دید آتش ویرانه ی خود را حیدر
جان دادن ریحانه ی خود را حیدر
ای کاش شبیه دَرِ خیبر آن روز
می کَندْ در خانه ی خود را حیدر
#شعرفاطمی
@rahimipoems
#محمدحسین_رحیمی
دوباره دست گلچین اجل کرد انتخابش را
گرفت آن روز در شیراز از هر گل گلابش را
کرم کرد و به بالا برد قبل از بر لب آوردن
خدا بین قنوت بنده، اشک مستجابش را
که پیش خلق یک بی فکر تکفیری نمایان کرد
شبیه اسلحه اندیشه ی زشت و خرابش را
برایش فرق چندانی نداشت انگار، خالی کرد
به سوی کودک و پیر و جوان چندین خشابش را
پدر، مادر، برادر، نه! او تمام آرتین را کشت
ندید انگار در چشمان کودک اضطرابش را
جدا افتاد از آغوش مادر کودکی همچون
عقیقی که جدا سازند با چکش رکابش را
چه چادرها که خون مادران گل داد بر آنها
که دشمن برندارد از سر یک زن حجابش را
شهادت روز و شب در انتظار آن کسانی هست
که روز و شب به شوق وصل میبینند خوابش را
معاند! قصهی عین الاسد را بازخوانی کن
ببین ایران چگونه میزند حرف حسابش را
پس از این باید ای جرثومهی شر منتظر باشی
بگیری از زبان تیز موشک ها جوابش را
یقینا می دهد جمهوری اسلامی ایران
به دست صاحب اصلی درفش انقلابش را
#شاهچراغ
#حادثه_تروریستی_شاهچراغ
@rahimipoems
#محمدحسین_رحیمی
یا باب الحوائج
گرچه بر جای بزرگان نتوان زد تکیه
واژه در شعر، بر اجلال تو دارد تکیه
سخن از عشق تو وقتی به میان می آید
می دهم بر دل بر عشق مقید تکیه
"یا ابوالفضل" شده تکیه کلامی که بر آن
می زند حین خطر مسلم و مرتد تکیه
در دل جنگ ندارند به جز بازویت
تشنگان حرم سبط محمد (ص)تکیه
خواستی اَمن ترین تکیه ی خوبان باشی
که ندادی به اَمان نامه ی هر بد تکیه
آب هم تشنه ی خشکی لبت شد وقتی
نزدی بر گسل عقل مردد تکیه
تا نفَس بود، به پا بود علَم، با اینکه
داد بر قامت تو بیشتر از حد تکیه
لحظه ی تلخ هبوطت به زمین با صورت
جای دستان تو خالیست، که باشد تکیه
روی دامان برادر، شدی آن دم که شهید
داد بر مسند خود، صاحب مسند تکیه
@rahimipoems
#محمدحسین_رحیمی
دست و سر و پا هیچ و گردن هیچ و پیکر هیچ
جان در کف جانان و دل در پای دلبر هیچ
پرواز او از خاطرش بیرون نخواهد رفت
حتی اگر بالی نماند از کبوتر هیچ
آئینه ی قاسم اگر تقسیم شد بر صد
صد ضربهی دشمن به ایران ضرب شد در هیچ
ماندی میان گرگ ها ای یوسف ثانی
جز چاه کندن برنیاید از برادر هیچ
با مرگ در خط مقدم هم قدم بودی
جز مرگ تدریجی ندیدی پشت سنگر هیچ
مانند یاران با شهادت زندگی کردی
از این ندیدی در تمام عمر بهتر هیچ
با عشق مولا دست دادی، پس نمیگیرد
غیر از ولایت دستمان را روز محشر هیچ
یار علی بودی علی یار و مرادت شد
ای مالک دلها، نداری کم از اَشتر هیچ
از مالک اشتر اگر خالی شود میدان
پشت علی می ماند آیا غیر خنجر هیچ؟
سردار دلها در اُحد گیرم که بی سر شد
باقی نماند سرکشی در جنگ خیبر هیچ
با فوت می خواهد کند خاموش نورش را
وقتی نداند دشمن از ایمان و باور هیچ
در چشم دشمن ما اگر تهدید میآییم
در چشم ما دشمن شود صدها برابر هیچ
با هر حریفی حرف دارد پشت میز اما
هرگز ندارد حرف در میدان باور هیچ
ما نسل قاسم با غرور امروز میگوییم:
جمهوری اسلامی ایران و دیگر هیچ
#سردار_دلها
#قاسم_سلیمانی
#حاج_قاسم
@rahimipoems
#محمدحسین_رحیمی
رضوی
نور جمالت آینه ی دل به دست هاست
تیغ جلالت آینه ی حق پرست هاست
وحدت میان کثرت آیینه کاری است
همچون دلی، که شاکله ای از شکست هاست
از خوف قبض، آمده ام در پناه تو
آخر امید بسط دلم بین بست هاست
صید دل کبوتر و آهو به دست تو
جایی برای رو شدن ناز شست هاست
(چون ذره اوفتاده دلم پیش آفتاب)
محو غبار روبی جارو به دست هاست
از غربتی بعید به قربت رسیده است
درد آشنای غربتت از دور دست هاست
دل با گره به پنجره ات باز می شود
جریان زندگانی از این باز و بست هاست
#شعر_رضوی
@rahimipoems
#محمدحسین_رحیمی
12.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
السلام علیک یا علی بن ابی طالب
آیین شعر خوانی رسم دعبل
حرم مطهر رضوی
احمد(ص) تو را همیشه به عنوان یار خواند
پیوسته از فضائل تو آشکار خواند
پیغمبری که جایگهش صدر جنة است
با خویشتن محب تو را همجوار خواند
زهرا قرار شد که قرار دلت شود
پس خویش را برای تو دل بی قرار خواند
دنیا بزرگواری و نیکویی تو را
در خلق و خوی نیک حسن(ع) یادگار خواند
از تو حسین(ع) درس شهادت فرا گرفت
جان دادنش به راه تو را افتخار خواند
زینب(س) فرا گرفت فداکاری تو را
عباس در کلاس تو درس وقار خواند
شد اولین شهید به صفین أویس تو
میثم شکوه نام تو را روی دار خواند
در جنگ می شود که توانایی تو را
حتی پیاده، هم رده با صد سوار خواند
زار است کار آن که به جنگ تو آمده
باید تو را دلاور هر کارزار خواند
چیزی نمی گذشت که دشمن هلاک بود
در هر ستیزه ای که رجز ذوالفقار خواند
تیغی که خورد بر سر "عمر بن عبدود"
حتی خدای عز و جل شاهکار خواند
شیعه بهار زندگی ساده ی تو را
در روشنای مجلس وعظ بحار خواند
دنیای پرفریب و پر از زرق و برق را
این ساده زیستی تو بی اعتبار خواند
عمری صدای زخمی تو راز درد را
در گوش چاه یکسره با حال زار خواند
بی شک کمیت شاعر تو لنگ شعر نیست
باید که شاعران تو را شهریار خواند
دل را اگر به آتش عشقت دچار نیست
باید به تنگنای جهنم دچار خواند
باید که دشمنان تو را رانده از بهشت
باید که دوستان تو را رستگار خواند
#محمد_حسین_رحیمی
@rahimipoems
نامش به لبم آمد و کامم عسلی شد
این شعر، معطر به گل نام علی شد
تابید شبی بر سر گمگشته مسیران
دل روشن از آن منشأ نور ازلی شد
برخواستم از جا، پس از آوردن نامش
با نام علی خواسته هایم عملی شد
هر گاه که یک پارچه زرد به سر بست
در معرکه ها منطق تیغش جدلی شد
هر کس که به ایوان نجف رفت برایش
مجموع طلاهای دو عالم بدلی شد
در حصن حصین ایمن از آماج عذاب است
آن کس که مطیع سخن و امر ولی شد
از روز ازل تا به ابد شیعهی مولا
ذکرش بعلیٍّ بعلیٍّ بعلی شد
#شعر_علوی
#محمدحسین_رحیمی
کانال ایتا: @rahimipoems
السَّلاَمُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمَقْتُولُ الشَّهِيدُ
السّلام عَلیَ الْمُعَذَّبِ فِي قَعْرِ السُّجُونِ
وَ ظُلَمِ الْمَطَامِيرِ ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ
السَّلاَمُ عَلَيْكَ يَا مَوْلاَيَ یا مُوسَى بْنَ جَعْفَر
زمین از ناله سرشار، آسمان از داغ نالان بود
زمانِ بازگشت نی به آغوش نیستان بود
میان گرگ ها زخمیتر و تنهاتر از یوسف
عزیزی مانده در چاه فراموشیّ کنعان بود
برایش فرصت راز و نیازی بود در زندان
که آن فرصت هم از وی، آخر عمرش گریزان بود
چه بی حد حسرت بوسیدن روی رضا را داشت
دلش از دوری معصومه خاتونش پریشان بود
شنیدم بین زخمی گشتن از کٌند و غل و زنجیر
دعایش شامل حال همه، حتی نگهبان بود
شنیدم روزه بود و روز و شب می دید تاریکی
و زندان از قنوت نور افشانش فروزان بود
شنیدم مثل مادر مرگ خود را از خدا می خواست
شنیدم هم نوا با او در و دیوار زندان بود
خلوص خلوتش را با خدا آوازه خوان تا دید
به خاک افتاده و از اشتباهاتش پشیمان بود
تمام عقده هایش را سر اسلام خالی کرد
خدایا! کاش زندانبانِ بی ایمان، مسلمان بود
دوباره می شود معصومی از دست جفا مسموم
که این سم بر غم دوریّ و درد و رنج، پایان بود
شنیدم تا رسیدن روی پل -در اوج بی رحمی-
ز روی تخته آویزان سر آن جسم بی جان بود
خدا را شکر بر نیزه، نه یک سر قد علم می کرد
نه جسمش تا سه روز افتاده در صحرا و عریان بود
نه در پیش دو چشم او جوانش اربا اربا شد
نه در تشتی سرش بر دامن معصومه مهمان بود...
أللهُم العَنْ اَولَ ظالِمٍ ظَلَمَ حَق مُحَمدٍ وَ آلِ مُحَمدٍ
وَ آخِرَ تابِعٍ لَهُ عَلی ذلِک
الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
#شهادت_امام_کاظم
@rahimipoems
#محمدحسین_رحیمی
تو صدری و مردم همه در کف هستند
این قافله اکثرا مضاعف پستند
آنان که نمازشان صف اول بود
امروز برای کشتنت صف بستند
#محمدحسین_رحیمی
@rahimipoems
#رباعی
"هم مقصد" هر نسیم و بادی هستند
بدعت زده و ضدّ مبادی هستند
آنها که کم اند اِبن حسینی هایند
این قوم ولی ابن زیادی هستند
#محمدحسین_رحیمی
@rahimipoems
#رباعی
السلام علیک یا علی بن موسی الرضا علیه السلام
رسیده ام به تو انگار خواب می بینم
به جای اشک به چشمم گلاب می بینم
حرم بهشت و عسل جاری است از ایوان
به جای آب در اینجا شراب می بینم
بر این ضریح مطلا نگاه می کنم و
بهشت تازه ای از توی قاب می بینم
درون آینه های بهشت تو خود را
نجات یافته از هر عذاب می بینم
قیام قامتت آن سان قیامت است که من
سجود را به ضریحت صواب می بینم
مقابل خودم انگار یک امام رؤوف
شبیه آینه حاضر جواب می بینم
ز گنبدت که به خورشید نور می پاشی
از آسمان به زمین بازتاب می بینم
چو شبنمی شده ام زیر سایه ی لطفت
به هر کجا نگرم آفتاب می بینم
"غدیر" کرده "هدایت" مرا به "آزادی"
که خویش را وسط "انقلاب" می بینم
میان قطره ی هر اشک قبل خشک شدن
هزار خواسته ی مستجاب می بینم
دلی که گشته چو فولاد از گناهان را
کنار پنجره ی تو مذاب می بینم
کنار پنجره آمرزش گناهم را
بدون هیچ حساب و کتاب می بینم
چو از زمانهی ناکامی آمدم به حرم
در این حرم همه را کامیاب می بینم
حریم قدسی تو!؟ یا سراب می بینم؟
رسیده ام به تو انگار خواب می بینم
#شعر_رضوی
کانال ایتا: @rahimipoems
#محمدحسین_رحیمی
#محمدحسین_رحیمی+حافظ
ترک عاشق کش من مست برون رفت امروز
هر که را عاشق خود یافته زِرتی زد و کشت
گر دست دهد خاک کف پای نگارم
ناچار منم با کف پایم بدهم دست
منکران را هم از این می دو سه ساغر بچشان
تا بفهمند که این ساغر از آن میها نیست
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم
توی شلوار بلوچی بسیار آزادم
من ملک بودم و فردوس برین جایم بود
دیگر از حوریه ها نیست در اینجا خبری
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
آبجوشی تو بگیر و بده موزی ز بهشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
تو اگر نیکی و گر بد به همه مربوط است
اگر به مذهب تو خون عاشق است مباح
بدون اینکه بفهمی تو داعشی شده ای
دیر است که دلدار پیامی نفرستاد
یا قهر شده با من و یا شارژ ندارد
پیرانه سرم عشق جوانی به سر افتاد
پشتک زدم و سمعکم از گوش کر افتاد
هر آن کو خاطر مجموع و یار نازنین دارد
دیدین دین دین، دیدین دین دین، دیدین دین دین، دیدین دارد
فقیه مدرسه دی مست بود و فتوا داد:
موتور سواری زنها از این به بعد آزاد
#محمدحسین_رحیمی+حافظ
#ماه_شعبان #طنز #شعر_طنز
کانال ایتا: @rahimipoems
اسعدالله ایامکم🌷🌷🌷😉