روایت از مادر بزرگوار شهید:
.
محمد امین پسر فهمیدهای بود، همیشه آرزو داشت #شهید شود و به من همیشه میگفت مامان دعا کن #شهید شوم.یکی از کارهای همیشگی او خواندن وصیت نامه و کتاب #شهدا بود، هر وقت به او نگاه میکردم ته دلم میلرزید، چون احساس میکردم او دیر یا زود#شهید میشود.
.
این اولین بار نبود که محمد امین به #سوریه میرفت، اینبار که میخواست به سوریه برود به او گفتم: «بمان»
اما او گفت: «حرمین شرفین در خطر است، دشمنان حرامی به#حضرت_زینب (س) رحم نمیکنند، مامان.
عمه سادات در خطر است، چگونه از رفتن من ممانعت میکنی، آیا یادت رفت روز #عاشورا برخی با همین حرف ها #امام_حسین (ع) را تنها گذاشتند؟
.
محمد امین با گفتن این حرف ها مرا قانع کرد که به سوریه برود، پانزده روز از رفتنش به سوریه میگذشت که خبر شهادتش را به ما دادند.
@rahro313
#تشنگی ،#گرما ، گلوی زخمی، قطعی آب، #محاصره ،#اسارت و#شهادت ...
در #عملیات_بیت_المقدس_۷ بود كه تازه فهمیدیم تشنگی و گرما و گلوی زخمی و طفل تشنه و سپاه محاصره شده و قطعی آب و سُمّ ستوران و اسارت عزیزان ، یعنی چه....
البته باز هم نه كامل مانند صحرای #كربلا و #عطش #اهل_بیت و یارانِ #حسین (ع)...
فهمیدیم تا تشنگی نكشیده باشی و زخم نخورده باشی و#داغ_عزیز ندیده باشی و #برادر به مسلخ #عشق نفرستاده باشی و چكاچك شمشیر دشمن را در گرمای تابستان ندیده باشی؛ حرف از «#عاشورا و كربلا» زدن فقط یك حرف است،حرفی كه حداقل احساس را به همراه خواهد داشت🥺
آری ، اینچنین جنگیدند ، #دفاع کردند و #جان_شیرین خود را تقدیم #خدا کردند...
کسانی چون:
#شهید_حاج_محمد_حسین_حامدی
#شهید_سید_محمدتقی_موسوی
#شهید_غلامرضا_رضایی
و همه #شهدای این عملیات...
#۱۳۶۷/۳/۲۳
و امشب #سالگرد_شهادت تشنه لبان #عاشق است
شادی روح مطهرشان حمد و سوره ای قرائت کنیم🤲
راوی #سید_رضا_متولی
****
#نقاشی #شهید_حامدی
#نقاش خواهر بزرگوار #شهیدمحمدمسرور
@rahro313
بسم الله
.
نمی دونم لایق بودم که چشم در چشمانم
#وصیت کردی و برای آخرین بار فرزندانت را به من سپردی و گفتی فاطمه را با #حجاب زینب گونه و محمد را با #غیرت علی وار بزرگ کنم .
نمی دانم حکمت این کار را در چه می دیدی که این بار هم جدا از دوستانت باید مزاری در قطعه ای از دیارت در ، درّه مرابیک ، برایت فراهم میکردیم.
.
دوستانت وقتی خبر شهادتت را شنیدند ، همه #اشک فراق در چشمان شان حلقه بست،
چرا که تو بالبخندت دل هر انسان آزاده ای را سوزاندی و گفتی من ثابت کردم که " انی سلم لمن سالکم"
تو #اجر اشک هایت را گرفتی و توحیدی شدی !
و برای این کار از عزیزترین هایت فاطمه وزهرا و محمد مهدی گذشتی نه به این خاطر که تو وابسته نبودی ... نه!
تو #عاشق عزیزانت بودی و عاشق برای معشوقش به هر آب و آتش می زند که او در راحتی و آرامش باشد.
پس تو رفتی اما افتخاری بر پیشانی عزیزانت شدی که فردای قیامت همه با عزت در پیشگاه حق تعالی سر، بلند کنیم و بگوییم هر کدام از ما تکلیفی به دوش داشتیم ...
لحظه ای که یزیدیان زمان در پی تکرار #عاشورا و جسارتی دیگر به خیمه ی بی بی زینب بودند ...
ما با تمام توان و هستی مان ایستادیم و گوش به فرمان #حسین زمان و نائب برحق #ولیعصر (عج) سید علی، گوش به فرمان شدیم و اجازه تکرار عاشورا را ندادیم!
قلم به دست گرفتم که تا سحر مانده...
من و نگاه تو و ذوق های درمانده ...
صدای خنده ،تو قاب عکس هست ...
جلوی قاب شما چشم های تر مانده...
دلنوشته ی همسر #شهید_محسن_فانوسی
@rahro313
اردیبهشت ۱۳۶۵ کودکی پا به عرصه وجود گذاشت که نامش را حسین نامیدند و در شناسنامهاش « #حسین _امیدواری » نقش بست. در سن 8 سالگی به میدان معلم یافتآباد نقل مکان کردند و حسین عضو #بسیج مسجد علی ابن موسی الرضا(ع) شدند و مدتی هم در کانون قرآن مسجد مشغول فعالیت شد.
حسین در خانوادهای پرجمعیت به دنیا آمد و ۱۱ خواهر و برادر داشت.
آخرین پسر این خانواده بود و گوش به فرمان پدر و مادر، آنها را احترام میکرد.
قرآنخوان بود و هر روز مسجد میرفت و در کلاسهای قرآن شرکت و قرآن تلاوت میکرد.
دوران کودکی حسین در محله #امامزاده_زید(ع) گذشت.
از همان کودکی فعالیتهای #مذهبی مسجد و امامزاده شرکت میکرد و به یاد دارم روز #عاشورا از صبح اول وقت که دستههای مختلف عزاداری به امامزاده میآمدند برای آنها اسفند دود میکرد و از عزاداران پذیرایی میکرد.
حسین از همان دوران، تلاوت قرآن را شروع کرد و در مسجد محل قرآن میخواند. وی جوانی ساده، سر به زیر و مطیع بود و هرگاه کاری از او میخواستیم فوراً اطاعت میکرد.
پس از کسب دیپلم علوم انسانی در سال 1385به خدمت سربازی رفت.
در طول 2سال سربازی دو مرتبه سرباز نمونه معرفی شد.
پس از پایان سربازی مشغول به کار شدند.
در سال 1394 متوجه شدند به #سوریه نیرو اعزام میکنند و برای اعزام به سوریه ثبت نام کرد.
در آخرین محرم زندگیش هم خادم #هیئت_محبان_حضرت_فاطمه زهرا(س) در #شادآباد شدند.
#زندگینامه
#زندگی_نامه
@rahro313
عاشق #امام_حسین(ع) بود. هرسال در روز عاشورا به هیئت جوادالائمه (ع) در میدان قیام میآمد. بعد هم همراه دسته عزاداری حرکت میکرد.
#عاشورای ۵٧ دسته حرکت کرد و ظهر به حسینیه برگشت. موقع ناهار حاج آقا #تهرانی کنار شاهرخ نشسته بود. بعد از صرف غذا حاج آقا با شاهرخ شروع به صحبت کرد و تا اذان مغرب به طول انجامید. من شک ندارم اولین جرقههای هدایت در همان عصر عاشورا زده شد. آن روز بعد از صحبتهای حاج آقا، حرّی دیگر متولد شد. آن هم سیزده قرن پس از #عاشورا. حرّی به نام #شاهرخ_ضرغام برای نهضت عاشورایی حضرت امام(ره).
#سالروز_شهادت 🕊
@rahro313
🍃کلمات درذهنم جولان میدهندو من درتکاپوی انتخابشان با#قلم کلنجار میروم ، ثانیه هابه سرعت میگذرندو صفحه روبهرویم باکلماتی نامفهوم سیاه ترازقبل میشود.
🍃 کلافه دست ازنوشتن میکشم و اینبار اورا درپس پرده #خاطرات تجسم میکنم ،آن زمان که گلبانگ#اذان از گلدسته های حرم برخاست وصدای گریه اش دربیمارستان پیچید وَتقویم گواه این روزبودکه ولادتش همزمان با میلاد #شاه_خراسان بودوبه همین خاطر نامش#محمدرضاشد.محمدرضاارفعی که#حماسه هایش درگوش تاریخ پیچیده.
🍃 خاطرات راورق میزنم که#ترانه سخاوت وبخششاش به گوشم میرسد چیزی که زبانزد خاص و عام بود،هرچه باشد اودر پرتو مهرعلیابنموسیالرضا قدکشیده وبرخاستن چنین بانگی از وجودش، دور از انتظار نبود.
🍃 نسیمی دلانگیز میوزد و خاطرات را جلوتر میبرد به آن روز میرسد که هورالعظیم* یا مهدی هایش را به خاطر سپرد چون میدانست این آخرین رزم او خواهد بود.
🍃 به آن روز میرسد که#عاشورا در بیمارستان ، پیش چشمان خواهرش تداعی شد آن لحظه که وجود او را عطش فرا گرفته بود و دست خواهر بسته بود برای رفع عطش.
🍃 ناگهان ورق میلغزد ، #آسمان در هم میپیچد و زمین میلرزد از السلام و علیک #یا_اباعبداللهاش با لبی عطشان و ملائکه به جوش و خروش میافتند که سیرابش میکنند از چشمه بیکران کرامت حسینابنعلی و محمدرضا لبخندزنان پرواز میکند به سوی ابدیت ، به سوی اربابش...
پ.ن: هورالعظیم یا کلانتالاب، بزرگترین تالاب مرزی در استان خوزستان است ، عملیات بدر را در هورالعظیم با ذکر یا مهدی آغاز کردند ، شهید در این عملیات زخمی شد و راهی بیمارستان تبریز شد.
به قلم:مهدیه نادعلی
@rahro313
#تشنگی ،#گرما ، گلوی زخمی، قطعی آب، #محاصره ،#اسارت و#شهادت ...
در #عملیات_بیت_المقدس_۷ بود كه تازه فهمیدیم تشنگی و گرما و گلوی زخمی و طفل تشنه و سپاه محاصره شده و قطعی آب و سُمّ ستوران و اسارت عزیزان ، یعنی چه....
البته باز هم نه كامل مانند صحرای #كربلا و #عطش #اهل_بیت و یارانِ #حسین (ع)...
فهمیدیم تا تشنگی نكشیده باشی و زخم نخورده باشی و#داغ_عزیز ندیده باشی و #برادر به مسلخ #عشق نفرستاده باشی و چكاچك شمشیر دشمن را در گرمای تابستان ندیده باشی؛ حرف از «#عاشورا و كربلا» زدن فقط یك حرف است،حرفی كه حداقل احساس را به همراه خواهد داشت🥺
آری ، اینچنین جنگیدند ، #دفاع کردند و #جان_شیرین خود را تقدیم #خدا کردند...
کسانی چون:
#شهید_حاج_محمد_حسین_حامدی
#شهید_سید_محمدتقی_موسوی
#شهید_غلامرضا_رضایی
و همه #شهدای این عملیات...
۱۳۶۷/۳/۲۳
و امشب #سالگرد_شهادت تشنه لبان #عاشق است
شادی روح مطهرشان حمد و سوره ای قرائت کنیم🤲
راوی #سید_رضا_متولی
****
#نقاشی #شهید_حامدی
#نقاش خواهر بزرگوار #شهیدمحمدمسرور
@rahro313
#زنان_ایرانی در طی #جنگ_تحمیلی با پیروی از مکتب #عاشورا و پیام رسان آن #حضرت_زینب کبری (س) #حماسههای فراموش نشدنی آفریدند.
#زن_مسلمان_ایرانی تاریخ جدیدی را پیش چشم زنان جهان گشود و ثابت کرد که میتوان زن بود، #عفیف بود، #محجبه و #شریف بود و درعین حال، در متن و مرکز بود. میتوان #سنگر_خانواده را پاکیزه نگاهداشت و در عرصهی #سیاسی و #اجتماعی نیز سنگرسازیهای جدید کرد و فتوحات بزرگ به ارمغان آورد. زنانی که اوج احساس و لطف و رحمت زنانه را با روح #جهاد و #شهادت و #مقاومت درآمیختند و مردانهترین میدانها را با شجاعت و اخلاص و فداکاری خود فتح کردند.
@rahro313
#زنان_ایرانی در طی #جنگ_تحمیلی با پیروی از مکتب #عاشورا و پیام رسان آن #حضرت_زینب کبری (س) #حماسههای فراموش نشدنی آفریدند.
#زن_مسلمان_ایرانی تاریخ جدیدی را پیش چشم زنان جهان گشود و ثابت کرد که میتوان زن بود، #عفیف بود، #محجبه و #شریف بود و درعین حال، در متن و مرکز بود. میتوان #سنگر_خانواده را پاکیزه نگاهداشت و در عرصهی #سیاسی و #اجتماعی نیز سنگرسازیهای جدید کرد و فتوحات بزرگ به ارمغان آورد. زنانی که اوج احساس و لطف و رحمت زنانه را با روح #جهاد و #شهادت و #مقاومت درآمیختند و مردانهترین میدانها را با شجاعت و اخلاص و فداکاری خود فتح کردند.
@rahro313