🤔z zarey:
با عشق #p37
نویسنده:زینب زارعی حبیب آبادی
ژانر: روانشناسی،عاشقانه،طنز،درام،اجتماعی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷 🌷🌷
🌷 🌷
دخترک سر به زیر و آرام با صدایی گیرا جواب داد:
ترجیح می دم گرد آفرین باشم تا باربی توی چشم شما
این حرفتون رو تعریف از خودم برداشت کردم.
با جوابی که دختر داد نه تنها نیکان بلکه
دیگران هم نفس نکشیدند چه برسد به حرف زدن.
استاد شروع به تدریس کرد
بچه ها توقع داشتند
نیکان مثل همیشه سر به سر استاد بگذارد و کلاس شادی درست کند
اما خودش هم نمی دانست چرا حوصله ی حرف زدن ندارد
نگاه خصمانه ای به دختر کرد
این اولین بار بود یک نفر آن هم دختر این طور جسورانه پاسخ نیکان را می دهد
همیشه دختران با او مانند پادشاه رفتار
می کردند
بدترین توهین ها را هم می کرد هیچ کس پاسخ او را نمی داد
همیشه در مرکز توجه بود
باورش نمی شد این طور جلوی دیگران سکه ی یک پول شده باشد
او همیشه نیکان پسر حاج عماد بود
چشمان درشت مشکی و ابروان بلند دختر از ذهنش پاک نمی شد
دختر با جوابش اعلام جنگ کرده بود
متوجه نشد کلاس های دیگر را چطور گذراند
زمانی به خود آمد که کلاس تمام شده بود
کیان با لبخند پهنی دستش را جلوی چشم او تکان داد.
لبخند محوی زد
-چیه؟! چه مرگته ؟! چرا بال بال می زنی؟!
* پاشو می خوایم برسونیمت سر کار جدیدت
_ای بابا یادم رفته بود
کیف گیتارش را برداشت و همراه کیان راه افتاد
سوار ماشین شدند و طرف پارک لاله راه افتادند
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
هرگونه کپی برداری حرام است.
خواندن رمان بدون عضویت در کانال حرام است
کد ثبت وزارت ارشاد:#178569
ایام تعطیلات رسمی و پنجشنبه ها پارت گذاری انجام نمی شود