🕊🍃🌼
🍃🌼✧✦•﷽ ✧✦•
🌼
✳️اثر تربیت دینی
📌آقا سيّد محسن جبل عاملى از علماى بزرگ #شيعه و نواده برادر مرحوم آقا سيّد جواد صاحب مفتاح الكرامه است . ايشان در #دمشق مدرسه اى تأسيس كرده اند كه دانش آموزان شيعه در آن مدرسه تحت نظر آن جناب تحصيل مى كنند. حاج سيّد احمد مصطفوى كه يك از تجّار قم است گفت من از خود سيّد محسن امين شنيدم كه مى گفت يكى از تربيت يافتگان مدرسه ما براى تحصيل علم به #آمريكا مسافرت كرد، از آنجا كاغذى براى من نوشت به اين مضمون :
📌چند روز پيش شاگردان مدرسه ما را امتحان مى كردند، من هم براى #امتحان رفتم. مدتى نشستم تا نوبت به من رسيد. بسيار طول كشيد تا اينكه وقت دير شد، ديدم اگر بنشينم نماز فوت مى شود. از جا حركت كردم كه بروم #نماز بخوانم ، آنهايى كه در آنجا بودند پرسيدند كجا مى روى ، چيزى نمانده كه نوبت تو برسد. گفتم من يك تكليف دينى دارم ، وقتش مى گذرد. گفتند امتحان هم وقتش مى گذرد، اگر اين #جلسه برگزار شود، ديگر جلسه اى تشكيل نخواهند داد و براى خاطر تو هرگز هيئت ممتحنه جلسه خصوصى تشكيل نمى دهند. گفتم هر چه بادا باد ! من از تكليف دينى خود صرف نظر نمى كنم .
📌بالاخره رفتم . از قضا #هيئت ممتحنه متوجه شده بودند كه من به اندازه اداء يك #وظيفه دينى غيبت نموده ام ، انصاف داده و اظهار كرده بودند كه چون اين شخص در وظيفه خود جدى است ، روا نيست او را معطّل بگذاريم ، براى قدردانى از اينكه عمل به وظيفه نموده بايد جلسه اى خصوصى برايش تشكيل دهيم . اين بود كه جلسه ديگرى تشكيل دادند، من #حاضر شدم و امتحان دادم . آقاى سيّد محسن امين پس از نقل داستان فرمود: من در مدرسه چنين شاگردانى #تربيت كرده ام كه اگر به دريا بيفتند دامنشان تر نمى شود.
🌼
🍃🌼🌐 @rahyafte_com
🕊🍃🌼
✳️مسلمان شدن مسیحی آگاه در محضر امام کاظم(ع)
📌یک نفر #مسیحی (دانشمند و کنجکاو) به محضر امام کاظم(ع) آمد و گفت: سی سال است که ازپروردگارم خواسته ام تا مرا به بهترین دینها، و به ممتازترین بندگان خود، #هدایت نماید تا آنکه شبی در عالم خواب، شخصی مرا به مردی (به نام مطروان) که در علیای دمشق سکونت داشت معرفی کرد، نزد او رفتم، پس از گفتگو، گفت: اگر علم اسلام، تورات، انجیل و تمام کتابهای آسمانی و اخبار را می خواهی به مدینه برو و در آنجا بپرس #موسی_بن_جعفر(ع) کیست، وقتی به خدمتش رسیدی، بگو که فلان کسی در علیای #دمشق سلام رسانید و مرا به سوی تو فرستاده است. هر چه خواهی در نزد او است.
📌مرد مسیحی، به مدینه مسافرت کرد و سر انجام به محضر #امام کاظم (ع) رسید و سرگذشت و خواب خود را بیان کرد و گفت: مطروان که مرا نزد شما فرستاده، سلام برسانید، آنگاه گفت: اگر اجازه بدهی تکفیر کنم (یعنی تواضع مخصوصی که در برابر #سلاطین می نمایند و اندکی خم می شوند و در کف دست خود را در میان آنها پنهان می نمایند، انجام دهم).
امام کاظم: اجازه نشستن میدهم، ولی اجازه #تکفیر نمیدهم.
📌مرد مسیحی، نشست و کلاه #نصرانیت خود را از سر گرفت، آنگاه گفت: آیااجازه سخن گفتن وسؤال کردن به من می دهی؟
امام کاظم: آری، تو برای همین کار به اینجا آمده ای.
مرد مسیحی: چرا جواب سلام دوستم (مطران) را ندادی؟
امام کاظم: جوال رفیقت این است که خدا هدایتش کند، اما سلام بر او، آن هنگام روا است که دین ما (#اسلام) را بپذیرد.
مرد مسیحی: اکنون اجازه بده من چند سؤال مطرح کنم.
امام کاظم: آنچه میخواهی بپرس.
مرد مسیحی: موضوع #نزول قرآن بر محمد (ص) و هدف از نزول آن چیست؟
امام کاظم: حم - و الکتاب المبین - انا انزلناه فی لیلة مبارک انا کنا منذرین...
:حم - سوگند به این کتاب آشکار، که ما آن را در شبی پر برکت نازل کردیم، ما همواره #انذار کنندگان بودیم(دخان - 1 تا 3)
📌مرد مسیحی: تفسیر #باطنی این آیه چیست؟
امام کاظم: واژه حم، محمد(ص) است و این کلمه در کتابی که بر هود پیامبر نازل شده است، آمده است، و از حروفش کاسته شده است (دو حرف م و د به جهت #تخفیف یا به جهت دیگر، حذف شده است).
اما منظور از جمله کتاب روشن امیرالمؤمنین علی(ع) است.
و اما منظور از شب مبارک #فاطمه (س) است.
📌و اما اینکه می فرماید: فیها یفرق کل امر حکیم: در آن شب هر امری بر طبق حکمت خدا #تنظیم می گردد (دخان - 4)
یعنی فاطمه(س) سرچشمه خیر بسیار است، و آن خیر، مردحکیم و مرد حکیم و مرد حکیم است (یعنی امام حسن (ع)و امام حسین (ع) و امام سجاد(ع) و امامان دیگرند)
مرد مسیحی: اولین و آخرین نفر این مردان را معرفی کن.
امام کاظم(ع): اوصاف آنها به همدیگر شبیه است، و من سومی آنها (امام حسین) را معرفی میکنم که چه کسی (یعنی مهدی آل محمد) از #نسل او آشکار می گردد، اوصاف او درکتابهایی که بر شما نازل شده است، اگرتحریف و تغییر نداده باشید مذکور است، ولی شما از قدیم آن کتابها را تحریف کرده اید.
📌مرد مسیحی: آنچه می گویید راست است و دروغی در کار نیست...
اکنون بفرما نام جدم چیست؟
امام کاظم: نام جدت #جبرئیل بود، و من در همین مجلس نام او را عبدالرحمن گذاردم.
مرد مسیحی: اومسلمان بود.
امام کاظم: آری، و #شهید شد، زیرا لشکری از مردم شام ناگهان به خانه اش ریختند و او را کشتند.
📌مرد مسیحی: نام من، قبل از آنکه کونیه ام را بگویم چه بود؟
امام کاظم: نام توعبدالصلیب بود.
مرد مسیحی: شما چه مینامید؟
امام کاظم: من شما را عبدالله می نامم.
مردمسیحی: من هم به خدای بزرگ ایمان آوردم و #گواهی می دهم که معبودی جز خدای یکتا و بی همتا نیست، و او آنگونه نیست که مسیحیان تعریف می کنند، و هیچ گونه شکی به او راه ندارد، و گواهی می دهم که محمد(ص) بنده و فرستاده خداست که او را به راستی فرستاد، و او حق را بر اهلش آشکار نمود، و اهل #باطل در گمراهی و انحراف ماندند، و او رسول خدا(ص) به سوی همه مردم جهان از سرخ و سیاه بود، و همه مردم نسبت به او یکسان بودند، گروهی به راه #هدایت رفتند، و گروهی در ضلالت و گمراهی ماندند.
📌سپس آن مسیحی زنار و #صلیب طلایی را که در گردن داشت برید و شکست و بیرون آورد و به امام کاظم(ع) عرض کرد: زکات این صلیب #طلا را به چه مصرفی برساند؟
📌امام کاظم: در اینجا برادری هم کیش تو است و از قبیله قیس بن ثعلبه است که مانند تو به #اسلام گرویده، با او مواسات و همسایگی کنید و من در ادای حق اسلامی شما کوتاهی نمیکنم.
📌از آن پس، آن #مسیحی، رسماً در صف مسلمین قرار گرفت، و در راه اسلام، به نیکی انجام وظیفه کرد، و با زنی از قبیله بنی فهر، ازدواج نمود، و امام کاظم(ع) از اوقاف امام علی(ع) پنجاه #دینار مهریه همسرش را پرداخت، و برای او نوکرگرفت، و خانه ای در اختیار او گذارد، و تا زمان تبعید #امام_کاظم(ع) درخدمت ایشان بود و ۲۸ روز بعد از تبعید امام فوت کرد.
🌐 @rahyafte_com
✳مسلمان شدن مسیحی آگاه در محضر امام کاظم(ع)
📌یک نفر #مسیحی (دانشمند و کنجکاو) به محضر امام کاظم(ع) آمد و گفت: سی سال است که ازپروردگارم خواسته ام تا مرا به بهترین دینها، و به ممتازترین بندگان خود، #هدایت نماید تا آنکه شبی در عالم خواب، شخصی مرا به مردی (به نام مطروان) که در علیای دمشق سکونت داشت معرفی کرد، نزد او رفتم، پس از گفتگو، گفت: اگر علم اسلام، تورات، انجیل و تمام کتابهای آسمانی و اخبار را می خواهی به مدینه برو و در آنجا بپرس #موسی_بن_جعفر(ع) کیست، وقتی به خدمتش رسیدی، بگو که فلان کسی در علیای #دمشق سلام رسانید و مرا به سوی تو فرستاده است. هر چه خواهی در نزد او است.
📌مرد مسیحی، به مدینه مسافرت کرد و سر انجام به محضر #امام کاظم (ع) رسید و سرگذشت و خواب خود را بیان کرد و گفت: مطروان که مرا نزد شما فرستاده، سلام برسانید، آنگاه گفت: اگر اجازه بدهی تکفیر کنم (یعنی تواضع مخصوصی که در برابر #سلاطین می نمایند و اندکی خم می شوند و در کف دست خود را در میان آنها پنهان می نمایند، انجام دهم).
امام کاظم: اجازه نشستن میدهم، ولی اجازه #تکفیر نمیدهم.
📌مرد مسیحی، نشست و کلاه #نصرانیت خود را از سر گرفت، آنگاه گفت: آیااجازه سخن گفتن وسؤال کردن به من می دهی؟
امام کاظم: آری، تو برای همین کار به اینجا آمده ای.
مرد مسیحی: چرا جواب سلام دوستم (مطران) را ندادی؟
امام کاظم: جوال رفیقت این است که خدا هدایتش کند، اما سلام بر او، آن هنگام روا است که دین ما (#اسلام) را بپذیرد.
مرد مسیحی: اکنون اجازه بده من چند سؤال مطرح کنم.
امام کاظم: آنچه میخواهی بپرس.
مرد مسیحی: موضوع #نزول قرآن بر محمد (ص) و هدف از نزول آن چیست؟
امام کاظم: حم - و الکتاب المبین - انا انزلناه فی لیلة مبارک انا کنا منذرین...
:حم - سوگند به این کتاب آشکار، که ما آن را در شبی پر برکت نازل کردیم، ما همواره #انذار کنندگان بودیم(دخان - 1 تا 3)
📌مرد مسیحی: تفسیر #باطنی این آیه چیست؟
امام کاظم: واژه حم، محمد(ص) است و این کلمه در کتابی که بر هود پیامبر نازل شده است، آمده است، و از حروفش کاسته شده است (دو حرف م و د به جهت #تخفیف یا به جهت دیگر، حذف شده است).
اما منظور از جمله کتاب روشن امیرالمؤمنین علی(ع) است.
و اما منظور از شب مبارک #فاطمه (س) است.
📌و اما اینکه می فرماید: فیها یفرق کل امر حکیم: در آن شب هر امری بر طبق حکمت خدا #تنظیم می گردد (دخان - 4)
یعنی فاطمه(س) سرچشمه خیر بسیار است، و آن خیر، مردحکیم و مرد حکیم و مرد حکیم است (یعنی امام حسن (ع)و امام حسین (ع) و امام سجاد(ع) و امامان دیگرند)
مرد مسیحی: اولین و آخرین نفر این مردان را معرفی کن.
امام کاظم(ع): اوصاف آنها به همدیگر شبیه است، و من سومی آنها (امام حسین) را معرفی میکنم که چه کسی (یعنی مهدی آل محمد) از #نسل او آشکار می گردد، اوصاف او درکتابهایی که بر شما نازل شده است، اگرتحریف و تغییر نداده باشید مذکور است، ولی شما از قدیم آن کتابها را تحریف کرده اید.
📌مرد مسیحی: آنچه می گویید راست است و دروغی در کار نیست...
اکنون بفرما نام جدم چیست؟
امام کاظم: نام جدت #جبرئیل بود، و من در همین مجلس نام او را عبدالرحمن گذاردم.
مرد مسیحی: اومسلمان بود.
امام کاظم: آری، و #شهید شد، زیرا لشکری از مردم شام ناگهان به خانه اش ریختند و او را کشتند.
📌مرد مسیحی: نام من، قبل از آنکه کونیه ام را بگویم چه بود؟
امام کاظم: نام توعبدالصلیب بود.
مرد مسیحی: شما چه مینامید؟
امام کاظم: من شما را عبدالله می نامم.
مردمسیحی: من هم به خدای بزرگ ایمان آوردم و #گواهی می دهم که معبودی جز خدای یکتا و بی همتا نیست، و او آنگونه نیست که مسیحیان تعریف می کنند، و هیچ گونه شکی به او راه ندارد، و گواهی می دهم که محمد(ص) بنده و فرستاده خداست که او را به راستی فرستاد، و او حق را بر اهلش آشکار نمود، و اهل #باطل در گمراهی و انحراف ماندند، و او رسول خدا(ص) به سوی همه مردم جهان از سرخ و سیاه بود، و همه مردم نسبت به او یکسان بودند، گروهی به راه #هدایت رفتند، و گروهی در ضلالت و گمراهی ماندند.
📌سپس آن مسیحی زنار و #صلیب طلایی را که در گردن داشت برید و شکست و بیرون آورد و به امام کاظم(ع) عرض کرد: زکات این صلیب #طلا را به چه مصرفی برساند؟
📌امام کاظم: در اینجا برادری هم کیش تو است و از قبیله قیس بن ثعلبه است که مانند تو به #اسلام گرویده، با او مواسات و همسایگی کنید و من در ادای حق اسلامی شما کوتاهی نمیکنم.
📌از آن پس، آن #مسیحی، رسماً در صف مسلمین قرار گرفت، و در راه اسلام، به نیکی انجام وظیفه کرد، و با زنی از قبیله بنی فهر، ازدواج نمود، و امام کاظم(ع) از اوقاف امام علی(ع) پنجاه #دینار مهریه همسرش را پرداخت، و برای او نوکرگرفت، و خانه ای در اختیار او گذارد، و تا زمان تبعید #امام_کاظم(ع) درخدمت ایشان بود و ۲۸ روز بعد از تبعید امام فوت کرد.
🌐 @rahyafte_com