eitaa logo
رهیافتگان (تازه مسلمانان) وابسته به انجمن شهید انیلی
3.6هزار دنبال‌کننده
20.7هزار عکس
4.4هزار ویدیو
95 فایل
وابسته به انجمن شهید ادواردو انیلی مدیر انجمن: @rahyaftegan ارتباط ایتا: @Solmaz_n 🌸🌺🌸🌺
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🍃🌼 🍃🌼✧✦•﷽‌ ✧✦• 🌼 ✳️علاقه مندی و عشق مرد زیتون فروش نسبت به رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم 📍همه می دانستند كه او صادقانه رسول خدا را دوست می دارد و اگر یك روز آن حضرت را نبیند می شود. او به دنبال هر كاری كه بیرون می رفت، اول راه خود را به طرف مسجد (یا خانه ی رسول خدا یا هر نقطه ی دیگری كه پیغمبر در آنجا بود) كج می كرد و به هر بهانه بود خود را به می رساند و از دیدن پیغمبر توشه برمی گرفت و نیرو می یافت، سپس به دنبال كار خود می رفت. 📍گاهی كه مردم دور پیغمبر بودند و او پشت سر قرار می گرفت و پیغمبر دیده نمی شد، از پشت سر جمعیت گردن می كشید تا شاید یك بار هم شده چشمش به جمال پیغمبر اكرم بیفتد. 📍یك روز پیغمبر اكرم متوجه او شد كه از پشت سر جمعیت سعی می كند پیغمبر را ببیند. پیغمبر هم متقابلا خود را كشید تا آن مرد بتواند به او را ببیند. آن مرد در آن روز پس از دیدن پیغمبر دنبال كار خود رفت اما طولی نكشید كه برگشت. همینكه چشم رسول خدا برای دومین بار در آن روز به او افتاد، با اشاره ی دست او را نزدیك طلبید. آمد جلو پیغمبر اكرم و نشست. فرمود: 📍«امروزِ تو با دیگر فرق داشت. روزهای دیگر یك بار می آمدی و بعد دنبال كارت می رفتی، اما امروز پس از آنكه رفتی، دومرتبه برگشتی، چرا؟ »  گفت: «یا رسول اللّه! حقیقت این است كه امروز آن قدر تو دلم را گرفت كه نتوانستم دنبال كارم بروم، ناچار برگشتم». 📍پیغمبر اكرم درباره ی او دعای خیر كرد. او آن روز به ی خود رفت اما دیگر دیده نشد. چند روز گذشت و از آن مرد خبر و اثری نبود. رسول خدا از اصحاب خود سراغ او را گرفت، همه گفتند: «مدتی است او را نمی بینیم» خدا عازم شد برود از آن مرد خبری بگیرد و ببیند چه بر سرش آمده. به اتفاق گروهی از اصحاب و یارانش به طرف «سوق الزیت» (یعنی بازاری كه در آنجا روغن زیتون می فروختند) راه افتاد. همینكه به آن مرد رسید دید تعطیل است و كسی نیست. از همسایگان احوال او را پرسید، گفتند: «یا رسول اللّه! چند روز است كه وفات كرده است». 📍همانها گفتند: «یا رسول اللّه! او بسیار مرد امین و بود، اما یك خصلت بد در او بود». - چه خصلت بدی؟ - از بعضی كارهای زشت پرهیز نداشت، مثلا دنبال زنان را می گرفت. - خدا او را بیامرزد و مشمول خود قرار دهد. او مرا آنچنان زیاد دوست می داشت كه اگر برده فروش هم می بود خداوند او را می آمرزید . 💓 🌈 روضه ی كافی ، صفحه ی 77. 🌈داستان راستان،شهید مطهری،جلد دوم. 🌼 🍃🌼🌐 @rahyafte_com 🕊🍃🌼
📌وجوب علم آموزی در چهار حدیث ✳️ در اوایل آقای سید هبه الدین شهرستانی مجله ای به عراق منتشر می کرد بنام «العلم» و دو سه سالی منتشر شد. در پشت آن مجله در وسط صفحه کلمه العلم بخط نستعلیق کلیشه شده بود و در چهار گوشه آن همین چهار زینت بخش مجله بود. ✳️حدیث اول: «طَلَبُ العِلمِ فَریضَةٌ عَلى کُلِّ مُسلِمٍ» جستجو و طلب علم بر هر مسلمان واجب است اطْلُبُوا الْعِلْمَ مِنَ الْمَهْدِ إِلَى اللَّحْد» یعنی در همه عمر از گهواره تا گور در جستجو و طلب علم باشید. اطلبوا اللعلم ولو بالصین» یعنی علم را جستجو و تحصیل کنید ولو در چین باشد حدیث چهارم،جمله ای از رسول مکرم صل الله علیه و آله نقل شده باین مضمون: «الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ الْمُؤْمِنِ يَأْخُذُهَا اینماوَجَدَهَا» یعنی حکمت و علم گمشده مومن است و هر کس چیزی گم کرده است آن را در هر منطقه که پیدا کند معطل نمی شود و بر می دارد. ✳️ یک روز یک نفر آلمانی در دفتر مجله یا در جای دیگر به ملاقات آقای شهرستانی آمد و پشت مجله را با همین ترتیب دید پرسید اینها چیست که در پشت این مجله نوشته شده است؟ به او گفتند اینها چهار دستور است از ما درباره بعد برایش ترجمه شد که پیغمبر اسلام فرموده: تحصیل علم بر هر مسلمانی اعم از زن و مرد از هر صنف فریضه و واجب است و فرمود:از گهواره تا گور دانش بجوئید تا آخر هر چهار حدیث که ذکر شد. آن مرد اندکی فکر می کند و بعد می گوید: ✳️اُوه، شما یک همچو دستورهایی دارید و داشتید که شما علم را بر شما فرض شمرده و نه از نظر افراد و اختلاف جنسی، نه از لحاظ زمان، نه مکان و نه از لحاظ # معلم هیچ قیدی قرار نداده و باز این قدر در جهالت باقی هستید و این قدر بی سواد در میان شما وجود دارد؟ 📍امروز سالروز رحلت ایشان بود‌. روحش شاد 🌐 @rahyate_com
🟢 اهانت به اسلام و پیامبر(ص) در حضور حضرت امام رضا(ع) 🔸 مأمون مردى بود كه خودش عالم بود و به مباحثات دينى و عشق مى‌ورزيد. گروههاى مختلف از مادّيين، مسيحيها، يهوديها، صابئيها(ستاره‌پرستها) كه در آن زمانها بودند، و زردشتيها و مسلمانها (شيعه و سنى) را در يك تالار بزرگ جمع مى‌كرد و بعد مى‌گفت اين جا هر كسى آزاد است عقيده خودش را بيان كند. 🔹 در كتابها ببينيد اينها چگونه آزادانه عقايد خودشان را گفته‌اند. حتى تعبيرات اهانت‌آميز به (ص) و اسلام دارند و حضرت رضا(ع) خودشان در آنجا شركت مى‌كردند. 🔸 در مجلسى كه حضرت رضا(ع) شركت كرده‌اند ببينيد به حضرت رضا(ع)چه مى‌گويد؟! مسيحى چه مى‌گويد؟! چه مى‌گويد؟! مادى‌مسلك چه مى‌گويد؟! حرفهايشان را مى‌گفتند و ضبط شده است. اين طور بوده كه اسلام باقى مانده است. 🔹 در آينده هم فقط و فقط با مواجهه صريح و شجاعانه با عقايد و افكار مختلف و متناقض با اسلام مى‌تواند به حيات خودش ادامه بدهد. ❗من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار مى‌دهم كه يك وقت خيال نكنند كه راه حفظ معتقَدات اسلامى و جهان‌بينى اسلامى اين است كه نگذاريم ديگران حرفهايشان را بزنند. نه، بگذاريد بزنند؛ ولی نگذاريد خيانت كنند. اگر ديديد يك فرد مثلا آمد گفت «به نام امام خمينى»، مانع شويد، به او بگوييد: تو بگو به نام لنين، به نام استالين، به نام ماركس، انگلس؛ دروغ نگو. 📚 شهید آیت‌الله مطهری، آینده انقلاب اسلامی ایران، ص۴۸ @motahari_ir 🌐 @rahyafte_com
🕊🍃🌼 🍃🌼✧✦•﷽‌ ✧✦• 🌼 ✳️علاقه مندی و عشق مرد زیتون فروش نسبت به رسول اكرم صلی الله علیه و آله و سلم 📍همه می دانستند كه او صادقانه رسول خدا را دوست می دارد و اگر یك روز آن حضرت را نبیند می شود. او به دنبال هر كاری كه بیرون می رفت، اول راه خود را به طرف مسجد (یا خانه ی رسول خدا یا هر نقطه ی دیگری كه پیغمبر در آنجا بود) كج می كرد و به هر بهانه بود خود را به می رساند و از دیدن پیغمبر توشه برمی گرفت و نیرو می یافت، سپس به دنبال كار خود می رفت. 📍گاهی كه مردم دور پیغمبر بودند و او پشت سر قرار می گرفت و پیغمبر دیده نمی شد، از پشت سر جمعیت گردن می كشید تا شاید یك بار هم شده چشمش به جمال پیغمبر اكرم بیفتد. 📍یك روز پیغمبر اكرم متوجه او شد كه از پشت سر جمعیت سعی می كند پیغمبر را ببیند. پیغمبر هم متقابلا خود را كشید تا آن مرد بتواند به او را ببیند. آن مرد در آن روز پس از دیدن پیغمبر دنبال كار خود رفت اما طولی نكشید كه برگشت. همینكه چشم رسول خدا برای دومین بار در آن روز به او افتاد، با اشاره ی دست او را نزدیك طلبید. آمد جلو پیغمبر اكرم و نشست. فرمود: 📍«امروزِ تو با دیگر فرق داشت. روزهای دیگر یك بار می آمدی و بعد دنبال كارت می رفتی، اما امروز پس از آنكه رفتی، دومرتبه برگشتی، چرا؟ » گفت: «یا رسول اللّه! حقیقت این است كه امروز آن قدر تو دلم را گرفت كه نتوانستم دنبال كارم بروم، ناچار برگشتم». 📍پیغمبر اكرم درباره ی او دعای خیر كرد. او آن روز به ی خود رفت اما دیگر دیده نشد. چند روز گذشت و از آن مرد خبر و اثری نبود. رسول خدا از اصحاب خود سراغ او را گرفت، همه گفتند: «مدتی است او را نمی بینیم» خدا عازم شد برود از آن مرد خبری بگیرد و ببیند چه بر سرش آمده. به اتفاق گروهی از اصحاب و یارانش به طرف «سوق الزیت» (یعنی بازاری كه در آنجا روغن زیتون می فروختند) راه افتاد. همینكه به آن مرد رسید دید تعطیل است و كسی نیست. از همسایگان احوال او را پرسید، گفتند: «یا رسول اللّه! چند روز است كه وفات كرده است». 📍همانها گفتند: «یا رسول اللّه! او بسیار مرد امین و بود، اما یك خصلت بد در او بود». - چه خصلت بدی؟ - از بعضی كارهای زشت پرهیز نداشت، مثلا دنبال زنان را می گرفت. - خدا او را بیامرزد و مشمول خود قرار دهد. او مرا آنچنان زیاد دوست می داشت كه اگر برده فروش هم می بود خداوند او را می آمرزید . 💓 🌈 روضه ی كافی ، صفحه ی 77. 🌈داستان راستان،شهید مطهری،جلد دوم. 🌼 🍃🌼🌐 @rahyafte_com 🕊🍃🌼
🔰 موعظه جاویدان 📍 مرحوم در از وجود مبارک (ع) نقل می کند: وجود مبارک به (سلام الله علیهما) فرمود: مرا کن؛ چون انسان یک چیزی را که می داند، وقتی از دیگران بشنود یک اثر مضاعف دارد. جبرئیل به حضرت عرض کرد: هر چه می خواهی بکنی، بر فرض عمر شما ادامه داشته باشد؛ پایان آن است. هر که را می خواهید داشته باشید، ولی بدان که می رسد و این دیگر با شما نیست. هر ‌کاری که می خواهی بکنی هستی، ولی بدان یک روزی همان عمل هستی و سرانجام آن را می بینی. بعد آخرین جمله این است که: در است و او در این است که با بازی نکند.* * الخصال للصدوق / جلد ۱ / صفحه ۷ 📍 درس خارج فقه _ قم ؛ ۱۳۹۴/۱۰/۰۲ 🌙 🌐 @rahyafte_com