از مادرش سوال کردند آیا از این که فرزندت به شهادت رسیده ناراحتی؟
گفت: نه!
اتفاقا خوشحالم از اینکه فرزندم را درراه خدا دادهام و خدا این هدیه را از من قبول کرده است.
ناراحتی من این است که پدرش پس از مفقود شدنش چندین سال انتظار ایشان را کشید تا بار دیگر برصورتش بوسه زند، اما عمرپدرش به پایان رسید و موفق به دیدار فرزندش نشد.
#شهید_احمد_درویشی
#امامزادهعبدالله #دیلم
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
وقتی به بالای تپه شحیطیه رسیدیم و مستقر شدیم، تازه هوا داشت روشن می شد. تپه های شحیطیه به قول شهید چمران، کلید منطقه بود. از وسط عراقی ها عبور کردیم و آمدیم بالای تپه ها، هر چه گشتیم اثری از عراقی ها ندیدم. علیرضا به یکی از بچه ها گفت: «تماس برقرار کن و گرایی از آنها بگیر»...
من کنار علیرضا بودم و بقیه بچه ها از عقب می آمدند. همین طور که داشتیم صحبت می کردیم و جلو می رفتیم، متوجه روی تپه های شحیطیه بودیم. اثری از عراقیها دیده نمی شد. یک مرتبه ۲ نفر عراقی سرشان را از تپه آوردند بالا و گفتند: «ایرانی، ایرانی». علیرضا به ما گفت: «بچه ها سریع بیایید». همین که گفت، خودش خیلی سریع، قبل از این که عراقی ها بخواهند اقدامی کنند با تعدادی از بچه ها از سمت چپ به عراقیها حمله کردند و بقیه بچه ها هم از سمت راست و از وسط آتش ریختند.
آتش تیربار دشمن آن قدر شدید بود که اصلاً نمی شد سرمان را بلند کنیم. چون علیرضا زودتر از ما به سمت چپ رفت، ما او را می دیدیم ولی عراقی ها نمی دیدند. او با دست اشاره کرد و گفت: «تیراندازی کنید». ما هم تیراندازی کردیم تا بتواند از زیر آتش ما، خودش را به دشمن برساند. علیرضا خودش را مثل برق به عراقیها رساند.
چون علیرضا را نمی توانستیم ببینیم، در همان زمانی که مانده بودیم که چه کنیم، یکی از بچه ها گفت: «دعای سلامتی آقا امام زمان (عجلاللهتعالیفرجهالشریف) بخوانید».
شروع کردیم به خواندن دعای فرج، تقریباً ربع ساعت بیشتر طول نکشید که بچه ها پیروز شدند.
#شهید_علیرضا_ماهینی
#بوشهر
#چزابه
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
هيچ وقت نظر خود را بر ديگران تحميل نمىكرد. تا جايى كه مادر شهيد مىگويد:
من هنوز نمىدانم پسرم چه غذایى دوست داشت، چون هيچ وقت به من نمىگفت اين غذا را درست كن.
#شهید_عبدالله_صفا
#کنگان
#خرمشهر
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
ايشان مزاحرو بودند. يادم مىآيد يک روز عصرى ايشان با پاهاى مجروح به بسيج محل آمد و بهحالت مزاح گفت امروز مىخواهم با جوانان بسيجی مسابقه دوميدانی بدهم در حالى که ايشان مسن بودند و هم مجروح جنگى، چوب دستىهايى که با آن راه مىرفت کنار گذاشت و شروع کرد به دويدن در محوطه بسيج.
#شهید_عبدالله_بی_سر
#بادوله #دشتی
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
موقع اعزامش به جبهه بسيار خوشحال بود و میگفت:
خواب ديدهام كه #شهيد_سید_محمود_مصلح پیشانىبند برايم بسته است.
شبى كه مىخواست برود از خوشحالى تا صبح خواب نرفت...
🔻راوی: همسر شهيد
#شهید_محمد_پور_کوهی
#کنگان
#خرمشهر
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
دعای کمیل را فراموش نکنید
و حتما از شبهای جمعه کمال استفاده را نمایید.
شبها نمازهای مستحبی را از یاد نبرید.
دعاهای ندبه را در صبح جمعه فراموش نکنید.
شبهای چهارشنبه و در گرفتاریها دعای توسل را بخوانید.
🔻فرازی از وصیتنامه شهید روحانی علی محسنی
#شهید_علی_محسنی
#ریز #جم
#خرمشهر
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
از مادرم خواهش دارم اگر شهيد شدم برايم گريه نكند و اگر میخواهد گريه كند به یاد على اكبرحسين علیهالسلام گريه كند زيرا جان من از علىاصغر و علیاکبر بهتر نيست.
🔻فرازی از وصیتنامه شهید شهید منصور بیچیز
#شهید_منصور_بی_چیز
#بردخون #دیر
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
وقتی مىخواست به جبهه برود، دست همسرش را بوسيد و حلاليت طلبيد و گفت:
«آرزوى من شهادت است!»
#شهید_علی_نکیسا
#تلاشکی #بوشهر
#چزابه
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
زمانى كه در مقر اصلى گردان مستقر بوديم. نيروهایی كه از خط بر مىگشتند. چون فصل زمستان و منطقه هم باتلاقی بود. لباس تمام بچه ها مملو از خاك و شل می شد و تعدادى هم خونين، ايشان شبانه مىرفت و لباس تمامى نيروها را مىشست. و تا روزهاى آخر مأموريت از كار وى، كسى متوجه نشد.
تا اينكه يك شب كمين كرديم و فهميديم كه كار اين عزيز بزرگوار است او مانند سربازى فداكار، و با قامتی به بلندى آبروى اسلام در جمع همرزمان فداكارى كرد. و مىتوان گفت:
«انسان بىنظير بود كه راه استقامت و بردبارى را به همهٔ ما نشان داد.»
#شهید_عالی_زنده_بودی
#قباکلکی #تنگستان
#فاو
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
همسرش ۲ ماهه باردار بود که شهید شد...
حتی قبل از شهادتش اسم برای فرزندش انتخاب كرده بود و حتى لباس دخترانه و پسرانه هم خريده بود كه شايد دختر باشد يا پسر...
🔻راوی: همسر شهید
#شهید_اسدالله_بهادری
#جم
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
شخصيت اين عزيز طوری بود كه به گفته قديمىها اگر سرش برود نمىگذاشت نمازش به عقب بيفتد.
هميشه نمازش را سر وقت میخواند، بعد از نماز دعا و در هنگام دعا كردن گريه میکرد طورى كه اطرافيان را نيز به گريه میانداخت.
انگار بزرگترين مشكل را در زندگى دارد. ولى وقتى از او سؤالی میكردى كه چرا در نماز و در حال دعا كردن گريه میكنى؟
میگفت: بخاطر اينكه میترسم نمازم را اشتباه خوانده باشم.
#شهید_سهراب_آیشته
#چهلزرعیعجم #دشتستان
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir
گاهی اينقدر در مورد رفتن به جبهه بىتابی مىكرد كه زار زار گريه میكرد. اما فرماندهان به علت سن كم او ممانعت مىكردند.
و او بارها با گريه میگفت: پس كی ما هم به فيض شهادت مىرسيم.
و بعدها برايم معلوم شد كه باغ شهادت راههاى متعدد دارد.
آن شب كه از نيمه شب گذشته بود با يك دنيا عشق و معرفت به انجام وظيفه مشغول شد و در حالت نگهبانی به عالمى ديگر فكر میكرد. وقتى آن حادثه رخ داد و عليرضا به شهادت رسيد، وقتى پيكر مطهر او را ديدم معنى اشكهای گرم او را كه براى شهادت دعا میكرد فهميدم.
🔻راوی: دوست شهيد، حسين رضائی
#شهید_علیرضا_اخلاقی
#خورموج #دشتی
🌴کانال از تبار رئیسعلی
@Raisali_ir