eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
34.9هزار دنبال‌کننده
20.3هزار عکس
4.6هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 [• •] 🔰 امام حسین علیه السلام: 🔅إنّ أوْصَلَ النّاسِ مَن وَصَلَ مَن قَطَعَهُ 💠 قويترين فرد در ايجاد ارتباط كسى است كه با كسى كه از او بريده رابطه برقرار كند. 📚 ميزان الحكمه جلد1 صفحه79 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 💠 روز 💠 🏴 توصیه امام حسین (ع) برای گرفتاران مادی 🔻 امام حسين عليه‌السلام: لا تَرْفَعْ حاجَتَكَ إلاّ إلى أحدِ ثَلاثةٍ: إلى ذِي دِينٍ ، أو مُروّةٍ ، أو حَسَبٍ ؛ فأمّا ذو الدِّينِ فيَصُونُ دِينَهُ، و أمّا ذو المُروّةِ فإنّهُ يَسْتَحيي لِمُرُوَّتهِ ، و أمّا ذو الحَسَبِ فيَعْلَمُ أنّكَ لَم تُكْرِمْ وَجهَكَ أنْ تَبْذِلَهُ لَهُ في حاجَتِكَ، فهُو يَصونُ وَجهَكَ أنْ يَرُدَّكَ بغَيرِ قَضاءِ حاجَتِكَ ✳️ حاجت خود را جز نزد سه كس مَبَر: نزد ديندار، يا جوانمرد، يا بزرگ زاده؛ زيــــرا ديندار، براى حفظ دين خود نيازت را برآوَرَد و جوانمرد، از مردانگى خود شرم مى كند و بزرگ زاده، میداند كه تو با رو انداختن به او آبرويت را فروختى و او با برآوردن نيازت، آبروى تو را حفظ میكند . 📚 تحف العقول: ۲۴۷ ‌ ‌ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام #ایل_آی آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ به قلم با تته پته و ترس زیاد گفتم _ابراهیم به خدا بیدارت کردم هرچی داد کشیدم تو بیدار نشدی اون کثافت نمیدونم کی و چه جوری اومده بود فکر می‌کردم رفتن اولین ضربه روی کتفم زد دردناک بود ولی جیغ نکشیدم فقط گریه کردم دوباره برگشتم که باز هم توضیح بدم من تقصیری نداشتم که دومین ضربه زیر چونم و گردنم خورد و به قدری درد میگرفت که جیغ کشیدم و با گریه گفتم نزن نامرد نزن باید خودتو بزنی که پسر عموت رفیقت رفیق گرمابه و گلستانت قصد دست درازی به زنت داشته برو خودتو بزن سومین ضربه به سرم خورد و چهارمین ضربه به پشتم و دیگه ضربه ای در کار نبود ابراهیم نشسته بود و دستاشو به سرش گرفته بود دستانش می لرزید و این اولین باری بود که می دیدم ابراهیم دستاش میلرزه با همون حال بدن لنگان لنگان به اتاق خواب رفتم حرفی برای گفتن نداشتم نه گلایه ای برای خدا خدا خود شاهد همه اتفاقات بود لازم نبود من براش تعریف کنم که چقدر روزگارم سیاه شده است ساکت و بی صدا اشکامو ریختم و همون جا با همون حال خوابم برد صبح که بیدار شدم دیدم ابراهیم هم همون گوشه که دیشب بوده خوابش برده به آشپزخانه رفتم و زیر کتری روشن کردم خودمو توی آینه نگاه کردم خون خشک شده که از پیشونیم تا زیر چونم رسیده بود چهره خیلی ترسناکی بهم داده بود و رد کمربند که کمی از چونه و صورتمو گرفته بود کاملا سیاه شده بود تبسمی به حال و روزم کردم و وارد حموم شدم زخم هامو با آب ولرم التیام دادم بیرون اومدم و صبحانه آماده کردم ابراهیم بیدار شده بود و داشت منو نگاه میکرد حرفی برای گفتن نداشتم ولی از طرفی هم دلم به حالش سوخت که هم شاهرخ و هم ساسان قصد خیانت داشتند و هم ازش سوء استفاده می کنند دلم سوخت به این که رسما معتاد شده بود و دیگه نمی تونست ترک کنه اونم مثل من به حموم رفت و بعد از یک ربع دوش گرفتن سر سفره صبحانه نشست هیچ کدوم حرفی نمی زدیم ولی من باید بهش میگفتم دهنم رو که باز کردم تا بگم... دستش به نشانه سکوت روی بینیش گذاشت و گفت _هیس ولی من اعتنائی بهش نکردم و گفتم _ ولی باید بگم شاید تو خبر نداری شاهرخ چشمام به صورت ابراهیم بود تا عکس العمل شو ببینم برای همین هم دیدم که ابروهاشو گره زد و کنجکاو به صورتم نگاه کرد تا ادامه حرفمو بزنم سکوتمو که دید گفت _خوب-؟! _ خوب پسر عموت گفت شاهرخ خان کلید این آپارتمان داره گفت شاهرخ دنبال فرصته خواهش می کنم بیا از این آپارتمان بریم یا یه جای دیگرو اجاره کن یا بیا برگردیم خونه خودمون _ چی داری میگی _من نمیدونم ابراهیم تو باید بگی اینجا چه خبره تو باید بگی چرا کسی که هر شب و روز تو خونه من بوده قصد خیانت به تو رو داشته تو که خودت شاهدی من کاری با هیچکس ندارم توروخدا ابراهیم بیا از این خونه بریم من دیگه از اینجا میترسم اگه یه روز تو نباشی و کسی در این خونه رو باز کنه من چیکار کنم _ساسان این حرفا رو زد؟ _ ساسان گفت شاهرخ کلید این خونه رو داره _زر اضافه زده به رابطه من و شاهرخ حسودیش شده از پیشرفتم از پولی که به دست میارم به خودم جرات دادم و صدامو کمی بیشتر کردم _ کدوم حسودی ابراهیم کدوم پول کدوم رابطه خودتو نگاه کن از وقتی که با شاهرخ آشنا شدی مصرف مواد بیشتر از اندازه شده ببین چقدر لاغر و سیاه شدی این کارا آخرا عاقبت نداره شاهرخ کثیف تر از ساسانه این مطمئن باش _ تو از شاهرخ چیزی دیدی با حالت نزاری به صورت ابراهیم نگاه کردم و گفتم _ابراهیم چشمای شاهرخ کثیف تر از چشمای ساسانه باور کن ساسان دیشب گفت شاهرخ دنبال فرصت می خواست مثلاً از شاهرخ جلو بزنه لابد فکر کرده حالا که رابطه من و تو خوب نیست میتونه خودشو تو دل من جا کنه ابراهیم خواهش می کنم گفتن این حرفها برای من سخته فقط یه کاری کن از این خونه بریم اصلاً بیار کلیدشو عوض کن قفل خونه رو عوض کن 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️🌺 سلام فاطمه خانوم عزیز پیام منم لطفاً بزارید تو کانال خوبتون عزیزان ازتون می‌خام تورو خدا برام دعا کنید یه پسر دارم ازدواج کرده وخیییلی مغروره ومرتب اشتباه رو اشتباه انجام میده خودشو بدهکار می‌کنه و از مامیخاد کمکش کنیم به خدا دیگه خسته شدیم از دست کاراش خیلی براش ضرر دادیم اصلا حرف گوش نمیده تا می‌یابیم باهاش حرف بزنیم عصبی میشه خانومش خیلی داناست ولی به حرف اونم گوش نمیده تو رو خدا براش دعا کنید و بگید من چیکار کنم از نظر ختم وتوسلات خیلی انجام دادم ببخشید وقتتونو گرفتم. ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔆زيارت رسول خدا با امام علىّ عليهماالسّلام 🌾اصبغ بن نباته كه يكى از اصحاب و ياران امام علىّ عليه السّلام است ، حكايت كند: مدّتى پس از آن كه مولاى متقيّان علىّ عليه السّلام به شهادت رسيد، محضر مبارك حضرت اءبا عبداللّه الحسين عليه السّلام شرفياب شدم و عرضه داشتم : ياابن رسول اللّه ! درخواستى دارم ، اگر اجازه بفرمايى آن را مطرح كنم ؟ و امام حسين عليه السّلام پيش از آن كه من سخن را ادامه دهم ، فرمود: اى اصبغ ! آمده اى تا كارى كنم كه بتوانى برخورد جدّم رسول الّله صلّى اللّه عليه و آله را با ابوبكر، در مسجد قبا، بنگرى ؟ 🌾عرض كردم : بلى ، اى پسر رسول خدا! خواسته من همين است . 🌾امام عليه السّلام در همان مجلسى كه در شهر كوفه بوديم ، فرمود: برخيز، و من جاى خود برخاستم و ايستادم ، ناگهان خود را در مسجد قُبا ديدم ؛ و چون بسيار تعجّب كرده و متحيّر شدم . 🌾حضرت ضمن تبسّمى ، اظهار داشت : اى اصبغ ! حضرت سليمان بن داود عليهماالسّلام نيروى باد در كنترل و اختيارش بود و در يك چشم بر هم زدن مسافتى را به سرعت مى پيمود. و ما اهل بيت عصمت و طهارت ، بيش از حضرت سليمان و ديگر پيامبران عليهم السّلام به تمام علوم و فضائل آشنا و آگاه مى باشيم . عرضه داشتم : با اين حركت طىّ الارض از كوفه به مكّه در كمتر از يك لحظه ، تصديق مى كنم ، كه شما از همه بالاتر مى باشيد. 🌾حضرت فرمود: آرى ، تمام علوم و معارف الهى نزد ما اهل بيت رسالت خواهد بود؛ و ما محرَم اسرار و علوم خداوند متعال هستيم . 🌾من با شنيدن چنين مطالبى ، اظهار داشتم : خدا را شكر مى كنم كه مرا از دوستان شما اهل بيت رسالت قرار داده است . 🌾آن گاه حضرت فرمود: اكنون وارد مسجد شو. وقتى داخل مسجد رفتم ، ديدم كه حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله در محراب نشسته و عباى خود را بر دوش افكنده است . 🌾بعد از آن امام علىّ عليه السّلام را ديدم كه گريبان ابوبكر را گرفته است و هر دو در حضور رسول خدا ايستاده اند. 🌾و حضرت رسول انگشت مبارك خود را به دندان گرفت ؛ و اظهار داشت : اى ابوبكر! تو و يارانت پس از رحلت من ، مرتكب حركت ناشايسته اى شده ايد. 📚مناقب ابن شهرآشوب : ج 4، ص 52 ، بحارالا نوار: ج 44، ص 184، ضمن حديث11. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🥀برگ اول امام حسین(ع)چون مکه را به سمت عراق ترک گفت منزلگاه‌های متعددی طی کرد تا به ذات العرق رسید. آنجا بشربن غالب را دید که از عراق می‌آید. از او درباره وضعیت اهل آن سامان پرسید. عرض کرد: من که آمدم، دل‌هاشان با شما بود؛ ولی شمشیرهایشان با بنی امیه. خبر شهادت مسلم بن عقیل که از سوی امام به کوفه اعزام شده بود، به حضرت رسید. امام به عده‌ای که دنبال او بودند، خبر شهادت مسلم را داد. افرادی که به طمع دنیا بودند، پس از شنیدن خبر شهادت مسلم، از گِرد آن حضرت پراکنده شدند و فقط خانواده او و برگزیدگان از یاران حضرت باقی ماندند. حسین(ع) روانه شد تا به ذوحَسم رسید .حربن‌یزید را با هزار سوار دید. حسین(ع) به حر فرمود: به سود مایی یا به زیان ما؟ عرض کرد: بلکه به زیان شما یا اباعبدالله! امام فرمود: لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم. سپس سخنانی میانشان رد و بدل شد تا آنجا که حسین(ع) فرمود: اگر رأی شما اکنون با مضمون نامه‌هایی که فرستادگان شما به من رسانده‌اند مخالف است، من به همان جایی که از آنجا آمده‌ام باز می‌گردم. حر و سربازانش از بازگشت امام جلوگیری کردند. 📕کتاب: 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️🙏 سلام روزتون بخیر ممنون از کانال خوبتون❤️ لطفا پیام من رو بزارید🙏 خواهر من یه مقدار کسالت دارند و ایشان برای من بسیار عزیز هستن.خواستم بگم دعای خیر در حق دیگران خیلی گیرا هست. خواهشا برای سلامتی خواهرم سر نمازتون دعا کنید خدا سلامتی رو نصیبتون کنه انشالله🙏❤️ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 محرم اومد موکت قرمزاتم پهن کردی یعنی میشه اربعین روشون قدم بذارم... ❤️ ------------------------------------------------ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 از سه گروه از مردم بپرهیز : خیانت کار ، ستمگر ، سخن چین کسی که بخاطرتو خیانت کند،بر علیه تو نیز خیانت خواهد کرد کسی که به نفع تو ظلم کند،بر علیه تو نیز ظلم خواهد کرد و سخن چینی که سخن دیگران را نزد تو می آورد، سخن تو را هم جای دیگر خواهد برد. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔆کتاب در هم زنی 🦋شاگردی برای طلب علم، نزد مولانا مجدالدین درس می‌خواند اما فهم مطالب نمی‌کرد. استاد را شرم می‌آمد که او را از درس خواندن منع کند. روزی استاد کتاب بگشود تا این دانش‌آموز بخواند. چنین نوشته بود: «گفت بهزین حکیم» او چنین خواند: «گفت به زین چکنم!» استاد مجد الدّین برنجید و گفت: 🦋«به زین، آن کنی که کتاب در هم زنی و بیهوده دردِ سرِ ما و خود ندهی.» 📚(نوادر راغب اصفهانی، ص 15 -رساله‌ی دلگشا، ص 77) ✨✨امام زین‌العابدین علیه‌السلام فرمود: «اگر مردم خاصیت فراگرفتن علم را بدانند، اگرچه به ریختن خون و فرورفتن در امواج دریا باشد، هرآینه فرامی‌گرفتند.» 📚(اصول کافی، ج 1، ص 27) 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❓ سلام باتشکر از کانال خوبتون خانمها لطفا نظرتون رو درمورد خارج کردن رحم از واژن بگید دوستم حتما باید رحمش رو عمل کنه مونده جراحی باز انجام بده یا از طریق واژن تشکر از هم فکریتون ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام خانم.من ازبچگی عاشق ای بودم که خودم بشینم پشت ماشین ورانندگی کنم...ازدواج کردم وهمسرم هم به ماشین علاقه نداشت ومیترسید...هروقت هرجامیخاستیم بریم یا‌آژانس یایکی ازنزدیکان مارومیرسوند منم اصلادوس ندارم وهمچنان ادامه داره.همسرمم مخالف اینکه زن بخوادبشینه پشت فرمون ..حالا بچهام بزرگ شدن ودوستداریم مستقل باشیم ..اماهنوزهمسرم باهمین طرز فکرزندگی میکنه..لطفا توپیوی راهنمايي کنید ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام فاطمه خانم مادرم بر اثر سکته مشکل بند امدن ادرار پیدا کردن میخواستم از دوستان اگر تجربه ای برای درمان دان بگن وهمچنین دکتر حاذق یا طب سنتی اگر سراغ دارن در مشهد معرفی کنن .ممنون از شما ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df