eitaa logo
✳️ جُستارهای قرآنی رحیق
2.8هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
1.5هزار ویدیو
811 فایل
«رحیق» نوشیدنی گوارا و ناب بهشتیان. ۲۵مطففین . مستمع صاحب سخن را بر سر کار آورد غنچهٔ خاموش، بلبل را به گفتار آورد صائب @Sayyedali1997 @s_m_a57
مشاهده در ایتا
دانلود
▪نگاشت 11 :نکات تفسیری آیات 6 تا 11 🔅🔅🔅 أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى‌ «6» وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدى‌ «7» وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى‌ «8» فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ «9» وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ «10» وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ «11» «6» آيا تو را يتيم نيافت، پس پناه داد و سامانت بخشيد. «7» و تو را سرگشته يافت، پس هدايت كرد. «8» و تو را تهى‌دست يافت و بى‌نياز كرد. «9» (حال كه چنين است) پس بر يتيم قهر و تندى مكن. «10» و سائل را از خود مران. «11» و نعمت پروردگارت را (براى سپاس) بازگو كن. 🍀🍀🍀 10 - پیامبر(ص)، پیش از دریافت هدایت هاى الهى، از شریعت اسلام و احکام قرآن بى خبر بود. (و وجدک ضالاًّ فهدى) 🔹 ضلالت دو گونه است: ۱. تحیّر در علوم نظرى مانند توحید; ۲. سرگردانى در علوم عملى نظیر احکام شرعى . درباره پیامبر(ص) به قرینه آیه «ما ضلّ صاحبکم...» (النجم/۲) - که ضلالت را از آن حضرت منتفى مى داند - مراد دومین نوع است; یعنى، پیامبر(ص) آنچه را بعد از بعثت با نزول قرآن پى برد، پیش از بعثت نمى دانست. 11 - خداوند، پیامبر(ص) را به شریعت اسلام آگاه ساخت. (فهدى) 12 - هدایت یافتن پیامبر(ص) به شریعت اسلام، پس از ناآگاهى از آن، نعمتى بزرگ از جانب خداوند (و وجدک ضالاًّ فهدى) 🔹 آیه شریفه در مقام امتنان بر پیامبر(ص) و برشمردن یکى از نعمت هاى بزرگ خداوند است و به همین جهت، نمى توان آن را مربوط به گم شدن آن حضرت در نزد حلیمه، یا عبدالمطلب و یا ابوطالب دانست آنگونه که برخى احتمال داده اند; زیرا این امور نه ویژه پیامبر(ص) بوده و نه اهمیتى فوق العاده دارد. 13 - بى خبرى از هدایت هاى الهى، گمراهى است. (و وجدک ضالاًّ فهدى) 🔹 ضلالت و هدایت، داراى مراتب است و عدم آگاهى پیامبر(ص) پیش از بعثت، به معارفى که پس از بعثت بر آن حضرت نازل شد، در آیه شریفه نوعى ضلالت قلمداد شده است که با بعثت، به هدایت تبدیل شد. 14 - خداوند، با یادآورى امداد ویژه خویش براى آشنا شدن پیامبر(ص) با معارف دین، بر دور بودن آن حضرت از قهر و خشم خود تأکید کرد. (ما ودّعک ربّک و ما قلى ... و وجدک ضالاًّ فهدى) 🔹🔹🔹 15- پیامبر(ص)، در برهه اى از عمر خویش، تنگدست بود. (و وجدک عائلاً فأغنى) 🔹 فعل «عال» از مصدر «عول»; یعنى، کفالت کرد و قیّم شد (مصباح) و از مصدر «عَیْلَة»; یعنى، فقیر شد (مفردات راغب). در آیه شریفه، مراد دومین معنا است; زیرا معناى اول (خداوند تو را عائله مند یافت)، با آنچه از تاریخ زندگانى پیامبر(ص) رسیده است، تطبیق نمى کند. 16 - خداوند، تنگدستى پیامبر(ص) را به ثروتمندى و بى نیازى از دیگران مبدّل ساخت. (فأغنى) 🔹 «غِنى»، به معناى توانگر بودن (صحاح اللغة) و «غَناء» (بر وزن کلام) به معناى اکتفاکردن است (مصباح). فعل «أغنى» به دلیل حذف متعلقات آن، مى تواند هر دو معنا را برساند. 17 - فقر، حالتى نامطلوب و تبدیل آن به توانگرى، امرى ستوده است. (و وجدک عائلاً فأغنى) 🔹 لحن آیه شریفه - که در مقام امتنان بر پیامبر(ص) است - بیانگر برداشت یاد شده است. 18 - خداوند، با بیان زدودن فقر از زندگى پیامبر(ص)، آن حضرت را به دورى از قهر و خشم خویش، اطمینان بخشید. (و وجدک عائلاً فأغنى) 19 - همه نعمت هاى مادى و معنوى، وابسته به خداوند است. (فاوى ... فهدى ... فأغنى) ادامه دارد... 🍁🍁🍁 ⏪ با باز نشر مطالب ،مبلغ و پیام رسان آموزه های وحیانی باشید. @rahighemakhtoom
▪نگاشت 12 :نکات تفسیری آیات 6 تا 11 🔅🔅🔅 أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتِيماً فَآوى‌ «6» وَ وَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدى‌ «7» وَ وَجَدَكَ عائِلًا فَأَغْنى‌ «8» فَأَمَّا الْيَتِيمَ فَلا تَقْهَرْ «9» وَ أَمَّا السَّائِلَ فَلا تَنْهَرْ «10» وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ «11» «6» آيا تو را يتيم نيافت، پس پناه داد و سامانت بخشيد. «7» و تو را سرگشته يافت، پس هدايت كرد. «8» و تو را تهى‌دست يافت و بى‌نياز كرد. «9» (حال كه چنين است) پس بر يتيم قهر و تندى مكن. «10» و سائل را از خود مران. «11» و نعمت پروردگارت را (براى سپاس) بازگو كن. 🍀🍀🍀 20 - پرهیز از تحمیل خواسته هاى خود بر یتیمان، توصیه خداوند به پیامبر(ص) (فأمّا الیتیم فلاتقهر) 🔹 «قَهْر» به معناى مسلط شدن است. خداوند را «قاهر» مى گویند; زیرا خلق را مقهور تسلط و قدرت خویش ساخته و آنان را بر وفق آنچه اراده اش تعلق گرفته - چه دلخواه آنان باشد و چه از آن اکراه داشته باشند - متحوّل ساخته است. 21 - خداوند، با گوشزد کردن یتیمى پیامبر(ص) و مراقبت هاى خویش از آن حضرت، او را به پرهیز از سلطه بر یتیمان فراخواند. (ألم یجدک یتیمًا فاوى ... فأمّا الیتیم فلاتقهر) 22 - یتیمان، در معرض مجبور شدن به اجراى دستورهاى دیگران و نیازمند امداد و حمایت در برابر تجاوزگران (فأمّا الیتیم فلاتقهر) 23- تحقیر یتیمان و تحمیل ذلّت بر آنان، کارى نکوهیده و مورد نهى خداوند (فأمّا الیتیم فلاتقهر) «قَهْر»; یعنى، بر کسى فائق آمدن و او را به طریقى ذلّت آفرین، گرفتار ساختن. 🔹🔹🔹 24- خداوند، پیامبر(ص) را از رد درخواست گدایان و راندن خشونت آمیز آنان از خود، برحذر داشت. (و أمّا السائل فلاتنهر) 🔹 «نَهْر» (مصدر «لاتنهر»); یعنى، کسى را با فریاد خشونت آمیز از خود راندن. (مفردات راغب) 25 - راندن سائل از خود و بازداشتن او از تقاضاى کمک، رفتارى ناپسند و مورد نهى خداوند (و أمّا السائل فلاتنهر) 26 - لزوم انفاق به کمک خواهان مستمند (و أمّا السائل فلاتنهر) 27 - خداوند، با یادآورى دوران فقر پیامبر(ص) و امدادهاى خویش به آن حضرت، او را بر انفاق به مستمندان فرمان داد. (و وجدک عائلاً فأغنى ... و أمّا السائل فلاتنهر) 28 - از خود راندن اهل تحقیق و بى پاسخ گذاشتن سؤالات آنان، نکوهیده و ناروا است. (و أمّا السائل فلاتنهر) 🔹 «سائل»، کلمه اى است مطلق و بر پرسشگران و اهل تحقیق نیز قابل تطبیق است. 29 - خداوند، با بیان هدایت هاى خویش به پیامبر(ص) و رهانیدن آن حضرت از ناآگاهى ها، او را به آموختن دانسته هاى خود به جویندگان آن تشویق کرد. (و وجدک ضالاًّ فهدى ... و أمّا السائل فلاتنهر) 30 - نعمت هاى خداوند، فراتر از خواسته هاى او از انسان است. (فاوى ... فأغنى ... فلاتقهر ... فلاتنهر) 🔹 خداوند، در بیان نعمت هایش بر پیامبر(ص)، از پناه دادن و ثروتمند ساختن آن حضرت سخن مى گوید; ولى در مقابل او را تنها به مقهور نساختن یتیم و جواب رد ندادن به سائل مکلف مى سازد. مقایسه این دو روش، و جنبه اثباتى و سلبى در آنها، بیانگر نکته یاد شده است. 31 - توجّه به رسیدن عطاى خداوند، پیش از کمک خواستن از او، زمینه پرهیز از دریغ داشتن کمک، به کسانى است که دست نیاز به سوى انسان دراز مى کنند. (و وجدک عائلاً فأغنى ... و أمّا السائل فلاتنهر) 🔹 خداوند در آیات پیشین، پیامبر(ص) را متوجّه ساخت که به مجرد فقیر یافتن آن حضرت، وى را غنى ساخت و اکنون از او مى خواهد که از رد حاجتمندان - آن هم پس از اظهار نیاز کردن آنان - بپرهیزد. مقایسه آن عطا و این فرمان، بیانگر برداشت یاد شده است. 🍁🍁🍁 ⏪ با باز نشر مطالب ،مبلغ و پیام رسان آموزه های وحیانی باشید. @rahighemakhtoom
📌برشی از کتاب (35) 🔅🔅🔅 ✳ قدرت و حمایت خداوند با جامعه متحد و مقتدر 2⃣ دوم: رفتاري عامل اقتدار ملّي است كه گذشته از جنبه‌ي فردي، واجد حيثيت اجتماعي باشد؛ يعني كار صحيح و زيبايي كه همگان به صحت و زيبايي آن فتوا دهند و ضرورت انجام آن را امضا كرده باشند و در حدوث و بقاي آن، قباي وحدت و انسجام دربركرده باشند و هيچ كس دعواي برتري نكند و غريو خودخواهي سر ندهد. 🔹 اين فضيلت برين، همان است كه از آن به وحدت ملّي ياد مي شود و گفتار حكيمانه‌ي اميرالمؤمنين (عليه السلام) در اين باره چنين است: وَألْزِموا السّواد الأعظم فإنّ يدالله مع الجماعة وإيّاكم وَالفُرقة فإنّ الشاذّ من الناس للشّيطان كما أنّ الشاذّ من الغنم لِلذّئب؛[ نهج البلاغة، خطبه ي 127.] 🔹 همراه جامعه‌ي بزرگ اسلامي باشيد و از آن جدا نشويد. زيرا قدرت و حمايت خدا با جامعه‌ي متّحد است و از اختلاف و جدايي پرهيز نماييد؛ زيرا كسي كه از امّت اسلامي فاصله بگيرد، طعمه‌ي ديو شيطنت است؛ همان طور كه گوسفندِ جداي از رَمِه، طعمه‌ي گرگ است. ايّاكم و التلوّن فى دين الله فإنّ جماعةً فيما تكرهون من الحقّ خيرٌ من فُرقةٍ فيما تحبّون من الباطل وإنّ الله سبحانه لم يُعْطِ أحداً بفُرْقةٍ خيراً ممّن مضي ولاممّن بقى[نهج البلاغة، خطبه 176، بند 34.] ؛ 🔹 از رنگارنگي و فرصت طلبي در دين خدا اجتناب كنيد. زيرا اتحاد و اتفاق در مسير حق و صدق، هر چند دشوار باشد، بهتر از اختلاف و تفرق در راه باطل است، هر چند مورد پسند شما باشد. زيرا خداي سبحان هيچ كسي را از راه اختلاف خير نداد، نه در گذشته‌ي تاريخ و نه در آينده؛ يعني جدايي، عامل خير نيست. 🔹 يكي از سنّت هاي دير پاي الاهي كه تمام قلمرو زمان و زمين مشمول آنند، اين است: ولاتَباغضوا فإنّها الحالقة[همان، خطبه 86، بند 13.] ؛ بغض و كينه‌ي يكديگر را در دل رشد ندهيد. زيرا دشمني، همانند تيغ تيزي است كه به دست دو طرف خصومت است. هر روز با تهمت، دروغ، توطئه، اهانت، تحقير و... نسبت به همديگر، بوته هاي دين تراشيده مي شود و موهاي باريك هم، با تراش روزانه نابود مي گردد و هرگز اميدي براي رويِش جديد نيست. بنابراين، وحدت جامعه از مهم ترين علل اقتدار ملّي است. از اين رو جزو شاخص ترين رفتارهاي علوي بوده است. 🔹 منبع اصليِ پيام هاي علوي، همانا وحي الاهي است كه جامعه را به اعتصام به حبلِ متينِ دين، فرا مي خواند و از تفرقه، تحذير مي فرمايد و همين مطلب در سخنان گهربار رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) آمده است كه: «الجماعة رحمةٌ والفرقة عذابٌ»[ نهج الفصاحة، ج 2، ص 747.] 🔹 اگر ملّتي به خطر تفرّق مبتلا شد، شائبه‌ي تعذيب الاهي را به همراه دارد. از اين رو مي توان با توبه، آن عذاب را به رحمت كه همان وِفاق ملّي است، تبديل نمود. ادامه دارد.... 🍁🍁🍁 ⏪ با باز نشر مطالب ،مبلغ و پیام رسان آموزه های وحیانی باشید. @rahighemakhtoom
📌 فرشته خوی 🔹 قرآن کریم بسیاری از اوصافی را که برای ملائکه ذکر می کند، برای انسان نیز که خلیفه اوست یاد می کند؛ اگر از فرشتگاه به عنوان ﴿بِأَیدِی سَفَرَةٍ ٭ كِرَامٍ بَرَرَةٍ﴾[1] یاد میکند، از انسان ها به عنوان ﴿وَ لَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِی آدَمَ﴾[2] یاد می کند و اگر فرشته ها را در مکتب خود عالِم و آگاه کرده است، به جامعه انسانی از راه وحی و نبوّت فرمود: ﴿اقْرَأْ وَ رَبُّكَ الأكْرَمُ ٭ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ﴾،[3] آغاز سوره مبارکه «علق» که طبق مشهور این بخش جزء اولین بخش های فرود آمده بر قلب مطهّر پیغمبر(عَلَیهِ وَ عَلَی آلِهِ آلَافُ التَّحِیةِ وَ الثَّنَاء) است، ما را به مکتب کرامت فرا می خواند. خدا با اسم اَکرم تجلّی کرده است و مدرسه را اداره می کند، اگر گفتند در فلان کلاس مهندس یا پزشک تدریس می کند؛ یعنی درس پزشکی یا هندسه می دهد، اگر گفتند خدای اَکرم درس میگوید؛ یعنی درس کرامت می دهد. 🔹 جامعه کریم جامعه فرشته است، این جامعه فرشته نه بی راهه میرود نه راه کسی را می بندد. بسیاری از فرشتگان محو جمال و جلال الهی هستند و به غیر از جمال و جلال الهی نمی اندیشند، بسیاری از بزرگانی هستند که راه حکمت را طی کرده و از آنجا به معرفت بار یافتند و فرشته خوی شدند، شما می بینید جامی چنین حرفی دارد که: بودم آن روز من از طائفه دُرد‌کشان ٭٭٭ که نه از تاک نشان بود و نه از تاک ‌نشان[4] 🔹 این سخن ابتکاری جامی نیست قبل از او همین حرف را با سبک و سیاق دیگر مولوی گفته است و قبل از او ابن فارض مصری به سبْک دیگر سروده است، شما ببینید قرآن کریم ما را گذشته از اینکه از لذایذ ظاهری برخوردار می کند، از لذت معنوی ما را متنعّم می کند. حرف ابن فارض مصری این است: شَـرِبْنَا عـلی ذكْـرِ الحبیبِ مُدامَةً ٭٭٭ سـكِرْنَا بها مِن قَبل أن یخلق الكَرْمُ[5] یعنی ما به نام دوست شرابی نوشیدیم و مَست شدهایم که این دو کار ما قبل از آن بود که خدای سبحان درخت انگوری در عالَم خلق بکند. کسانی که حرف ابن فارض را شرح کردند، گفتند منظور درخت انگور نیست، 🔹 منظور کلّ نظام سپهری و آسمان و زمین است، قبل از اینکه آسمانی خلق شود و قبل از اینکه زمین خلق شود، انسان با خدا عهد بست که جز تو را نشناسد و جز تو را نپسندد و جز تو را نپذیرد: ﴿أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قَالُوا بَلَی﴾. 🔹 اگر مشکلاتی در مملکت هست اگر اختلاس هست و اگر رشوه است اگر رباست و اگر فریب است و اگر خیانت است، همه در اثر آن است که انسان در بدن خلاصه شده و اگر انسان این مشترکات بین خود و دام را در یک سوی بنهد و مشترکات فراوانی که بین او و فرشته هاست در سوی دیگر بنهد، این جامعیت هم خواسته تن را تأمین میکند هم خواسته روح را. تو فرشته شوی ار جهد کنی از پی آنک ٭٭٭ برگ توتست که گشتست به تدریج اطلس [1]. سوره عبس، آیات15 و16. [2]. سوره اسراء، آیه70. [3]. سوره علق، آیات3 و4. [4]. دیوان اشعار جامی؛ ر.ک: شرح مقدّمه قیصری(سید جلال الدّین آشتیانی، دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چ 4، 1375)، ص 861. [5]. شرح دیوان ابن الفارض من شرحی الشیخ بدر الدین الحسن بن محمد البورینی و الشیخ عبدالغنی بن اسماعیل النابلسی، ج2، ص384؛ «القصیدة الثالثة عشرة». 📚 پیام به اولین کنگره ملی حکمت و خرد جندی ‌شاپور و بزرگداشت علی بن عباس اهوازی تاریخ پخش: 1395/02/28 🌿🌿🌿 ⏪ با باز نشر مطالب ،مبلغ و پیام رسان آموزه های وحیانی باشید. @rahighemakhtoom
@rahighemakhtoom
📌برشی از کتاب (36) 🔅🔅🔅 ✳ پایگاه قلب پایه اقتدار 3⃣ سوم: رفتاري پايه‌ي اقتدار ملّي است كه از پايگاه منيع قلبي، مايه گرفته باشد. هرگاه قلبْ حرم اَمْن خدا شد و فرشتگانِ رحمت در آن هبوط داشتند و پيامِ آرامش آفرين را در آن تعبيه كردند، گفتار، رفتار، نوشتار و بالاخره سنّت و سيرتِ چنين صاحب دلي سببِ اقتدار ملّي خواهد شد. زيرا از چنين دلي جز آثار توحيد كه همان وحدت و وفاق است، سر نمي زند؛ چنان كه همه‌ي پيامبران و امامان معصوم (عليهم السلام) و راهيان راه مستقيم آنان، چنين بوده و هستند. 🔹 هرگاه قلب، خانه‌ي امن ابليس باشد و شياطين نقمت، در آن وسوسه كنند و با تسويل و زيبا نشان دادنِ زشت و زشت كردنِ زيبا، حق را به جاي باطل، و صدق را به جاي كذب قرار دهند و با تدليس و تلبيس، آرايش را آرامش بنامند، قيام و قعود، موافقت و مخالفت و بالاخره سريره‌ي چنين مخدوع و مغروري، سبب وهن ملّي و تشويه چهره‌ي ملت است. زيرا از چنين شخص فريب خورده اي كه جز بانگ: (أنا خيرٌ منه)[ سوره ي ص، آيه ي 76.] ابليسي نه شنيد و نه مي شنود، جز كوبيدن بر طبل تكبّر و غرور چيزي برنمي آيد. 🔹 نمونه‌ي آن: نمرود است كه در ساحت قدس ابراهيم خليل (عليه السلام) كه برهانِ (ربّي الّذي يحيي و يميت)[ سوره ي بقره، آيه ي 258.را اقامه فرمود، وَقيحانه مغالطه ي: (أَنا أُحيي و أُميت)[ سوره ي بقره، آيه ي 258.] را ارائه مي كند و خود را پروردگار حيات و ممات مي داند. 🔹 و فرعون است كه در آستان مقدس موساي كليم (عليه السلام) كه برهان (ربّنا الذي أعطي كلَّ شي ءٍ خَلْقه ثم هَدي)[ سوره ي طه، آيه ي 50.] را اقامه فرمود، طاغيانه مغالطه ي: (أنا ربّكم الأعلي)[ سوره ي نازعات، آيه ي 24.] و (ما علمتُ لكم من إلهٍ غيري)[ سوره ي قصص، آيه ي 38.] را طرح مي كند. 🔹 و هامان است كه در فِناي منزّه هارون و موساي كليم(عليهماالسلام) كه حكمتِ (وَ أحسِن كما أَحسَن الله إليك و لاتبغ الفساد في الا صرض إنّ الله لايحبّ المفسدين)[ سوره ي قصص، آيه ي 77.]را افاده فرمودند، متمرّدانه نغمه‌ي مشئوم: (إنّما أُوتيتُه علي علمٍ عِندي)[ سوره ي قصص، آيه ي 78.] را سر داد و ثروتِ سراب گونه‌ي خود را سَرِآبِ سيراب كننده پنداشت. 🔹 آن چه در تمام اين نمونه هاي استكباري حاكم است، غرور و خودبينيِ شخص متكبّر است كه چاه را از راه تميز نمي دهد، و اين بيماريِ تكبّر، نه تنها در سران زر و زور پديد مي آيد كه نموداري از آن به اشارت رفت، بلكه در جامعه‌ي استكباري نيز به چشم مي خورد؛ چه اين كه بني اسراييل به پيامبر خود بعد از موساي كليم (عليه السلام) پيشنهاد دادند: فرماندهي براي ما مبعوث و تعيين كن تا به زعامت او در راه خدا مبارزه كنيم... پيامبر آنان گفت: خداوند طالوت را به عنوان فرمانده براي شما مبعوث كرد. آنان به جاي انقياد در برابر حكم خدا، باغيانه و ماردانه گفتند: (أَنّي يكون له المُلكُ علينا و نحنُ أَحَقُّ بالمُلْكِ منه...)[ سوره ي بقره، آيه ي 247.] ؛ ما به سِمَت فرمانروايي، از طالوت سزاوارتريم. 🔹 غرض آن كه فردي كه فقط خود را مي بيند و لافِ «من برترم» مي زند و گروهي كه فقط خودشان را مي نگرند و شعارِ «ما برتريم» سر مي دهند، همگي سخنگوي كسي اند كه در برابر خداي سبحان مستكبرانه گفت: (اَنَا خيرٌ منه)،[ سوره ي ص، آيه ي 76.] 🔹 و پيروان چنان عفريتي چنين نِفريتند كه بايزيد بسطام را با يزيد شام در «مَن يزيد» عشق، همسان مي پندارند و سرانجام ديو اَمَوي را به كرسي فرشته‌ي علوي مي نشانند و غاصب را به جاي منصوب الاهي نصب مي كنند. 🔹 براي درمان چنين بيماري مُهْلك، گفتار همراه با رفتار اميرالمؤمنين (عليه السلام) سودمند است كه فرمود: ما لابن آدم والفخرُ؟ أوّله نطفةٌ وآخِره جيفةٌ ولا يَرْزقُ نَفْسَه ولا يَدْفَعُ حَتْفَه![ نهج البلاغة، حكمت 454.] ؛ فرزند آدم، حقّ فخرفروشي ندارد؛ زيرا آغاز آفرينش او نطفه بوده است و انجام زندگي او مردار است، توان تأمين روزي خود را ندارد و قدرت برطرف كردن مرگ خويش را فاقد است. چنين موجود ضعيفي كه صدر و ساقه‌ي هستي او را فرومايگي احاطه كرده است، حقّ باليدن ندارد: ورچه اين جا اميري از زر و زور با تكبّر زخاك خيزي مور[حكيم سنائي، حديقة الحقيقة، ص 380.] 🔹 آري، آن كس كه از حجابِ «مَن و ما» به دَر آمد و با بينش الاهي، مبدأ و منتهاي خلقت را ادراك كرد و خود را در بستر مستقيم لقاي خدا ديد و در طيّ اين راه از هيچ كوششي دريغ نكرد، درخور تكريم است؛ چنان كه اميرالمؤمنين (عليه السلام) فرمود: فَمَنْ اَخَذَ بالتقوي... هَطَلتْ عليه الكرامة بَعد قُحُوطِها...[ نهج البلاغة، خطبه، 198.] ؛ كسي كه پرهيزكاري را برگزيد... مجد و بزرگواري هاي از دست رفته، مانند باران بر او مي بارد. 🌿🌿🌿 ⏪ با باز نشر مطالب ،مبلغ و پیام رسان آموزه های وحیانی باشید. 👇👇👇 کانال قرآنی رحیق در ایتا @rahighemakhtoom
🔅🔅🔅 📌 نگاشت 15: نظم آهنگ قرآن در نغمه های موسیقی، گوناگونی صدا، مد و طنین و نرمی و شدت و حرکت های مختلفی که هم راهش می شود، به اضافه زیر و بم و لرزش که در زبان موسیقی، بلاغت صدا می نامند، باعث خلجانات روحی می شود. چنان چه این جنبه از قرآن را در تلاوت مد نظر بگیریم، در می یابیم که هیچ زبانی از زبان قرآن بلیغ تر نیست و همین جنبه بر انگیزاننده احساسات آدمی (چه عرب و یا غیر عرب) است. با توجه به این دست آورد، تشویق به تلاوت قرآن با صدای بلند، نیز روشن می شود. این فاصله ها که آیات قرآن بدان ختم می شوند، تصویرهایی کامل از ابعادی است که جمله های موسیقیایی بدان ختم می یابند. این فاصله در درون خود با صداها تناسب بسیار دارد و با نوع صوت و شیوه ای که صوت ادا می شود یگانگی بی مانندی دارد و از جهتی، اغلب این فاصله ها با دو حرف نون و میم که هر دو در موسیقی معمول هستند یا با حرف مد پایان می گیرند که آن هم در قرآن طبیعی است.» ادامه دارد.... 🍁🍁🍁 ⏪ با باز نشر مطالب ،مبلغ و پیام رسان آموزه های وحیانی باشید. @rahighemakhtoom
🔅🔅🔅 📌 نگاشت 16: نظم آهنگ قرآن برخی از اهل فن گفته اند:در قرآن کریم بسیاری از فاصله ها با حروف «مد» و «لین» و افزودن حرف نون ختم می شوند و حکمت آوردن چنین حروفی، ایجاد نوعی آهنگ است. سیبویه نیز گفته است: «آنان (یعنی عرب) چنان چه می خواستند به سخن خود آهنگ بدهند، حروف الف و یاء و نون را اضافه می کردند و با این کار صدا را کشیده می خواندند. اما اگر مقصودشان ایجاد آهنگ نبود، از آوردن این حروف خودداری می کردند. در قرآن نیز این شیوه بسیار غنی تر و شایسته تر به کار گرفته شده است. اما چنان چه با یکی از این حروف خاتمه نیابد و مثلا با یک حرف ساکن پایان پذیرد، یقینا این حرف به پیروی از آوای جمله و تقطیع واژگانی آن آمده و متناسب با لحن گفتار، به شایسته ترین نحو در موضع خود نشسته است. البته، چنین حروفی اغلب در جملات کوتاه آمده و از «حروف قلقله» یا بانگ دار و یا طنین انداز و یا حروف دیگری است که در نظام موسیقی، لحنی برای آن قایل شده اند. تاثیر شیوه بر انگیختن با صدا در زبان بر دل همه آدمیان طبیعی است. در قرآن کریم نظم آهنگ اعجازگون صوت ها همگان را مخاطب قرار می دهد، چه آنان که زبان را می فهمند و چه آنان که نمی فهمند. بنابراین، کلمات قرآن کریم از حروفی تشکیل شده که اگر یکی از آن بیفتد یا عوض شود یا حرف دیگری به آن افزوده شود، اختلالی پدید می آید و در روند وزن و طنین و آهنگ ضعفی آشکار می شود و حس گوش و زبان را با اشکال روبه رو خواهد کرد و سرانجام، انسجام عبارت ها و زبدگی مخرج ها و مسندهای حروف و پیوستگی آن را به یکدیگر با اشکال رو به رو خواهد کرد و به هنگام شنیدن، ناهنجاری به همراه خواهد داشت.» ادامه دارد.... 🍁🍁🍁 ⏪ با باز نشر مطالب ،مبلغ و پیام رسان آموزه های وحیانی باشید. @rahighemakhtoom
📌 عرضه بر قرآن 🔹 بیان نورانی امام باقر(سلام الله علیه) است که فرمود همه شعیان ما موظفند خودشان را بر قرآن عرضه کنند،[1] این یعنی چه؟ این اراده‌های ما، علوم ما، اندیشه‌های ما، افکار ما، گاهی معارض هم‌ هستند، این خواسته‌های ما گاهی معارض هم ‌ هستند، این میل‌ها و گرایش‌های ما گاهی معارض هم ‌ هستند؛ گاهی نه معارض نیستند، فقط یک کاری را می‌خواهیم انجام بدهیم. آن جایی که گرایش‌ های ما معارض هستند و بر سر دوراهی هستیم، باید بر قرآن کریم عرضه کنیم که کدام راه صحیح است و کدام راه درست است. گاهی دو راه نیست، یک راه است و تصمیم گرفتیم که انجام بدهیم، آیا انجام بدهیم یا ندهیم؟ درست است یا درست نیست؟ فرمود عرضه بر قرآن کنید. آن وقت این یعنی چه؟ یعنی بر همه مخصوصاً بر علما لازم است در محضر و مشهد قرآن کریم باشند، یک دور خطوط کلّی قرآن برایشان روشن بشود. اگر آیات قرآن را ندانند، مطالب قرآن را ندانند، چگونه خودشان را بر قرآن عرضه کنند که آیا این کاری که من می‌خواهم بکنم این درست است یا درست نیست؟ فرمود عرضه کنید بر قرآن! اینکه برای همه افراد نیست، مردم کوچه و بازار چگونه عرضه کنند بر قرآن؟! این دستور مستقیم به حوزه‌هاست، وگرنه مردم عادی به زحمت قرآن را بخوانند؛ حتی آنها که قرآن را حفظ کردند، اینطور نیست که از کلّ قرآن باخبر باشند و تفسیر قرآن را بدانند. ما شیعه او هستیم و فخر هم می‌کنیم شاگرد او هستیم! 🔹 بنابراین حتماً شما بزرگواران باید در مسجد‌هایتان یک تفسیری داشته باشید. این فضل خدا که تمام شدنی نیست! نباید گفت ما حالا تفسیر شروع بکنیم چه وقت تمام بکنیم؟ خیر! مگر همه ما موظف هستیم در حد المیزان بفهمیم؟! این فرمود: ﴿هُدی لِلنَّاس﴾،[2] ما هم جزء «ناس» هستیم. ما هم می‌توانیم بفهمیم که چه بد است، چه خوب است، چه راهی حلال است، چه راهی حرام است، چه حق است، چه باطل است، چه صدق است، چه کذب است، چه خیر است، چه شرّ است، چه حَسَن است، چه قبیح است؛ آن مقداری که حجّت خدا بر ما تمام بشود را می‌توانیم. [1]. تحف العقول، ص284؛ «... اعْرِضْ نَفْسَكَ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ فَإِنْ كُنْتَ سَالِكاً سَبِیلَهُ زَاهِداً فِی تَزْهِیدِهِ رَاغِباً فِی تَرْغِیبِهِ خَائِفاً مِنْ تَخْوِیفِهِ فَاثْبُتْ وَ أَبْشِرْ فَإِنَّهُ لَا یضُرُّكَ مَا قِیلَ فِیك ...». [2]. سوره انعام، آیه185؛ سوره آلعمران، آیه4؛ سوره انعام، آیه91. 📚 سخنرانی عمومی در جمع طلاب و ائمه محترم جماعات تهران تاریخ: 1397/05/28 @rahighemakhtoom
📌 ثمره عفاف 🔹 حجاب چه در مرد چه در زن به غیرت او وابسته است؛ یك انسان غیور نه اجازه می‌دهد كه بیگانه در حریم عفاف او راه پیدا كند و نه به خود اجازه می‌دهد وارد حریم عفاف و دیانت دیگری بشود. غیرت كه یك واژهٴ عربی است، سه عنصری را كه اخلاقی و آموزنده است در درون خود دارد؛ غیرت عبارت از این سه عنصر است: اوّل هویت ‌شناسی، دوّم غیر را به حریم هویت خود راه ندادن و سوّم وارد حریم غیر نشدن. اصولاً غیرت یعنی غیرزدایی، طرد غیر و بیگانه؛ طرد غیر و بیگانه بعد از شناخت حوزهٴ هویت خودی است، اگر كسی خود را نشناسد و حریم خود را نداند، مسئلهٴ غیرزدایی و وارد حریم غیر نشدن برای او مطرح نیست؛ وقتی او می‌تواند غیرزدایی كند كه محدودهٴ خود را بشناسد، پس اوّلین عنصر او هویت‌شناسی است كه «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ»[1] و مانند آن، وقتی مرز خود را و حیثیت خود را شناخت، آنگاه نه وارد حریم دیگری می‌شود و نه دیگری را به حریم خود راه می‌دهد. 🔹 حجاب و عفاف به غیرت برمی‌گردد و ذات اقدس الهی انسان غیور را دوست دارد و اگر كسی ـ معاذ الله ـ غیرزدا نبود و وارد حریم غیر شد، این شخص معلوم می‌شود که مریض است. در فرهنگ دین و قرآن كریم، طمع به حریم دیگری و به ناموس دیگری و به حرم دیگری یك نحوه بیماری است. در سورهٴ مبارکهٴ «احزاب» به همسران پیامبر(علیه و علی آله آلاف التحیه و الثناء) دستور داده شد كه ﴿فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیطْمَعَ الَّذی فی‌ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلاً مَعْرُوفاً﴾؛[2] یعنی در هنگام سخن گفتن خیلی با صدای نازك یا با مطالب رقّت ‌بار یا عاطفه برانگیز یا حساسیت برانگیز و مانند آن كه نامحرمی را بشوراند، با آن طرز سخن نگویید یا با آن كلمات حرف نزنید، اگر این كار را كردید آن نامحرم چون مریض است طمع می‌كند ﴿فَیطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاَ مَعْرُوفاً﴾، از این آیهٴ نورانی برمی‌آید كه اگر نامحرمی به یك نامحرم طمع كرد این قلبش مریض است، پس مرض همان‌ طوری كه ظاهری است، باطنی هم هست. 🔹 عفاف سلامت و صحّت هست، ترك عفاف مرض قلب است و قرآن كریم كه به‌عنوان شِفا نازل شد ﴿نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ﴾،[3] این بیماری را به ما معرفی كرد، بعد از تعریف این بیماری راه درمانش هم به ما گفت و معالجه كرد؛ از این راه روشن می‌شود كه اگر مرد یا زن اهل حجاب نبودند و اهل عفاف نبودند، هم بیمارند و هم بیماری را دامن می‌زنند. اگر جامعه‌ای بیمار بود، درمان چنین جامعه‌ای آسان نیست، علاج این جامعه سخت است و جامعهٴ بیمار، فكر بیمار، سیاست بیمار، اقتصاد بیمار، اجتماع و روابط عمومی بیمار خواهد داشت. باید كوشید قلب را سالم كرد و در قرآن این‌چنین آمده است که تنها گروهی در قیامت اهل نجاتند كه با قلب سالم بیایند ﴿یوْمَ لاَ ینفَعُ مَالٌ وَلاَ بَنُونَ ٭ إِلَّا مَنْ أَتَی اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ﴾.[4] اگر كسی به نامحرم طمع كرد، این شخص قلبش مریض است، در قیامت انسانی كه بیماردل است گرفتار عذاب خدا خواهد شد، تنها یك گروه نجات پیدا می‌كنند و آن كسانی هستند كه دارای قلب سالم می باشند. [1]. مصباح الشریعة، ص13؛ متشابه القرآن و مختلفه(لابن شهر آشوب)، ج1، ص44؛ عوالی اللئالی, ج4, ص102. [2]. سوره احزاب, آیه32. [3]. سوره اسراء, آیه82 [4]. سوره شعراء, آیات 88 و 89. 📚 همایش نماز و حجاب ـ سالن دانشگاه آزاد اسلامی استان زنجان واحد ابهر تاریخ پخش: 1391/02/18 @rahighemakhtoom
📌برشی از کتاب (37) 🔅🔅🔅 ✳ عوامل ذلت و فرومایگی 4⃣ چهارم: رفتاري سبب اقتدار ملّي است كه منزّه از عوامل ذلّت و فرومايگي باشد. آن چه مايه‌ي خواري است، در َبنان و بَيان اميرالمؤمنين (عليه السلام) متبلور است كه به برخي از آن ها اشاره مي شود: ✅ 1. طمع و آزمندي، پرده‌ي شهوت است كه روي خردمندي آويخته مي شود؛ نه مي گذارد كه عقل، نور عشق را مشاهده كند و نه مي گذارد كه حسّ و خيال و وَهْم، از نور عقل استضائه كنند. زيرا محجوب، هم از نورگيري محروم است و هم از نوردهيْ ممنوع؛ و اين پرده نشينْ گاهي به پاي طمع بي پروا قرباني مي شود؛ أكثر مَصارِعِ العقولِ تَحْتَ بُروق المطامع.[ نهج البلاغة، حكمت 219.] برق تيغ طمع سرِ سرفرازِ عقل را به پاي آز منتقل مي كند و پيكر پاك عقلِ شاهد را نثار مقدم شرربار حرص مي سازد. 🔹 چنين كسي كه مايه‌ي فخر خود را به پاي دشمن خويش ذَبح نمايد، جز فرومايگي بهره اي نخواهد داشت؛ الطامع فى وِثاق الذُلّ[همان، حكمت 226.]؛ آزمند در بند خواري است. آن كس كه مي توانست خردمندانه زندگي كند و اميرانه به سر برد، هم اكنون كه به دام حرص افتاد، سفيهانه زندگي مي كند و اسيرانه به سر مي برد. 🔹 اقتدار ملّي مرهونِ برائتِ دولت از آز و نزاهت ملت، از حرص است. آن گاه به خودكفايي سياسي، اقتصادي و مانند آن بالغ خواهند شد. ✅ 2. ترس از دشمن، پرده‌ي غضب است كه چهره‌ي خردورزي را مستور مي كند؛ تا نه از قلب والا نور بگيرد، نه به حسّ و خيال و وَهْم پايين نور بدهد. زيرا پوشيدهْ محكوم به حرمان، هجران و زندان است و از عقل زنداني، نه تكامل خود، ساخته است و نه تكميل ديگران مُتَوقَّع؛ «والجبنُ منقصةٌ».[ نهج البلاغه، حكمت 3.] نقصانِ ادراك و انگيزه‌ي شخص هراسناك، براي آن است كه وي نه فرصت درست فكر كردن دارد و نه مجالِ صحيحْ تصميم گرفتن؛ در اين حال دشمن متهوّر و بي باك مي تازد و ملت هراسناك، جز با زَنْدگي و اِنقياد، چاره‌ي ديگر ندارد. 🔹 منشأ هراس بي جا، بدگماني به وعده هاي خداست؛ وگرنه ملتِ موحّد كه به صدق و عدم تخلّفِ نويدهاي الاهي اطمينان دارد، هرگز تمام عناصر محوري پيروزي را تجهيزات نظامي نمي داند: «فإنّ البخلَ والجبنَ والحرصَ غرائز شتّي يجمعها سوء الظنّ بالله».[2 همان، نامه ي 53. ] بدگماني به خدا از شركِ مستور ناشي مي شود كه توحيد را از ناب بودن به ممزوج شدن مي كشاند. 🔹 گرچه در قلمرو طبيعتْ، متاعِ نابْ ناياب است؛ به طوري كه گُل بي خار، مُلِ بي خمار، گنجِ بي مار... نتوان يافت، ليكن در منطقه‌ي فراطبيعت، چنين كالاي گرانبهايي دست يافتني است و نَقْد و بهايِ آن، مَشكي از مُشكِ اَشْك را نثارِ يار كردن و با چنين كوثرِ شفّافي، گناه گذشته را شستن و با منظرِ منزّه از نظر به غير دوست، به تماشاي جمال او نشستن است؛ گريه‌ي شام و سحر شكر كه ضايع نگشت قطره‌ي باران ما گوهر يكدانه شد[ديوان حافظ، غزل 170. ] 🌿🌿🌿 ⏪ با باز نشر مطالب ،مبلغ و پیام رسان آموزه های وحیانی باشید. 👇👇👇 کانال قرآنی رحیق در ایتا @rahighemakhtoom
▪نگاشت 13 :نکات تفسیری آیه 11 🔅🔅🔅 وَ أَمَّا بِنِعْمَةِ رَبِّكَ فَحَدِّثْ «11» «11» و نعمت پروردگارت را (براى سپاس) بازگو كن. ۱ - بازگو کردن نعمت هاى خدادادى و مستور نداشتن آنها از مردم، توصیه خداوند به پیامبر(ص) (و أمّا بنعمة ربّک فحدّث) ۲ - نعمت هاى خداوند به پیامبر(ص)، جلوه هاى ربوبیت او بوده و رشد و تربیت آن حضرت را به دنبال داشته است. (ربّک) ۳ - برخوردارى از جاى امن، هدایت و ثروت، نعمت هاى الهى و سزاوار بازگو کردن براى دیگران است. (فاوى ... فهدى ... فأغنى ... و أمّا بنعمة ربّک فحدّث) ۴ - صاحبان نعمت، باید هنگام بازگوکردن نعمت ها، به وابستگى آنها به خداوند، معترف باشند. (بنعمة ربّک فحدّث) ۵ - خداوند، خواهان بازگو شدن تحوّلات خوشایند زندگى پیامبر(ص) و مراحل رهایى آن حضرت از رنج یتیمى و ناآگاهى و فقر (ألم یجدک یتیمًا ... ضالاًّ ... عائلاً ... و أمّا بنعمة ربّک فحدّث) 👈 پایان تفسیر سوره ضحی در پست های روزهای زوج به بررسی سوره انشراح خواهیم پرداخت. 🍁🍁🍁 ⏪ با باز نشر مطالب ،مبلغ و پیام رسان آموزه های وحیانی باشید. @rahighemakhtoom