eitaa logo
مرضیه رمضان‌قاسم
497 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
976 ویدیو
97 فایل
🌻بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم سلام ارشد تفسیر و کلام، مداح، سخنران مبلغ‌ دفتر تبلیغات اصفهان پاسخگوی‌شبهات،داستانک‌ دلنوشته و یادداشت‌نویس تلاشم در جهش‌تولید جهت‌فرمانبرداری از امر رهبرم منتظرامام زمانم هس تم پل‌ارتباطی‌جهت‌ارتقاءکانال⬇ @M_Rghasem110
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕸🕷🕸🕷🕸🕷🕸🕷🕸 🕷 🕸 "روباه‌ دم‌✂️بریده" روزی دُم یک روباه در حادثه‌ای قطع شد روباه دُم بریده شروع کرد به آه و ناله، اما این گریه‌ها فقط بخاطر دردِ ناشی از دُم‌بریدگی نبود بلکه بیشتر از این می‌ترسید مورد تمسخر و عبرت سایر روباه‌ها قرار می‌گیره که یه دفعه فکری به ذهنش رسید با خودش گفت: درسته که من نمی‌تونم مثل بقیه‌ی روباه‌ها بشم اما خیلی نرم و راحت می‌تونم روباه‌‌های دیگه رو مثل خودم کنم👺 تا روباه‌های دیگه، روباه دُم بریده رو دیدند با تعجب پرسیدند دُم‌ات چی شد؟ 😈روباه دم‌بریده‌گفت:خودم قطع‌اش کردم روباه‌ها با تعجب پرسیدند چرا؟ روباه گفت: می‌خواستم از دستش راحت بشم، نمی‌دونید چقدر الان احساس رهایی، راحتی و سبکی می‌کنم؛ وای خدای من! چه احساس خوبی دارم؛ وقتی راه می‌رم فکر می‌کنم دارم پرواز می‌کنم. یکی از روباه‌ها که خیلی ساده بود، رفت و دم خودش رو قطع کرد. چون قطع کردن دُم درد شدیدی داشت که نمی‌تونست تحمل کنه، برا التیام دردش رفت نزد اولین روباه دم‌بریده و گفت: برادر تو که گفته بودی سبک شدی و احساس راحتی می‌کنی! اما نمی‌دونم چرا من دارم از درد میمیرم؟! روباه دم‌بریده اولی در جوابش گفت: هیس یه وقت صداشو درنیاریا وگرنه تمام روز، روباه‌های دیگه به ما می‌خندند بلکه شروع کن به ابراز خشنودی و به دم‌بریدگی بودنت افتخار کن تا تعداد ما بیشتر بشه تا مورد تمسخر دیگران قرار نگیریم. روباه دم بریده‌‌ی دومی آه از نهادش بلند شد و اونم رفت بین روباه‌ها تا به دم‌بریدگی خودش تفاخر کنه. نتیجه این شد که روز به روز تعداد روباه‌های بریده‌ زیاد و زیادتر شد، تعدادشون اینقدر زیاد شد کارشون به جایی کشید که به روباه‌های دم‌دار می‌خندیدند. بله دوستان داستان روباه دم‌بریده داستان افرادی هست که چون خودشون تن با کارهای نادرست میدن، برای اینکه مورد توبیخ و تمسخر دیگران واقع نشن می‌خوان همه رو مثل خودشون کنند! اسیر،معیوب،بیچاره و... آدم های "خوش قلب" در جامعه زیاد هستند اما متاسفانه زود فریب جملات زیبای این آدم‌های روباه‌صفت رو می‌خورند. تو خیلی دوستداشتنی هستی دوست من "مواظب خوبی هات باش" 🌹 ╰┈➤🌴@ramezan_ghasem110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪶 "جمعه‌های بیقراری" ساعات ابتدایی روز جمعه، دور هم جمع می‌شویم ندبه می‌کنیم تا بغضی که از نیامدنت در گلو مانده تبدیل به غمباد نگردد و از پا، دَرِمان نیآورد. آری اشک‌ همان بُغضی است که تبدیل به نمک می‌گردد و از چشمان نازل می‌شود. آنگاه همچون کودک یتیمی که برای فراموش کردن غم بی‌پدری او را مشغولِ بازی با اسباب بازی‌هایش می‌کنند خودم را سرگرم تفریح می‌کنم تا غم نیامدنت را از یاد ببرم. اما غروب جمعه که می‌شود باز دچار بهت، حیرت و حسرت می‌گردم؛ آنگاه برای التیام دردِ دوری‌ات، کاسه‌ی صبر در دست می‌گیرم، به آسمان خیره می‌شوم و همچون مادری که به کودک یتیمش که از خواب بیدار شده و بهانه‌ی بابا گرفته می‌گویم: ببین آسمانِ به این بزرگی نیز دلش می‌گیرد و گهگاه می‌بارد آنگاه باور می‌کنم این حالت بی‌قراری‌ طبیعی‌‌ست. این جمعه غم روی غم آمده است، اشتهایم کور شده، امشب بی‌قرار و بی‌تاب کودکان فلسطینی‌ام؛ خواب به چشمم نمی‌آید بخاطر آن کودکانی که از شدت درد و ترس فراوان، خواب از چشمان‌شان ربوده شده‌است. ای کاش این کودکان مظلوم می‌خوابیدند حتی اگر قرار باشد بخوابند و کابوس ببینند، شاید همین خواب، التیام بخشد دردهای ناگفته‌شان را... اوقاتم تلخ است مثل زیتون‌هایی که آتش‌ خودخواهی، فرصت‌‌نداد تلخی‌شان گرفته شود و با بی‌مهری تمام، بی‌رحمانه به دارشان آویختند. 🖋نویسنده: مرضیه رمضان‌قاسم Ⓜ️ ╰┈➤🌴@ramezan_ghasem110
🪴بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم🪴 سلام روزتون بهشت گر شش جهتت بسته شود باک مدار کز قعر نهادت سوی جانان راهست 🌹 ╰┈➤Ⓜ️@ramezan_ghasem110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
18.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👌 هزینه‌ای‌که‌ یه‌دختریهودی برا خدا میده ما چه هزینه‌ای برا خدا دادیم؟ 💯 🌹 ╰┈➤Ⓜ️@ramezan_ghasem110
"جراحتِ قلم" در ذهن طوفانی برپاست، قدم برای جهاد شکسته ولی قلم به تیزی و برّندگی شمشیر می‌گردد تا علیه یزیدیان زمان، قیام کند. شب که می‌شود خبرهای ناخوشی که در طول روز، دل را خراش داده است همه هجمه می‌شود بر ذهن، آنگاه طوفانی می‌شوم و همچون پرنده‌‌ی شکسته‌بالِ کِز کرده در کنج قفس، می‌نشینم در گوشه‌ای از اتاق و مقتل مجسم می‌خوانم و با نوک قلم جملات جانسوز و عاشقانه‌ام را برای مسلمانان بی‌پناه و بی‌دفاع فلسطین بر صفحه‌ می‌بارانم‌. چند خط که می‌نویسم قلم بُغض می‌کند، پیش نمی‌رود و همچون سوزن خیاطان که نخ ماسوره تمام می‌کند، درجا می‌زند؛ نمی‌دانم گویی زبانِ قلم، نیز از هجوم وحشیانه و غیرِانسانیِ صهیونیست‌ها لکنت گرفته باشد. مضطر شده‌ام نمی‌دانم چه می‌خواهم بنویسم. زبان قلم همچون پرنده‌ی زبان‌بسته‌ای شده است که از هجوم سنگ‌‌های بی‌امان سنگدلان، نای آواز ندارد. این روزها دارایی مردم ستمدیده و مظلوم فلسطین، در کنار توکل بر قدرت لایزال الهی حسرتِ داشتن عزیزان پرشکسته‌ی، پرگشوده‌ای است که مقابل‌شان پر‌پر شدند. خدای من! اگر اعتقاد به منجیِ موعودت نبود و اگر به معاد ایمان نداشتیم چقدر تحمل دنیا جانکاه می‌شد. الهی خودت این سختی را بر مردم مظلوم فلسطین آسان گردان. آمین یا رب‌العالمین 🖋نویسنده: مرضیه رمضان‌قاسم 🌴 ╰┈➤Ⓜ️@ramezan_ghasem110
🪴بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم🪴 سلام روزتون علوی کوی جانان را که صد کوه و بیابان در ره است رفتم از راه دل و دیدم که ره یک گام بود 🌹 ╰┈➤Ⓜ️@ramezan_ghasem110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧑‍🦯 از آیت‌الله بهجت (ره) سوال شد؛ شخصی ڪه دارد بینایی خود را از دست می دهد چه ڪند؟ ایشان پاسخ دادند: پایان هر نماز بعد از خواندن آیه الڪرسی دست روے چشمان خود بگذارد و این دعا را بخواند: (أَللهُمَّ احفَظ حَدَقَتَیَّ بِحَقِّ حَدَقَتی عَلِیِّ بنِ أَبیطالِبٍ أَمیرِالمُؤمِنینَ (علیه السلام) خدایا! به حق دو حدقۀ چشم حضرت علی بن ابی طالب امیرمؤمنان (علیه السلام)، دو حدقۀ چشم مرا حفظ ڪن! 🌹 ╰┈➤🌴@ramezan_ghasem110
🐃 🐮 🐄 🦁 "اختلاف مرگبار" سه گاو سفيد، قهوه‌ای و سياه در چمنزاري دور از دسترس انسانها و درندگان زندگی می‌كردند. شير درنده‌ای به آن چمنزار آمد و خواست شكارشان كند، ولی چون آن سه گاو با هم متحد بودند فهمید که نمی‌تواند آنها را شکار کند و شکست خود را قطعی دید؛ بنابراین نزد گاو سفید و قهو‌ه‌ای رفت و گفت: چقدر شما راحت دارید در کنار گاو سياه زندگی می‌کنید در حالیکه او بیماری واگیرداری دارد و همین امروز و فرداست که شما را نیز مبتلا کند. گاو سفید و قهوه‌ای برآشفته شدند و پرسیدند: ما نمی‌دانستیم! حالا باید چکار کنیم؟ شیر گفت: دوای درد او و راه نجات شما، دست من است فقط باید شما اجازه دهید من او را بخورم تا از شَرِّ او در امان بمانید. گاوها قبول کردند و به این ترتیب شیر، گاو سیاه را خورد. چند روز بعد شیر، به گاو قهوه‌ای گفت: دلم برایت می‌سوزد تو خیلی مظلومی چون گاو سفید دارد سهم تو را می‌خورد و تو روز به روز نحیف و لاغرتر می‌شوی و دیر یا زود از پا در می‌آیی‌. گاو قهوه‌ای گفت: به نظرت باید چکار کنم؟ شیر گفت: کاری ندارد، بگذار من گاو سفید را بخورم تا دیگر در چمنزار، شریک نداشته باشی و راحت بدون مزاحم بچری، لذت ببری و چاق و چله شوی. گاو قهوه‌ای گفت: هرطوری صلاح می‌دانی عمل کن. بنابراین شیر، گاو سفيد را هم خورد. چند روز بعد شیر به گاو قهوه‌ای گفت: خسته نشده‌ای از تنهایی؟ من می‌توانم کاری کنم که از تنهایی در بیایی؛ بیا تا تو را به بیشه‌ای ببرم که پر از گاو است و در کنار آنها از تنهایی خلاص شوی. گاو قهوه‌ای آهی کشید و گفت: می‌دانم می‌خواهی مرا کجا ببری من باید همان وقتی که اولین گاو را خوردی می‌فهمیدم مرگ من نیز نزدیک است. 🌹 ╰┈➤Ⓜ️@ramezan_ghasem110
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
👆بخند بهانه‌ی خنده‌های ما بخند و سر بزن از خاک و خون جوانه بخند به لحن ساده و معصومِ کودکانه بخند ترانه‌ی وطن ماست زندگی در جنگ تمام زندگی ماست این ترانه، بخند مباد گریه‌ی ما خصم را شجاع کند میانِ اینهمه برخوردِ ظالمانه بخند اگر که حامی ظلم اند عده ای غم نیست به اینکه قصه‌ی درد است این زمانه بخند تو خانه‌داری اگر چه شکسته درهم و خُرد به دشمنی که ندارد زمین و خانه بخند به دشمنی که گرفته‌ست سرزمین تو را به کرکسی که تو را راند از آشیانه بخند عزیز کودک من با بهانه گریه نکن امیدِ ماست به این خنده، بی‌بهانه بخند شاعر: احمد رفیعی وردنجانی 🌴 ╰┈➤Ⓜ️@ramezan_ghasem110
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا