eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
38هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
4.1هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
♥️ℒℴνℯ♥️ تو برای من همونی هستی که هیچوقت ازش سیر نمیشم.. گذشتمی❤️ آیندمی ❤️ دیروزمی❤️ ‌ 💞🍃@lovely_lifee💞
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام دوست عزیزی که رگهای دستشون گرفته برن یه ماساژسرتا پا همراه بادکش گرم وحجامت یا فصد انجام بدن ببینن چقدر حالشون بهتر میشه شماره یا آی دی من رو بهشون بدید ما روزانه چند نفر رو ماساژ میدیم که این موارد هم شامل میشه 🍃🍃🍃🍃💕💕🍃🍃🍃🍃 سلام خواهری که فرمودند همسرشون ازدواج مجدد کرده به نظر بنده زندگی بچه هاتون رو خراب نکنید عزیز فایده ای نداره میتونید قانونی شکایت کنید چون بی اجازه ازدواج کردند رسیدگی میشه بعد مهریه بگزارید اجرا وازشون مهریه بگیرید خونه بگیرید ولی حرف از جدایی نزنید واصلا هم خودتون رو اذیت نکنید اما راضی هم نشید شاید طلاقش داد به هر حال برگ برنده دست شماست بچه ها ، بی اجازه زن گرفتنش ومهریه اجرا گذاشتن ،نکنید هم طلاق میخوام فقط حق وحقوق بگیرید تا زندگیتون رو بتو نید سر وسامان بدید به نظرم این خودش بزرگترین تنبیه هست پس اقدام کنید 🍃🍃🍃🍃💕💕🍃🍃🍃🍃 سلام برای عزیزی که متولد ۶۲ هستند وگفتند تخمدانهاشون کوچک شده اولا سریع اقدام کنن ویک روز در میان یعد پاک شدن زیر شکم خصوصا واهل هو رو بادکش گرم بندازند دوما هر شب روغن زرد گاوی با اپلیکاتور شیاف کنن وصبح برگ پنیرک دم کنن بخورند ونیم ساعت طناب بزنن وورزش کنن که موجب کار کردن مجدد تخمدان‌ها میشه این روش رو یه مامای قدیمی تجویز کرده ده ها نفر بااین دو روش باردار شدن وتخمدانهاشون خوب شده گرم کردن رحم باعث میشه پلی کیستیک وتبای تخمدان درمان بشه طلبه هدی هستم کارشناس طب اسلامی وماساژ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🔆لقب ابوتراب براى على (عليه السلام) حضرت على (علیه السلام) با اينكه القاب بسيار پر معنى داشت ، ولى دوست مى داشت كه به او ابوتراب بگويند، مطابق گفتار بعضى از علما، آنحضرت اين لقب را از اين جهت دوست داشت كه او متواضع بود و روى خاك مى نشست و اين لقب را كه به معنى پدر خاك است ، براى خود مى پسنديد چراكه بيانگر خاكى بودن او بود. ولى دشمنان آن حضرت ، اين لقب را براى آن حضرت تكرار مى كردند، و منظورشان تحقير نمودن آنحضرت بود، با اين كه اين لقب از بهترين صفات انسانى او (يعنى تواضع او) حكايت مى كرد. اما اين كه اين لقب چگونه و چرا به او داده شد، در تاريخ چنين آمده است : سال دوم هجرت بود، خبر رسيد كه كاروانى از مشركان به سوى شام مى روند پيامبر ( صل الله علیه وآله و سلم) همراه صد و پنجاه نفر (و به نقل ديگر همراه 200 نفر ) در حالى كه حضرت حمزه (علیه السلام ) پرچم سفيدى به اهتزاز در آورده بود، براى جلوگيرى و ضربه زدن به كاروان مشركين ، از مدينه خارج شده تا به عشيره (بر وزن غفيله ) رفتند (از اين رو اين حركت را غزوه عشيره مى نامند). هنگامى كه پيامبر ( صل الله علیه وآله و سلم) و سپاه اندكش در سرزمين عشيره به جستجو و برسى پرداختند، در يافتند كه كاروان قريش از آنجا رفته اند، آنحضرت با سپاه خود در حدود يك ماه در آنجا ماند و سپس به مدينه باز گشتند. على (علیه السلام ) و عمار ياسر، جزء اين سپاه بودند، عمار مى گويد: در همين سفر على (علیه السلام) به من فرمود: مى خواهى برويم نزد افراد بنى مدلج كه در كنار چشمه كشاورزى مى كنند، بنگريم چگونه كشاورزى مى نمايند؟!. من موافقت كردم و با هم كنار آنها رفتيم ، (بر اثر خستگى ) نياز به استراحت داشتيم ، زير درختهاى نخل كه در آنجا بود رفتيم ، در زمين روى خاك خوابى ديم (و به نقل ديگر على عليه السلام مقدارى خاك جمع كرد و آنرا متكاى خود قرار داد و سرش را روى آن گذارد و خوابيد). تا اينكه : رسول خدا ( صل الله علیه وآله و سلم) آمد و ما را بيدار كرد و برخاستيم و لباسهاى خود را كه خاك آلود بود، تكان داديم ، در همين موقع ، پبامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) به على (علیه السلام ) فرمود: اى ابوتراب (زيرا لباسش خاك آلود بود) بعد فرمود: مى خواهيد شما را به شقى ترين مردم خبر دهم ؟ گفتيم آرى ، فرمود: يكى آن كسى است كه ناقه حضرت صالح (علیه السلام ) را پى كرد، دوم آن كسى است كه بر فرق سر تو (اى على ) شمشير مى زند (يعنى ابن ملجم ). 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 عشق نافرجام علی و فهیمه.... 🍃🍃🌸🍃
*🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت اول 1⃣سلام .قصه عاشقی اعضا رو خوندم دلم رفت به گذشته خودم. دانشجو بودم و سال اول که عاشق شدم. اولین عشق.اولین نگاه و دل بردنها.چه حالی بود. کلا ۶ ماه بیشتر طول نکشید.منه ساده به فکر ازدواج بودم ولی علی دنبال یه دوستی ساده. من دلبسته و وابسته شده ام.ولی علی فقط دلبسته.. این دوستی یه عذاب وجدان هم با خودش داشت. اینکه اگه خانواده ام بفهمند اگه خدا قهرش بگیره. تا اینکه عذاب وجدانم روبروی عشقم وایستاد و پیروز شد😭به علی گفتم اگه دوسم داری بیا خواستگاری وگرنه قسم بخوریم که دیگه سراغ همو نگیریم.اونم گفت موقعیت ازدواج نداره.۲۴ سالش بود.یه ماه رفته بود لندن از اونجا خوشش اومده بود میخاست مهاجرت کنه.کلی برنامه کاری تو ذهنش بود.کلا سفر خارج زیاد میرفت. گاهی میدیدم رو گوشیم شماره عجیبی افتاده. جواب میدادم میدیدم علی هس. اینکه اونجا هم یاد من بود حالمو خوب میکرد.رو ابرها سیر میکردم.😇 ولی خودم خواستم این عاشقی موقتی دیگه تموم بشه. میدونستم آخرش مال هم نمیشیم. قسم خورد.قسم خوردم که دیگه هیچ وقت به همدیگه زنگ و پیام ندیم. بهم گفت هر وقت موقعیت ازدواج داشته باشم به اولین کسی که فک کنم تویی.پس خطتو عوض نکن. گذشت.۳ سال. ۳ سال منتظر بودم و گوش به زنگ.اما خبری نشد😔 کلی هم خواستگار داشتم. هربار که ردشون میکردم مامانم میگفت میدونم با یکی هستی ولی وقتی اون بیاد اون موقع ما میگیم نه😏 تا اینکه دیگه تسلیمشون شدم و به یکیشون جواب مثبت دادم.همون موقع هم سیمکارتمو عوض کردم.درسته با عشق نبود ولی دختر متعهدی بودم. دیگه علی رو فراموش کردم و خواستم عاشق نامزدم بشم. دخالتهای مادرشوهر و هرزگی نامزدم این عشق رو هم سرکوب کرد و من بعد از یه سال نامزدی جدا شدم😔😢 نامزدم مدام زنگ میزد و ابراز پشیمونی میکرد که غلط کردم و حالا که نیستی میدونم چقدر عاشقت بودم ولی خودم نفهمیدم.ولی من دیگه ازش متنفر بودم.افسرده شده بودم. تو خونه خودم رو زندونی کرده بودم. حوصله بیرون رفتن نداشتم.تصمیم گرفتم سیمکارتمو عوض کنم دیگه صداشو پیامهاشو و درکل مزاحمتهای نامزدم رو نشنوم. 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 عشق نافرجام علی و فهیمه.... 🍃🍃🌸🍃
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت دوم سیمکارت قدیمی رو تو گوشیم انداختم.یه هفته نگذشته بود دیدم یکی زنگ میزنه هر چی میگم بفرمایید جواب نمیده. تا بلاخره جواب داد و گفت فهیمه خودتی؟ تا اینو گفت فهمیدم پشت گوشی علی جانم هست😍 چقدر وجودش برای اون روزهام لازم بود چقدر حالم بهتر شد بعد از ۴سال دوباره صداشو میشنیدم.چند روز که گذشت و از خودش گفت فهمیدم ازدواج کرده و یه پسر چهل روزه هم داره😔😢 انگار آب داغ رو سرم ریختن. ناراحتی بعد از جداییم رو هم سرش ریختم و گفتم پس چرا زنگ زدی؟ خواستی بهت تبریک بگم.بگم خوشبخت بشی؟ خواستی بهم پُز بدی؟ اون طفلی هم گفت وقتی موقعیت ازدواج پیدا کردم بهت زنگ زدم خاموش بود. کارم شده بود روزی ده بیست بار زنگ زدن بهت.ولی تو خطت رو عوض کردی. به اصرار مادر با دختری ازدواج کردم که مامانم پیدا کرده بود.بعدش هم من سرنوشتمو و هر چی که برام اتفاق افتاده بود رو گفتم.انگاری خوشحال شد. اونم شروع کرد به گلایه کردن از زن و زندگیش که زنشو دوست نداره و کلی از زن و خانواده زنش بد و بیراه گفت.چند هفته که گذشت باهم قرار گذاشتیم تا همدیگه رو ببینیم.. منو که دید باورش نمیشد.چشماش برق میزد که چقدر خوشکلتر شدم.. خوب منم دوران دانشجویی دختری بودم با صورت و ابروی پرمو و بدون هیچ آرایشی. ولی بعد از نامزدی و جداییم تغییر کرده بودم.علی از عشقش بهم گفت که تو این سالها کمتر نشده که بیشتر هم شده.میگفت نمیگم هر روز ولی هفته ای چندبار شماره مو میگرفته تا شاید یه روز روشن باشه و باهام حرف بزنه.زنگ زدن اتفاقی چند هفته پیشش هم از سرعادت بوده.این یعنی تو این مدت بهم فک میکرده و دنبالم بوده. 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🍃🌸🍃 عشق نافرجام علی و فهیمه.... 🍃🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 قسمت دوم سیمکارت قدیمی رو تو گوشیم انداختم.یه هفته نگذشته بود دیدم یکی زنگ میزنه هر چی م
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 خونه که برگشتیم بلافاصله زنگ زد و گفت حاضری باهام ازدواج کنی؟😳 گفتم بشم زن دوم؟😳 گفت من وضع مالیه خوبی دارم.از عهده تو دا زندگی برمیام.تو بشو عشقم.زن اولمم میشه مادر بچه ام.همین.تو میشی تاج سرم.نگو زن دوم بگو عشق ابدیه علی. اصلا قبول نکردم.خانواده ام قبول نمیکردن.وارد زندگی بشم که میدونم همه اش جنگ و دعوا و اعصاب کشیه؟ چند مدت گذشت گفت یه پیشنهاد دیگه دارم نه نگو. من میتونم مهریه زنم رو یه جا بدم و طلاقش بدم. اونقدر هم به منم نامهربونی و به خانواده ام بی احترامی کرده که بتونم راحت طلاقش بدم. پسرمم هنوز خیلی کوچیکه اصلا نمیفهمه مادرش کیه.از همین الان میتونی تو مادرش باشی😳😳 کلی پشت تلفن واسه خودش برید و دوخت.چقدر خوشحال بود.گاهی بغض میکرد گاهی با شجاعت راجبه زندگی که قرار بود برام بسازه صحبت میکرد. راستش منم وسوسه شدم.انگار میخواستم انتقام شکست زندگیم رو از زن اون بگیرم. بیچارهِ زن از همه جا بیخبر که شوهرش براش چه خوابهایی دیده.از طرفی هم عشق علی تو دلم بود.هوس نبود واقعا عاشقش بودم و الانم هستم. ولی خدا کمکم کرد مثل همیشه.نزاشت تو چاه بیوفتم یا بهتر بگم نزاشت باعث و بانی بدبختی یکی دیگه بشم.منی که بخاطر خیانت نامزدم ازش جدا شده بودم حالا میخواستم خودم با یه زن دیگه اینکار رو بکنم؟؟؟؟!!!!!! به علی زنگ زدم و این حرفها رو به اونم گفتم. اینکه زنها اینجوری اند اونجوری اند.اگه تو فلان کار رو بکنی زنت عاشقت میشه.واسه بهتر شدن رابطه شون نصیحتش کردم.. با اینکه از خدام بود علی مال من باشه😔 برای بار دوم برای همیشه ازش خدافظی کردم که اگه خدا هم از عشقمون خوشش بیاد یه روزی تو یه شرایطی که به هیچ کس ظلمی نشه ما رو به هم میرسونه. حتی شده برای چند ماه.حتی تو سن پیریمون. اینبار موقع خدافظی این علی بود که زار میزد و گریه میکردم. 😔😔 منم سیمکارت جدید خریدم و تا الانم ازش خبری ندارم.شاید هنوزم وقتی دلش هوامو میکنه بهم زنگ میزنه. شاید..... از اون زمان ۵ سال میگذره.منم الان ۴ ساله ازدواج کردم و یه پسر ناز دارم.. ولی هیچ چیز مثل عشق اول نمیشه. امیدوارم یه روزی بهش برسم. حتی وقتی پیرزن و پیرمرد شدیم.. دوست دارم پیش اون بمیرم.. اگه تو این دنیا هم بهش نرسم حتی تو اون دنیا .اگه هر دومون بهشتی شدیم حتما از خدا علی رو آرزو میکنم😇🥰🥰 پایااااان 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
*🍃🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام فاطمه جونم❤️ راجع به شب عروسی یه مطلب یادم اومد .دختر عموی خودم دوران عقد رابطه کامل داشتن .بد روزگار پدرش یه اشتباه میکنه وبه فامیلای داماد بی احترامی میکنه داماد هم کینه رو بدل میگیره ومیذاره شب عروسی میگه این دختر نیست اون زمان رسم دستمال وکلی مهمون پشت در بود 🙈 دیگه میبرنش دکتر ومعاینه دکتره تایید میکنه این بکارت نداره دیگه چه بلاهایی سرش اومدبدبختانه باردار هم شده بود اخرش دختره میتونه ثابت کنه که کار خود پسره بوده دختره هم به خاطر اشتباهش جرات نمیکنه برگرده خونه پدرش .. پسره میگه میخواستم توهین پدرت رو تلافی کنم وابروشو ببرم. درسته کار پسره درست نبوده ولی چه فایده ابروشون حسابی میره پدرش حدود 5 سال باهاشون قهر بود اجازه نمیداد دخترودامادش برن خونشون .چه سخت گذشت براشون خدا داند .بعد چند سال زندگیشون درست شد ⁉️ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 💜🦋💜 💞 ازدواج سنتی یا ازدواج مدرن کدوم بهتره؟ 🤔 ❣هیچ کدام نمی‌تواند دلیل محکمی برای تضمین پایداری زندگی باشد؛ زیرا هر کدام دارای نقاط ضعف و نقاط قوت خاص خود هستند. 👈 به طور مثال در ازدواج سنتی به علت عدم شناخت کافی، زوجین با مشکلات زیاد و تناقضاتی در زندگی روبه رو می‌شوند. ❣در صورتی که شاید این شناخت ‌در ازدواج مدرن از قبل صورت گرفته باشد اما همین مسأله ممکن است باعث ایجاد توقع و مشکل در طرفین شود. 👈 آنچه در امر ازدواج مهم است، میزان شناخت حاصل شده توسط طرفین و طی کردن صحیح مراحل ازدواج (آشنایی، نامزدی، عقد و عروسی) است. 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #سرنوشت🌱 زهرا گفت مامان من میگم حالا شایدم راست میگه شاید شانسش زده دوست مایه‌دار دار
🍃🍃🍃🍃🌸🍃 🌱 شماره عجیب آشنا بود کیمیا ابروهاشو گره کرد به ذهنش فشار می‌آورد که این شماره را قبلاً کجا دیده همون لحظه فهمید شماره کیه ولی پیش زهرا و مامانش حرفی نزد گوشیو به حسین داد حسین دقیقاً مثل خواهرش اول ابروهاشو گره کرد از قیافه‌اش می‌شد فهمید که داره فکر می‌کنه این شماره کیه و بعد دقیقاً مثل کیمیا سریع فهمید و نگران و با رنگ پریده به کیمیا نگاه کرد کیمیا لبخندی شبیه پوزخند زد و گفت کیه حسین و حسین گفت از آنجا که اسم نداره یعنی در حد یک مزاحم بنابراین جواب نمیدم تماس قطع شد و کیمیا دوباره گوشی رو بدون اجازه از دست حسین قاپید عکس‌های گلی که با اون لبخند زیباش مثل همیشه مشخص بود که از شروع این رابطه راضی هستش دید خوشحال شد لبخند به لبش اومد و با محبت زیاد گفت حسین لطفاً زیاد طولش نده اگه فکر کردین که به درد هم می‌خورین و می‌تونین برای هم آرامش باشین سریع تصمیم بگیرین زینب خانوم ناخواسته سریع گفت آره مادر مثل اون نمک نشناس نباشه بره راه و روش یاد بگیره اگه گلی رو دوست داری زودتر تکلیفتونو روشن کنید زیادم با نامحرم در تماس بودن خوب نیست درسته زمونه عوض شده ولی حرف منه قدیمی گوش کن هر چیزی اندازه داره در این حد که فهمیدید همدیگرو دوست دارید اخلاق همدیگرو می‌تونید تحمل کنید کافیه به قول جوونای امروز دیگه نشینید به لاو ترکوندن زهرا قهقه خندید و گفت وای مامانو ببینید چه چیزایی یاد گرفته همشون خندیدند ولی با هر بار این خنده‌ها کیمیا انگار نمک به زخمش می‌پاشیدند تا به امروز نامزدیش با میلاد طوری نبوده که تو ذهنش بوده و این یه جور زخم به دلش بود از طرفی نمی‌تونست درد دلشو به کسی بگه و فکر می‌کرد این موضوع حریم شخصی او و همسرش است شب که شد از هجوم فکر و خیال‌های زیاد نتونست بخوابه و حیاط رفت ساعت از نیمه شب گذشته بود نگاهش به آسمون افتاد و شهابی همون لحظه رد شد سرفه کوتاهی شنید برگشت حسین کنارش بود حسین روی پله‌ها نشست و گفت چرا بی‌خوابی به سرت زده کیمیا با صدای ضعیفی گفت بی‌خوابی به سرم نزده اتفاقاً خیلی خوابم میاد ولی نمی‌تونم بخوابم ولی من بی‌خوابی به سرم زده فکر گلی هستی _گلی و اون شماره‌ای هم که بعد از سال‌ها امروز به من زنگ زده خوب شد گفتی خودمم می‌خواستم ازت بپرسم به نظرت برای چی زنگ زده شاید دستش خورده چون اگه کارم داشت دوباره زنگ می‌زد کیمیا کاملاً به سمت حسین چرخید تو صورتش نگاه کرد و مشکوک پرسید __یعنی اگه زنگ بزنه تو جوابشو میدی حسین چند ثانیه‌ای تو چشمای پرسشگرایانه کیمیا خیره شد و با صدای ضعیفی گفت... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸