فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ ما یَصنَعُ الصّائِمُ بِصیامِهِ إذا لَم یَصُن لِسانَهُ وَ سَمعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ جَوارِحَه؟
🔅 روزه دار با روزه اش چه می خواهد بکند،وقتی زبان و گوش و چشم و اعضایش را (از گناه) حفظ نکند؟
📚 دعائم الاسلام
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 فَإِذَا مَسَّ الْإِنْسَانَ ضُرٌّ دَعَانَا ثُمَّ إِذَا خَوَّلْنَاهُ نِعْمَةً مِنَّا قَالَ إِنَّمَا أُوتِيتُهُ عَلَىٰ عِلْمٍ ۚ بَلْ هِيَ فِتْنَةٌ وَلَٰكِنَّ أَكْثَرَهُمْ لَا يَعْلَمُونَ ﴿۴۹﴾
🔸 آری آدمی (ناسپاس) چون رنج و دردی به او رسد ما را به دعا میخواند و باز چون (آن رنج و عذاب را برداشتیم و) نعمت و دولت به او دادیم گوید: این نعمت دانسته (و به استحقاق) نصیب من گردید. (چنین نیست) بلکه آن امتحان وی است و لیکن اکثر مردم آگه نیستند.
💭 سوره: زمر
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💭 دعای روز دهم ماه مبارک رمضان
✨ اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْمُتَوَكِّلِينَ عَلَيْكَ وَ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْفَائِزِينَ لَدَيْكَ
وَ اجْعَلْنِي فِيهِ مِنَ الْمُقَرَّبِينَ إِلَيْكَ بِإِحْسَانِكَ يَا غَايَةَ الطَّالِبِينَ
🔅 اى خدا مرا در اين روز از آنان كه بر تو توكل كنند و نزد تو فوز و سعادت يابند قرار ده
و مرا از آنان كه مقربان درگاه تو باشند قرار ده به حق احسانت اى منتهاى آرزوى طالبان
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
جزء ١٠.mp3
14.66M
🔸 تلاوت دلنشین جزء ١٠ با صدای زیبای استاد:
✨ #معتز_اقایی
🔸 با استماع به تلاوت زیبای قرآن و صدای دلنشین این استاد، دل و روح خود را منور گردانید. 🤍
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
10.73M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#شربت_نعنایی 😍😋
شربت نعنا یه نوشیدنیِ سنتی و اصیل هست که با نعنا یا عرق نعنا با آب و شکر درست میشه
شکر: ۱ کیلو
آب دو و نیم لیوان(۵۰۰ میلی لیتر)
نعنا پاک کرده: ۳۰۰ گرم
آب لیمو: ۲ق.غ یا جوهر لیمو ۱ق.چ
اول نعنا رو میشوریم و بعداز اینکه آبش رفت دسته میکنیم.
آب رو تو قابلمه میریزیم و رو شعله زیاد میذاریم تا جوش بیاد بعد آب لیمو یا جوهرلیمو رو اضافه میکنیم و بعد شکر رو.وقتی شکرو میریزیم اصلا هم نمیزنیم حرارتو کم میکنیم تا خودش کم کم آب بشه فقط قابلمه رو دو سه بار به حالت چرخشی تکان میدیم تا سریعتر شکر حل بشه، ده دقیقه که جوشید نعناها رو اضافه میکنیم و میذاریم ده دقیقه دیگه بجوشه تا قوام بیاد(در حین جوشیدن با برس آغشته به آبلیمو دیواره قابلمه رو مرتب تمیز میکنیم تا شربتمون شکرک نزنه) شعله رو خاموش میکنیم و دمکنی میذاریم تا ۲۴ساعت بمونه بعد شربتو از آبکش رد میکنیم.شربت نعنا خودش به تنهایی رنگ نداره برای اینکه رنگ دار بشه یه قطره رنگ خوراکیِ سبز رو با یه قاشق آب جوش مخلوط میکنیم و به شربتمون اضافه میکنیم تو شیشه کاملا خشک و تمیز میریزیم و داخل یخچال نگهداری میکنیم.
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃
ما را که به مهمانی دعوت میکنند با خودمان غذا نمیبریم که!
✍️ شیفت شب بودم.
تمام شده بود و حوالی ساعت هفت صبح از پلّهها داشتم میآمدم پایین که یکی از همکارانم یا بهتر بگویم دوستان صمیمیام را دیدم. کمی نگران بنظر میرسید!
تا مرا دید در آغوشم کشید و گفت: هر کسی اگر جای من بود الآن از خوشحالی در پوستش نمیگنجید! ولی مرا حجم زیادی از نگرانی احاطه کرده است.
• گفتم : چرا؟ چی شده؟
گفت: در قرعهکشی بیمارستان برای اعزام کادر درمان به حج، اسم من هم درآمده!
یک لحظه از هیجان خشکم زد! چند ثانیهای گذشت تا بتوانم خودم را جای او بگذارم و حرفش را بفهمم.
• بعد از سکوت کوتاهی نفسی عمیق ناخودآگاه از سینهام خارج شد و گفتم :
شکر خدا هزار بار، حق میدهم به تو! چنین سفری آن هم دعوت یکهویی، دلهره هم دارد.
از من کمکی برمیآید؟
• گفت: من کجا و حج کجا؟ حالا چگونه بروم؟ من در تمام عمرم یکبار حتی در خیالم هم به این سفر فکر نکردم. نمازهایم حتی نماز دست و پا شکستهایست که فقط ظاهرش نماز است! رفتم آنجا چه دعایی بخوانم؟ قرآن خواندنم اصلاً خوب نیست! چکار کنم آنجا حالِ خوبی داشته باشم؟ و ...
• چندین برابر جملاتی که اینجا نوشتم، همه نگرانیهایی بود که تند تند داشت ردیف میکرد.
• حرفش را قطع کردم و گفتم: امشب منتظرت بمانم میآیی منزل ما باهم حرف بزنیم؟
کمی مکث کرد و گفت: بله عصری که شیفتم تمام شد میتوانم مستقیم بیایم.
گفتم با همین لباس ؟
گفت: مگه چشه؟ دفعه اول نیست میخواهم بیایم خانهی شما که... خانهی شما مثل خانهی خودم هست! تو به ریز و درشت همهی زندگی من آگاهی...
گفتم : نه بیشتر از خدا !
• مسخره نگاهم کرد و گفت : دیوانه شدی؟
گفتم : تو برای آمدن به خانهی من، نه هیچگونه تشریفاتی قائلی، و نه نگرانی که چگونه پذیرائیت کنم چون مطمئنی هر چه دارم و ندارم را با تو شریک میشوم.
برای رفتن به خانهی خدا نگران چه هستی؟
• نگاهش به من خیره شد و گفت : اووووف !
ادامه دادم: ما را که به مهمانی دعوت میکنند با خودمان غذا نمیبریم که!
میرویم مینشینیم سر سفره و هر قدر میل داشتیم نوش جان میکنیم. اگر کمی هم سخت گذشت رسم ادب نمیدانیم که گلایه کنیم.
• گفت : شیطان چگونه بازی میدهد آدمها را ... به جای درک شادی و لذت این سفر، داشتم از اینهمه اضطراب، کمکم پشیمان میشدم از رفتن به این سفر.
گفتم : او هم همین را میخواست !
رسم خدا رسم قشنگی است! دست خالیترها، توجه صاحبخانه را بیشتر جلب میکنند. همین که بدانیم هیچ نداریم و فقیریم به این سفره، کافیست!
« ظرف فقر تنها ظرفی است که اینجا پُرَش میکنند.»
• آرام و شاد بغلم کرد و رفت به سمت پلهها.
به پاگرد که رسید برگشت و گفت : میدانم که منظورت از دعوت شامِ امشب برای رساندن حرفت به اینجا و همین نتیجه بود، اما تعارف آمد و نیامد دارد... من شام میآیم آنجا...
و صدای خندهاش خبر از آرامش درونش میداد.
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#خبر_سقوط_ما_را_میداد!
🌷عملیاتی از پایگاه هوایی بوشهر همراه با خلبان سیروس باهری برای زدن اسکله البکر و الامیه انجام دادیم. علت واگذاری این هدفها وجود بالگردهای مسلح و سلاحهایی بود که با آن کشتیهای متعلق به ایران یا آنها که برای ما کالا و نفت جا به جا میکردند را مورد هدف قرار میدادند.... قرار بود در این عملیات از موشک هوا به سطح ماوریک استفاده کنیم. من مدتی روی پروژهای با نام امید که آزمایش نصب و شلیک این نوع موشک از روی بالگرد و در ارتفاع پست بود، کار کرده و تجربه خوبی به دست آورده بودم.
🌷در این پرواز روش قبل را انجام نداده و موشک را از ارتفاع پایین به سمت هدف شلیک کردیم. هدف با دقت مورد اصابت قرار گرفت و موفق شدیم برای مدتی این دو اسکله را ناامن کنیم. در خاتمه عملیات متوجه شدیم هواپیمای میراژی که در آن نزدیکیها پرواز گشتزنی رزمی انجام میداد، به سمت ما آمده و آماده شلیک موشک شده بود. به همین دلیل با سرعت هرچه تمام ارتفاع را کاهش داده و نزدیک سطح آب پرواز کردیم.
🌷در این کش و قوس فرستنده رادیوی هواپیما دچار مشکل شد و دیگر با جایی تماس نداشتیم اما شنیدم خلبان بالگرد نیروی دریایی خبر داد که یک فروند فانتوم خودی در دریا سقوط کرد. در واقع خبر سقوط ما را میداد. بعد از دست و پنجه نرم کردن با خطرات و مشکلات زیاد توانستم به سلامت در پایگاه بنشینم. در اخبار بعدی متوجه شدیم هواپیمایی که در آب سقوط کرده همان میراژی بوده که به تعقیب ما پرداخته بود.
#راوی: خلبان مسعود مافی
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#لطف_محبت_اعضا ❤️🌺
سلام عزیزم خوبی سال نو مبارک انشالله. امیدوارم سالی پر از موفقیت و بهروزی داشته باشید و در سایه حضرت زهرا سربلند و پیروز باشی خیلی دوستون دارم 💐💐💐🌷🌷🌷🌷
🍃🍃🍃🍃💕💕🍃🍃🍃🍃
سلام خدمت شما و بازهم مثل همیشه اعضای محترم این کانال بسیار اموزنده و بی نظیر.سال نو رو میخواستم به شما و تمامی اعضای محترم این کانال خوب،تبریگ بگم و ان شاالله سالی پر از برکت و شادی در کنار عزیزانتون داشته باشید.😍😍😍
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ مِنْ کَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ، وَالتَّنْفِیسُ عَنِ الْمَکْرُوبِ
🔅 از جمله کفاره هاى گناهان بزرگ، به فریاد بیچاره و مظلوم رسیدن و تسلّى دادن به افراد غمگین است
📚 نهج البلاغه
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 قَالَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِذَا دَخَلُوا قَرْيَةً أَفْسَدُوهَا وَجَعَلُوا أَعِزَّةَ أَهْلِهَا أَذِلَّةً ۖ وَكَذَٰلِكَ يَفْعَلُونَ ﴿۳۴﴾
🔸 بلقیس گفت: پادشاهان چون به دیاری حمله آرند آن کشور را ویران سازند و عزیزترین اشخاص مملکت را ذلیلترین افراد گیرند و رسم و سیاستشان بر این کار خواهد بود.
🔅 وَإِنِّي مُرْسِلَةٌ إِلَيْهِمْ بِهَدِيَّةٍ فَنَاظِرَةٌ بِمَ يَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ ﴿۳۵﴾
🔸 و (صلاح این است که) حال من هدیهای بر آنان بفرستم تا ببینم فرستادگانم از جانب سلیمان پاسخ چگونه باز میآرند.
💭 سوره: نمل
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #سرنوشت🌱 آروم سرش رو برگردون و نگاهی به کیمیا کرد کیمیا هم نگاهش به او بود ولی تا
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃
#سرنوشت🌱
گلی و کیمیا به سمت سرویس رفتن
سبحان دلسرد از این رقابت نابرابر به رفتن کیمیا نگاه میکرد
قلبش شروع به تند تند تپیدن کرد
دستشو روی قلبش گذاشت و آروم گفت
_ اونی که تو میخواهی تورو نمیخواد
کاش اینقدر اذیتش نمیکردم
با یادآوری کیمیا علاوه بر هیجان آرامش نیز به قلبش افتاد
به طرف سرویس رفت و درست روبروی در سرویس منتظر کیمیا وپ گلی موند
کمی بعد کیمیا و گلی خنده کنان بیرون آمدن
گلی داشت روش های ناز کردن رو به کیمیا یاد میداد
کیمیا میخندید
لبهای سبحان از دیدن لبخند کیمیا کشیده شد
جلو رفت
کیمیا با دیدن سبحان خنده روی لب ماسید
نگاه سردی کرد گلی آروم به رفتنش ادامه داد تا این دو عاشق لجباز رو تنها بزاره
سبحان خیره به صورت کیمیا گفت
_خوبی کیمیا
کیمیا از نصیحت های گلی استفاده کرد
طوری خودش را نشان داد که انگار مایل به صحبت نیست و کلافه گفت
_کار دارم آقای دادگر
_آقای راهبر سبحان کمی من من کرد و گفت
_ داری میری پیش استاد میرزاده
_ بله مثل اینکه کارم داره
_جوابت بهش چیه
_جواب چی
_ خودت میدونی کیمیا
خودشو کمی جلو کشید و با صدای خیلی آروم گفت
_چرا قبول نکنم
سبحان ناراحت و عصبی گفت
_ پس من چی
چون تو مال منی
کیمیا مثل خودش عصبیتر گفت
اگه نخوام نباشم چی...
🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃
لینک کانال،👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c