو از کاسه درآورد. هی به خودش می پیچید. یه ناله بزنه، گفت: داداش بیا... "یا اَخا..."حسین...  اینجا حسین شنید  امامِ، حاضر و ناظرِ، امام می دونه عباس تو همه عمرش یه بار نگفته داداش. چی شد یهو گفت: "اَخا" چه اتفاقی افتاد؟ نوشتند خودشو رسوند کنار شریعه. لابلای نخلا از دور دید عباس رو زمینِ، دورش حلقه زدند، این عبارت مقتله: دید هی نیزه می زنن، بدن رو پر نیزه کردن، پاهاشو قطع کردن... دستاشو قطع کردن... یه صدا زد. یه فریاد زد. دیدن حسین داره میاد فرار کردن.... فرمود "اَینَ تَفِرُّون؟" کجا دارید فرار می کنید؟ اومد بالا سر عباس یه نگاه به عباس کرد مرحوم شوشتری تو خصائص می نویسه، میگه: هر شهیدی رو که اباعبدالله رفت بالاسرش، چهره ش برافروخته تر شد، سرخ تر شد، اما تا اومد بالا سر عباس، رنگش پرید. دست گرفت به کمرش، نشست بالا سرش، آخ کمرم شکست...یه نگاه کرد به سر، نمی دونم چجوری میتونم معنا کنم دیگه اصل حرفو زدم. عبارت میگه : سر متلاشی شد.. معنای این عبارت اینه، هر شهیدی رو که اباعبدالله میومد بالا سرش، یه دستی سر رو بر میداشت می گذاشت رو پاش، اما سر عباس رو دو دستی آروم برداشت. چیزی از این سر باقی نمونده بود. گذاشت سرو تو بغلش.....* پاشو عباس! پاشو جانِ زهرا و اُم البنین پاشو عباس! پاشو التماسِ حرم رو ببین *هی می دید عباس داره یه کاری میکنه، پا که نداره، دست که نداره، تو عمرش جلو حسین رو زمین نخوابیده...* پاشو عباس! نکش اِنقدر بازوتُ رو زمین *هی بازوهاشو میذاشت رو زمین بلند شه. ...* پاشو بازم علم رو ، بردار از رویِ خاکا بچه ها آب نمی خوان ، یا ساقی العطاشا *یه نگاه کرد دید از چشم سالمش داره اشک می ریزه... چشم پر خون که دیگه اثری ازش نمونده. چشم سالم. حضرت فرمود: عباسم! من بی برادر شدم تو چرا گریه می کنی؟ من کمرم شکست تو چرا گریه می کنی؟ یه ذره جون داشت آروم گفت حسین جان واسه شما گریه می کنم. چرا واسه من؟ صدا زد داداش الان شما سر منو از رو خاک برداشتید خیالم راحته تو بغل شما جون میدم ...اما یه ساعت دیگه کی میاد سر شمارو برداره؟ ابی عبدالله آرومش کرد. غصه نخور داداش. من نگرانیم چیز دیگه است. هی میخواست یه کاری کنه عباس بلند شه برگردن.... * پاشو عباس! نرفته تا دشمن به سمت حرم پاشو عباس! تا پاره نشه گوشایِ دخترم پاشو عباس! وگرنه اسیری میره خواهرم *میخوای زینب رو ببرن اسارت پا نشو، میخوای دستاشو ببندن پا نشو...* دلت میاد بری و ، زینبم خون جگرشه سخته با قاتل تو ، تا کوفه همسفر شه چهار تا جمله گفت، من همین رو بگمو هر کی ناله نزده، شب تاسوعاست. چهار تا جمله کنار بدن گفت بی نظیره...اوج روضه رو می رسونه. بذار هر کی میخواد ناله بزنه امشب ناله بزنه. بذار راحت بگم. اول گفت: "اِنْكَسَرَ ظَهْرِی "معناش واضحِ یعنی کمرم شکست. مداحا معمولا همین یه جمله رو میگن. بعد فرمود "وَ انقَطَعَ رَجائی" امیدم نا امید شد. بعد فرمود: " وَقَلَّتْ حِیلَتی " یعنی دیگه صبرم از کف رفت. طاقتم طاق شد، بیچاره شدم. این آخریش منو می کشه. نمی دونم شب تاسوعا نبود محال بود بگم. می دونم همه منتظرید یه جوری ناله بزنید حق شب تاسوعا ادا بشه ،آماده ای یا نه؟ بعد فرمود و "وَ شَمَّت بی عَدُوّی". معنا کنم یا نه؟ عباس پاشو ببین روی دشمن به حسین وا شده. ببین نزدیک من دارن ناسزا میگن. ببین روشون به خیمه ها وا شده. دارن زینبتو نشون میدن.... سیدمهدی میرداماد @raheraoshan
این پهلوان با وفا آخر زمین خورد قطعا در آن ثانیه که اکبر زمین خورد من که شنیدم تیر تا بر مشک او خورد از شرم روی مادر اصغر زمین خورد هرگز نمی‌فهمم چنین مرد رشیدی با آن همه هیبت چرا با سر زمین خورد افتاد پای فاطمه از روی مرکب انگار در محراب خود حیدر زمین خورد افتادن بی دست بد دردی ست والله لشکر که دید او از همه بدتر زمین خورد وقتی زمین افتاد آنجا خوب فهمید که حضرت زهرا کنار در زمین خورد وقتی علمدار حرم از اسب افتاد دیدند بین خیمه یک خواهر زمین خورد صد مرتبه از نیزه‌ها افتاد عباس هر دفعه که افتاد یک دختر زمین خورد. چون قصه دستان او فهمید مادر میگفت که چشمش زدند آخر زمین خورد مهدی نظری @raheraoshan
🌷زيارت امام حسين (ع)🌷 السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ قَدْ أَقَمْتَ الصَّلاَةَ وَ آتَيْتَ الزَّكَاةَ وَ أَمَرْتَ بِالْمَعْرُوفِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ دَعَوْتَ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الَّذِينَ سَفَكُوا دَمَكَ وَ اسْتَحَلُّوا حُرْمَتَكَ مَلْعُونُونَ مُعَذَّبُونَ عَلَى لِسَانِ دَاوُدَ وَ عِيسَى ابْنِ مَرْيَمَ ذَلِكَ بِمَا عَصَوْا وَ كَانُوا يَعْتَدُونَ @raheraoshan
🌷شب عاشورا🌷 نمیشه باورم که وقت رفتنه تموم این سفر بارش رو شونۀ منه امشب دسته جمعی باید روضه بخونیم باورت میشه فردا سر اربابِ ما مثل این ساعت تو تنور خولیِ؟! حالا بمیریم هم کمه .. نمیشه باورم که وقت رفتنه تموم این سفر بارش رو شونه منه کجا میخوای بری؟ چرا منو نمیبری؟ حسین این دم آخری چقدر شبیه مادری باید جوابتُ، با نفسم بدم بدون من نرو، تورو به کی قسم بدم؟! قرارمون چیشد! که بی قرار هم باشیم حسین هرچی که پیش اومد باید کنار هم باشیم کجا میخوای بری؟ چرا منو نمیبری؟ حسین این دم آخری چقدر شبیه مادری من رویِ خاکُ تو، سوار مرکبی من توی قلبِ تو، اما تو چشم زینبی آهسته تر برو، بذار منم باهات بیام حسین دیگه نمیکشه پاهام که پا به پات بیام کجا میخوای بری؟ چرا منو نمیبری؟ حسین این دم آخری چقدر شبیه مادری یار نداشتی طاقت اینهمه آزار نداشتی شب حرف زدن نیست فقط شب زمزمه است شب زبان حال و ناله است یار نداشتی طاقت اینهمه آزار نداشتی کاشکی پشتِ خیمه شیرخوار نداشتی من بمیرم که علمدار نداشتی یار نداشتی رمقی برای پیکار نداشتی جز حرم غصه ای انگار نداشتی   من بمیرم که علمدار نداشتی کار از کار گذشت. مرکب از تنِ تو هربار گذشت .. یار نداشتی کفنی غیر همین خار نداشتی حتی با زخم تنت کار نداشتی پیرُهن نداشتی دستار نداشتی یار نداشتی، ولی این غصه رواین بار نداشتی یارِ بین در و دیوار نداشتی تیر و نیزه بودُ مسمار نداشتی کار از کار گذشت قصه بین در و دیوار گذشت روضه با داغیِ مسمار گذشت .. فردا وقتی تیر و تو قلبش زدن، هر کاری کرد تیرُ از رو به رو در بیاره نشد .. اربابِ ما رو اسب خم شد .. تیر و از کمر در آورد .. از سینه مثل ناودون خون میریخت .. دو دستی خون هارو به محاسنش میمالید .. چی زیر لب میگفت، میگفت منو امروز نکشتن .. من کشتۀ روز دوشنبه ام .. (کدوم دوشنبه؟) منو اون روزی کشتن، که مادرم باردار رفت پشت در .. یکی نگفت این دختر رسول خدا هست .. سر نداشتی تشنه بودیُ برادر نداشتی جایِ سالمی تو پیکر نداشتی من بمیرم که تو مادر نداشتی سر نداشتی بینِ لشکر بودی لشکر نداشتی بال و پر زدی، ولی پر نداشتی کاشکی تو خرابه دختر نداشتی دیگه از فردا روضه ها تمومه از فردا این روضه ها آغاز میشه خودتونُ آماده کنید … کار از کار گذشت زینب از میون انظار گذشت از سر کوچه و بازار گذشت چی برات روضه بخونم شب عاشورا .. از وداع بگم؟! امشب از اون شباست که به هر چشمی اشک نمیدن شاید شبای دیگه اشک داشته باشی، اما شب عاشورا شب سنگینیِ اگه اشکم نداری یه آه بکش .. دستتُ بذار روسرت به یاد اون ساعتی که زینب دستشُ رو سرش گذاشت .. با خواهر وداع کرد، با پسر وداع کرد، با زن ها وداع کرد، با شهدا وداع کرد با اصحاب وداع کرد حالا میخواد بره میدان؛ یک مرتبه دید ذوالجناح حرکت نمیکنه .. آخرین باری که ذوالجناح حرکت ننموده بود برا هفت هشت روز قبل بود روز دوم وقتی قافله رسید کربلا دید ذوالجناح حرکت نمیکنه، وقتی سوال کرد اسبُ عوض کرد فهمید اینجا همون کربلا ست .. باید همینجا بمونیم .. فردا هم ذوالجناح حرکت نکرد .. یک نگاه کرد دید با همه خداحافظی نموده الا دختر .. بیا پایین بابا .. کارت دارم بابا .. بی خداحافظی میخوای بری .. یه عمو بی خداحافظی رفت ما بیچاره شدیم تو دیگه بی خداحافظی نرو بیا پایین .. اومد پایین از اسب نشست رو زمین دخترُ بغل کرد آروم در گوشش گفت بابا یه دست رو سرم میکشی ..! بابا یه بار منو میبوسی ..! آروم دست کشید روی سر سکینه .. انگشتر بابا رو حس کرد این بمونه تو ذهنت کار دارم. اگر نازی کند دختر خریدارش پدر باشد بزرگی کن ببوس این دخترِ کوچکتر خود را به دنبال مسافر آب میریزند معذورم کنون ریزم به پایت آبِ چشمان خود را بابا از اسب آوردمت پایین یه سوال دارم این دختر چقدر سوال داره الله اکبر یه سوال از بابا پرسید صدای گریه بابا بلند شد صدا زد بابا من بدرقه زیاد دیدم، خداحافظی زیاد دیدم، معمولا تو بدرقه و وداع پیشانی رو میبوسن، صورتُ میبوسن، شونه هارو میبوسن .. بابا من یه صحنه دیدم: زِ دورادور میدیدم گلویت عمه میبوسد مگر آماده کردی بهر خنجر حنجرت را بغلش کرد، لاتحرقی قلبی بدمعک حسرت .. دخترم اینجوری با قلب بابات بازی نکن بغلش کرد آرومش کرد نوازشش کرد .. این دختر سه تا سوال دیگه هم پرسیده روضه من همین سه تا سواله … یه سوالش این بود بابا چرا عمه زیر گلوتُ بوسید؟! یه سوالم از بابا پرسیده صدا زد بابا این عمی العباس؟!.. بابا عموم کجاس؟!.. دیگه روضه معلومه جوابش معلومه من میگذرم .. یه سوال دیگه از ذوالجناح پرسید فردا، سوال از ذوالجناحش کِی بود؟ وقتی اسب بی صاحب اومد جلو درِ خیمه، اومد سر اسبُ بغل کرد یه سوال کرد، ذوالجناح بابام که میرفت لباش ترک ترک داشت .. بابام که میرفت تشنه بود .. جگرش آتش گرفته بود .. یه سوال دارم کسی بابامُ سیراب
  سیراب کرد یا نه؟!.. ذوالجناح کسی به بابام آب داد یا نه؟!.. (یه سوال دیگه مونده هرکی طاقت داره بشنوه) پس یه سوال از بابا پرسید عموم کجاس؟ یه سوال از ذوالجناح پرسید بابام تشنه بود بابامو سیراب کردن یا نه؟! یه سوالم از عمه پرسید چی پرسید! اومد تو گودال قتلگاه نگاه کرد، دید عمه ش یه بدنِ برهنه و بی سرُ بغل نموده .. هی رگاشُ میبوسه .. هی دست و پاشو میبوسه .. یه سوال کرد عمه این بدن کیه؟!.. عمش بدون درنگ، صدا زد دخترم این بدن بابات حسینِ .. خودشو انداخت رو بدن … حسین … دختری که بهانه بگیره، دختری که بابا از دست بده، دختری که داغ ببینه، چجوری آرومش میکنن؟! مثه این صحنه مدینه تکرار شد .. اونجام یه دختری خودشُ انداخت رو بدن .. اونجا ناله بلند شد از آسمونیا، علی آسمونیا طاقت ندارن زینبُ بردار حسینُ بردار .. امیرالمومنین اومد نوازش کنان آروم بچه هارو برداشت ..، اما فردا .. کسی دختر حسینُ نوازش نداد .. من عربیشُ بگم بسه، دیگه فارسیشُ نگم: إجتمعت عده من العراب فجرو ها عن جسد ابیها .. حسین … دستتُ بیار بالا، شب احیاست، شبِ عاشوراست یه جوری بگو صدات برسه کربلا بلند بگو یاحسین @raheraoshan
🌷مصیبت شهادت امام حسین در زیارت ناحیه🌷 فَلَمّا رَأَوْک َ ثابِتَ الْجاشِ، غَیْرَ خآئِف وَ لا خاش ، نَصَبُوا لَک َ غَوآئِلَ مَکْرِهِمْ پس چون تورابا قلبى مطمئن، بدون ترس و هراس یافتند، شرورِ مکر و حیله شان رابرتو برافراشتند وَ قاتَلُوکَ بِکَیْدِهِمْ وَ شَرِّهِمْ،  و از درِ نیـرنگ و فساد باتو قتال نمودند، وَ أَمَرَ اللَّعینُ جُنُودَهُ ، فَمَنَعُوک َ الْمآءَ وَ وُرُودَهُ  و آن ملعون لشکریانش رافرمان داد، تاتو را ازآب و استفاده آن منع نمودند وَ ناجَزُوک َ الْقِتالَ ، وَ عاجَلُوک َ النِّزالَ ، وَ رَشَقُوک َ بِالسِّهامِ وَ النِّبالِ و با تو قتال نمودند، و به جنگ و مبارزه با تو شتافتند، و تیرها و خدنگها بسوى تو پرتاب نمودند وَ بَسَطُوا إِلَیْک َ أَکُفَّ الاِصْطِلامِ، وَ لَمْ یَرْعَوْا لَک َ ذِماماً و براى استیصال و ناچار نمودن تو دست دراز کردند، و حُرمتى براى تو مراعات نکردند وَ لاراقَبُوا فیک َ أَثاماً فی قَتْلِهِمْ أَوْلِیآءَک َ، وَ نَهْبِهِمْ رِحالَک و از هیچ گناهى در مورد تو خوددارى ننمودند، چه در کشتن آنها دوستانت را، و چه درغارت اثاثیه خیمه هایت وَ أَنْتَ مُقَدَّمٌ فِى الْهَبَواتِ وَ مُحْتَمِلٌ لِلاَْذِیّاتِ   (بارى)‌تو در گَرد و غُبارهاى جنگ پیش تاختى، و آزارو اذیّتهاى فراوانى تحمّل نمودى، قَدْ عَجِبَتْ مِنْ صَبْرِک َ مَلآئِکَةُ السَّماواتِ آنچنانکه فرشتگانِ آسمانها ازصبر و شکیبائى توبه شگفت آمدند فَأَحْدَقُوا بِک َ مِنْ کُلّ ِالْجِهاتِ ، وَ أَثْخَنُوک َ بِالْجِراحِ  پس دشمنان از همه طرف به تو هجوم آوردند، و تورا به سبب زخم ها و جراحتها ناتوان نمودند وَ حالُوا بَیْنَک َ وَ بَیْنَ الرَّواحِ ، وَلَمْ یَبْقَ لَک َ ناصِرٌ و راه خلاص و رفتن برتو بستند، تاآنکه هیچ یاورى برایت نماند، وَ أَنْتَ مُحْتَسِبٌ صابِرٌ ، تَذُبُّ عَنْ نِسْوَتِک َ وَ أَوْلادِک َ ، حَتّى نَکَسُوکَ عَنْ جَوادِک َ ولى تو حسابگر(عمل خویش براى خدا)و صبوربودى از زنان و فرزندانت دفاع وحمایت مینمودى، تا آنکه تو را از اسبِ سوارى ات سرنگون نمودند فَهَوَیْتَ إِلَى الاَْرْضِ جَریحاً ، تَطَؤُک َ الْخُیُولُ بِحَوافِرِها، وَ تَعْلُوکَ الطُّغاةُ بِبَواتِرِها پس بابدن مجروح بر زمین سقوط کردى در حالیکه اسبها تو را با سُم هاى خویش کوبیدند و سرکشان با شمشیرهاى تیزِشان بر فرازت شدند قَدْ رَشَحَ لِلْمَوْتِ جَبینُک َ وَ اخْتَلَفَتْ بِالاِنْقِباضِ وَ الاِنْبِساطِ شِمالُک َ وَ یَمینُک پیشانىِ تو به عرقِ مرگ مرطوب شد و دستانِ چپ و راستت به باز و بسته شدن در حرکت بود تُدیرُ طَرْفاً خَفِیّاً إِلى رَحْلِک َ وَ بَیْتِک َ وَ قَدْ شُغِلْتَ بِنَفْسِک َ عَنْ وُلْدِک وَ أَهالیک  پس گوشـه نظرى به جانب خِیام و حَرَمَت گرداندى در حالیکه از زنان و فرزندانت(روگردانده)به خویش مشـغول بودى ، وَ أَسْرَعَ فَرَسُک َ شارِداً ، إِلى خِیامِک َ قاصِداً ، مُحَمْحِماً باکِیاً اسبِ سوارى ات با حال نفرت شتافت شیـهه کنان و گریـان، بجانبِ خیمه ها رو نمود فَلَمّا رَأَیْنَ النِّـسآءُ جَوادَک َ مَخْزِیّاً ، وَ نَظَرْنَ سَرْجَک َ عَلَیْهِ مَلْوِیّاً پس چون بانوانِ حَرَم اسبِ تیز پاى تو را خوار و زبون بدیدند و زینِ تو را بر او واژگونه یافتند بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ ، ناشِراتِ الشُّعُورِ عَلَى الْخُدُودِ ازپسِ پرده ها(ىِ خیمه) خارج شدند درحالیکه گیسوان برگونه ها پراکنده نمودند لاطِماتِ الْوُجُوهِ سافِرات ، وَ بِالْعَویلِ داعِیات بر صورت ها طپانچه مى زدندو نقاب ازچهره ها افکنده بودند، وبه صداى بلندشیون میزدند وَ بَعْدَالْعِزِّ مُذَلَّلات، وَ إِلى مَصْرَعِک َ مُبادِرات و از اوجِ عزّت به حضیض ذلّت درافتاده بودند،و به سوىِ قتلگاه تو مى شتافتند وَ الشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِکَ  در همان حال شِمرِ ملعون برسینه مبارکت نشسته وَ مُولِـغٌ سَیْفَهُ عَلى نَحْرِک َ و شمشیر خویش را بر گلـویت سیراب می نمود قابِضٌ عَلى شَیْبَتِک َ بِیَدِهِ بادستى مَحاسنِ شریفت را در مُشت می فِشرد، ذابِـحٌ لَک َ بِمُهَنَّدِهِ (و با دست دیگر) با تیغِ آخته اش سراز بدنت جدا مى کرد قَدْ سَکَنَتْ حَوآسُّک تمامِ اعضا و حواسّت ازحرکت ایستاد وَ خَفِیَتْ أَنْفاسُک  نَفَسهاىِ مبارکت در سینه پنهان شد وَ رُفِـعَ عَلَى الْقَناةِ رَأْسُک  و سرِ مقدّست برنیزه بالارفت
وَ سُبِىَ أَهْلُک َ کَالْعَبیدِ ،  اهل وعیالت چون بردِگان به اسیرى رفتند، وَ صُفِّدُوا فِى الْحَدیدِ ، فَوْقَ أَقْتابِ الْمَطِیّاتِ و در غُل و زنجیرآهنین برفرازجهازِ شتران دربند شدند تَلْفَحُ وُجُوهَهُمْ حَرُّ الْهاجِراتِ، یُساقُونَ فِى الْبَراری وَالْفَلَواتِ گرماى (آفتابِ) نیمروز چهره هاشان مى سوزاند ، در صحراها و بیابانها کشیده می شدند، أَیْدیهِمْ مَغلُولَةٌ إِلَى الاَْعْناقِ ، یُطافُ بِهِمْ فِى الاَْسْواقِ  دستانشان به گَردَنها زنجیرشده، درمیان بازارها گردانده می شدند در @raheraoshan
ای تشنه ای که شرح غمت در بیان نبود مارا به سخت جانی خود این گمان نبود ناراحتم زیاد نماندم کنار تو شمر آمد و برای نشستن زمان نبود هر ناقه ای به غربت من گریه کرده است مانند من غریب دراین‌ کاروان نبود ای کاش در رکوع عقیق از تو میگرفت ای کاش بین قافله ای ساربان نبود ماندم چرا به زور کشیدند از تنت آخر لباس کهنه ی تو که گران نبود گفتم به آفتاب نتابد روی تنت شرمنده ام که روی تنت سایبان نبود با لشگری برای سرت جنگ کرده ام پس حق بده اگر که به جسمم توان نبود دیروز شش برادر کرار داشتم امروز دور خواهر تو جز سنان نبود آغوش من که هست چرا مانده ای به خاک جای تن تو برروی ریگ‌ روان نبود لعنت به این سفر که بدون تو میروم تنها شدن که حق من نیمه جان نبود باد صبا ببر به نجف روضه مرا روضه بخوان که دخت علی در امان نبود ما رسممان شهادت و از جان گذشتن است اما دگر اسیر شدن رسممان نبود سید پوریا هاشمی @raheraoshan
حکمت 124 🌷روانشناسى زن و مرد🌷 (علمى، اخلاقى) و درود خدا بر او، فرمود: زن، کفر آور و مرد نشانه ایمان اوست. @raheraoshan
سالروز شهادت: سردار شهید مهدی هنرور باوجدان قائم‌مقام فرمانده گردان یاسین لشکر ۵ نصر خراسان 🍀 ولادت: ۱۳۴۰/۱۱/۱ مشهد 🌹 شهادت ۲۷تیر۱۳۶۶ جزیره مجنون @raheraoshan
: «گریستن و گریاندن برای علیه‌السّلام، برای خود جایگاهی دارد. مبادا کسی خیال کند که دیگر چه جایی برای گریه کردن و این بحث‌های قدیمی است! نه! این خیالِ باطل است. عاطفه به‌جای خود و منطق و استدلال هم به‌جای خود هر یک سهمی در بنای شخصیّت انسان دارد.»  ۱۳۷۳/۰۳/۱۷ @raheraoshan
🌷ارزشمندترین انسـانها🌷 قَيلَ «للسَّجادُ» عليه السلام: مَنْ اَعْظَمُ النّاسِ خَطَرا قالَ: مَنْ لَمْ يَرَىَ الدّنيا خَطَرا لِنَفْسِهِ. [كشف الغمه، ج 2، ص 107.] 🌸 به عليه السلام گفتند: مهمـترين كيست؟ فرمود: آنكه را مايه ارزشمندی خود نداند. @raheraoshan
سالروز شهادت: مدافع حرم حجه الاسلام ناجی 🍀تولد: ۱۳۶۹/۱۱/۱۵ 🌹شهادت:۱۳۹۴/۴/۲۸ سوریه @raheraoshan
‌✳️ بـــــــــــــــــــا ولایـــــــــــــــــت ✳️ 🔹همان مقداری که فداکاری حضرت ارزش پیش خدای تبارک و تعالی دارد و در پیشبرد نهضت - سلام اللَّه علیه- کمک کرده است، خطبه ‏های حضرت و حضرت هم به همان مقدار یا قریب آن مقدار تأثیر داشته است.  آنها به ما فهماندند که در مقابل جائر، در مقابل حکومت جور، نباید زنها بترسند و نباید مردها بترسند. 🔸در مقابل یزید، حضرت زینب- سلام اللَّه علیها- ایستاد و آن را همچو تحقیر کرد که بنی امیه در عمرشان همچو تحقیری نشنیده بودند. ( صحیفه امام، ج‏17، ص: 54 ) @raheraoshan
🌷زیارت آل یاسین 🌷 🌹سَلامٌ عَلَى آلِ يس السَّلامُ عَلَيْكَ يَا دَاعِيَ اللَّهِ وَ رَبَّانِيَّ آيَاتِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَابَ اللَّهِ وَ دَيَّانَ دِينِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا خَلِيفَةَ اللَّهِ وَ نَاصِرَ حَقِّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ وَ دَلِيلَ إِرَادَتِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا تَالِيَ كِتَابِ اللَّهِ وَ تَرْجُمَانَهُ السَّلامُ عَلَيْكَ فِي آنَاءِ لَيْلِكَ وَ أَطْرَافِ نَهَارِكَ 🌹 السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَقِيَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مِيثَاقَ اللَّهِ الَّذِي أَخَذَهُ وَ وَكَّدَهُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا وَعْدَ اللَّهِ الَّذِي ضَمِنَهُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَ الْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَ الْغَوْثُ وَ الرَّحْمَةُ الْوَاسِعَةُ وَعْدا غَيْرَ مَكْذُوبٍ 🌹السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقُومُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْعُدُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَقْرَأُ وَ تُبَيِّنُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصَلِّي وَ تَقْنُتُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَرْكَعُ وَ تَسْجُدُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُهَلِّلُ وَ تُكَبِّرُ السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تَحْمَدُ وَ تَسْتَغْفِرُ،  السَّلامُ عَلَيْكَ حِينَ تُصْبِحُ وَ تُمْسِي السَّلامُ عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ إِذَا يَغْشَى وَ النَّهَارِ إِذَا تَجَلَّى السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْإِمَامُ الْمَأْمُونُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأْمُولُ السَّلامُ عَلَيْكَ بِجَوَامِعِ السَّلامِ 🌹أُشْهِدُكَ يَا مَوْلايَ أَنِّي أَشْهَدُ أَنْ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ لا حَبِيبَ إِلا هُوَ وَ أَهْلُهُ وَ أُشْهِدُكَ يَا مَوْلايَ أَنَّ عَلِيّا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ حُجَّتُهُ وَ الْحُسَيْنَ حُجَّتُهُ وَ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ حُجَّتُهُ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ وَ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَ مُوسَى بْنَ جَعْفَرٍ حُجَّتُهُ وَ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى حُجَّتُهُ وَ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ وَ عَلِيَّ بْنَ مُحَمَّدٍ حُجَّتُهُ وَ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ حُجَّةُ اللَّهِ 🌹أَنْتُمْ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ أَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ لا رَيْبَ فِيهَا يَوْمَ لا يَنْفَعُ نَفْسا إِيمَانُهَا لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فِي إِيمَانِهَا خَيْرا وَ أَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ وَ أَنَّ نَاكِرا وَ نَكِيرا حَقٌّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ النَّشْرَ حَقٌّ وَ الْبَعْثَ حَقٌّ وَ أَنَّ الصِّرَاطَ حَقٌّ وَ الْمِرْصَادَ حَقٌّ وَ الْمِيزَانَ حَقٌّ وَ الْحَشْرَ حَقٌّ وَ الْحِسَابَ حَقٌّ وَ الْجَنَّةَ وَ النَّارَ حَقٌّ وَ الْوَعْدَ وَ الْوَعِيدَ بِهِمَا حَقٌّ 🌹 يَا مَوْلايَ شَقِيَ مَنْ خَالَفَكُمْ وَ سَعِدَ مَنْ أَطَاعَكُمْ فَاشْهَدْ عَلَى مَا أَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ وَ أَنَا وَلِيٌّ لَكَ بَرِي‏ءٌ مِنْ عَدُوِّكَ فَالْحَقُّ مَا رَضِيتُمُوهُ وَ الْبَاطِلُ مَا أَسْخَطْتُمُوهُ وَ الْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ وَ الْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ عَنْهُ فَنَفْسِي مُؤْمِنَةٌ بِاللَّهِ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ وَ بِرَسُولِهِ وَ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ بِكُمْ يَا مَوْلايَ أَوَّلِكُمْ وَ آخِرِكُمْ وَ نُصْرَتِي مُعَدَّةٌ لَكُمْ وَ مَوَدَّتِي خَالِصَةٌ لَكُمْ آمِينَ آمِينَ.  @raheraoshan
ای منجی دل‌های خزان دیده کجایی کی می‌رسد آن جمعه موعود بیایی ای نبض زمان ذکر دعای فرج تو مافوق مکان در نظر اهل ولایی کنزُ الفقرایی و همانند نداری تو رحمت موصوله احسان خدایی عیب از دل ما نیست گرفتار تو هستیم عیب است کریمان که برانند گدایی ای زائر تنهای سحرهای مدینه دلسوخته از روضه اُم النجبایی باید که تقاص دم مظلوم بگیری چون منتقم خون امام الشهدایی یک جمعه بیایی همه باشیم کنارت گر میل کنی یا که اراده بنمایی احسان محسنی‌فر @raheraoshan
حکمت 125 🌷امام و شناساندن اسلام🌷 (معنوى، اعتقادى) و درود خدا بر او، فرمود: را چنان مى‏شناسانم که پیش از من کسى آنگونه معرّفى نکرده باشد. اسلام همان در برابر خدا و تسلیم همان یقین داشتن و یقین اعتقاد راستین و باور راستین همان اقرار درست و اقرار درست انجام مسئولیت‏ها و انجام مسئولیت‏ها همان کردن به احکام دین است. @raheraoshan
🌹🌷🌹یــــــــاد امـــــــام و شــــــهدا🌹🌷🌹 🌹سرلشگر خلبان شهید عباس دوران ☘تولد ۱۳۲۹/۷/۳۰ شیراز 🌹شهادت ۱۳۶۱/۰۴/۳۰ بغداد 🪴 عملیات در بغداد برای ناامن نشان دادن بغداد و برگزارنشدن اجلاس سران عدم تعهد در بغداد 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد🌹 🌱@raheraoshan 🌹🌱🌹🌱🌹🌱
🔰🕌نــمـــــــــــازگــــــــــــــزاران🕌🔰 🌷رنگ ز رخسار امام می پرید!🌷 علیه السلام وقتی می گرفت، رنگش می پرید و پاهایش می لرزید. از سبب این کار پرسیدند؟ 🔸امام فرمود: سزاوار است برای کسی که در مقابل خدای با جبروت می ایستد، رنگش زرد شود و پاهایش بلرزد. 📚منبع: جامع الاخبار @raheraoshan
🔰 نامه امام علی ع به مالک اشتر نخعی (23)🔰 و این ها که برشمردم، استوار نمانند مگر به و که گردهم می آیند و تا سودی حاصل کنند، بازارها را برپای می دارند و به کارهایی که دیگران در انجام دادن آن ها ناتوان اند امور رعیت را سامان می دهند. آن گاه، صنف فرودین، یعنی و اند و سزاوار است که والی آنان را به بخشش خود بنوازد و یاریشان کند. 🌹اللهم صل علی محمد و آل محمد🌹 🌸@raheraoshan ✨🌸✨🌸✨🌸✨