eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
37.3هزار دنبال‌کننده
19هزار عکس
4.2هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام #ایل_آی آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ به قلم دوباره صدای شهاب خان درست دم گوشم باعث شد با ترس به شدت به عقب برگردم _نترس کوچلو شوهرجونت از بس کشیده داغ کرده لخت شده تا خنک بشه چشمای عصبیم به چشمای قرمزش دادم و همزمان با تمام توانم هولش دادم _دیگه به من دست نزن عوضی آشغال همزمان ساسان از آشپز خونه خارج شد و با دیدن شهاب که روی زمین افتاده بود پرسید _شهاب خان؟ چیزی نیس ساسی تعادلمو از دست دادم _بیا یکم آب بخور بهتر میشی _نه دیگه باید برم با حالت عصبی سبیلاشو تابی داد و همچنان که چشماش به من بود گفت _ابی خان داغ کرده به اون آب بده من حالم خوبه خوبه عزت زیاد گورشو گم کرد و رفت نفس راحتی کشیدم فکر کردم خطر رفع شده ولی این تازه اول ماجرای اون شب نحس بود ابراهیم تکونی خورد وبا صدای خواب آلودش گفت ساسی شهاب چی شد _گوروشو گم کرد تو بخواب منم میرم نفس راحتی کشیدم و رو به ابراهیم گفتم _آب میخوری ابراهیم ولی صدایی از ابراهیم نشنیدم ساسی یه لیوان آب سرکشید و گفت من میرمو به سمت درخروجی رفت روسریمو باز کردم موهام رشد کرده بود و تقریبا تا زیر گوشام میرسید موی کوتاهم بهم میومد ولی موی بلند یه چیز دیگس مانتوم از تنم درآوردم وبه بدنم گش و قوسی دادم رفتم از اتاق خواب بالشتی آوردم و زیر سر ابراهیم گذاشتم چنان بیهوش شده بود انگار کل روز کارگری کرده بود نمیدونم این مواد تازه چی بود که این نامردا به خوردش میدادن که اینطوری حالات مختلف بهش دست میداد کمی به صورتش نگاه کردم حتی توی خوابم عصبی بود و اثری از مهربانی تو صورتش نبود نمیدونم دوران دوستیمون چجوری عاشق این مرد شده بودم کمی وسایل دم دست اطراف ابراهیم برداشتم بردم آشپزخونه دوباره برگشتم اتاق خواب تا براش ملافه ببرم درسته که تابستون بود و هوا گرم بود ولی مامانم همیشه میگفت آدمی که خوابه سردش میشه برا همینم تصمیم گرفتم یک ملافه ببرم روی ابراهیم بکشم گرمای دستی روی بازوی لختم احساس کردم هین خفه ای کشیدم ولی دسته کسی روی دهنم نشست و نذاشت جیغ بکشم منو به خودش چسبانده بود و آروم آروم برگردوند با دیدن ساسان تعجب کردم دستشو از روی دهنم برداشت _ تو اینجا چیکار می کنی مگه نرفته بودی با دیدن وضعیت خودم و تیشرت ای که تنم بود خواستم سریع برگردم و مانتومو بپوشم ولی اون دیوونه دستمو محکم گرفته بود -_کجا ...من رفته بودم دوباره برگشتم از چیزی که تو چشمای ساسان میدیدن ترس به جونم افتاده بود با تته پته گفتم _ برچی برگشتی ولم کن _ولت نمیکنم خودت میدونی برا چی برگشتم خیلی وقته دارم بهت نخ میدم _چی داری میگی دیوونه برو بیرون وگرنه ابراهیم بیدار می کنم _ابی چنان خواب تا خود صبح بیدار نمیشه پس بیخودی زحمت نکش اون احمق نمیدونه شهاب خان داره چه بلایی سرش میاره _ تو مگه پسر عموش نیستی تو چرا بهش نمیگی _ من بگم واسه چی بگم اون فکر میکنه من پادوی اونم فکر میکنه خودش رئیسه فک میکنه میتونه از پانصد میلیونی که بهمون دادن فقط ۲۰۰ میلیون به من بده بقیه اش خودش خرج کنه من جونم واسه اون مواد به خطر انداخته بودم اونوقت این احمق فکر کرده رئیسه باید سهمش بیشتر باشه _ این حرف‌ها به من ربطی نداره برو بیرون حق نداری اینجا باشی پوزخندی زد و خواست منو بیشتر به خودش نزدیک کنه که با پا ضربه ای بهش زدم و خواستم فرار کنم که دوباره دستمو گرفت _دختری وحشی به نفعته که باهام راه بیای وگرنه مجبورت می کنم _ هیچ غلطی نمیکنی در حد این حرفا نیستی _ امروز دوبار نجاتت دادم فکر نکن نمیفهمم شهاب تو نخته _ آره اونم مثل تو یه آشغاله خائن حالا گمشو بیرون از خونه من _ خونه تو؟!! این خونه برای شهاب خان ابی فقط اجارش کرده کم کم ترس به جونم نشسته بود دیگه محکم و قاطع نبودم 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌺❤️ سلام میخواستم به اون خانومی که گفتن دخترشون خود ارضایی میکنه و نگرانن..دختر منم اینجوری بود از ۶ ماهگی که میخواست چهار دست و پا بره میدیدم خیلی به خودش فشار میاره تا حدی که قرمز میشه فکر کردیم مشکلی داره چند تا دکتر بردیم هیشکی نفمهمید بعد از یک و نیم سالگی یه دکتر اقا بردم گفتن که دخترتون خود ارضایی میکنه ولی خودش اصلا نمیفهمه چکاری میکنه به من گفت حتما پیش بچتون با همسرتون رابطه دارید.اتاق بچه رو جدا کنید و شیرینی جات هم کمتر بهش بدین..الان دخترم چهار سالشه باور میکنید هنوزم چند ماه قبل اون کار رو انجام میداد هر کاری که منو همسرم میکردیم با این که مطمئن بودم خوابه ولی صبح میدیدم یواشکی با عروسکش اون کار ها رو میکنه یا زیر پتو..الان چند ماهه هر کاری داشته باشیم میریم یه اتاق دیگه و خداروشکر فعلا یادش رفته..شما هم اتاقتون رو جدا کنید حتی اگه بچه ها خواب باشن حسشون خیلی قویه و همه چیز رو میفهمن.ببخشید طولانی شد 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ✅ برای داشتن احساس عالی؛ 1️⃣ به داشته هایتان توجه کنید ▫️هر چند کم مثلا همان پول کمی که دارید یا خانه کوچکی که دارید. 2️⃣ بابت داشته هایتان شکر گزار باشید ▫️نگویید این آن قدر کم است که جای شکر ندارد. 3️⃣ به کمبودهایتان توجه نکنید ▫️به بیماری که دارید به همسر بد اخلاقتان، و هر چیز دیگر اگر توجه کنید باز هم مقدار بیشتری از آن دریافت میکنید. 4️⃣ ویژگیهای خوبتان راببینید ▫️مثلا مهربانید باهوشید. و هر چیز دیگری که به شما احساس خوب میدهد. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔆نان گندم آن را هم نخورى ✨محدّثين و مورّخين در كتاب هاى مختلف آورده اند: ⚡️آن هنگامى كه حضرت ابا عبداللّه الحسين صلوات اللّه و سلامه عليه به سرزمين كربلا وارد شد، چند روزى پس از آن ، يكى از ياران خود را با پيامى به سوى عمر بن سعد فرستاد كه : با تو صحبتى دارم ، امشب در ميان دو لشكر همديگر را ملاقات كنيم . ⚡️به همين منظور عمر بن سعد به همراه بيست اسب سوار و همچنين امام حسين عليه السّلام نيز به همان ترتيب از لشكرگاه خود خارج شدند و چون به محلّ ملاقات يكديگر رسيدند. ⚡️پس امام حسين عليه السّلام همراهان خود را قدرى عقب نگه داشت ، مگر برادرش حضرت ابوالفضل و پسرش علىّاكبر را؛ و همچنين عمر بن سعد همراهان خود را به جز پسرش و يكى از غلامانش را عقب راند. ⚡️و چون كنار يكديگر آمدند، امام عليه السّلام بعد از صحبت ها و مذاكراتى به عمر بن سعد خطاب كرد و ضمن نصيحت هائى فرمود: واى بر تو! آيا از عذاب خداوند در روز قيامت نمى هراسى ؟ آيا با من كه از هر جهت مرا مى شناسى ، جنگ مى كنى ؟! ⚡️اين چه كارى است كه انجام مى دهى ؟ اگر همراه من باشى و آن ها را كه دشمنان من و خدا و رسولش هستند رها كنى ، همانا در پيشگاه خداوند متعال مقرّب خواهى شد. عمر بن سعد در پاسخ ، به آن حضرت چنين گفت : مى ترسم خانه ام را خراب كنند؛ و زندگى و اموالم را به غارت ببرند. امام عليه السّلام فرمود: من بهتر از آن را برايت تضمين مى كنم . ⚡️عمر گفت : بر خانواده و بچّه هايم مى ترسم كه به آن ها آسيبى برسد. حضرت فرمود: من سلامتى آن ها را نيز تضمين مى نمايم . ⚡️در اين لحظه عمر بن سعد ساكت ماند و ديگر جوابى نداد. امام حسين عليه السّلام روى مبارك خود را از او برگرداند و فرمود:اى عمر! تو را چه شده است ؟! ⚡️خدا تو را بكشد؛ و مورد مغفرت و رحمت خويش قرارت ندهد. سوگند به خداوند، اميدوارم كه از گندم عراق نخورى . ⚡️عمر در كمال بى حرمتى اظهار داشت : جو، عوض گندم خواهد بود؛ و سپس برخاستند و از يكديگر جدا گشتند و هر كدام با همراهان خود به محلّ خود بازگشتند. تلخيص از : مقتل خوارزمى : ج 2، ص 33، تاريخ طبرى : ج 4، ص 344،مشيرالاحزان : ص 72، بحارالانوار : ج 45، ص 47 - 57. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌺 باسلام ب ادمین نارنین واعضای کانال تمام بچه ها چ پسر چ دختدممکن دچارخودارضاعی بشن ازپوشیدن شلوارهای خیلی چسب خوداری کنیدحتمابرای کودکان ازلباس زیرگشادراحت استفاده کنیدموقع خواب حتماکنارشون باشیدباخواندت کتاب ذهن شون درگیرکتاب کنیدممکن ناخودآگاه موقع خواب بااعضای خصوصی شون بازی کنن ولذت ببرن وعادت کنن. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❓ سلام خیلی خیلی ممنون میشم پیامم رو داخل کانال بزارید من دارم آموزش طراحی سایت میبینم ولی نمیخوام برای خودم سایت بزنم شنیدم میتونم سفارش طراحی سایت بگیرم و کسب درآمد کنم ولی نمیدونم از کجا میشه سفارش گرفت و چطور ممنون میشم اگه کسی اطلاع داره راهنمایی کنه ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام شب شما بخیر دوستان آمپول برای هورمون باید داخل یخچال نگه داری بشه از دوستان کسی هست فرزندشون دچار مشکل هورمونی بوده با آمپول خوب شده ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ سلام فاطمه خانم و همه اعضا و دوستان عزیز. دوستات عزیز بزرگت ترین کمک و در حقم کردید واقعا گرفتارم و حالم خیلی بده کمک می‌خوام اگه کسی شماره مشاور یا آیدی مشاور داره لطفا بهم بدید نیاز دارم 🙏🙏😞 ❓❓❓❓❓❓❓❓❓❓ آیدی ادمین: @Fatemee113 منتظر نظرات زیبا شما عزیزان هستیم.😍😊 در این 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 دلانه ای دختری رنج کشیده به نام بخشی از ... 🍃🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 دلانه ای دختری رنج کشیده به نام #گندم بخشی از #زندگی_اعضا ... 🍃🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 نمی دونم ازطرفی ازحسین اقاخجالت می کشم وازطرفی دلم نمی خوادکه برن بابابزرگ گلوشوصاف کردوگفت خواهرخواستم چیزی بهت بگم حسین اقادیپلمش ناقصه انشاالله دیگه دفعه که همدیگه رودیدیم این موضوع حل شده باشه مادرحسین اقااره منم همین گفتم دوتاازامتحاناتش مونده حیفه دوازده سال درس خونده دوتا امتحانش بده دیپلمش کامل بشه باش چشم حتمامیره این کارتموم می کنه سربازی رومی خوادچکارکنه اونم باش چشم امتحانات داد میره کارهای اونم انجام میده حسین اقاسرش پایین وچیزی نگفت اخرشب همه خوابیدیم تاصبح این پهلواون پهلوچرخیدم وخوابم نبرد صبح زودصبحانه خوردیم مادربزرگی وبابابزرگی رفتن عیددیدنی جایی هم کارداشتن وقبل ظهربرگردن مادرحسین اقاصبحونه روخوردودرازکشید مسلم وگلروهم خواب بودن توچادرنشسته بودم که حسین اقاامدداخل چادر فکرکردم وسیله ای چیزی می خواد چیزی لازم داری اره روبروم بافاصله ی یک متری نشست سرم انداختم پایین هرچی لازم داری بگوبهت بدم وبرودوست ندارم کسی مادوتارواینجاتنهاببینه فکربدکنه اروم بهم گفت هرچی بخوام بهم میدی خیره شده بهم ومنتظرجواب بود اره بگو خنده ی ریزی زد می خوام چندلحظه دستم روی سینه ات بزارم اجازه میدی یکباره سرم بالابردم وباتعجب واقعابرات متاسفم مگرمنوتومحرم هستیم که تومی خواهی اینکارکنی گندم نمی دونی اوندفعه که بوست کردم تاچندروزمست توبودم دیونه ات بودم امروزهم ماداریم میریم معلوم نیست کی دوباره همدیگه روببینیم یک ثانیه بزارمن دستم وروی سینه ات بزارم یعنی نمی خواهی عیدی منوبدی من این همه راه امدم عیدی ازتوبگیرم می خواهی بی انصافی کنی خودت می دونی نمیزارم پاشوبروبیرون تاکسی نیومده خودت داری طولش میدی والادوری من رفته بودم دوست ندارم بی اجازه دست درازی کنم فقط یک لحظه توعشق منی همه ی وجودم گرم عشق توهست نمی دونی چقدردوستت دارم سرم انداختم پایین تپش قلب داشت منومی کشت حس می کنم قلبم ازجامی خوادکنده بشه خدایامن چکارکنم کمی جلوترخزیدودستش به طرف سینه ام درازکرد منم بدون حرکت فقط نگاش کردم دستش اروم گذاشت روی یکی از... اواونولمس کرد تمام بدنم شروع به لرزیدن کرد بدنم مورمورشد نترس نمی دونی چه لذتی برام داره دست زدن به تو دستت وبردارداری حالموبهم می زنی مگه حالت چی می شه بهم بگو حالم داره بهم می خوره پاشوبرو والاصدام بلندمی کنم باشه رفتم خیلی بداخلاقی ممنونم ازت خیلی بهم حال دادی بهترین عیدی روبهم دادی عزیزدلم جلوترامدصورتم وبوسه ی ارومی کرد ورفت تمام بدنم خیس عرق شده دیگه خجالت می کشم ببینمش اصلاحس می کنم توصورت هیچ کس نمی تونم نگاه کنم حس می کنم همه می دونن حسین اقابامن اینکارکرده هنوزسنگینی دستش روی... حس می کردم انگاراین یکی گرمترازاون یکی هست صدای موتوربابابزرگی ومادربزرگی امد خودم جمع وجورکردم گندم چرااینجاتنهانشستی هیچی همه خواب بودن منم اینجانشستم پاشوکمک بده ناهاراماده کنم ناهاردرست کردوبعدازناهار حسین اقاومادرش رفتن موقع خداحافظی یک لحظه چشمم توچشمش خوردچشمکی بهم زد خنده ی ارومی جلوی همه روبه من کردوگفت خیلی ازت ممنونم ببخش اگرمزاحم شدم واذیتت کردم مادربزرگ بیچاره که ازجای خبرنداشت هی می گفت این چه حرفیه ووظیفه اش انجام داده... 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 😔 سلام من فاطمه 19 ساله هستم از شهرکرد... ممنون میشم راز منو هم داخل گروه تون بزارین. همه چیز از اون جایی شروع شد که من وقتی 6 یا 7 سال داشتم مامانم میرفت بیرون و منو با پسرخالم که اون موقع حدودا 13 _ 14 سالش بود تنها میذاشت... اون عوضی هم منه صاف ساده رو گول زد و به بهونه ی بازی... روز بعدش اون یکی پسرخاله ی اشغالم رو اورد و... وقتی هم که 4 یا 5 سال داشتم یه پسرعمو به اندازه خرس قطبی داشتم اون هم منو به بهونه ی بازی به اون یکی اتاق خونه مامان بزرگم میبرد و... منه خرم دیگه یه جورایی به میل خودم به سمت این نجاسات میرفتم. تا اینکه تصمیم گرفتم دیگه یه دختر پاک باشم 🤍🤍 دیگه سراغ این کار ها نرفتم و یادمه یه روز برای مدرسه ام پرگار نیاز داشتم مامانم گفت برم از پسرخالم بگیرم با این که دوست نداشتم رفتم و تو راه پله ها دعا میکردم اتفاقی نیوفته از شانس بدم تو خونه تنها بود پرگارم تو دستش ( چون مامانم زنگ زده بود بهش ) و جلوی در وایستاده بود از همون دم در با ترس دستم رو جلو بردم تا ازش بگیرمش اما پرگارو که داشت بهم میداد.... دستمو کشید و منو چسبوند به خودش با جیغ و دست و پا زدن خودمو نجات دادمو دویدم سمت خونه وقتی رسیدم مامانم پرگارو دید و گفت شکسته و من هیچ وقت نتونستم بگم چرا شکست💔 اما حالا از این میسوزم که پسرعموم داره طلبه میشه.. پسرخالم یه آدم نسبتا موفق شده.... و اون یکی پسرخالم تو مدرسه معلمی میخونه.. خدا رو شکر اسیبی بهم وارد نشد😔 از خدا خیلی بخشش خواستم خیلی گریه کردم تورو خدا برام دعا کنید 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
11.8M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 السلام علی شاکن کربلاء بانی ماه غم یابن خیرالنساء 📥 نسخه باکیفیت↙️ 🆔 @Razavi_TV | 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🔹 آیت‌الله العظمی بهجت رحمه الله علیه 🔹 وقتی مجلس برگزار می‌کنید، برتری‌ها و امتیازهای اهل‌بیت علیهم‌السلام و فضایل و مناقب این حضرات را بگویید و در برابر این قضیه ابراز احساسات کنید. حتی اگر اشک شما جاری نمی‌شود، حالت گریه به خود بگیرید و در حال حزن باشید و تباکی کنید(حالت گریه بگیرید). 📚 رحمت واسعه، ص٢۴ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697Ca1050d30df
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃