📌قدرت جاذبه ی امام خمینی(ره)
✳️در خصوص گفتوگوهای مطبوعاتی و یا حتی تلویزیونی، حضرت امام بدون اینکه بپرسند #خبرنگار آقاست یا خانم، اجازه دیدار میدادند و بنابر فتوای ایشان نیازی نبود که زنان دیگر را امر به حجاب کنیم. روزی خانمی سیه چهره به #نوفل لوشاتو آمد او اصرار داشت که امام را امروز ببیند و بر روی خواستهاش خیلی پافشاری میکرد و سرانجام توانست به دیدار امام برود.
✳️امام از مترجم پرسیده بود که «این خانم کیست و از کجا آمده و چرا اصرار دارد که همین امروز مرا ببیند» آن خانم گفته بود که «من خودم را از #آفریقا به این جا رساندهام، بعد از مطالعه سرگذشت شما، هر چه مثل النگو و گوشواره نقره و لباس اضافی داشتم فروختم و پولی فراهم کردم، تا بتوانم بلیت رفت و برگشتم را تهیه کنم و به دیدار شما بیایم؛ اگر میخواستم امروز به من وقت #ملاقات بدهند، برای این نبود که فکر کنید گدایم؛ من خانه و زندگی و شوهر دارم، ولی برای این سفر فقط بلیت رفت و برگشت گرفتهام و هزینه اقامت یک شب در این جا را ندارم، بنابراین باید هر چه زودتر به #پاریس برگردم تا با پرواز برگشت [امشب] به کشورم بازگردم.
🌐 @rahyafte_com
✳️ قصدم از آمدن تنها دیدن شما بود، میپنداشتم که دیدن شما مثل حضرت مسیح (ع) است، همیشه در ذهنم به این میاندیشیدم که اگر من در دوران حضرت #مسیح(ع) بودم و او را میدیدم چه میکردم، حالا فهمیدم شما برای دین کار میکنید از این که توانستم شما را از نزدیک ببینم، خوشحالم». حضرت امام چند جمله از #حضرت مسیح (ع) و چند جمله از اسلام برای او گفتند، سپس به حاج احمدآقا گفتند که چند دلاری به آن زن بدهند تا اگر از پرواز عقب ماند، خرج برگشت داشته باشد.
✳️وقتی این خانم سیاهپوست از اتاق بیرون آمد، به پهنای #صورتش اشک میریخت. از مترجم علت گریهاش را پرسیدم، مترجم پس از آن پرسش و پاسخی، گفت «این خانم میگوید من احساس میکنم اشتباه بزرگی کردهام زیرا علاوه بر نشناختن درست #مسیح (ع)، پیغمبر بعد از او را هم نشناختهام، حالا آیتالله خمینی به من نوید و بشارت دادند تا راجع به او مطالعه کنم. اکنون احساس میکنم که عشق و علاقهای به این #پیامبر ـ حضرت محمد (ص) ـ پیدا کردهام و او مرا به جاهای خیلی خوبی خواهد رساند».
🌐 @rahyafte_com
✳️معجزه ای که موجب #ایمان یک زیدیه به امام جواد(ع) شد.
📍علی بن خالد میگوید: روزی در لشگر بنی عباس بودم که من به من خبر رسید فردی از اهل #شام را آورده و زندانی کرده اند، نزد آن شخص رفتم و آن شخص را با ایمان، زاهد و دانا یافتم.
📍به او گفتم: چرا تو را زندانی کرده اند؟ او گفت: روزی در مکانی که جای امام حسین(ع) بود #عبادت میکردم که مردی نزد من آمد و گفت: بلند شو و من نیز بلند شدم، در یک چشم به هم زدن دیدم در مسجد کوفه هستم، به من گفت: آیا میدانی اینجا کجاست؟ گفتم: بله، اینجا مسجد #کوفه است.
📍ایشان نماز خواند و من نیز دو رکعت نماز خواندم و همچنان با ایشان بودم که به یکباره دیدم در #مسجدالنبی هستم، ایشان مقابل مرقد رسول خدا (ص) ایستاد و به ایشان سلام کرد و دو رکعت نماز خواند و من نیز نماز خواندم، سپس بر محمد و آل محمد درود فرستاد و من نیز، همچنان نزد ایشان بودم که یکباره خود را در مکه دیدم، ایشان #مناسک حج را انجام داد و من نیز، سپس به یکباره خودم را در عبادتگاه خویش در شام دیدم.
🌐 @rahyafte_com
📍آن بزرگوار رفت و سال بعد نیز آمد و چنین کاری را انجام داد و هنگامی که خواست برود به او گفتم: به آن خدایی که به شما چنین #قدرت و مقامی عطا کرده است، تو را قسم میدهم که به من بگو چه کسی هستی؟
📍او گفت: من محمد بن علی بن موسی بن جعفر بن محمد بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب هستم، خبر #ملاقات من با آن بزرگوار میان مردم پخش شد تا خبرش به گوش محمد بن عبدالملک رسید، پس مرا گرفتند و دست بسته بدون هیچ حرفی به عراق فرستادند و آنگونه که می بینی، زندانی هستم.
📍علی بن خالد میگوید: به او گفتم من حکایت تو را برای محمد بن عبدالملک مینویسم و برای تو طلب #بخشش میکنم، پس چنین کردم و عبدالملک در پاسخ این نامه گفت: ای فلانی! به آن شامی بگو آن کسی که تو را در یک روز از شام به کوفه، از کوفه به #مدینه، از مدینه به مکه و از مکه به شام برد و برگردانده است، تو را از زندان خلاص کند.
📍راوی میگوید: وقتی نامۀ عبدالملک را خواندم، #غمگین شدم و به آن مرد شامی گفتم کمی صبر کند، روز بعد به زندان آمدم و یکباره دیدم تمام نگهبانان و زندانبانها و ... جلوی درب زندان ایستاده بودند و سر و صدای زیادی میکردند، به آنان گفتم چه خبر است؟ گفتند نمیدانیم آن مرد شامی به کجا رفته است، در #زمین فرو رفته یا در هوا پرواز کرده است، هیچ اثری از او در زندان نیست، این در حالی است که نگهبانان و زندانبان ها حضور داشتند و دربهای زندان قفل بوده است.
🌐 @rahyafte_com
🔰مرجع تقلید و سفیر انگلیس
📌وقتی بود که سفیر #انگلیس از ایشان تقاضای ملاقات کرد؛ اما وی نپذیرفت و پس از اصرار زیاد فرمود: «من بنای ملاقات خصوصی با وی (سفیر انگلیس) را ندارم. اگر ایشان کاری دارد میتواند در ساعت #ملاقات عمومی بیاید و کارش را بگوید.» سفیر انگلیس پذیرفت و در ساعت عمومی خدمت آقا رسید و در حضور حاضران در مجلس گفت: «دولت انگلستان نذر کرده است، مقداری پول در اختیار شما بگذارد که به هر مصرفی که میدانید برسانید.» سید ابوالحسن با #خونسردی و آرامش کامل فرمود: «مانعی ندارد.» سفیر دست برد و یک چک به مبلغ دو میلیون تومان رایج آن روز را تقدیم آقا کرد. ایشان هم آن را دریافت کرد و زیر تشکی قرار داد که روی آن نشسته بود.
📌طلبههای حاضر در مجلس که از ضمیر مرجع تقلید خود آگاه نبودند از مشاهدۀ این امر ناراحت شدند که چرا آقا پول را از #سفیرانگلستان گرفت. هنگامی که لحظاتی با سخنانی دربارۀ اوضاع و احوال جهان گذشت، در این موقع #آیت_الله_اصفهانی(ره) به سفیر گفت: «این جنگ برای شما خیلی ضایعات داشته و عدهای را دچار فقر و فلاکت کرده است و از قرار معلوم، خیلی تحت فشار اقتصادی واقع شدهاند. من به نمایندگی از طرف #شیعیان جهان، مبلغ ناچیزی در اختیار شما میگذارم تا به آن بیچارهها کمک کنید.» آنگاه دست مبارک را در جیب بغل برد و یک #چک دو میلیون تومانی درآورد و همراه همان چکی که سفیر آورده بود و جمعاً چهار میلیون تومان میشد به سفیر انگلستان داد.
📌سفیر، چکها را گرفت و در حالی که بهت و حیرت بر او چیره شده بود از محضر مبارک سید، #خداحافظی کرد. وی پس از خروج از منزل به همراهان خود گفته بود: «ما آمدیم سید و شیعیان را بخریم؛ ولی این سید با زیرکی و فراست #عقلی و دانشی که داشت، همه انگلستان را خرید و ما را برای یک عمر زر خرید کرد
📚ره یافتگان، آنان چگونه فرزانه شدند؟، م،ع،ره عطایی اصفهانی، قم، ص 275.
📍امروز سالروز رحلت مرجع کل جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره) است.
🌐 @rahyafte_com
🔰مرجع تقلید و سفیر انگلیس
📌وقتی بود که سفیر #انگلیس از ایشان تقاضای ملاقات کرد؛ اما وی نپذیرفت و پس از اصرار زیاد فرمود: «من بنای ملاقات خصوصی با وی (سفیر انگلیس) را ندارم. اگر ایشان کاری دارد میتواند در ساعت #ملاقات عمومی بیاید و کارش را بگوید.» سفیر انگلیس پذیرفت و در ساعت عمومی خدمت آقا رسید و در حضور حاضران در مجلس گفت: «دولت انگلستان نذر کرده است، مقداری پول در اختیار شما بگذارد که به هر مصرفی که میدانید برسانید.» سید ابوالحسن با #خونسردی و آرامش کامل فرمود: «مانعی ندارد.» سفیر دست برد و یک چک به مبلغ دو میلیون تومان رایج آن روز را تقدیم آقا کرد. ایشان هم آن را دریافت کرد و زیر تشکی قرار داد که روی آن نشسته بود.
📌طلبههای حاضر در مجلس که از ضمیر مرجع تقلید خود آگاه نبودند از مشاهدۀ این امر ناراحت شدند که چرا آقا پول را از #سفیرانگلستان گرفت. هنگامی که لحظاتی با سخنانی دربارۀ اوضاع و احوال جهان گذشت، در این موقع #آیت_الله_اصفهانی(ره) به سفیر گفت: «این جنگ برای شما خیلی ضایعات داشته و عدهای را دچار فقر و فلاکت کرده است و از قرار معلوم، خیلی تحت فشار اقتصادی واقع شدهاند. من به نمایندگی از طرف #شیعیان جهان، مبلغ ناچیزی در اختیار شما میگذارم تا به آن بیچارهها کمک کنید.» آنگاه دست مبارک را در جیب بغل برد و یک #چک دو میلیون تومانی درآورد و همراه همان چکی که سفیر آورده بود و جمعاً چهار میلیون تومان میشد به سفیر انگلستان داد.
📌سفیر، چکها را گرفت و در حالی که بهت و حیرت بر او چیره شده بود از محضر مبارک سید، #خداحافظی کرد. وی پس از خروج از منزل به همراهان خود گفته بود: «ما آمدیم سید و شیعیان را بخریم؛ ولی این سید با زیرکی و فراست #عقلی و دانشی که داشت، همه انگلستان را خرید و ما را برای یک عمر زر خرید کرد
📚ره یافتگان، آنان چگونه فرزانه شدند؟، م،ع،ره عطایی اصفهانی، قم، ص 275.
📍امروز سالروز رحلت مرجع کل جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی آقا سید ابوالحسن اصفهانی(ره) است.
🌐 @rahyafte_com