eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
38هزار دنبال‌کننده
18.4هزار عکس
4.1هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔹️راه رسیدن به خواسته ‏هاى دنيا و آخرت 🔹️امام صادق علیه السَّلام: ❇️ ثَلَاثَةٌ مَنْ تَمَسَّكَ بِهِنَّ نَالَ مِنَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ بُغْيَتَهُ مَنِ اعْتَصَمَ بِاللَّهِ وَ رَضِيَ بِقَضَاءِ اللَّهِ وَ أَحْسَنَ الظَّنَّ بِاللَّه. ✳️ سه چيز است هر كس به آنها چنگ زند، به خواسته‏هاى دنيا و آخرت خود می رسد: ✅به ریسمان الهی چنگ زند ✅ به آنچه خداوند براي او مي پسندد راضی باشد. ✅ نسبت به خداوند متعال خوش گمان باشد. 📚 تحف العقول، صفحه 315 - بحارالأنوار، جلد 75 ‌ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 💠پیامبرصلى الله عليه و آله : ❇️ تَصَدَّقُوا مِن غَيرِ مَخِيلَةٍ؛ فإنَّ المَخِيلَةَ تُبطِلُ الأجرَ . ✳️ بى چشمداشت، صدقه بدهيد؛ زيرا كه چشمداشت اجر را از بين مى برد. 📚تنبيه الخواطر، ج ۲، ص ۱۲۰ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام #ایل_آی آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 به قلم تا اومدن مهری خانوم هیچ کاری نکردم نشسته بودم و به حرفهاش فکر میکردم و عکس العمل ابراهیم وقتی بخوام این فکرها را عملی کنم خیلی توی شک و دودلی بودم قبلاً هم این حرف ها را از فاطمه شنیده بودم دلم میخواست مقابل زورگویی هاش مقاومت کنم یه جوری که بفهمه من دیگه اون زن ضعیف نیستم که بتونه همیشه بهم زور بگه یه چیزی که ازش خیلی مطمئن بودم این بود که به هیچ عنوان نمی خوام تو این ماموریتی که ابراهیم چند روزه دیگه میخواد بره برم اگه اتفاقی بیفته آینده بچه من بیشتر از این خراب خواهد شد ابراهیم خودش تنهایی بره برام مهم نیست گرفتار بشه یا نشه فقط دلم میخواد جون خودمو بچمو نجات بدم از این منجلاب ای که توش گرفتار شده بودم گاهی نا امید میشدم یا شایدم میترسیدم همون موقع ها که به فکرداغ کف دستم می افتادم وقتی که فهمیدم ابراهیم موادفروشی میکنه یاد وقتی که دماوغم شکست وقتی به بابام فحش و ناسزا میداد فکر میکردم سست و ضعیف شدم ولی وقتی به حرفای مهری خانم و فاطمه که قبلا ها میگفت فکر میکردم قوی و مصمم میشدم باید یکی را انتخاب کنم یا سرم بندازم پایین از نون حرامی که ابراهیم میاره بخورم و همدست ابراهیم باشم تو ماموریتاش یا باید محکم و قوی واستم و ندازم بهم زور بگه باید حتماً یک آرایشگر پیدا کنم و پیشش کار کنم اینجوری میتونم خرجی خودم و بچمو در بیارم آه کشیدم یعنی امکان داره یه بار دیگه کاری پیدا کنم و دستم جیب خودم باشه اصلا مهم نیست که ابراهیم غیر قانونی کار میکنه مهم نیست واسم خرجی نده مهم نیست رفیقاشو خونه میاره با مواد فروشی پول در میاره فقط می خوام کاری به کار من نداشته باشه می خوام دور منو خط بکشه منو با خودش نبره برا قاچاق مواد تو این فکرا بودم که زنگ در زده شد و مهری خانم با ظرف غذا ها وارد خونه شد برای ناهار قیمه بادمجون و سالاد درست کرده بود مهری خانم خیلی زن باسلیقه ای بود من فقط یکبار به خونه‌اش رفتم اونم در حدود ۳۰ دقیقه موندم و زود برگشتم چون به شدت از ابراهیم میترسیدم با وجود اینکه الان سه ماهی میشد که با مهری خانم در تماس بودم ولی هنوز ابراهیم نمیدونست که من با یکی از همسایه ها رفت و آمد دارم وقتی خونه و دستپخت مهری خانم می‌دیدم و حتی قیافشو به یاد درس کوکب خانوم تو ابتدایی می‌افتادم مهری خانوم واقعاً زن باسلیقه ای بود و در عین حال بسیار مهربان و دلسوز گاهی فکر میکردم مهری خانوم و فاطمه فرشته هایی از طرف خدا بودند تا من سختی های زندگی با ابراهیم راحت‌تر تحمل کنم بعد از خوردن ناهار خوشمزه و سالادی که آورده بود ازش تشکر کردم و واقعاً واقعاً خجالت زده بودم آخه مهری خانوم خیلی برای من غذا درست میکرد بارداری باعث شده بود که اشتهای من چندین برابر بشه و در مقابل غذا کم طاقت تر گاهی خندم میگرفت با خودم میگفتم مردم حامله میشن از غذا می‌افتن همش بالا میارن اونوقت من نه تنها اشتهام کم نشده بلکه اندازه یک اژدها میخوردم و سیر نمیشدم وزنم حدود سه کیلو بالا رفته بود و هنوز ابراهیم متوجه حالات من نشده بود واقعا هم جای خوشحالی بود و هم ناراحتی شاید هر مردی دیگه بود همون ماه اول متوجه تغییرات خانمش میشد ولی ابراهیم اصلاً تو این جریانات نبود و تمام فکر و ذکرش فروش مواد بیشتر و درآمد بیشتر بود مهری خانم بهم گفت که یه چند روزی برای دیدن دخترش راهی شهرستانه و من نمیتونم یه چند روزی ببینمش ازم خواست که فکرامو بکنم و یک تصمیم جدی بگیرم 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❓ سلام خسته نباشی ممنون میشم راهنماییم کنیدمن29سالم همسرم 34سالش2تابچه داریم3سال6سال همسرمن نظامی کارش توشهردیگه ای بهمون خونه سازمانی دادن یه مقداروسایل ضروری بردم اونجا اماخونه اصلیم شهرخودمون مشکل من اینه همکارش هرمن که باهاش خیلی صمیمی زن اولش طلاق داده بازن دومش به مشکل خوردن دلیلش نمیدونم زن سومشم صیغه ای که یع پسر15ساله داره زن سومش خودش فکرکنم بچه دارنمیشه من درماه 10روزخونه سازمانی پیش شوهرم 20روزش میام خونی خودمون شوهررفت آمدمیکنه هفته ای 4روزسرکار3روزمیادپیشم الان شک دارم میگم نکنه همسرمن کسی صیغه کنه روزایی که من نیستم بیاره اینجاتاالان هیچ چیزی ازش ندیدم حتی بهشم گفتم میگه من ازاین کارابدم میادهمکارش هردوتا نش خونه جدادارن شوهرم فکرکنم دروغ میگه باهردوزنش رفت آمدداره به شوهرم گفتم تابرج 6صبرمیکنم بیادبیای بریم به پدرشوهرم گفتم اگه نیادشهرخودمون یاکل وسایلهاروجمع نکنه بریم پیش خودش یه خونه داشته باشیم ازش طلاق میگیرم روحرفمم هستم شوهرم ازروزاول ازلحاظ رابطه جنسی خیلی سردشایدهفته ای یاده روزیه با به نظرشماچکارکنم..... سوال بدیم اینه من هرحرفی باخانواده باشه باخواهریاخانوادم پیش همسرم میگم احساس میکنم خودم خیلی بی ارزش شدم چون همه چی خانوادم میدونه ما7تاخوهریم یه برادر.... همشون ازدواج کردن جزبرادرم... راهکاربدین بهم... به نظر شماشکم بی مورد ❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 💔 بی پناه که شدی صدایش کن او حسینِ «وِتْرَ الْمَوْتُورَ» است، می داند تک و تنها شدن یعنی چه؛ و در آغوشت می گیرد... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 مادرم آن روزها همه چیز برایش حیف بود جز خودش...! یک صندوق چوبی بزرگ داشت پر از چیزهای حیف...! در خانه ما به چیزهایی حیف گفته می‌شد که نباید آنها را مصرف می‌کردیم..!! نباید به آنها دست می‌زدیم. فقط هر چند وقت یک بار می‌توانستیم آنها را خیلی تند ببینیم و از شوق داشتن آنها حَظ کنیم و از حسرت نداشتن آنها غصه بخوریم! حیف مادرم که دیگر نمی‌تواند درِ صندوقِ حیف را باز کند‌ و چیزهای حیف را در بیاورد و با دست‌های ظریف و سفیدش آنها را جلوی چشمان پر احساسش بگیرد و از تماشای آنها لذت ببرد! مادرم هیچ وقت خود را جزو چیزهای حیف به حساب نیاورد... دستهایش، چشم‌هایش، موهایش، قلبش، حافظه‌اش، همه چیزش را به کار انداخت و حسابی آنها را کهنه کرد. حالا داشته‌هایش آنقدر کهنه شده که وصله بردار هم نیست... حیفِ مادرم که قدر حیف‌ترین چیزها را ندانست! قدر خودش را ندانست و جانش را برای چیزهایی که اصلا حیف نبودند تلف کرد... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 سلام فاطمه خانم این عکس دست پسرم 15سالشه چند روز اینطوری شده ممنون میشم بذارید گروه دوستان راهنمایی کنند ممنونم ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❓ سلام من خانمی هستم ۳۰سال با ی بچه ۷سال که ۱۱سال با همسرم ازدواج کردیم لطفا کمکم کنید من چند وقت ک ب همسرم مشکوک شدم حدودا یک سال اونم فهمیده و میگه ک تو اصلا خودت شکاکی برو خودتو دکتر نشون بده ولی خدا شاهده امروز با مدرک دارم حرف میزنم ولی زیربار نمیره وانکار میکنه دیشب وقتی قضیه ی رابطه پنهانیشو با کسی فهمیدم تا صبح گریه کردم آخه اصلا قیافه همسرمو کسی ببینه باورش نمیشه کلاخیلی برام سنگین تموم شده واقعا نمیدونم چیکار کنم ب کی بگم و چ جور بگم از طرفی دختری قویم همیشه خودم همه کارمو میکنم نمیخوامم بکسی بگم چون زندگیمو خیلی دوست دارم و براش خیلی زحمت کشیدم ولی درکل حالم اصلا خوب نیست روح و روانم ریخته بهم از طرفیم ی بچه این وسط وگرنه ک جواب خیانتشو جوری دیگه میدادم ،دوستان کمکم کنید چیکار کنم از این حالت دربیام انگار کل دنیا رو سرم هوار شده ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔆تمامى موجودات تحت فرمان آن ها ✨زراره كه يكى از شاگردان و اصحاب امام صادق عليه السّلام است ، از آن حضرت حكايت كند: 🦋در زمان حضرت اءبا عبداللّه الحسين عليه السّلام شخصى به نام عبداللّه بن شدّاد ليثى ، دچار بيمارى و تب سختى شده بود. 🦋امام حسين عليه السّلام به جهت عيادت و ديدار او راهى منزلش شد، و چون كه حضرت خواست وارد منزل شود بلافاصله تب او برطرف گرديد؛ و مريض گفت : راضى شدم به حقّانيّتى كه از طرف خداوند متعال به شما اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام ارزانى شده است تا جائى كه تب از شما فرار مى كند. 🦋امام حسين عليه السّلام فرمود: قسم به خداوند! چيزى آفريده نشده است مگر آن كه تحت فرمان ما خواهد بود. 🦋زراره گويد: سپس صدائى را شنيديم كه مى گفت : لبّيك يا ابن رسول اللّه ! و آن گاه امام حسين عليه السّلام فرمود: آيا اميرالمؤ منين عليه السّلام تو را دستور نداده است كه فقط به افرادى نزديك شوى كه يا دشمن ما بوده و يا گناهكار باشد، كه سبب كفّاره گناهش شود، پس چرا به اين شخص روى آورده اى . 📚نورالثّقلين : ج 4، ص 304، حلية الا برار: ج 3، ص 125، ح 13. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️🌺 باسلام وسپاس ازمدیر گروه باید بگویم که چه کسانی که دوستداران باحجاب هستند یا برعکس در بی حجابی زشتی نمی بینند و ما که انسان هستیم وبعضی که به ما می خواهند تفهیم کنند وانسانیت به این چیزها نیست ،یکی راهکار برای پا درمسیر حجاب وادامه راه که ازکودکی ما برگزیده ایم ،این هست که قوی باشیم ازهمان کودکی به فکر درس و حتی کار باشیم حداقل ثروت که حلال باشد که دراختیار مان باشد که به کسانی اعتقاداتی مثل خودمان دارند بتوانیم درمواقع فقر ونداریشان قرض الحسنه بدهیم وپشت هم باشیم وبمانیم وبرای ظهور امام زمان عج قدمی برداریم چه خوب هست کودکان ازهمین کودکی بابرنامه ریزی پا دردنیای حق وباطل کنار هم قرارگرفته هوشیار وباجهاد تبین خو بگیرند ،امروز وقتی دلمان می گیرد ازگل که نازک تر نمی شود کسی که حجاب دوست ندارد گفت چون می گویند دور انسانیت هست وازاین حرفها... پس خودمان قوی کنیم و هوشیار🌹🌹🌹🌹 ا لحق که ماه محرم وصفر اسلام رازنده نگه داشته اند... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔅 ✍ کجای زندگی باید تلاش کرد 🔹موتور کشتی بزرگی خراب شد. مهندسان زیادی تلاش کردند تا مشکل را حل کنند اما هیچ‌کدام موفق نشدند! 🔸سرانجام صاحبان کشتی تصمیم گرفتند مردی را که سال‌ها تعمیرکار کشتی بود، بیاورند. 🔹وی با جعبه ابزار بزرگی آمد و بلافاصله مشغول بررسی دقیق موتور کشتی شد. دو نفر از صاحبان کشتی نیز مشغول تماشای کار او بودند. 🔸مرد از جعبه ابزارش آچار کوچکی بیرون آورد و با آن به آرامی ضربه‌ای به قسمتی از موتور زد. بلافاصله موتور شروع به کار کرد و درست شد. 🔹یک هفته بعد صورت‌حسابی ۱۰هزار دلاری از آن مرد دریافت کردند. 🔸صاحب کشتی با عصبانیت فریاد زد: او واقعا هیچ کاری نکرد! ۱۰هزار دلار برای چه می‌خواهد بگیرد؟ 🔹بنابراین از آن مرد خواستند ریز صورت‌حساب را برایشان ارسال کند. 🔸مرد تعمیرکار نیز صورت‌حساب را این‌طور برایشان فرستاد: ضربه‌زدن با آچار، ۲ دلار و تشخیص اینکه ضربه به کجا باید زده شود، ۹۹۹۸ دلار. 🔹و ذیل آن نیز نوشت: تلاش‌کردن مهم است. اما دانستن اینکه کجای زندگی باید تلاش کرد می‌تواند همه چیز را تغییر بدهد. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 📌 ویژه شب ششم محرم امام عاشقان عمو جان تویی قاسم تو مور و سلیمان تویی من مجتبایم در دل لشکر الله اکبر الله اکبر ❣️ 📥 نسخه باکیفیت↙️ 🆔 http://eitaa.com/joinchat/463011849C82ff13abaf 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️🌺 سلام به فاطمه خانم و دوستان گرامی عزیزی گفتن، بین ایشون و خانوادش بحثی شده و مادرشون گفتن که نصف جهیزیه بیشتر نمیدم... خدا بزرگه عزیزم، نگران نباش، بسپار به صاحب هفت آسمان و زمین، سورهٔ انعام رو سعی کن اگر تونستی روزی یه بار بخون، به نیت درست شدن اوضاع، آیة الکرسی، زیاد بخون، این ذکرها رو زیاد بگو : یا وکیل (کارساز) ثُمَّ السَّبیلَ یَسَّرَه (سپس راهش را آسان نمود) یا جوادالائمه، بعد از نماز بدون اینکه با کسی حرف بزنی 298 بار بگو : اَلرَّحمنِ الرَّحیم، به نیت آشتی و از خدا بخواه محبت شمارو به دل مادر و پدرت بندازه، یا سکینة القلوب سُبحان اللهِ و بِحمدِه، سُبحانَ اللهِ الْعَظیم انشاالله همه چی درست میشه، خداوند بزرگتر از این حرفاس، 🍃🍃🍃🍃🍃💕💕🍃🍃🍃🍃🍃 سلام عزیزان دل، خانمی گفتن بچه 9 ماهه دارن، سینه خیز میره ولی چهار دست و پا نمیره، خوب گردن نمیگیره، اگه عوق میزنه، عیبی نداره، قشنگ میکس کن، مگه باید از الان مثل 20 ساله ها غذارو بِجَوِه؟! بچه های منم اینجوری بودن، پسر کوچیکم، 4 دست و پا نرفت، فقط سینه خیز رفت، بعد سر سال بلند شد واستاد، پیش یه حکیم طب سنتی حاذق ببر، همه چی درست میشه انشاالله، مادر نگران 😊 🍃🍃🍃🍃🍃💕💕🍃🍃🍃🍃🍃 سلام عزیزان عزیزی دلشون گرفته، از دست مادرش که بهش متلک میگه و تیکه میندازه، 😩 واویلا ، مارِ یا مادر؟! عزیزم شما فقط 22 سالته، نگران نباش، 1_ نصف قاشق چایخوری رازیانه، بعد هر وعده غذا، کمی بکوب، با یه فنجون آب بزار 5 دقیقه ریز بجوشه، بعد با عسل شیرین کن بخور برای همه چیت خوبه، زمان پریودت نخور، 2_ سرکه انگبین هر شب قبل از خواب، یه لیوان درست کن بخور، : ((یک قاشق غذا خوری سرکه انگور، +2 قاشق عسل + 2 قاشق عرق نعنا = روش یه لیوان آب بریز هم بزن نوش جان کن،)) بیخودی سردی نخور، باعث بیماری‌های دیگه از جمله اعصاب (لقوه، پارکینسون، میگرن، ام اس، صرع، آلزایمر،...) میشه، 3_ هر دفعه که میری حمام تمام بَدن رو بجز، صورت، و نوک س ین ه ها،،، نوره،، یا همون واجبی اصل، بودار، درست کن، بمال، (ضد سرطان و....) بلا فاصله بعد از غذا سرکه سیب یه قاشق بخور، اگه یادت رفت، بریز تو یه لیوان آب بخور، 🍃🍃🍃🍃🍃💕💕🍃🍃🍃🍃🍃 سلام به ادمین عزیز و دوستان گرامی. خانمی عکس دست پسرشونو فرستادن که فکر کنم پوسته پوسته شده، کاشکی توضیح میدادین، ادویه و فلفل توی غذا نریزین. مایعات زیاد استفاده کنن. بادمجون گوجه فرنگی، ماهی، مرغ. نخورن. به خاک دست نزنن. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 دلانه ای دختری رنج کشیده به نام بخشی از ... 🍃🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 دلانه ای دختری رنج کشیده به نام #گندم بخشی از #زندگی_اعضا ... 🍃🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 بعدازظهرتصمیم گرفتیم برگردیم ساک برداشتیم وبرگشتیم دوست داشتم زودتربرسیم وانگشترنشون کرده ی حسین اقارودستم کنم رسیدیم شهرومادربزرگ بیقرارمنتظرمان بودکمک کردودایی روازماشین پیاده کردیم زن دایی ننشست ورفت خونه ی مادرش پریساموندامااین بچه می ترسه وطرف دایی نمیره پریسایی که همیشه چسبیده بودبه دایی حالادایی براش مثل غریبه شده حتی ازش می ترسه ودوری می کنه ساک گوشه ی چادرگذاشتم وشروع به تعریف کردن برای مادربزرگ گندم مادرساک کجاگذاشتی طلاهات بردارودستت بکن اینجاالانه دروپیکردرستی نداره کسی بیاوبردارشون اگرکسی ببینه چی بگم مثلاکه ببینه عموهاعمه ها نزارزبونم به بدبازبشه عموهاوعمه های تو اگرمهرومحبت داشتن الان دیگه شش ماهه پدرتون به رحمت خدارفته خیلی گفتن چی می خورن چی می پوشن حالتون چطوره بعدشم قیوم شماپدربزرگتونه فوت بابات هم نمی تونن بهانه کنن الان که عمه ت نشون کرد دستت کن مادرخودم جوابگوشون هستم ازخداخواسته سراغ ساک رفتم لباسهاروپوشیدم وتوچادرقدمی زدم خیلی زیبابودن انگشترپوشیدم والنگوهاروباکمک مادربزرگ دست کردم بین النگوهای قبلی م می درخشیدن دستم پرشده بود گل برداشتم وگوشه ی اتاق گذاشتم خجالت می کشیدم ازبابابزرگ اخه زیرچشمی نگاه انگشترمی کرد اروم گفت انشاالله خوشبخت بشی بابا ارزوی من خوشبختی شماست نزدیک سیزده هست کم کم بایداماده بشم واسه مدرسه گرچه مدرسه وکلاس هاتق ولق شدن زن دایی صداش ازحیاط امد بیاداخل زن دایی کناردایی هستم چکارمی کنی میوه دهن دایی میزارم خوبه که اینقدردوستش داری مگه تودوستش نداری چرامن عاشقشم هیچ کس عشقش تنهانمیزاره توچراعشقت تنهاگذاشتی من مجبورم بیست ودوسال بیشترسنم نیست حق من بیشترازاینهاست دایی من چندسالشه دایی ازاین زندگی حقی نداره اونکه عاشقونه پای توایستاد تواین شرایط تنهاش میزاری وفقط دنبال حق خودتی مادربزرگت الکی دل خوش می کنه دایی ت دیگه خوب نمی شه بااین حرفش انگارقلب منوچنگ زداشکهام مجالم ندادوشروع به گریه کردم... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام #ایل_آی آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ به قلم دو روز بعدش که من هنوز در تصمیم مردد بودم و می ترسیدم که با ابراهیم صحبت کنم سر سفره صبحانه داشتیم صبحانه می خوردیم که برعکس روزهای قبل حالم بد شد و حالت تهوع گرفتم خودمو به دستشویی رسوندم ابراهیم بی خیال داشت غذا میخورد بعد از صبحانه بهم گفت که دو روز دیگه عازم سفریم و باید برای اون ماموریتی که میگفت آماده باشم الان بهترین فرصت بود تا مخالفت خودم را اعلام کنم _ابراهیم می خوام باهات صحبت کنم یه تای ابروش درست مثل خودم موقع هایی که از چیزی خیلی کنجکاو میشدم بالا می بردم بالا برد و نگاهی به من انداخت و گفت _ چه صحبتی؟ _ ابراهیم من نمی خوام با تو بیام سعی می کردم صدام و دستام نلرزه سعی کردم به چشماش نگاه کنم و زمین یا هوا رو نگاه کنم تا فکر نکنه من میترسم یا شک دارم می خواستم خودمو محکم نشون بدم _تو چی گفتی _من گفتم با اومدن به این ماموریت مخالفم ازت می خوام توهم نری قبول کن که این خطر بزرگیه مقدار موادی که ما میاوردیم لو بره اعداممون حتمیه تازه قبلا ساسان هم بود ولی این بار اون هم نیست ابراهیم زندگیمونو تباه نکن بیشتر ازین تباه نکن هنوز ابروش بالا بود نمیدونم از لحن محکم من جا خورده بود یا فکر می کرد که این حرفارو کی یادم داده ایلایی که تا دیروز واسه درخواست ساده صداش هزارتا لرزش داشت الان قاطعانه ازش می خواست که قاچاق مواد کناربزاره و به همین مواد فروشی ساده با این مقدار کم رضایت بده حرفمو ادامه دادم _رفتن به این سفر خطر داره حالا هرچقدر هم پولش برای تو خوب و با ارزش باشه _نه خانوم خانوما فکر می‌کنی با چندرغاز پول یک گرم دو گرم مواد میشه ماشین عوض کرد یا همچین آپارتمانی اجاره کرد _ ابراهیم منم دلم میخواد صاحب خونه بشم صاحب ماشین بشم هرچند تو که منو داخل آدمیزاد حساب نمی کنی ولی من دلم برای هردومون میسوزه اگه توی مسیر بهمون شک کنم خودت میدونی اعداممون حتمیه من دیگه دلم نمی خواد بیام اگه خیلی اصرار داری که به این سفر بری همراه دیگه ای برای خودت پیدا کن ابراهیم عصبانی شد و با چاشنی عصبانیت و خشم گفت _ اونوقت من زن دیگه از کدوم جهنمی پیدا کنم که با خودم ببرم ساسان کثافتم که شده رقیبم داره ازم جلو میزنه اونوقت تو اومدی به من میگی این کار رو ول کنم و تو با من نمی آیی از چشم هایی که داشت رو به قرمزی می رفت ترس تو دلم افتاد دستمو آروم و نوازش گونه روی شکمم گذاشتم و گفتم _من نمیام نظر من عوض نمیشه من نمیام چایی که تو دست ابراهیم بود رو به یکباره سمتم پرت کرد و من از این کارش شوکه شدم و ترسیدم شانس آوردم که چایی سرد شده بود و داغ نبود ولی لباسم خیس شد خودمو نباختم و دوباره گفتم _ابراهیم کتکم بزنی داغم بذاری حتی اگه از خونه بندازیم بیرون من به این سفر نمیام برای خودت شریک دیگه ای پیدا کن این حرفو که زدم خودمو به اتاق خواب رسوندم و تیشرتی رو از تو کمد در آوردم لباسمو درآوردم و وقتی داشتم تیشرتمو میپوشیدم متوجه نگاه ابراهیم شدم درست روبروم تو چارچوب در وایساده بود و با اون چشمای قرمزش بهم زل زده بود اومد جلو و تیشرت به یکباره از دستم گرفت و گوشیه دیگر اتاق پرت کرد _ تو چیزی زدی اینا حرفای تو نیست تو مثل سگ از من میترسی کی پرت کرده باکی حرف زدی این بار دیگه لحنم محکم نبود از این که لگدی بهم بزنه و بچم طوریش بشه ترسیدم کمی لکنت گرفتم و بریده بریده گفتم _ من با هیچ کس صحبت نکردم خودت میدونی از اول هم مخالف بودم ابراهیم توروخدا تو متوجه نیستی طمع پول زیاد چشماتو کور کرده خودتو تو آینه ببین قیافت داد میزنه که معتادی به راحتی مامورا میفهمن که اعتیاد داری و بهت شک می کنن اگه هر چقدرم خوب جاساز کرده باشی باز هم میفهمن _ تو به فکر من نباش هر کاری که گفتم رو می کنی ساکتو جمع کن دو روز دیگه راه می افتیم پاشدم وایسادم و گفتم _من نمیام و رفتم به سمت تیشرتم وقتی که داشتم تیشرتمو می پوشیدم ضربه با پا به پهلو زد و تقریباً داد زد _دیگه تکرار نمیکنم تو هرکاری که من میگم رو می کنی این حرف‌ها را برای خودت نگه دار با این که ازشدت ضرب دردم گرفته بود ولی به روی خودم نیاوردم و در حالیکه تیشرت می پوشیدم با گریه گفتم _من نمیام 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌸 امام صادق (عليه‌السلام) : منْ سَعَادَةِ الرَّجُلِ أَنْ يَكُونَ القَيِّمَ عَلَى عِيَالِهِ از نيك‌بختى مَرد، اين است كه تكيه‌گاه خانواده‌اش باشد.🌸 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ؛ دزد نماز😠 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : أسرَقُ السُّرّاقِ مَن سَرقَ مِن صَلاتِهِ، يَعني لا يُتِمُّ فَرائضَها . دزدترين دزدها كسى است كه از نمازش دزدى كند، يعنى واجبات آن را به طور كامل به جاى نياورد. 📙دعائم الإسلام : 1/135 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام #ایل_آی آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ به قلم هنوز تیشرت کاملا نپوشیده بودم که دستشو روی گردنم گذاشت و من تقریباً به دیوار چسبوند _الی داری رو اعصاب من راه میری بدجوری هم راه میری کاری نکن تقاص ساسانم از تو بگیرم این حرفا رو که داشت می زد ناخودآگاه مثل مادری که بخواد از فرزندش دفاع کنه دستمو روی شکمم گذاشتم و گفتم من تصمیم خودمو گرفتم از تصمیم بر نمیگردم وقتی که درستمو رو شکمم قرار داده بودم نگاه ابراهیم به سمت شکمم کشیده شد مثل کسی که تعجب کرده باشه هردوتا ابروهاشو بالا برد چشماشو ریز کرد و گفت _ جلو آمده تو چرا اینقدر چاق شدی گوشه لبم بالا رفت مثل کسی که پوزخند بزنه یه تای ابرومو بالا بردم این کار ناخودآگاه بود برای پوزخند زدن به مردی که هنوز نمیدونست نزدیکه سه ماه زنش بارداره چرا باید می دونست اون که همیشه یا مشغول کشیدن مواد بود یا خوشگذرانی با دوستاش یا مشغول مشتری پیدا کردن و مواد فروشی به جوونای مردم معلومه که متوجه تغییرات زنش نمیشه با لحنی که بغض توش بود گفتم _ تازه متوجه شدی فکر نمی کنی زودتر از اینا باید میفهمیدی دستشو از روی گلوم برداشت و گفت _ نگو که حامله ای _چرا اتفاقاً حامله ام تویی که سرت مشغول چیزهای دیگه هستش تو این سه ماه نفهمیدی که من باردارم هم تعجب و هم وخشم و غضب توی صداش بود _ من فکر کردم آب زیر پوستت رفته انقدر چاق شدی _قدمی عقب رفت و کامل نگاهم کرد _ گفتی سه ماهته چرا تو این مدت به من نگفتی _چی باید میگفتم که مثل دفعه پیش مجبورم کنی بندازمش بچه مو بکشم پوزخندی روی لباش نشست و گفت _ این بار هم باید بندازیش همین فردا میریم میندازیش پیش همون دکتر من حوصله هیچ بچه ای ندارم من محکم تر از خودش با صدای بلند جواب دادم _ مگه اینکه از روی جنازه من رد بشی اجازه نمیدم ایندفه بچمو بکشی من نگهش میدارم تو که هیچ وقت به من اهمیت ندادی دیگه از بی کسی و تنهایی خسته شدم می خوام یه دختر داشته باشم همدمم بشه هم صحبتم بشه توی خونه‌ی لعنتی که صب تا شب تنهام کسی پیشم باشع لبخند هیستریک زد و گفت _حالا از کجا میدونی دختره غمگین جواب دادم _چون قبلاً هم مادر شدم میدونم که دختره _ دیگه بدتر باز اگه میگفتی پسر شاید نگهش می داشتم دختر به چه دردم میخوره پشیمون از گفتن دختر بودن بچه که هنوز صددرصد نمیدونستم مثل کسی که بخواد اشتباهش رو جبران کنه گفتم _ شایدم پسره هرچی که باشه من دوسش دارم من نمیخوام از دستش بدم _ ابراهیم در حالی که به سمت هال می رفت گفت _پس واسه همینه که هی داری تو گوش من میخونی خودتو به خطر ننداز به خطر ننداز خانم به فکر بچشه نه من با حالت زاری گفتم _ ابراهیم توهم پدر این بچه‌ای دیگه تو نباشی من با این بچه چیکار کنم تو که منو از خانوادم جدا کردی تنها کسی که دارم تویی ابراهیم انگشتشو به نشانه تهدید سمتم گرفت و گفت _فکر نکن میتونی منو خام این حرفات بکنی بچه هرچی که هست الان یک مزاحمه همین امروز زنگ‌میزنم دکتر و ازش وقت میگیرم باید بندازیش درحالی که در خونه رو می بست و خارج می شد داد زدم _ من بچمو نمیندازم اگه بخوای دست به این بچه بزنی باید اول منو بکشی نشستم و با صدای بلند گریه کردم نمیدونم صدامو شنید یا نه اگرم بشنوه ارزشی براش نداشت ولی این بار نمیزارم بچمو ازم بگیره من از بچم تا پای جونم حمایت می کنم اون باید به دنیا بیاد دیگه از بی کسی خسته شدم دوست دارم کسی دوستم داشته باشه دلم میخاد برا کسی مهم باشم کاش مهری خانم خونش بود و الان می رفتم پیشش وقتی با یکی حرف میزنی سبک میشی حالت بهتر میشه ولی حیف مهری خانم خونه دخترش بود ابراهیم که میگفت تا دو روز دیگه باید بره دعا می کنم مهری خانم زود برگرده اون تنها مشوق منه اون بود که بهم گفت اگه تسلیم بشی باید تا آخر عمر تسلیم بمونی 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❓ سلام بر بانوی عزیز لطفا پیاممو اورژانسی بزار گروه تا راهنمایی بشم پسرم ۱۷ سالشه باهم خوبیم اما از عید دوبار رفته خانه عموش که در شهر دیگه ای هستن کلا رفتارش با منو دخترام خراب شده راستی اینم بگم اونا کارشون با جادو هستش مطمعنم پسرم وجادو کردن به قرآن خودم هزار تا مشکل دارم اینم اضافه شده چه دعایی یا ذکری بخونم باطل بشه نمیخوام پیش دعانویس برم الهی به حق امام حسین حاجت روا بشین منم دعا کنین😔 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام فاطمه جان ،خواستم از اون خانوم که برای مشکل دستم راهنمایی کرد تشکر کنم و یه سوال در مورد عمل حذف عینک داشتم آیا این عمل عوارض هم داره و کسی عمل کرده که پشیمون بشه؟ ممنون ازت بابت کانال خوبت ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔆واقعيّت نگرى و خداجوئى 🌾مرحوم شيخ مهدى مازندرانى - يكى از علماء بزرگ - به نقل از كتاب كبريت الاءحمر آورده است : 🌾حضرت ابا عبداللّه الحسين صلوات اللّه عليه در روز عاشوراء، در آن موقعيّت جنگ و ستيز؛ و در همان لحظات آخر، هنگامى كه به بعضى از افراد و اهالى كوفه برخورد مى كرد كه در لشكر عمر بن سعدِ ملعون بودند. با اين كه مى توانست آن افراد را به هلاكت برساند؛ ولى بدون آن كه آسيبى بر آنان وارد نمايد، از كنارشان مى گذشت . 🌾واين صحنه براى بسيارى از افراد تعجّب آور و غير قابل هضم بود، تا آن كه مدّت زمانى سپرى گشت و علّت جوان مردى و بزرگوارى امام حسين عليه السّلام آشكار و روشن گرديد. 🌾و آن اين بود كه در صُلب آن افراد، انسان هايى پاك طينت وجود داشته است و مؤ من و معتقد به ولايت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السّلام مى باشند. 🌾و آن حضرت با علم امامت خويش ، با يك نظر، آن ها را شناسائى مى نمود و به ايشان آسيبى نمى رساند. سپس مرحوم مازندرانى در همين راستا با استناد به فرمايش امام سجّاد زين العابدين عليه السّلام افزوده است : 🌾حضرت سجّاد عليه السّلام فرمود: پدرم ، حسين بن علىّ عليهماالسّلام در روز عاشوراء، برخى از افرادى را كه در لشكر عمر بن سعد بودند، به هلاكت نرساند، با اين كه مى توانست آن ها را به راحتى نابود و هلاك گرداند. 🌾پس هنگامى كه امامت به من منتقل شد، با علم امامت و ولايت متوجّه شدم كه افرادى مؤ من و پاك در صُلب آن اشخاص قرار داشته است . و پدرم حسين عليه السّلام از روى علم امامت با يك نگاه به چهره و قيافه آن ها دريافته بود كه فرزندانى صالح و پاك از آن ها به وجود خواهند آمد. 🌾و به همين جهت آن ها را مورد عفو و گذشت قرار مى داد و از ريختن خونشان مى گذشت . 📚حديقة الشّيعة : ج 2، ص 150. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔸اگر یک تخم‌مرغ با نیروی خارجی بشکند، یک زندگی تمام می‌شود، ولی اگر از داخل شکسته شود، یک زندگی شروع می‌شود. چیزهای بزرگ همیشه از درون سرچشمه می‌گیرند. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔆حضرت عبدالعظيم حسنى از دهمين پيشواى مسلمين ، امام علىّ هادى و آن حضرت از پدران بزرگوارش عليهم السّلام حكايت كند: 🔅امام حسين عليه السّلام فرمود: روزى در حضور جدّم رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله نشسته بودم ، كه آن حضرت چنين فرمود: ابوبكر به منزله گوش من ، و عمر به منزله چشم من ، و عثمان به منزله قلب من هستند. فرداى آن روز نيز دوباره بر آن حضرت وارد شدم ؛ و پدرم اميرمؤ منان علىّ عليه السّلام و همچنين ابوبكر، عمر و عثمان را نيز در آن مجلس مشاهده نمودم . 🔅پس خطاب به جدّم كردم و گفتم : روز گذشته شنيدم كه سخنى پيرامون بعضى از اصحاب خود كه حضور دارند فرمودى ، مى خواهم بدانم كه منظورتان چه بود؟ 🔅رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: بلى ، و سپس به ايشان اشاره نمود و اظهار داشت : به راستى ايشان گوش و چشم و قلب من خواهند بود، زيرا كه به زودى درباره جانشينم علىّ عليه السّلام مورد سؤ ال قرار مى گيرند. و سپس آيه مباركه قرآن إ نَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤ ادَ كُلُّ اُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْئولا را تلاوت نمود، يعنى ؛ همانا گوش و چشم و قلب ، تمامى آن ها نسبت به او - يعنى اميرالمؤ منين علىّ عليه السّلام - مورد سؤ ال و بازخواست قرار خواهند گرفت . 🔅و بعد از آن افزود: قسم به عزّت پروردگارم ، كه تمامى امّت مرا در روز قيامت متوقّف خواهند نمود و درباره ولايت امام علىّ عليه السّلام مورد سؤ ال قرار مى دهند، همان طورى كه خداوند متعال در قرآن حكيم به آن تصريح نموده است : وَقِفُوهُمْ اِنَّهُمْ مَسْئُولُونَ يعنى ؛ ايشان را نگه داريد، چون آن ها مسئول هستند و بايد پاسخگوى اعمال و برخوردهاى خويش باشند. 📚بحارالا نوار: ج 36، ص 77، نورالثّقلين : ج 3، ص 164. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️🌺 سلام وقت بخیر برای خانمی که عکس دست پسرش رو گذاشته روغن شتر مرغ استفاده کنن خیلی عالی هست تو مغازه های طب سنتی هست❤️ انشالله خوب بشه 🍃🍃🍃🍃💕💕🍃🍃🍃🍃 سلام برای پوست دست پسر اون خانوم که پونزده سالشه ،بگم منم دستام هر چند وقت یکبار اینجوری میشه بعد از یه مدتم خودش خوب میشه نترسه ،دکترم نرفتم که دلیل علمیشو بدونم اما فک کنم یه نوع حساسیته الانم سی سالمه و مشکلی ندارم 🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 سلام برای خانمی که گفتن داخل بدنشون رو برای درمان دست زدن و یه توپ گوشتی رو حس کردن همون دهانه رحم هست که پایین اومده و دراز بکشن با پاها حرکت دوچرخه برن تا رحم برگرده بالا و اگه خوب نشد باید برن دکتر زنان 🍃🍃🍃🍃💕💕🍃🍃🍃🍃 سلام برای خانمی که سر دختراشون شپش داره سرکه سیب با آب قاطی کن بزن به موهاشون بعد از یکی دو ساعت با شونه شپش شونه کن و حموم ببر سریع خوب میشه و تمام ملحفه ها رو با آب بجوشون 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 سلام فاطمه جان من خیلی خیلی از این دنیا ازاین روز گار از ادماش دلگیرم 😔دیشب انقد اشک ریختم برای سرنوشت ایل آی خانم وای خدا ادم چقد بد چقد این پدر بی رحم بود چقد این شوهرش ادم بی رحم بدی بود خدایا ازوقتی داستانش خوندم دلخوشی ب این دنیا ندارم خودم انقد گرفتاری مشگل دارم تمام مشگلاتم رو باخوندن این زندگی نامه فراموش کردم دنیاارزش نداره قربون خدا برم 😔خیلی خیلی دوست دارم ایل آی رو یکبارببینم یاباهاش حرف بزنم بغلش کنم عزیزم چقداخ خداچقد این دختر زجر کشید ازچاله درامده افتاده توچاله دیگه وای خدا😔 تازه من داستانشو از وسط خونده بودم دیشب از اول داستان زندگیش ازساعت ده تا ۳شب خوندم کلیم گریه کردم😔 🍃🍃🍃🍃🍃💕💕🍃🍃🍃🍃🍃 سلام ب شما فاطمه خانم وهمه ی عزیزانی ک مثل من مطالب مفید کانالتون رودنبال می کنن خواستم درمورد سرگذشت «ایل ای» بگم دلم واقعا براش خونه آخه یه جورایی قصه ی پرغصه ش شبیه زندگی خواهر جوان وناکامم هس ک چن ماه پیش ازغصه هم سکته ی قلبی وهم مغزی کرد 😔😔وی مدت توکما رفت بعد از بهوش اومدن وترخیص ازبیمارستان فوت کرد 😭😭 امروز هرچی کانلوگشتم نذاشته بودین 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔴بازيهای کودکی حکمت داشت گل یا پوچ: دقت در انتخاب لی لی: تمرین تعادل در زندگی الاكلنگ: ديدن بالا وپايين زندگی هفت سنگ: تمرین نشانه گرفتن به هدف سرسره: سخت بالا رفتن و راحت پایین آمدن! 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 👌امام حسین علیه السلام فرمودند اگر به هفت نکته عمل کنید، سمت گناه نمیروید... 🔴این هفت نکته را در ویدیو الاسلام کازرونی 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df