eitaa logo
از تبار رئیسعلی
604 دنبال‌کننده
433 عکس
107 ویدیو
2 فایل
🌴 از تبار رئیسعلی، از نسل شهید رئیسعلی دلواری☀️ ما از نسل سردارِ استعمار ستیزے هستیم‌ که دو قرن پیش پوزه استعمار پیر انگلیس را در بوشھر به خاک مالید✊🇮🇷 📲راه ارتباطی با ما: @Rezagh86 ⚘️التماس‌دعای‌شهادت
مشاهده در ایتا
دانلود
برای عبدالرسول از قم از شيراز نوار و اطلاعيه امام فرستاده مى‌شد. او آنها را تكثير مى‌كرد و محرمانه شبانه در پنجره هاى همسايه ها مى‌گذاشتند يا اينكه زير درب حیاط‌ها مى‌گذاشتند. چندين بار ساواك آنها را گرفت و چه شكنجه‌ها كه به او و برادرش دادند كه چندين سال بعد از پيروزى انقلاب جاى آن شكنجه ها پيدا بود. يكبار ساواك او را گرفته بود و او را در سرويس بهداشتى با چه سختى زندانى كرده بود و شكنجه داده بود. 🔻راوی: مادر شهید ✍نفر سمت چپ شهيد عبدالرسول ماحوزی در حين خدمت سربازى 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
من در كلاس دوم راهنمایى درس مى خواندم وقتی كه از مدرسه بر‌مى‌گشتم. در بين راه خبر پرواز و شهادت حسين عزيز را شنيدم. چه قدر دلم براى حسين عزيز تنگ شده بود. سرانجام نتوانستم روى حسين را ببينم چرا كه او كارگری مى كرد و با پول كارگری خود  براى ما لباس و كفش و… مى خريد. او درس بزرگی براى ما داد كه تا ما زنده ايم هرگز ياد و خاطره آن بزرگوار فراموش نخواهيم كرد 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
من با ایشان سالهای زيادى در يك كلاس و در يك ميز درس خوانده ايم و در سال ۶۴ بعد از فارغ التحصيل شدن در كنكور سراسرى شركت كردم كه بعد از اعلام نتايج وى زودتر از من با خبر شده بود و به در منزل ما مراجعه و يك دفعه مرا در آغوش گرفت و زد زير گريه‌ گفتم على جان خير باشد و بعد از چند لحظه گفت كه اسامى قبولين دانشگاه اعلام شده كه اسم من درست نفرات اصلى و تو در ليست ذخيره ها هستى و من چه جورى به تربيت معلم بروم گفتم برو دست خدا، خدا كريم است. 🔻راوی: احمد عاشوری (دوست شهید) 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شهيد علی عمرانی داراى يك ساعت مچی بود كه هر زمان از روى دست بر مى‌داشت كار نمى‌كرد و زمانيكه بر روى دست مى‌بستش بدون ثانيه اى اختلاف كار مى‌كرد. روزى كه براى ديدن جسد در سردخانه بوشهر رفتم اولين چيزى كه يادم آمد نگاه كردن به ساعتش بود. چون نگاه كردم ديدم ساعت در تاريخ ۱۹ از كار افتاده و فهميدم كه ايشان در مورخه ۱۹ اردیبهشت ۶۱ به شهادت رسيده است. 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
وقتی شب از مناطق جنگى برمى‌گشت ما را بيدار نمى‌كرد تا وقتى صبح بلند مى‌شديم متوجه مى‌شديم او در كنار ما خوابيده و استراحت مى‌كند. به برادر كوچكش ابراهيم خيلى علاقه داشت. وقتى به مرخصی مى‌آمد به نزد همه قوم و خويشان مى‌رفت و به همسايه ها سر مى‌زد. و ما به او متذكر مى‌شديم كه فرزندم آنها بايد به ديدار شما بيايند. مى‌گفت: مادر چه فرقى مى‌كند من مى‌روم و اين را وظيفه خويش مى‌دانم.  🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
داراى از خود گذشتگی فراوانى بود. در بوشهر محل كارش در محله دواس بود و هر شب به منزل من مى‌آمد و مخصوصاً ماه مبارك رمضان تا سحر مشغول قرآن و دعا بوديم و گاهاً به من مى‌گفت: تو برو بخواب. من كه رفتم بخوابم مشاهده مى كردم او تازه با خداى خود خلوت كرده و مشغول نماز شب مى‌باشد و در زمان سحر فوراً مرا صدا مى‌زد و مى‌گفت خيلى نخواب كه دشمنان بيدارند و تمامى كتاب هاى موجود در كتابخانه من در منزل مطالعه و آخرين صفحه كتاب امضاء مبارك خود را در ذيل صفحه با تاريخ قيد نموده. 🔻راوی: دوست شهید 🌴کانال شهدای استان بوشهر @shahid_Bushehr
يكبار عمه اش كه مادر شهيد است منزل ما بود می‌گفت يخچالی خريده ام كسی نيست كمكم كند او را به روى پايه اى تخته اى كه برايش ساخته ام بگذارد. صبح ساعت ۹ بود كه عمه اش اين مطلب را بيان كرد ظهر خواب ديدم رستم نزد من آمد و گفتم: كجا بودى؟ گفت الآن پيش عمه ام بوده ام رفته ام يخچال را برايش جاگذاری كرده ام. يكباره بيدار شدم خيال كردم زنده است بلند شدم در اين اطاق آن اطاق به دنبالش گشتم بعد يادم آمد شهيد شده. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
زماني كه برادرم  به جبهه مي رفت من چهار ساله بودم ولي محبتهاي وي را فراموش نمي كنم او را خيلي دوست داشتم زيرا وقتي از بيرون مي آمد مرا مورد محبت خودش قرار مي داد هر چند شده با آوردن شيريني و آدامس يا چيزهاي ديگر خوراكي. سرم را شانه مي‌كرد و لباس هايم را عوض مي كرد به اين خاطر وقتي به مرخصي مي آمد به وي مي گفتم من هم همراه خودت ببر. مي گفت : تو كوچكي و قبول نمي كنند.  🔻راوی: برادرشهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
من همراه ديگر زنان برای پخت نان و ديگر ملزومات رزمندگان به مسجد مى رفتيم و مدام در مسجد بوديم. من يك روز به مسجد نرفتم ولى او با اصرار خواست كه من به مسجد بروم و تصميم گرفتم چيزى برايش تهيه كنم ولى او براى خود سيب زميني آب پز كرده و به عنوان ناهار ميل كردند و وقتى برگشتم ديدم ايشان خانه تكانی كرده‌اند. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
ماه رمضان قبل از اعزام در محل بسيج اهرم با دوستان هر شب منزل يك نفر غذاى سحر آماده مى كردند و به بسيج مى بردند و مى خوردند. شبى كه نوبت شهيد على عمرانی بود كه سحری ببرد ايشان دير براى بردن سحری به منزل آمدند. خواهر و مادرش گفتند حالا خودت همين جا سحری بخور و براى دوستانت هم ببر. ايشان قبول نكردند و گفتند در بسيج با هم مى خوريم. ظرف غذا را برداشت و به طرف بسيج حركت كرد. چهار راه فرمانداری قديم كه رسيد اذان صبح گفته شد. وى ظرف غذا را به خانه برگرداند خواهر گفت به تو گفتم كه سحری بخور. و شهيد گفت: چون دوستانم سحری نخورده بودند من هم نمى‌خوردم. 🔻راوی: خواهر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
يک روز آمد تا ناراحت است. تا يكى از همشهريان مى‌خواسته كالای كوپنی بگيرد، به علت اينكه آن روز راهپيمايی بوده مغازه تعطيل بود؛ آن آقا به انقلاب و مسئولين از روى ناراحتى بد گفته بود. رستم ناراحت شده بود مى‌گفت جوانان ما دارند در جبهه جان مى‌دهند اين‌ها به خاطر اينكه گرفتن كالای كوپنی‌شان به تأخير افتاده ناراحت هستند. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
شهيد علی عمرانی در هفتمين روز شهادت با چند تن از دوستان خود سرفراز شهيد اميرزاده مى روند و همان روز جايگاه كنونی خود را به دوستان نشان مى دهد و مى گويد: مى خواهم به جبهه بروم و شهيد مى شوم و مرا در همين جا دفن نماييد. پس از شهادتش دوستان موضوع را بيان كردند و گفتم هر جا كه خودش انتخاب كرده او را را دفن نماييد. 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir