🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
#پارت868 🌹دختر باران🌹
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
*فعلا داش بی خیال شو فکر این باش جواب رئیست رو چی میدی ؟
صدای قهقهه بلند شد.
مرد دیگه ای که معلوم بود سنش بالاتر هست گفت:حالا اوضاع شماهام بهتر از محمدجواد نیست بساطتون رو جمع کنید بریم.
-دستتون درد نکنه.
وقتی از رفتن همه مطمئن شدم از پله ها پایین رفتم.محمدجواد با دیدنم شرمنده دستی پشت گردنش کشید.
-شرمنده عزیز.
_فدا سرت اشکال نداره دوباره تمیز می کنم.
به کف اتاق خواب که شیشه ها جمع شده بود و نرده و توری وصل شده بود نگاه کردم.
_دستت درد نکنه،چه همه رو هم یهویی انجام دادن.
- هرجا میرم باهام نمیای گفتم حداقل کاری کنم خونه امنیت داشته باشه.
_ولی همه جا رو خاک برداشته.
حتی روی فرش ها هم گرد و خاک نرم نشسته بود.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
رمان واقعیت محور
ژانر: عاشقانه ، روانشناسی ، درام،اجتماعی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لينك كانال زاپاس دختر باران
https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cf36e7b9fc1
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هرگونه کپی برداریو فوروارد و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥
رمان دارای کد ثبت در وزارت ارشاد است کپی پیگرد قانونی دارد
با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه
https://eitaa.com/joinchat/4140696202C1f4646c5de
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با خودم عهد کرده ام شاد باشم .
بیخیالِ هر چیز که دلم را می رنجاند ...
بیخیالِ هر چیز که لبخند را از صورتم
می دزدد ...
متمرکز می شوم روی داشته هایم ...
به جای دشمنی ها و حسادتها ؛
دوستانم را می بینم ... و شوقی که برای موفقیت و خوشبختی ام دارند ...
به جای مشکلاتم ؛
به موفقیت و شادی هایِ پیش رو
و پشت سرم چشم می دوزم ...
و میخندم ... از تهِ دلم می خندم ...
من اگر هیچ هم نداشته باشم ،
خدایی دارم که برایِ شادی و لبخندِ من ،
همه جوره حمایتم می کند ...
به جایِ همه ، به خدایی تکیه می کنم
که بی منت ، روزی ام می دهد و
بی منت ، هوایِ بیقراری ام را دارد ...
من با خودم عهد کرده ام شاد باشم ...
و این بزرگترین گامِ موفقیتِ من است ..😍♥️
فوروارد حلال
https://eitaa.com/raingirli
با عشق #p15
نویسنده:زینب زارعی حبیب آبادی
ژانر: روانشناسی،عاشقانه،طنز،درام،اجتماعی
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
🌷🌷 🌷🌷
🌷 🌷
به زور پیراهنش را از تنش در آوردند.
به دیوار تکیه داد بدن ورزشکاری با عضلات
سفتش حالا خودنمایی می کرد
دکتر بعد از معاینه گفت :
برای اجرای حکم مشکلی نیست.
پسرک نگاه بی روحی به قاضی و پدرش انداخت و گفت:
به خداوندی خدا از اینجا بیرون برم
باز کار خودم رو می کنم حاجی این بار میارم تو خونه ات می خورم.
مامور اجرای حکم با صدایی رسا گفت:
_رو به دیوار ،دست ها به دیوار حکم اجرا میشه.
کاری که از او خواسته بودند انجام داد
ضربه ی اول که زده شد احساس کرد پوست بدنش همراه با شلاق کنده شد.
ضربات بعدی توانش را برید
انگار هزاران زغال گداخته روی پوست تنش کشیده اند.
زیر لب خدا را صدا زد ،تمام صورتش از عرق
خیس شده بود دیگر صدای شمارش ها را
نمی شنید،زمزمه کرد:
درد دارم
خودش را جمع کرد و بیشتر به دیوار نزدیک شد.
مگر نمی گفتند مستی و راستی؟
پس چرا همه از مست او می ترسیدند؟
با شنیدن عدد هشتاد روی زمین زانو زد.
با بی حالی گفت:
دنیای اطرافتونو به گند می کشم تا بفهمید من کی هستم.
دست دراز کرد پیراهنش را برداشت
بی توجه به نگاه دیگران از جا بلند شد
پیراهنش را پوشید.
تماس پارچه با زخم ها سوزش بدنش را بیشتر کرد
صورتش را جمع کرد ولی چاره ای نبود.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
هرگونه کپی برداری و فوروارد و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥
رمان دارای کد ثبت در وزارت ارشاد است کپی پیگرد قانونی دارد
کد ثبت وزارت ارشاد:#178569
با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه
https://eitaa.com/joinchat/4140696202C1f4646c5de
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ﺧﺪﺍﯼ مهربانیها
ﺑﯿﺶ ﺍﺯﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺑﺮﺍﯼ
ﻫﺪﯾﻪﺍی ﮐﻪ ﻫﺮ شب
ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﻋﺸﻖ ﻭ ﺍﻣﯿﺪ
ﺑـﻪ ما میدﻫﯽ از ﺗﻮ ﺳﭙﺎﺳﮕﺰﺍﺭیم
ﻫﺪﯾﻪﺍﯼ ﮐﻪ ناﻣﺶ
آرامش اسـت . . .!
شبتون در آرامش🌙😍❤️🌿
┅✿❀🍃🌷🍃❀❀🍃🌷🍃❀✿┅
فوروارد حلال
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی با نام و یادت
روزمان را آغاز میکنیم
خدای مهربانم به اندازه
قطره های باران
در کار دوستانم برکت
در مشکلشان گشایش
در وجودشان سلامتی
در زندگَیشان خوشبختی
و در خانه شان آرامش قرار ده
الهی آمین
الهی به امید تو
┅✿❀🍃🌷🍃❀❀🍃🌷🍃❀✿┅
فوروارد حلال
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام صبحتون معطـــربه
🕊❤️🕊
بــــــوی عشق ومحبت
🕊❤️🕊
دلتون غــــــرق عشــــق و امید
🕊❤️🕊
زندگیتون مملــــو ازآرامش
🕊❤️🕊
دقیقه هاتون بی نظـــــــیر
🕊❤️🕊
سلام عزیزانم صبحتون عالی
.
┅✿❀🍃🌷🍃❀❀🍃🌷🍃❀✿┅
فوروارد حلال
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
#پارت869 🌹دختر باران🌹
_برو بشین من تمیزشون کنم؛ محمدجواد اون دستت رو مواظب باش عفونت نکنه.
-چشم خانم.
نفسم رو با صدا بیرون دادم شروع به جارو کردم و بعد از اون گردگیری کردم به ساعت نگاه کردم باورم نمی شد دو ساعت و نیم کار کرده بودم حتی اتاق های مهمان ها که استفاده هم نمی شد تمیز کردم.
خسته روی مبل نشستم.
_کی گفته خونه ی بزرگ خوبه؟!هلاک شدم.
-خسته نباشی خانم.
_محمدجواد خیلی شلخته ای فقط این رو، بدون یه کولر باید این قدر گرد و خاک توش باشه؟
-من کولر استفاده نمی کردم پنکه می گذاشتم.
_پس خوب شد من زنت شدم.
کلیدی طرفم میگیره.
-اون که بله،کلید در آکاردئونی حیاط هست قفلش از داخله، طرف پذیرایی گفتم بزنه نه حیاط که موقع باز کردنش متوجه صدا بشی.
کلید رو توی دستم می گیرم.این مرد زیادی محتاط بود.
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
رمان واقعیت محور
ژانر: عاشقانه ، روانشناسی ، درام،اجتماعی
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
لينك كانال زاپاس دختر باران
https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cf36e7b9fc1
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
هرگونه کپی برداریو فوروارد و گزارش کانال حرام شرعی است.🔥
رمان دارای کد ثبت در وزارت ارشاد است کپی پیگرد قانونی دارد
با عرض پوزش پنجشنبه ها و روزهای تعطیل پارت گذاری انجام نمیشه
https://eitaa.com/joinchat/4140696202C1f4646c5de
20.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سواد_زندگي
اﮔﺮ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﯽ...
ﺍﻗﯿﺎﻧﻮﺱ ﺑﺎﺵ،
ﺍﮔﺮ ﻧﻪ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺵ!
ﺍﮔﺮ ﻧﻪ ﺣﺪﺍﻗﻞ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺎﺵ!!
ﺍﮔﺮ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﯽ ﯾﮏ ﺭﻭﺩ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﺎﺵ؛
ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﻣﺮﺩﺍﺏ ﻧﺸﻮ...
ﻧﻬﺮﯼ ﺑﺎﺵ ﺟﺎﺭﯼ، ﺯﻻﻝ ﻭ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﻭ ﺑﺎ ﺟﻮﺷﺶ ﺯﯾﺒﺎﯾﺖ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﻫﺪﯾﻪ ﮐﻦ...
ﻭﻗﺘﯽ ﺟﺎﺭﯼ ﺑﺎﺷﯽ، ﻫﻢ ﺯﻧﺪﻩﺍﯼ ﻭ ﻫﻢ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﺪﻫﯽ...
ﺳﺒﺰﻩﻫﺎﯼ ﮐﻨﺎﺭ ﺭﻭﺩ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﻩﺍﯼ؟
ﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﭼﺸﻢ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﯿﺪهد ﻭ ﻣﺎﻭﺭﺍﯼ ﺁﻥ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪﻫﺎﯼ ﻟﻄﯿﻒ ﻭ ﺯﯾﺒﺎ...
ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺑﺨﺎﻃﺮ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﻭ ﺳﺨﺎﻭﺕ ﻧﻬﺮ ﮐﻮﭼﮏ، ﺍﻣﺎ ﺟﺎﺭﯼ ﺍﺳﺖ...
ﭘﺲ ﮐﻮﭼﮏ ﺑﺎﺵ، ﺍﻣﺎ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﻮ..
فوروارد حلال
https://eitaa.com/raingirli
سلام خدمت عزیزان داخل کانال زاپاس عضو بشید که اگر خدایی نکرده مشکلی پیش اومد اونجا هم رو پیدا کنیم
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2839872205Cf36e7b9fc1
افسانه ها و قصه های عامیانه مردم ایران
درویش حیله گر
#پارت_2
🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷
دختر از ديوار رفت توى باغ رو ديد يک
ساختمان وسط باغ است و توى آن چند نفر را
با طناب از سقف آويزان کردهاند.
برگشت و آنچه ديده بود براى کره اسب تعريف کرد. کره گفت:
زود سوار شو تا از اينجا دور شويم.
اين کره اسب پريزاد بود. چند شبانه روز راه رفتند دختر از کره پرسيد:
حالا بايد چه کار کنيم؟
کره گفت:
لباس مردانه بپوش تا کسى تو را نشناسد
در شهر بمان،چند تار موى مرا هم بردار.
دختر همين کار را کرد يک روز که دلتنگ بود
يک موى کره اسب را آتش زد، کره حاضر شد.
دختر سوار شد و براى شکار به بيرون شهر
رفت در شکارگاه با جوانى که پسر پادشاه بود
دوست شد. جوان او را به خانهاش برد و به مادر خود معرفى کرد.
مادر جوان به او گفت:
اين پسر نيست بلکه دختر است و خودش را
به شکل پسرها درآورده است.
پسر حرف مادر خود را قبول نکرد.
روزى پادشاه ديگرى به شهر شاهزاده لشکر کشيد.
دختر رفت پيش کره اسب و از او پرسيد چه کار بکند؟!
کره گفت: به ميدان جنگ برو حتماً آنها را شکست مىدهي.
دختر به ميدان رفت و دشمن را شکست داد.
يک شب دختر در خواب بود،پسر پادشاه آمد
ديد مارى به دور گردن دختر حلقه زده است.
رفت و مادر خود را خبر کرد.
مادر آمد و گردن دختر را نگاه کرد گفت:
من که گفتم اين دوست تو دختر است.
اينکه دور گردن او است مار نيست بلکه
گيسوى او است.
فردا صبح وقتى دختر فهميد که راز او برملا
شده، ديگر انکار نکرد. آنها با هم عروسى کردند
و هفت شبانه روز جشن گرفتند.
مدتى بعد پادشاه به پسر مأموريتى داد که
سه سال طول مىکشيد.
شاهزاده با دختر وداع کرد و رفت.
اينجا را داشته باشید تا برويم سراغ درويش.
🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷🪷
https://eitaa.com/raingirli
اتفاقات خوب به سراغ
کسانی میروند که باور دارند.
اتفاقات بهتر به سراغ
کسانی میروند که صبر میکنند
و اما بهترین اتفاق ها به سراغ
کسانی میروند که تلاش میکنند
وهیچگاه تسلیم نمیشوند . . .
┅✿❀🍃🌷🍃❀❀🍃🌷🍃❀✿┅
فوروارد حلال
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli
https://eitaa.com/raingirli