شهید با همه علاقهای که به من داشت و مرا بیشتر از بقیه دوست داشت همیشه به من نصیحتهایی میکرد که آویزه گوشم باشد و به من میگفت:
خواهرم!
حجابت را حفظ کن و از بی حجابی بپرهیز.
و نمازت را ترک نکن.
و از خداوند غافل نشو زیرا خداوند هم تو را فراموش خواهد کرد.
🔻راوی: خواهر شهید
#شهید_غلامحسین_منصوری
#گناوه
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
📸لوازمی که به همراه پیکر شهید محمد مهربانپور بوده + متبرک به خون پاک شهید
#شهید_محمد_مهربان_پور
#لاور_شرقی #دشتی
#جزیره_مجنون #عکس
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
شبها هر وقت از خواب بيدار میشدم، او را در حال نيايش و نماز میديدم.
به او میگفتم:
(پرویز) امير! پسرم! مگر تو چقدر نماز قضا داری؟
و او در جواب من آرام میخنديد.
من بعدها دانستم كه او نماز شب میخوانده...
🔻مادر شهید
#شهید_پرویز_فرج_زاده
#بوشهر
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
برای اعزام هر شب در گوش پدر و مادرش میگفت:
پدر! امام خمینی را ببین چگونه سید مصطفی را جلوی چشمش شهید کردند.
مادر! حضرت زینب (سلاماللهعلیها) ببین چگونه شهادت ۶ برادر را در کربلا پذیرفت.
#شهید_مظاهر_زارعی
#دوراهک #دیر
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
یا دچرخه یا...
تمام دلخوشیهای بچهگانهاش دوچرخهاى بود كه با آن سرگرم بود به اين طرف و آنطرف مىرفت و آن را بسيار تميز و مرتب نگه مىداشت. گويی با آن زندگى مىكرد، دوستش داشت؛ يك دوستى در عالم بچهگانه.
دوران جنگ كه فرا رسيد او ديگر با دوچرخه و ديگر سرگرمیهای خود دوست نبود گويی دوستى ديگر پيدا كرده بود.
دوچرخه را كه همه هست و نيستش بود فروخت و مبلغ ناچيز آن را كه براى او عالمى ارزش داشت به حساب جبهه واريز كرد تا به جبهه و جنگ كمك شود.
🔻راوی: پدر شهيد
#شهید_نعمت_الله_تهمتن
#باغک #تنگستان
#دهلاویه
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
وفای به عهد
روزی یکی از دوستان شهید از ایشان درخواست کمک نقدی میکند.
شهید به او قول میدهد که احتیاجش را برآورده سازد و به او کمک کند.
بعد از رفتن آن شخص متوجه میشود تا پول لازم جهت کمک را ندارد.
از آنجا که ایشان نمیخواست قولش خراب شود و به دوستش بتواند کمک کند، فرش خانهاش را میفروشد و پول را برای دوستش تهیه میکند.
🔻برادر شهید، علی اکبر بهزادی
#شهید_محمد_بهزادی
#گناوه
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
در دورانى كه با تن مجروح در بيمارستان بسر مىبرد و به ذكر خدا و ياد خدا مشغول بود، با دلى زار و چشمى گريان مىگفت:
وقتى قلبم راحت و آرامش مىيابد كه شهيد شده باشم.
و اين آرزوى همه شيفتگان جمال الهى است. چون زمزمه آنها اين است كه:
در ضمير ما نمىگنجد به غير از دوست كس
هر دو عالم را به دشمن ده كه ما را دوست بس
#شهید_اسماعیل_رستمی
#خيارزار #دشتستان
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
🔻یادواره سرداران و شهدای باغک تنگستان
🎙راوی: حجتالاسلام محمدباقر نادم
📖مجری: نجمالدین شریعتی
🎙مداح: حاج ابوذر روحی
🔹زمان و مکان:
چهارشنبه ۹ اسفند. ساعت ۱۹:۳۰
باغک جنوبی شهرستان تنگستان
#یادواره_شهدا
#باغکجنوبی #تنگستان
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
علیرضا واقعاً مالک اشتر زمان بود
یک شب با علیرضا به شناسایی رفتم. اولین شناسایی بود که من با ایشان می رفتم. از طرف روستای بیت ناجی و خط دهلاویه حرکت کردیم. در جایی قرار گرفتیم که آنها برای یادداشت مواضع و سنگرهای دشمن، باید از ما فاصله می گرفتند. حقیقتاً در آن زمان بدلیل کمی سن و سال بودن، میترسیدم...
در هنگام برگشت ترس بر من غالب شد. آن برادران نیز در حال جلو رفتن بودند. ناگهان فریاد زدم علیرضا، ایشان به طرف من برگشت، مرا در آغوش گرم خود فشرد، نوازش کرد، با مهر ملاطفت فراوان او آرام شدم. به شوخی گفت: «بچه ها، چه کسی طلا دارد تا کمی «آب طلا» به ایشان بدهیم تا حالش جا بیاید».
در کنار طبع لطیف و مزاحهایی که با بچه ها می کرد، جدیت بی نظیری نیز در کارهایش داشت که همین موضوع باعث می شد که همه رزمندگان تحت مدیریت ایشان او را به شکل دیگری ببینند. به نظر من، علیرضا ماهینی در صحنه عمل، واقعاً مالک اشتر زمان بود.
🔻راوی: همرزم شهید
#شهید_علیرضا_ماهینی
#بوشهر
#چزابه
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
تا میتونی مرا ببوس!
اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۱ در سیزدهم رجب، یعنی همزمان با ولادت حضرت علی (علیه السلام)، قرار بود که عملیات «بیت المقدس» در «رقابیه فکه» انجام شود. من از طریق جهاد سازندگی اعزام شده بودم و با تانکر برای رزمندهها آب میبردم. اما شب عملیات بنابر نیاز، کامیونهای حامل رزمندگان اسلام را تا جایی که امکان داشت، به خط مقدم نزدیک میکردیم و چون زمین منطقه عملیاتی ماسه زار بود، نمیتوانستیم رزمندگان را جلوتر ببریم و تا ظهر به نزد نیروهای جهاد برگشتیم...
نیروهای برگشته از خط مقدم هم آن جا بودند و تدارکات نیز مشغول پذیرایی از آنها بود و با کمپوت و... از آنها پذیرایی میشد. من هم همان جا ایستاده بودم تا چیزی برای نوشیدن پیدا کنم و از تشنگی خلاص شوم.
توی همین حال و هوا بودم که ناگهان دستی به روی شانهام خورد. برگشتم و با تعجب دیدم که جمالی است. همدیگر را در آغوش گرفتیم. به او گفتم: «تو کجا، این جا کجا؟».
او به مزاح گفت: «جای تو این جا نیست، من که قبلاً آمدهام و باید باز هم میآمدم».
پس از سلام و احوال پرسی مفصلی که صورت گرفت، به من گفت: «فلانی، تا میتونی مرا ببوس که دیگر مرا نخواهی دید و من مطمئنم که شهید خواهم شد». با این سخنش شهادت خودش را پیشگویی کرد.
🔻راوی: همرزم شهید
#شهید_مبارک_جمالی
#چغادک #بوشهر
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
داشتم درمورد حضرت زهرا سلاماللهعلیها صحبت میکردم رسیدم به مسئله خمس که "اگر کسی خمس ندهد مورد نفرین حضرت زهرا قرار میگیرد"...
یک لحظه صدای گریهای از کنار منبر شنیدم...
نگاه کردم دیدم دو چشمانش خیس اشک است...
دستهای لرزانش رو آورد بالا و فرمود: حاج آقا!
عرض کردم: جانم:)
فرمود: موقعی که محمد آمد پیشم که بره جبهه، گفتم: نمیذارم بری.
گفت: بابا ۵ تا پسر داری باید خمس یکی رو بدی!!!!
آن وقت راضی شدم که محمد به جبهه برود...
پ.ن: دوستان پدر و مادر شهید قطعهای از وجود بلکه همه وجود خود را در راه خدا دادند، آنوقت یک عده از پولِ خودِ خدا، به خدا نمیدهند.
🔻حجت الاسلام حسین ابراهیمی
#شهید_محمد_مهربان_پور
#لاور_شرقی #دشتی
#جزیره_مجنون
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
علاقه خاصی به خواندن کتابهای مذهبی و آثار شهیدان «مطهری» و «بهشتی» داشت و رفقای خود را برای خواندن این کتابها، ترغیب و تشویق میکرد.
#شهید_عبدالامیر_احمد_زاده
#بندر_ریگ #گناوه
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir