eitaa logo
رمان های نویسنده:زینب زارعی حبیب آبادی
10.4هزار دنبال‌کننده
303 عکس
913 ویدیو
3 فایل
۱.دختر باران کد ثبت وزارت ارشاد:#137745 ۲.با عشق: ثبت وزارت ارشاد:#178569 ویراستاررمان :L.shojaei ادمین فروش: @saye_khorshid تعرفه تبلیغات: @dokhtaretutfarangi گــــــزارش کــــانال حـــــــرام شـــــــرعی 🔥🔥🔥🔥🔥
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹دختر باران🌹 -دستت بهتره؟ درد نمی کنه؟ _خوبم،محمدجواد یه سوال ازت بپرسم راستش رو میگی؟ -شما امر کن. _مامان برای چی میاد خونه ی ما؟ -یعنی چی؟ _سو تفاهم نشه می دونم خونه ی پسرشه و دلش تنگ میشه،قدمش روی چشم ولی یک کمی مشکوکم. محمدجواد با لبخند نگاهم می کنه. -خاصیت زندگی با منه راستش رو بخوای کلیه اش کمی درد گرفته می خواد بیاد اینجا بره دکتر. _نمی پرسیدم تو نباید می گفتی؟ -خبر خوبی نیست که جار بزنم. ماشین وارده پارکینگ میشه. _من زودتر برم غذا درست کنم. -باشه. از ماشین پیاده می شم و داخل خونه می رم. دو تا سیب زمینی می گذارم آبپز بشه. لباس هامو در میارم و دستمال بر می دارم تا شروع به گردگیری کنم. محمدجواد بی سر و صدا داخل میاد پشت سرم می ایسته و فکر می کنه نمی بینمش در حالی که عکسش توی شیشه بوفه افتاده. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 لينك كانال زاپاس دختر باران https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cf36e7b9fc1 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 هرگونه کپی برداری و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥 با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه https://eitaa.com/joinchat/4140696202C1f4646c5de
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه وقتتو صرف دنبال کردن پروانه ها کنی اونا فرار می‌کنن؛ اما اگه وقتتو صرف ساختن یه باغ زیبا کنی، پروانه خودشون به سمتت میان. و اگه نیومدن تو حداقل یه باغ قشنگ داری🦋🦋 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌​​​ ‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌┅✿❀🍃🌷🍃❀❀🍃🌷🍃❀✿┅ @raingirli @raingirli @raingirli @raingirli
با عشق نویسنده:زینب زارعی حبیب آبادی ژانر: روانشناسی،عاشقانه،طنز،درام،اجتماعی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷 🌷🌷 🌷 🌷 با حالتی ناخوشایند سرش را در سطل زباله کنار تخت برد با بیرون دادن همان مقدار مایع ناچیز معده اش آرام شد. مرد بی توجه به حال پسر گفت: دکتر لطفا ما رو تنها بگذارید. با التماس به صورت استاد نگاه کرد ولی او بی توجه به نگاهش از اتاق بیرون رفت. دکمه کنار تخت را زد و آن را به حالت نیمه نشسته در آورد. مرد با صدایی رسا گفت: سرتیپ دوم ناظری هستم. پسرک به ملحفه زل زده بود جرأت نگاه کردن به این مرد را نداشت با دردی که داخل شکمش پیچید دست روی شکمش گذاشت با آخ ریزی به جلو خم شد. مردی که حالا فهمیده بود سرتیپ دوم ناظری است با ژست خاصی جلوی تخت ایستاد، خلاصه وضعیتی که به تخت آویزان بود برداشت. _سید نیکان موسوی، 25 ساله. نیکان در حالی که التماس در صدایش موج میزد با درد گفت: آقا غلط کردم جان عزیزتون... این برای اولین بار بود واقعا از کاری که کرده بود از ته دل ابراز پشیمانی می کرد _فعلا خونسرد باش برای بازجویی اینجا نیستم، فقط خواستم فرد جسوریُ که باعث شده ماشین ما الان اسقاط بشه نزدیک بود خودمون هم راهی قبرستون کنه ببینم. گوشه ی ملحفه را داخل مشتش فشرد. خدا را شکر کرد که بلایی سر کسی نیامده بود هیچ کس نباید تاوان زندگی تلخ او را می داد . برای فراموش کردن می خورد نه برای تفریح و کشتن دیگران. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 لينك كانال زاپاس https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cf36e7b9fc1 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┅✿❀🍃🌷🍃❀❀🍃🌷🍃❀✿┅ 💖✨مـهـربـان خـدای خـوب مـن 🤍✨از صمیم قـلـب تـو را بـابـت 💖✨قلب کارآمدی که به ما عطا 🤍✨کردی بی نهایت شکر و سپاس می گویم 💖✨چون یک ثانیه هم استراحت نمی کنه ... 🤍✨از ساعت هم بهتر کار میکنه.... 💖✨خون تمیز و حیات بخش را به 🤍✨تمام قسمت های بدنم می رسونه 💖✨قلب دوست داشتنی من از تو هم 🤍✨بــی نــهــایــت سـپــاسـگــزارم 💖✨خدایا شکرت، خدایا شکرت، خدایا شکرت 💖✨ بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ 🤍✨ الـــهـــی بـــه امـــیـــد تـــو ┅✿❀🍃🌷🍃❀❀🍃🌷🍃❀✿┅ @raingirli @raingirli @raingirli @raingirli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┅✿❀🍃🌷🍃❀❀🍃🌷🍃❀✿┅ ❤️💫روزتــــون عـــالـــی 🤍💫امــروزتـون پـراز بـهـتـریـنـهـا ❤️💫زنـدگـیـتـان پـراز بـاران بـرکـت 🤍💫دلـتـان پــراز نـغـمــه هــای ❤️💫خــــوش زنـــدگـــی 🤍💫وجــاده زنــدگــيـتــان ❤️💫پــراز شـکــوفــه هــای 🤍💫ســلامـتـی وتـنـدرسـتـی ❤️💫نـــگــــاه خـــــدا 🤍💫هـمــراه لـحـظـه هـایـتـان ❤️💫تـقـدیــم بــا بــهــتـریــن آرزوهــا 🤍💫سـه شـنـبـه تـون زیـبـا و قـشـنـگ ┅✿❀🍃🌷🍃❀❀🍃🌷🍃❀✿┅ @raingirli @raingirli @raingirli @raingirli
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹دختر باران🌹 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 _سرهنگ من پشت سرم چشم داره تا وقتی دستم توی گچ هستش شوخی و غافلگیری رو بیخیال شو الان اگر جای تو فرد دیگه ای بود. (دست گچ گرفته ام رو بالا میارم و بهش نشون میدم) با همین چنان میزدم توی صورتش که جای چشم و دماغش عوض بشه. دست دور گردنم می اندازه و کمی فشار میده. -آخه کی باورش می شه دختری مثل جا کلیدی این بلا رو سرش بیاره؟ با خنده میگم: همونی که صبح وسط کوچه زمین خورد لباس هات در آوردی بده برات بشورم. دهانش رو باز می کنه گازی از بازوم می گیره. همون طور که می خندم جیغ میزنم. _بابا هوا گرمه منم که آستین کوتاه تنم می کنم زشته جلو مامان. -بعد از نهار خودم شیشه ها رو جمع می کنم واسه ساعت چهار سپردم بیان برای اتاق خواب شیشه بندازن حواست باشه. _کولر چی؟به خدا هوا گرمه -کولر هم چشم سرویسش می کنم.الان برم بخوابم؟ ‌‌_از اول من باهات کاری نداشتم خودت اومدی گاز گرفتی. -خوشم میاد از زبون کم نمیاری هرچی بگم شیش تا می کنی جواب می دی. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 لينك كانال زاپاس دختر باران https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cf36e7b9fc1 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 هرگونه کپی برداری و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥 با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه https://eitaa.com/joinchat/4140696202C1f4646c5de
┅✿❀🍃🌷🍃❀❀🍃🌷🍃❀✿┅ 🌸طلایی ترین روزها 💗ارزانی نگاه مهربانت 🌸و هزار گـــل  یاس 💗پیشکش قلب با صفایت 💗الهی حال دلتون خوب باشه           🌸 🌸        🌸 🌸        🌸 🌸  🌸 🌸  🌸 🌸        🌸🌸🌸🌸 🌸 🌸 🌸         🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸             🌸🌸🌸 🌸 🌸                  🌸 🌸 🌸                        🌸 ┅✿❀🍃🌷🍃❀❀🍃🌷🍃❀✿┅ @raingirli @raingirli @raingirli @raingirli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┅✿❀🍃🌷🍃❀❀🍃🌷🍃❀✿┅ بارالها، ای نیکو باغبانِ عالمِ هستی، ای کردگار بی همتا، مزرعه ی میهنم را، شهرم را، خانواده ام را، وجودم را و همه ی عالم هستی را به تو میسپارم ای نیکو حکیمِ توانمند و مهربان، خودت حال ما را خوب کن که این روزها سخت محتاج شــاد بودنیم... ┅✿❀🍃🌷🍃❀❀🍃🌷🍃❀✿┅ @raingirli @raingirli @raingirli @raingirli
با عشق نویسنده:زینب زارعی حبیب آبادی ژانر: روانشناسی،عاشقانه،طنز،درام،اجتماعی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🌷🌷 🌷🌷 🌷 🌷 به خاطر شنیدن اسمش با آن صدای بم مردانه که او را مورد خطاب قرار داده بود سر بالا آورد دردی داخل شکمش پیچید اخم کرد و باز روی شکمش خم شد. به صورت مرد نگاه کرد صورت مهربان اما نگاه گیرایی که تا عمق مغز و فکر را جست و جو می کرد به خاطر درد چشمانش را بست تا به حال این طور از اشتباهاتش پشیمان نبود در واقع هیچ وقت پشیمان نبود ولی این بار نزدیک بود حماقتش قربانی بگیرد همیشه می خواست خودش قربانی حماقت هایش باشد. _خب جناب موسوی سابقه ی درخشان و مشابهی مثل وضعیت الان داری. درد شکمش بهتر شد صاف نشست، ماسک بی تفاوتی به صورت زد. -راستش خدا رو شکر می کنم برای شما و همکارهاتون اتفاقی نیفتاده، نگران نباشید. پوزخندی زد که از چشم سرتیپ دور نماند با همان پوزخند ادامه داد: حاج عماد مشکل رو حل می کنه مگه نمی دونید ایشون حلال تمام مشکلات هست. پول ماشینُ هم بهتون می دن. ناظری کلاهش را از سر برداشت.چند قدم طرف پسر آمد سرد گفت: پس بچه مایه داری! (گوشه لبش را پایین داد) خوبه ولی پسر حاجی با حاجی تماس گرفتیم گفتن ایشون حجره تشریف ندارن مشکل اینه زمان نداری الان منتظریم دکتر مرخصت کنه و بریم دادگاه شاکی خصوصی داری. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 لينك كانال زاپاس https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cf36e7b9fc1 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷