eitaa logo
رهیافتگان (تازه مسلمانان) وابسته به انجمن شهید انیلی
4.4هزار دنبال‌کننده
23.2هزار عکس
5.6هزار ویدیو
104 فایل
وابسته به انجمن شهید ادواردو انیلی مدیر انجمن: @rahyaftegan ارتباط ایتا: @Solmaz_n 🌸🌺🌸🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
📌قدرت جاذبه ی امام خمینی(ره) ✳️در خصوص گفت‌وگوهای مطبوعاتی و یا حتی تلویزیونی، حضرت امام بدون اینکه بپرسند آقاست یا خانم، اجازه دیدار می‌دادند و بنابر فتوای ایشان نیازی نبود که زنان دیگر را امر به حجاب کنیم. روزی خانمی سیه چهره به لوشاتو آمد او اصرار داشت که امام را امروز ببیند و بر روی خواسته‌اش خیلی پافشاری می‌کرد و سرانجام توانست به دیدار امام برود. ✳️امام از مترجم پرسیده بود که «این خانم کیست و از کجا آمده و چرا اصرار دارد که همین امروز مرا ببیند» آن خانم گفته بود که «من خودم را از به این جا رسانده‌ام، بعد از مطالعه سرگذشت شما، هر چه مثل النگو و گوشواره نقره و لباس اضافی داشتم فروختم و پولی فراهم کردم، تا بتوانم بلیت رفت و برگشتم را تهیه کنم و به دیدار شما بیایم؛ اگر می‌خواستم امروز به من وقت بدهند، برای این نبود که فکر کنید گدایم؛ من خانه و زندگی و شوهر دارم، ولی برای این سفر فقط بلیت رفت و برگشت گرفته‌ام و هزینه اقامت یک شب در این جا را ندارم، بنابراین باید هر چه زودتر به برگردم تا با پرواز برگشت [امشب] به کشورم بازگردم. 🌐 @rahyafte_com ✳️ قصدم از آمدن تنها دیدن شما بود، می‌پنداشتم که دیدن شما مثل حضرت مسیح (ع) است، همیشه در ذهنم به این می‌اندیشیدم که اگر من در دوران حضرت (ع) بودم و او را می‌دیدم چه می‌کردم، حالا فهمیدم شما برای دین کار می‌کنید از این که توانستم شما را از نزدیک ببینم، خوشحالم». حضرت امام چند جمله از مسیح (ع) و چند جمله از اسلام برای او گفتند، سپس به حاج‌ احمدآقا گفتند که چند دلاری به آن زن بدهند تا اگر از پرواز عقب ماند، خرج برگشت داشته باشد. ✳️وقتی این خانم سیاه‌پوست از اتاق بیرون آمد، به پهنای اشک می‌ریخت. از مترجم علت گریه‌اش را پرسیدم، مترجم پس از آن پرسش و پاسخی، گفت «این خانم می‌گوید من احساس می‌کنم اشتباه بزرگی کرده‌ام زیرا علاوه بر نشناختن درست (ع)، پیغمبر بعد از او را هم نشناخته‌ام، حالا آیت‌الله خمینی به من نوید و بشارت دادند تا راجع به او مطالعه کنم. اکنون احساس می‌کنم که عشق و علاقه‌ای به این ـ حضرت محمد (ص) ـ پیدا کرده‌ام و او مرا به جاهای خیلی خوبی خواهد رساند». 🌐 @rahyafte_com
✳️معجزه ای که موجب یک زیدیه به امام جواد(ع) شد. 📍علی بن خالد میگوید: روزی در لشگر بنی عباس بودم که من به من خبر رسید فردی از اهل را آورده و زندانی کرده اند، نزد آن شخص رفتم و آن شخص را با ایمان، زاهد و دانا یافتم. 📍به او گفتم: چرا تو را زندانی کرده اند؟ او گفت: روزی در مکانی که جای امام حسین(ع) بود میکردم که مردی نزد من آمد و گفت: بلند شو و من نیز بلند شدم، در یک چشم به هم زدن دیدم در مسجد کوفه هستم، به من گفت: آیا میدانی اینجا کجاست؟ گفتم: بله، اینجا مسجد است. 📍ایشان نماز خواند و من نیز دو رکعت نماز خواندم و همچنان با ایشان بودم که به یکباره دیدم در هستم، ایشان مقابل مرقد رسول خدا (ص) ایستاد و به ایشان سلام کرد و دو رکعت نماز خواند و من نیز نماز خواندم، سپس بر محمد و آل محمد درود فرستاد و من نیز، همچنان نزد ایشان بودم که یکباره خود را در مکه دیدم، ایشان حج را انجام داد و من نیز، سپس به یکباره خودم را در عبادتگاه خویش در شام دیدم. 🌐 @rahyafte_com 📍آن بزرگوار رفت و سال بعد نیز آمد و چنین کاری را انجام داد و هنگامی که خواست برود به او گفتم: به آن خدایی که به شما چنین و مقامی عطا کرده است، تو را قسم میدهم که به من بگو چه کسی هستی؟ 📍او گفت: من محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب هستم، خبر من با آن بزرگوار میان مردم پخش شد تا خبرش به گوش محمد بن عبدالملک رسید، پس مرا گرفتند و دست بسته بدون هیچ حرفی به عراق فرستادند و آنگونه که می بینی، زندانی هستم. 📍علی بن خالد میگوید: به او گفتم من حکایت تو را برای محمد بن عبدالملک مینویسم و برای تو طلب میکنم، پس چنین کردم و عبدالملک در پاسخ این نامه گفت: ای فلانی! به آن شامی بگو آن کسی که تو را در یک روز از شام به کوفه، از کوفه به ، از مدینه به مکه و از مکه به شام برد و برگردانده است، تو را از زندان خلاص کند. 📍راوی میگوید: وقتی نامۀ عبدالملک را خواندم، شدم و به آن مرد شامی گفتم کمی صبر کند، روز بعد به زندان آمدم و یکباره دیدم تمام نگهبانان و زندانبانها و ... جلوی درب زندان ایستاده بودند و سر و صدای زیادی میکردند، به آنان گفتم چه خبر است؟ گفتند نمیدانیم آن مرد شامی به کجا رفته است، در فرو رفته یا در هوا پرواز کرده است، هیچ اثری از او در زندان نیست، این در حالی است که نگهبانان و زندانبان ها حضور داشتند و دربهای زندان قفل بوده است. 🌐 @rahyafte_com
🔰مرجع تقلید و سفیر انگلیس 📌وقتی بود که سفیر از ایشان تقاضای ملاقات کرد؛ اما وی نپذیرفت و پس از اصرار زیاد فرمود: «من بنای ملاقات خصوصی با وی (سفیر انگلیس) را ندارم. اگر ایشان کاری دارد می‌تواند در ساعت عمومی بیاید و کارش را بگوید.» سفیر انگلیس پذیرفت و در ساعت عمومی خدمت آقا رسید و در حضور حاضران در مجلس گفت: «دولت انگلستان نذر کرده است، مقداری پول در اختیار شما بگذارد که به هر مصرفی که می‌دانید برسانید.» سید ابوالحسن با و آرامش کامل فرمود: «مانعی ندارد.» سفیر دست برد و یک چک به مبلغ دو میلیون تومان رایج آن روز را تقدیم آقا کرد. ایشان هم آن را دریافت کرد و زیر تشکی قرار داد که روی آن نشسته بود. 📌طلبه‌های حاضر در مجلس که از ضمیر مرجع تقلید خود آگاه نبودند از مشاهدۀ این امر ناراحت شدند که چرا آقا پول را از گرفت. هنگامی که لحظاتی با سخنانی دربارۀ اوضاع و احوال جهان گذشت، در این موقع (ره) به سفیر گفت: «این جنگ برای شما خیلی ضایعات داشته و عده‌ای را دچار فقر و فلاکت کرده است و از قرار معلوم، خیلی تحت فشار اقتصادی واقع شده‌اند. من به نمایندگی از طرف جهان، مبلغ ناچیزی در اختیار شما می‌گذارم تا به آن بیچاره‌ها کمک کنید.» آنگاه دست مبارک را در جیب بغل برد و یک دو میلیون تومانی درآورد و همراه همان چکی که سفیر آورده بود و جمعاً چهار میلیون تومان می‌شد به سفیر انگلستان داد. 📌سفیر، چکها را گرفت و در حالی که بهت و حیرت بر او چیره شده بود از محضر مبارک سید، کرد. وی پس از خروج از منزل به همراهان خود گفته بود: «ما آمدیم سید و شیعیان را بخریم؛ ولی این سید با زیرکی و فراست و دانشی که داشت، همه انگلستان را خرید و ما را برای یک عمر زر خرید کرد 📚ره یافتگان، آنان چگونه فرزانه شدند؟، م،ع،ره عطایی اصفهانی، قم، ص 275. 📍امروز سالروز رحلت مرجع کل جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره) است. 🌐 @rahyafte_com  
🔰مرجع تقلید و سفیر انگلیس 📌وقتی بود که سفیر از ایشان تقاضای ملاقات کرد؛ اما وی نپذیرفت و پس از اصرار زیاد فرمود: «من بنای ملاقات خصوصی با وی (سفیر انگلیس) را ندارم. اگر ایشان کاری دارد می‌تواند در ساعت عمومی بیاید و کارش را بگوید.» سفیر انگلیس پذیرفت و در ساعت عمومی خدمت آقا رسید و در حضور حاضران در مجلس گفت: «دولت انگلستان نذر کرده است، مقداری پول در اختیار شما بگذارد که به هر مصرفی که می‌دانید برسانید.» سید ابوالحسن با و آرامش کامل فرمود: «مانعی ندارد.» سفیر دست برد و یک چک به مبلغ دو میلیون تومان رایج آن روز را تقدیم آقا کرد. ایشان هم آن را دریافت کرد و زیر تشکی قرار داد که روی آن نشسته بود. 📌طلبه‌های حاضر در مجلس که از ضمیر مرجع تقلید خود آگاه نبودند از مشاهدۀ این امر ناراحت شدند که چرا آقا پول را از گرفت. هنگامی که لحظاتی با سخنانی دربارۀ اوضاع و احوال جهان گذشت، در این موقع (ره) به سفیر گفت: «این جنگ برای شما خیلی ضایعات داشته و عده‌ای را دچار فقر و فلاکت کرده است و از قرار معلوم، خیلی تحت فشار اقتصادی واقع شده‌اند. من به نمایندگی از طرف جهان، مبلغ ناچیزی در اختیار شما می‌گذارم تا به آن بیچاره‌ها کمک کنید.» آنگاه دست مبارک را در جیب بغل برد و یک دو میلیون تومانی درآورد و همراه همان چکی که سفیر آورده بود و جمعاً چهار میلیون تومان می‌شد به سفیر انگلستان داد. 📌سفیر، چکها را گرفت و در حالی که بهت و حیرت بر او چیره شده بود از محضر مبارک سید، کرد. وی پس از خروج از منزل به همراهان خود گفته بود: «ما آمدیم سید و شیعیان را بخریم؛ ولی این سید با زیرکی و فراست و دانشی که داشت، همه انگلستان را خرید و ما را برای یک عمر زر خرید کرد 📚ره یافتگان، آنان چگونه فرزانه شدند؟، م،ع،ره عطایی اصفهانی، قم، ص 275. 📍امروز سالروز رحلت مرجع کل جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره) است. 🌐 @rahyafte_com