eitaa logo
از تبار رئیسعلی
615 دنبال‌کننده
431 عکس
107 ویدیو
2 فایل
🌴 از تبار رئیسعلی، از نسل شهید رئیسعلی دلواری☀️ ما از نسل سردارِ استعمار ستیزے هستیم‌ که دو قرن پیش پوزه استعمار پیر انگلیس را در بوشھر به خاک مالید✊🇮🇷 📲راه ارتباطی با ما: @Rezagh86 ⚘️التماس‌دعای‌شهادت
مشاهده در ایتا
دانلود
به ياد دارم در شهر بستان كه بوديم، صبح‌ها زود از خواب بلند می‌شد و بعد از اقامه نماز و تلاوت قرآن، جهت گرفتن نان به يك نانوايی صلواتی می‌رفت نان می‌گرفت و برای رزمندگان صبحانه آماده می‌کرد. شهيد شاهدی با خنده می‌گفت: دارم برای بچه‌هايم صبحانه حاضر می‌كنم. 🔻راوی: حسن دریانورد (همرزم شهید) 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
عباس برادر ناتنی من بود، تفاوت سنی زیادی با او داشتم. به مجالس و محافل همراه هم بودیم. در زمانی که او نوجوان بود انقلاب اسلامی با شور و حرارت در حال شکل گیری بود. در یک مجلس محلی که او را نیز با خود برده بودم یکی از دوستان گفت: خدا نکند که جنگی پیش بیاید معلوم نیست کسی حاضر به دفاع می‌شود یا نه؟ شهید با آن که سن و سالی نداشت با شجاعت گفت: من حاضرم بروم و بجنگم. 🔻راوی: برادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
احمد به مدت ۲ سال در جبهه بود و هرگاه به «بوشهر» مى‌آمد، تنها براى چند روز، در منزل مى‌ماند و باز عازم جبهه مى‌شد. مدتى كه «بوشهر» و در مرخصی بود، باز هم دست از خدمت برنمى‌داشت و در جلسات و فعاليت هاى مذهبى و بسيج شركت مى‌كرد و ما خيلى كم او را مى‌ديديم. احمد با وجود سن كم، اخلاق و رفتارى داشت كه مورد پسند همه بود. او خيلى ملايم و مهربان بود و خيلى كم حرف. 🔻راوی: پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
بر روی سنگ مزارم، اين سروده را بنويسيد: سوى ديار عاشقان رو به خدا مى‌رويم بهر ولای عشق او به كربلا می‌رويم می‌روم ميدان مين مادر خداحافظ مين را خنثى كنم مادر خداحافظ 🔻فرازی از وصیت‌نامه شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
اوایل انقلاب در مناطق ما عکس امام به ندرت پیدا می شد، روزی از روزها خودرویی به محل آمد که عکسی از امام (ره) در جلوی خودرویش گذاشته بود. عباس از راننده خواست عکس را به او ببخشد، ولی راننده نپذیرفت، بالاخره با اصرار زیاد عکس را از راننده گرفت و به شهر برد و تعداد زیادی از آن کپی کرد و در اختیار دوستداران و اهالی محل قرار داد. 🔻راوی: خواهر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
بعد از فوت پدرم چون وضعیت معیشتی خوبی نداشتیم برای این که کمک خرج زندگیمان باشد، چوپانی می کرد. مادرم میگفت: فرزندم پدرت ناخدا بوده و حالا تو میخواهی چوپانی کنی؟ عباس با بزرگواری تمام به مادرم میگفت: مادر جان اولاً کار کردن برای مرد عیب و عار نیست چوپانی هم یک نوع کار کردن است، در ثانی باید به طریقی زندگی را گذراند به دست آوردن رزق و روزی از راه حلال و مشروع باید باشد نه چیز دیگر. 🔻راوی: خواهر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
در سال ۱۳۵۲ با عباس به یکی از روستاهای همجوار میرفتیم. به خاطر دور بودن راه هر روز مجبور بودم مسافتی را با موتور طی کنم از آنجایی که عباس علاقه زیادی به روستا و منظره های زیبای طبیعت داشت، یک روز هنگام رفتن به روستا با اصرار از من خواست تا او را نیز با خود ببرم؛ من هم پذیرفتم، سوار بر موتور شدیم و به راه افتادیم. در حالی که نسیم سردی می وزید به چند کیلومتری روستای مورد نظر رسیدیم، پیرمردی با پای پیاده به سمت روستا در حال حرکت بود. عباس از من خواست تا بایستیم لحظه ای با خود فکر کردم که شاید حادثه ای رخ داده؛ از این رو خیلی فوری توقف کردم، عباس پیاده شد و گفت: این پیرمرد خسته شده شما او را سوار کنید من خودم پیاده می آیم. چون جاده سربالایی بود و موتور هم بیش از دو نفر ظرفیت نداشت امکان سوار شدن عباس نبود، اتومبیل هم در آن جاده رفت و آمد نمی کرد و من مانده بودم که عباس را چگونه تنها در جاده رها کنم به عباس گفتم: آهسته به دنبال ما بیا، من پیرمرد را به مقصد میرسانم و برمی گردم. پیرمرد را سوار بر موتور کردم و در حالی که نگران عباس بودم، به سرعت برگشتم تا او را بیاورم؛ ولی او برای این که به من زحمت بازگشت ندهد، آنقدر دویده بود که به نزدیکی های روستا رسیده بود. 🔻دوست شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
احمد هرگز در مورد جبهه و مسئوليت‌هايش در جنگ چيزی نمى‌گفت. بعد از شهادتش، همرزمانش كه همگى اهل شهرستان‌هاى اطراف بودند، از شهامت و شجاعت او بسيار تعريف مى‌كردند. آن زمان بود كه ما تازه فهميديم او در جبهه، فرمانده گروه تخريب بوده است. چون همه همرزمان او در آن گروه، اهل شهرستان‌هاى ديگر بودند، عكس يا خاطرات او، به همرزمانش در استان هاى ديگر محدود مى‌شود كه معلوم نيست زنده هستند يا شهيد شده اند. 🔻راوی: پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
احمد مؤسس گروه مقاومت در روستای محل سكونت ما (روستاى على آباد) بود و جوانان روستا را براى شركت‌ در بسيج ترغيب مى‌كرد. او با همت شبانه روزى، اتاقکی در كنار مسجد بنا نهاد و آن را مركز فعاليت هاى بسيج كرد. او و دوستانش، شب ها در روستاى ما و روستاهاى اطراف، به گشت زنى و حراست مى‌پرداختند. و به صورت گروه هاى امر به معروف و نهی از منكر، در تفرجگاه هاى اطراف روستا فعاليت مى‌كردند.» 🔻راوی: پدر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
بنده و عباس در کلاس چهارم ابتدایی درس می‌خواندیم و با هم هم‌شاگردی بودیم. یک روز هنگام رفتن به منزل یکی از نوجوانان آنجا بی جهت به ما ناسزا گفت و این باعث شد که با او گلاویز شویم. ما با عباس ۳ نفر بودیم و در برابرمان یک نفر. عباس پیش آمد و برخلاف انتظار ما که توقع داشتیم به یاریمان بیاید سعی کرد تا ما را از یکدیگر جدا کند و به درگیری پایان دهد. وقتی تلاش خود را بی نتیجه دید، ناگهان قیافه ای بسیار جدی گرفت و در جانبداری از طرف مقابل با ما درگیر شد. من و دوستم که از حرکت عباس به خشم آمده بودیم به درگیری خاتمه دادیم و به نشانه اعتراض از او قهرکردیم، پس بی آنکه به او اعتنا کنیم راهمان را در پیش گرفتیم اما او در طول راه به دنبال ما می‌دوید و فریاد می‌زد: مرا ببخشید؛ آخر شما دو نفر بودید و این انصاف نبود که یک نفر را کتک بزنید. 🔻داوی: دوست شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir
یکی از روزها عباس در حالی که خیلی خوشحال بود به نزدم آمد، دریافتم چیزی میخواهد، گفت: خواسته ای دارم، گفتم: مادر جان بفرما! حدس میزدم حرفی دارد، گفت: همه جا سر زده ام ولی جایی که مناسب پایگاه مقاومت باشد، نیافتم. از شما میخواهم یکی از اتاقهای منزلمان را به پایگاه اهدا کنی؟ گفتم: مادر جان چه کاری بهتر از این، با خوشحالی مرا در آغوش گرفت و دست مرا بوسید و با شور و اشتیاق فراوان و با کمک خودم و بعضی از بسیجیان اتاق را آماده نمود. پرچم کشور عزیزمان و عکسهایی هم از امام بر در و دیوار اتاق پایگاه نصب کرد و فعالیتهای خود را شروع کرد همه چیز او بسیج و فکر وذکرش فعالیت در این راستا بود. با گونی هایی که از خاک پر کرده بود، سنگرهایی را جلو پایگاه درست کرده و جلوه خاصی به پایگاه مقاومت داده بود. 🔻راوی: مادر شهید 🌴کانال از تبار رئیسعلی @Raisali_ir