eitaa logo
رهروان شهدا
1.2هزار دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
177 ویدیو
5 فایل
خورشید اینجا .... عشق اینجا....گنج اینجاست... زیارتگاه کربلای پنج اینجاست.... این خاک گلگون تکیه ای از آسمان است....
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃سال ۱۳۳۶ پدر خانواده چراغی از که برگشت، خداوند پسری به او هدیه داد. پسر با اعتقادات مذهبی خانواده، اهل بیت شد. کنار تحصیل به آموزش قرآن و مطالعه پرداخت. 🍃سال آخر دبیرستانش با مصادف شد. شهید رضا تلاش فراوانی در تسخیر مراکز دولتی انجام داد. پس از پیروزی انقلاب با فرماندهان انقلابی به رفت و در نابودی کومله از خود رشادتهای بسیار به جا گذاشت. 🍃با آغاز جنگ همراه فرماندهان به جنوب رفت و در عملیاتها با سمت فرمانده گردان و تیپ و سرانجام فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله خدمت کرد. 🍃شهید رضا یازده بار مجروح شد و می گفت، در مجروحیت به شهادت خواهد رسید. فروردین ۶۲ در عملیات والفجر یک در منطقه فکه با سمت فرمانده لشکر، حماسه آفرینی کرد. 🍃۲۵ فروردین دشمن آتش سنگینی بر رزمندگان می ریخت. شهید رضا همراه و و سه نیروی مقابل دشمن ایستادند تا نیروها بتوانند از آتش دشمن سالم به خانه هایشان بازگردند. در این نبرد، دوازدهمین مجروحیت چراغی به وقوع پیوست و شهادتش به ثبت رسید🕊 ✍ @rahro313
🍃سال ۱۳۳۶ پدر خانواده چراغی از که برگشت، خداوند پسری به او هدیه داد. پسر با اعتقادات مذهبی خانواده، اهل بیت شد. کنار تحصیل به آموزش قرآن و مطالعه پرداخت. 🍃سال آخر دبیرستانش با مصادف شد. شهید رضا تلاش فراوانی در تسخیر مراکز دولتی انجام داد. پس از پیروزی انقلاب با فرماندهان انقلابی به رفت و در نابودی کومله از خود رشادتهای بسیار به جا گذاشت. 🍃با آغاز جنگ همراه فرماندهان به جنوب رفت و در عملیاتها با سمت فرمانده گردان و تیپ و سرانجام فرمانده لشکر ۲۷ محمد رسول الله خدمت کرد. 🍃شهید رضا یازده بار مجروح شد و می گفت، در مجروحیت به شهادت خواهد رسید. فروردین ۶۲ در عملیات والفجر یک در منطقه فکه با سمت فرمانده لشکر، حماسه آفرینی کرد. 🍃۲۵ فروردین دشمن آتش سنگینی بر رزمندگان می ریخت. شهید رضا همراه و و سه نیروی مقابل دشمن ایستادند تا نیروها بتوانند از آتش دشمن سالم به خانه هایشان بازگردند. در این نبرد، دوازدهمین مجروحیت چراغی به وقوع پیوست و شهادتش به ثبت رسید🕊 ✍ @rahro313
🌺اصلا تاكتيك عباس در واحد اطلاعات و عمليات،ملاقات با سران گروهك‌ها بود وبيشتر وقتش صرف رفت و آمدميان آنها مي‌شد.غالبا هم تنها مي‌رفت و بدون اسلحه.مثلا يك گردن كلفتي به اسم علي مريوان دارو دسته مسلح سي _ چهل نفري راه انداخته بود.عباس تصميم گرفت كه علي مريوان را وادار به تسليم كند. اراده كردو رفت پيش شان.اميدوار نبوديم زنده برگردد،جلويش را هم نمي‌توانستيم بگيريم.تصميم كه مي‌گرفت ديگرتمام بود.هرچه مي‌گفتيم بابا! اينها كه آدم نيستند، مي‌روي،سرت را برايمان مي‌فرستند،عين خيالش نبود. مدتي با آنها رفت و آمد مي‌كرد،با آنها غذا مي‌خورد،حتي كنارشان مي‌خوابيد! اينها عباس را مي‌شناختندكه كيست و چكاره است ولي بهش تو نمي‌گفتند.بالاخره علي مريوان و دارو دسته‌اش داوطلبانه تسليم شدند. دفترچه خاطره علي مريوان كه دست بچه‌ها افتاد ديدنديكجا درباره عباس نوشته:چند بار تصميم گرفتم او را از بين ببرم،ولي ديدم اينكار ناجوانمردانه‌اي است. عباس بدون اسلحه و آدم مي‌آيد. اينها همه حسن نيت او را نشان مي‌دهد.كار درستي نيست كه به او صدمه بزنم.... @rahro313