eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
35.4هزار دنبال‌کننده
19.7هزار عکس
4.4هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 3چیز زن را ملکه میکنه : 🔹 لباس سپید عروسی 🔹 مادر شدن 🔹 استقلال مالی 3 چیز باعث گریه زن میشود : 🔹 جریحه دارشدن احساسش 🔹 از دست دادن عشقش 🔹 مرور خاطرات خوشش 3 چیز احتیاج زن است : 🔹 آغوشی گرم و با محبت 🔹 تایید انگیزه هایش 🔹 زمانی برای رسیدن به وضع ظاهریش 3چیز زن را میکشد : 🔹 همسرش از زن دیگری تعریف کند 🔹 مبهم بودن آینده اش 🔹 از دست دادن عزیزانش 3 چیز باعث افتخار زن است : 🔹 زیباییش 🔹 اصل و نسبش 🔹 نجابتش 3 چیز زن را وادار به ترک زندگیش میکند بدون برگشت : 🔹 خیانت 🔹 عیب جوییش 🔹 عدم وجود امنیت و بلاخره 3 چیز راز یک زن رافاش میکند : نگاهش... نگاهش... و نگاهش... گرانبهاترین برای داشتنش باید وضوی عشق گرفت و بر محراب رویش سجاده ایی از گلبرگ یاس گسترد 🍃🍃🍃🌼🍃 *
*🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌼🍃 سیما جون میگه توی بعضی از خونه‌ها نه از وسایل قیمتی خبری هست و نه مادیات چشم رو می‌گیره، ولی وقتی اون‌جا هستی دلت باز می‌شه. انگیزه ی پیشرفت و خوب زندگی کردن پیدا می کنی. آدمای اینجور خونه‌ها هیچ‌وقت راکد نمیشن. امسال شون با سالای قبل فرق داره. همیشه شوق تغییر کردن رو توی چشماشون می بینی. زندگی توی اینجور خونه‌ها در جریانِ. پشت ظاهر آروم و بی‌صدای اینجور آدما یه عقابِ  در حال اوج می‌بینی که وسوسه‌ت می‌کنه. وسوسه‌ی تلاش برای رسیدن به هر چه که می‌خوای و باید بشه. باید از اینجور آدما زندگی کردن رو یاد بگیری. باید همیشه شوق داشته باشی. همیشه عین رود باشی و از سنگای بزرگ رد بشی و بری تا به دریا برسی. به دریا که برسی، اون‌وقت همه می‌آن که تماشات کنن. براشون میشی نماد آرامش و  قدرتت رو تحسین می کنن. که آخرِ تموم خواستن ها، رسیدن باشه. 🍃🍃🍃🌼🍃 *
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 عشق شوم.... 🍃🍃🍂🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 عشق شوم.... 🍃🍃🍂🍃
عشق شوم.... روزای پاییز بود،از مدرسه اومدم طبق معمول لباسامو عوض کردم ناهار خوردم با برادرم بازی میکردیم دم در... که بابام‌ اومد خونه! عجیب بود! فاصله محل کار بابام تا خونه زیاد بود! حتما اتفاق مهمی بود!!!بابا این ساعت نمیاد خونه! ی چیزی شده...!!! رفتیم خونه،بابا و مامانو‌ برد تو اتاق! از اتاق ک اومد بیرون گریه میکرد و چشماش خیس بود،لباسامونو پوشوند بهمون...رفتیم،تو راه بابا گفت آقا رضا فوت کرده!!! یخ کردم،۱۰ ۱۱ سالم‌ بود،آقا رضا فامیل دورمون بود! ولی رفت و‌آمد داشتیم،۲تا دختر داشت یکیشون همسن من... دلم هری ریخت...آقا رضا مرد خوبی بود! این تمام چیزاییه ک من از اون روزها یادمه! و اما اتفاق که بعد از ۱۵ سال تازه واسم روشن شد... آقا رضا فامیل بود،نه دور نه نزدیک ولی انقدر خوش مشرب و لوتی و با اخلاق بود همه دوسش داشتن! دوتا دختر داشت! هر چیزی که تو بازار میومد مث ویدئو،سی دی،تلویزیون آخر مدل و...خونه آقا رضا میدیدم! مرد خونواده بود عاشق زنش و بچه هاش... تکنولوژی و ماشینو خیلی دوست داشت،صاف و‌ساده بود! کی فکر‌میکرد همینا مشکل بشه واسش؟؟؟ داستان از زمانی شروع میشه ک زنش با ی مردی آشنا میشه...حالا چجوری و کجا نمیدونیم اما آشنا میشن،هردو متاهل هردو بچه دار... زنش سمیرا بود اسمش،آقا رضا عاشق سمیرا و دختراش بود هرکاری واسه راحتیشون میکرد اما غافل از اینکه ی رابطه شوم میتونه همه رو قربانی کنه... سمیرا شروع میکنه به رفت و آمد با اون مرده که اسمش حسن بود! برای اینکه شک کمتر بشه،آمارا کمتر به اقا رضا برسه برنامه ریختن که اینارو باهم آشنا کنن و طرح دوستی بریزن! تو محل پر شده بود که سمیرا سر و گوشش میجنبه! به گوش آقا رضا رسید! اما اقا رضا عاشق سمیرا بود،ندید گرفت و گذشت...تا اینکه وقتی برای خرید ضبط میرن،سمیرا اقا رضا رو‌یا برنامه قبلی میبره مغازه حسن! اونجا استارت آشنایی حسن و آقا رضا زده شد!!! این دوستی ادامه پیدا کرد... اقا رضا ادم معاشرتی و رفت و امد کن بود! حسن و زن و بچشو دعوت میکرد خونه! رفت وامد میکردن! تا به مسافرت رفتنم‌ کشیده شد...سمیرا و حسن هم خرسند از اینکه کنار همن و همو‌ بی دردسر میبینن! اما تب عشقشون بالا گرفته بود...حسن به سمیرا گفته بود میخوام زنمو طلاق بدم! من تورو میخوامممممم سمیرا بنای ناسازگاری گذاشته بود با اقا رضا! اما اقا رضا هی مدارا میکرد،به سمیرا گفته بود من بمیرمم طلاقت نمیدم... سمیرا از هر دری وارد میشد،اقا رضا میگفت میخوامت،بخاطر بچه ها... اما کوتاه نمیومد،سرش داغ عشق و هوس بود داشت هیزم میذاشت زیر آتیش زندگیش 🍃🍃🍃🍂🍃
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 عشق شوم.... 🍃🍃🍂🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 عشق شوم.... 🍃🍃🍂🍃
 برگشت به عقب: سمیرا و اقا رضا هم محلی بودن! تو همین رفت و آمدا تو محل اقا رضا ی دل نه صد دل عاشق سمیرا میشه! اونموقع سمیرا ۱۶ یا ۱۷ سالش بود تو سن پایین ازدواج کرد اقا رضا میاد خواستگاری و با همون اخلاق خوب و روی خوشش دل اهل فامیلو میبره،یکاری میکنه تو‌همون جلسه اول بله رو از عروس و خونوادش میگیره! اقا رضا نفسش سمیرا بود،انقد همه حواسش به خواسته ها و کمبودای سمیرا بود که به هیچ چیزی فکر‌نمیکرد! سالها گذشت... بچه هاشون بدنیا اومدن و بزرگ شدن... فک میکرد سمیرا هم دوسش داره و سرش تو زندگیشه اما غافل از اینکه سمیرا دلش پیش کس دیگس،جسمش فقط کنار آقا رضاس... میرسیم به ماجرا: دیگه طاقت سمیرا و حسن طاق شد... گفتن یا رومی روممم یا زنگی زنگ!!! حسن ی نقشه میکشه برای اینکه اقا رضا رو از سر راهشون ب قولی بردارن و به عشق شومشون که جزهوس نبود،برسن... قرار میزارن که جمعه عصر،سمیرا با دختراش که بره خونه مامانش! از اونطرف حسن بیاد به بهونه سر زدن پیش اقا رضا... بهش بگه ک سمیرا رو میخواد و خودشو بکشه کنار... اگه قبول کرد که هیچ اما اگه مقاومت کرد نقشه دیگه ای رو اجرا کنن مادر سمیرا میگفت من زنگ زدم به اقا رضا که چطوری؟چخبر و چرا نیومدی با بچه ها و... تو همین حین صدای زنگ در میاد... اقا رضا میگه مامان من مهمون دارم،بعد زنگ‌ میزنم... مادر سمیرا میگه شنیدم که کسی زنگ خونه رو زد.. 🍃🍃🍃🌼🍃 *
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 عشق شوم.... 🍃🍃🍂🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
 برگشت به عقب: سمیرا و اقا رضا هم محلی بودن! تو همین رفت و آمدا تو محل اقا رضا ی دل نه صد دل عاشق سم
مادر سمیرا میگفت من زنگ زدم به اقا رضا که چطوری؟چخبر و چرا نیومدی با بچه ها و... تو همین حین صدای زنگ در میاد... اقا رضا میگه مامان من مهمون دارم،بعد زنگ‌ میزنم... مادر سمیرا میگه شنیدم که کسی زنگ خونه رو زد.. قرار میزارن که جمعه عصر،سمیرا با دختراش که بره خونه مامانش! از اونطرف حسن بیاد به بهونه سر زدن پیش اقا رضا... بهش بگه ک سمیرا رو میخواد و خودشو بکشه کنار... اگه قبول کرد که هیچ اما اگه مقاومت کرد نقشه دیگه ای رو اجرا کنن میرسن دم‌ در خونه! برقا خاموش! برادرشوهرش ک‌میاد بره،سمیرا میگه رضا خونه بوده!!! چرا برقا خاموشه؟؟؟ میای باهم بریم بالا؟من میترسم... قبول میکنه و با بچه ها میرن بالا در نیم لا باز بود،کفشای اقا رضا پشت در بود... برقا خاموش،پنجره ها باز،پاییز بود تا درو باز میکنن صحنه ای میبینن که فوق العاده وحشتناک‌ بود... برادرش تا مدتها بیمارستان روانی بستری بود،از شوک ماجرااااا آقا رضا غرق خون رو‌ زمین وسط پذیرایی افتاده بود! گردنش رو‌ بریده بودن! قبلش گویا خفش کردن  اما ناقص!بعدش گردنش رو‌ بریدن که کاملا از مرگش مطمئن بشن تعداد ضربات چاقو‌ انقدر زیاد بود که کل فرش خونه رو خون گرفته بود! 🍃🍃🍃🌼🍃 *
🍃🍃🍃🍃🍂🍃 عشق شوم.... 🍃🍃🍂🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
مادر سمیرا میگفت من زنگ زدم به اقا رضا که چطوری؟چخبر و چرا نیومدی با بچه ها و... تو همین حین صدای زن
در نیم لا باز بود،کفشای اقا رضا پشت در بود... برقا خاموش،پنجره ها باز،پاییز بود تا درو باز میکنن صحنه ای میبینن که فوق العاده وحشتناک‌ بود... برادرش تا مدتها بیمارستان روانی بستری بود،از شوک ماجرااااا بعد از اومدن پلیس،خونه رو‌پلمپ کردن و شروع کردن به تحقیقات! تو دید اول بنظر میومد خونه رو‌ دزد زده! وسایل کمدا و کشوها وسط خونه بود! همه جا ریخت و‌پاش و وضعیت افتضاح اما بعد از گذشت ی روز  اگاهی اعلام کرد ک قضیه قتله و اصلا دزدی نیست! تحقیقات شروع شد! سوم اقا رضا بود و زنش و برادرش نبودن! اگاهی برای بازپرسی بودن تک تک افراد رو‌ بردن... خانواده سمیرا،برادرهاش،خواهرش،مادرش،پدرش... خانواده اقا رضا،همسایه ها،بغال محل و... همه بارها از اول تا اخر ماجرا رو تعریف کردن که سمیرا با بچه ها بوده! قاتل نمیتونه اون باشه در ضمن اقا رضا هیکلی و‌قد بلند بود قطعا ی نفر نبوده قاتل! تو این بین،ی چیزی خیلییییییییی عجیب بود! اینکه وسایل پذیرایی وسط خونه بود! پلیس شک به اشناها برده بود اثری از ورود زوری نبود! تحقیقات گسترده تر شد. تو همون روزا قصد تخلیه خونه فعلیشونو داشتن! خونه خریده بودن و از اون محل میخواستن برن،احتمال میدادن شاید با صاحبخونه درگیر شده! اما اونم نفی شد... باز برگشتن به همسر و‌نزدیکان قسمت عجیب و داستان دار ماجرا اینجا بود که چرا اون ساعت شب،سمیرا رفته دنبال برادرشوهرش و اونو با خودش برده؟؟؟ جوابش برای این سوال خیلی پیش پا افتاده بود،اینکه ترسیده و خواسته کسی همراهش بره 🍃🍃🍃🌼🍃 *
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
در نیم لا باز بود،کفشای اقا رضا پشت در بود... برقا خاموش،پنجره ها باز،پاییز بود تا درو باز میکنن صحن
برادرشوهرش میگفت که تاحالا اتفاق نیفتاده بود! پرونده جریان داشت،خیلییییییی بی پروا حسن و سمیرا همو‌ میدیدن غافل از اینکه زیر نظرن! چون تو تحقیقات گفته بودن سمیرا با یکی میره و میاد... چ قبل مرگ رضا چ بعدش تو همون روزا قصد تخلیه خونه فعلیشونو داشتن! خونه خریده بودن و از اون محل میخواستن برن،احتمال میدادن شاید با صاحبخونه درگیر شده! اما اونم نفی شد... باز برگشتن به همسر و‌نزدیکان حسن بازداشت شد ازش بازجویی کردن،گفته بود چون بیوه ی رضا بود و میخواستم کم و کسر نداشته باشن،سر میزدم بهشون! اما سمیرا گفته بود که رضا به حسن بدهی داشته واسه اون میومده! تناقض بین حرفاشون بود! بازداشت موقت شدن وای وای زنه چه عجوبه ایی بوده  بلا به دور  این آدم ها خوده شیطانن  چه حسن چه سمیرا های زیادی داریم که با بچه هرز میپرن برا هوس  خدا از زمین برشون داره که زمین ها اینطور ادما به گند کشیدن  خدایا هیچ وقت دستمون رو ول نکن که تا این حد از شیطان اطاعت کنیم  الهی عاقبت همه بخیر بشه دختر بزرگ سمیرا میسوخت و بال بال میزد برای پدر از دست رفتش... زیر لب میگفت میدونم کی بابامو کشته!نگو از ارتباط مادرش با حسن خبر داشته مرگ اقا رضا نقل محافل شده بود!هرکس ی چیزی میگفت... ی نظری میداد... چیزی که واضح بود و همه متحدالقول میگفتن این بود که رضا حقش نبود!!!! این مرگ حق اقا رضا نبود!پاک بود...خونش پای قاتلو میگیره 🍃🍃🍃🌼🍃 *