بارالها!💫 تو نادیده می گیری، من هم نادیده می گیرم تو خطاهایـم را، من عطاهایت را….. خدای مهربانم جوی آب که اقیانوس را نمی فهمند پس ببخش گر گاهی گم می کنم نشانیت را … خدایا! صدایت می کنم، چون در این دنیا دیگر صدا به صدایی نمیرسه اما تو شنوایی …… خدایا! در من کسی هست که صدا میزند تو را .. به فریادش برس! خدایا راضی ام به رضای تو ♡ 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c

🌸🍃 #سیاست اگر میخاین همسرتون باهاتون زیاد حرف بزنه وقتی همسرتون یه چیزی رو براتون تعریف میکنه 👈🏻 خییییلی با اشتیاق و علاقه بهش گوش بدید و طوری نشون بدید که حرفاش خیییلی براتون جذاب و هیجان انگیزه... 👈🏻 سعی کنید حتما حتما تو چشماش نگاه کنید وقتی داره صحبت میکنه و اینجوری نباشه که اون برای خودش صحبت کنه و شما یه طرف دیگه را نگاه کنید و یا حواستون به یه جای دیگه باشه و یا مشغول کار خودتون باشید... 👈🏻 از یه سری کلمات و آواها استفاده کنید موقعی که دارید به حرفاش گوش میدید ✔ مثلا: ⇦ آها... ⇦ عه چه جالب... ⇦ جدی؟؟؟ ⇦ وای چه باحال... ⇦ بعدش چی شد؟ ⇦ عجب... ⇦ که اینطور... 🍃🍃🌸 #تجربه #مشاوره #همسرداری آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸

🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام #ایل_آی آخرین فرزند پاییز.... #فصل_۲ 🍃🌸🍃

🍃🍃🍃🌸🍃 #داستان_ایل_آی #فصل_۲ صدای خسته و ضعیف مامان اومد ____جانم ایلای _مامان رسیدین خوبی _آره عزیزم بهت زنگ زدم ولی جواب ندادین عه زنگ زدین؟؟ نشنیدم!خوابم برده بود بچه ها خوبن ؟؟محمد برگشته _آره الان برگشته بچه هام خوابیدن ____باشه مادر برو بخواب عزیزم _باشه شب بخیر راستی آیناز کجاس چیکار میکنه _تو آشپزخونس طبق معمول با غرغر فراوان داره تمیزکاری میکنه ریز خندیدم و از مامان خداحافظی کردم هنوز کیف دوشیم رو مبل بود خم شدم برداشتمش و از تو کیف پولم یه ۱۰ تومنی برداشتم و بردم صندوق صدقه ی دم در انداختم برگشتم آشپزخونه شام محمد دادم کمی راجب کار صحبت کردیم قرار شد یک هفته ای نهایت ۱۰ روزه مام بریم خونه آیناز چند روز بمونیم دلم برا باغ انگور آینازینا پر میکشید واسه اون یاقوتهای درشت آبدار که وقتی گازشون میگرفتم مثل خیار صدا میداد و آبش کل دهنتو میگرفت دلم میخواست برم و یه دل سیر تو باغ سیب خودمون بگردم شاید برای کسی قابل درک نباشه ولی من دلم برا خونه پدریم تنگ نمیشد دیدن خونه بدون وجود بابام قلبمو چنان فشار میداد که حس میکردم یه دست بزرگ قلبمو تو مشتش گرفته و فشارش میده قبلااینجوری نبودم شاید دلیلش دلخوری پنهانی بود که از بابا داشتم ولی رفته رفته نبودش بیشتر حس میکنم خصوصا اینکه مامان تنها زندگی میکنه و من همیشه نگران فشار خونشم محمد فهمید پکرم و کمی سر به سرم گذاشت آخر سرم مثل همه مردها دلش تخت خواب خواست و با هزار ترفند زیرکانه منو آماده کرد بالاخره چهارشنبه رسید و بعد اینکه آیسو از مدرسه برگشت و دقیقا مثل بچگی های خودم ریز به ریز اتفاقای مدرسش رو تعریف کرد و ناهار خوردیم آمادش کردم تا بریم خونه ثریا خانوم خوشحالم که ثریا با معصوم زندگی میکنه خوشحالم که دیگه چشمم به اون خونه قدیمی که توش بارها آرزوی مرگ کردم نمیافته مثل همیشه بهترین لباسارو برا آیسو پوشوندم آخه دلم میخاد همه عالم بدونه محمد چه پدر خوبی آیسو هم که دقیقا مثل خالش عاشق اکسسوری این چیزا هر چی لازم بود ست کرد و دقیقامثل یه دختر دبیرستانی مثل یه دختر بزرگ تو ماشین نشست آیدینمو تو صندلی مخصوص خودش گذاشتم و آروم آروم راه افتادم از تو آینه نگاهی به خودم کردم موهام فوق العاده زیبا بودن و شدیدا بهم میومد رژ کمرنگی هم ضمینه لبام کرده بودم و مثل این اروپاییهای بور شده بودم خودم خودم پسندیدم و لبخندی زدم نزدیک خونه معصوم نگهداشتم و از میوه فروشی ۳تا آناناس بزرگ خریدم همیشه بخاطر مریضی ثریا خانوم سعی میکنم خونشون رفتی یع چیزی دستم باشه با نزدیک شدن به خونه معصوم تپش قلب گرفتم از کار خودم هم خندم گرفت هم دلم سوخت هنوزم از ثریا میترسم ... 🍀کپی برداری از داستان ایل آی پیگرد قانونی و الهی دارد❌ 🍃🍃🌸 #تجربه #مشاوره #همسرداری آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**

🔆معجزه امام رضا (علیه السلام) در حق یک پزشک و بیمارش 🍃🍃🌸 #تجربه #مشاوره #همسرداری آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸

*🍃🍃🍃🍃🌸🍃 #طنز_خاستگاری سلام به فاطمه عزیز با این گروه خیلی خوبشون 😍 منم میخواستم داستان یکی از خواستگار هایم رابراتون تعریف کنم.. من 16سالم بود یه شب رفتم خونه پدر بزرگم اخه عمم زایمان کرده بود من رفتم اونجا بچش 😂وقتی رفتم درحیاط باز کردم دیدم صدای آهنگی داره میاد و پسر عموم که دو سه سالی از من بزرگ تر است هم همونجا هست سرشم روی زمین بود 😂😂و من فکر کردم تنهاست اصلا اون پسره مشخص نمیشد 😂😂و من تا در را باز کردم اهنگ که شنیدم شروع کردم به رقصیدن و شانه بلرزون 😂چون با پسر عمو هام مثل خواهر برادر بودیم و من تا جایی تونستم قرش دادم🙈و اون پسره به من خیره بوده. ومن متوجه نبودم 🤭وقتی رسیدم به پسر عموم دیدم اون داشته منو نگاه میکرده من مرده بودم از خجالت اون با هم سلام احوال پرسی میکرد من دست گذاشته بودم جلو دهنم فقط نگاهش میکردم 🥴و بعدش من به خودم آمدم پا به فرار گذاشتم کنار عمم 😂و جالبیش کجا بود که بعدش این قد منو میخواست که خدا میدونه چند بار واسطه فرستاد بابام قبول نکرد..ولی اون بنده خدا خیلی با همون رقص عاشق شده بود😁این داستان از سیزده چهارده سال پیش هسته... و من بعدش با پسر عموم ازدواج کردم خداروشکر راضی هستم از آقایی.. و اون بنده خدا وقتی خبر ازواج من شنیده بود تا چند روز هم مریض بوده هم غذا نمیخورده... الانم برادر خانم عموم هستش توی عروسی عموم اصلا نمیتونست من ببینه 🤭ببخشید طولانی شد خواستم منم قصمو گفته باشم ممنون از همطون 🌹🌹🌹 🍃🍃🌸 #تجربه #مشاوره #همسرداری آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸

🍃🍃🍃🍃🌸🍃 روایت واقعی #سرنوشت 🍃🍃🍃🌸🍃

#داستان_آموزنده 🔆مسجدالحرام و خربزه فروش   مرحوم حاج شيخ الاسلامى عليه الرحمه فرمودند: شنيدم از عالم بزرگوار و سيد عاليقدر امام جمعه بهبهانى كه در اوقات تشرف به مكه معظمه روزى به عزم تشرف به مسجدالحرام و خواندن نماز در آن مكان مقدس از خانه خارج شدم و در اثناء راه خطرى پيش آمد و خداوند مرا از مرگ نجات داد. و با كمال سلامتى از آن خطر رو به مسجد آمدم و خداوند مرا مرگ نجات داد. و با كمال سلامتى از آن خطر رو به صاحبش مشغول فروش آنها بود.قيمت آن را پرسيدم ، گفت آن قسمت فلان قيمت ديگر ارزانتر و فلان قيمت است ، گفتم پس از مراجعت از مسجد مى خرم و به منزل مى برم ، پس ‍ به مسجدالحرام رفتم و مشغول نماز شدم ؛ در حال اين خيال شدم كه از قسمت گران آن خربزه بخرم يا قسمت ارزان ترش ، و چه مقدار بخرم و خلاصه تا آخر نماز در اين خيال بودم و چون از نماز فارغ شدم . خواستم از مسجد بيرون روم و شخصى از در مسجد وارد و نزديك من آمد و در گوشم گفت خدائيكه ترا از خطر مرگ امروز نجات داد. آيا سزاوار است كه در خانه او نماز خربزه اى بخوانى ؟. فورا متوجه عيب خود شده و بر خود لرزيدم ، خواستم دامنش را بگيرم او را نيافتم. 📚معراج سبز ص 81. 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c

✅ خواص عاشورایی: مالک بن عبدالله و سیف بن حارث 🔻 مالک و سیف از دوستداران و شیعیان امام علی و فرزندانش به شمار می آیند. در اصل یمنی بودند و در کوفه زندگی می کردند. 👈 در روز عاشورا هنگامی که بسیاری از اصحاب امام علیه السلام کشته شده بودند و سپاه کوفه به خیمه گاه امام ع نزدیک می شد، با چشمانی اشکبار و گریان نزد امام ع آمدند. 🔹 امام ع به آنان فرمود: برادرزادگانم برای چه گریه می کنید؟ گفتند: "بر تو می گرییم که می بینیم دشمنانت محاصره ات کرده و جز جانمان چیزی برای دفاع از تو نداریم". امام ع بعد از شنیدن سخنانشان، برایشان دعا کرد. 🔸 سپس هر دو به میدان رفتند. در میدان با کمک همدیگر، جنگ نمایانی کردند. تا آنکه سرانجام به شهادت رسیدند. نام هر دوی آنها در زیارت ناحیه و رجبیه آمده است. #امام_حسین_علیه_السلام #خواص_عاشورایی #مالک_بن_عبدالله #سیف_بن_حارث #بصیرت (تاریخ طبری، ج۵، ص۴۴۲_ الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۵۶۸) 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c

زندگی جز نفسی نیست غنیمت شمرش 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c

🍃🍃🍃🌸🍃 #ارسالی_اعضا ❤️ #زیبایی #ترفند 🍃🍃🌸 #تجربه #مشاوره #همسرداری آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸

⭕️شهادت "سرلشکر خلبان عباس بابایی" 🔸عباس بابایی، در سال ۱۳۲۹ ش در قزوین به دنیا آمد و در سال ۱۳۴۸ به دانشکده خلبانی نیروی هوایی راه یافت. او قبل و بعداز فرماندهی پایگاه هوایی اصفهان، رشادت‌‌های فراوانی در دفاع از آرمان‌های انقلاب و دفع تجاوزات دشمن از خود نشان داد. ♦️ عباس بابایی پس از ۳۰۰۰ ساعت پرواز و 60 مأموریت جنگی موفق، در صبح روز ۱۵ مرداد سال ۱۳۶۶، مصادف با روز عید قربان، به منظور شناسایی منطقه و تعیین راهکار صحیح اجرای عملیات، با یک فروند هواپیمای اف–۵ وارد آسمان عراق شد. 🔻بابایی در آن زمان معاون عملیاتی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود. او پس از اتمام مأموریت، به هنگام بازگشت، در منطقه عملیاتی سردشت مورد هدف شلیک تیربار ضدهوایی قرار گرفت. 🔹بابایی که در کابین عقب حضور داشت، از ناحیه گلو مورد اصابت تیرها قرار گرفت و به شهادت رسید. او هنگام شهادت ۳۷ سال داشت. پیکر او در گلزار شهدا قزوین به خاک سپرده شد. #تقویم_تاریخ #۱۵مرداد #شهید_بابایی 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c

من دوست دارم غرق رویای تو باشم دریای آرامش منو حالا بغل کن من درد دارم درد دوری از حرم رو آقا بیا یه جوری این مشکل رو حل کن #اربعین #امام_حسین #محرم 🔰 ثواب نشر با شما دوست عزیز🖤 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c