eitaa logo
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
37.1هزار دنبال‌کننده
19.2هزار عکس
4.3هزار ویدیو
16 فایل
حرف ،درد دل و رازهای مگوی زن و شوهری😁🙊 با تجربه ها و رنج کشیده بیان اینجا👥👣💔 ادمین گرامی کپی از پست های کانال حرام و #پیگرد دارد⛔⛔ ♨️- ادمین @Fatemee113 جهت رزرو تبلیغات 👇👇👌 https://eitaa.com/joinchat/1292435835Ca8cb505297
مشاهده در ایتا
دانلود
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🌸🍃 #رسوایی_12 گفتم: چشم الان میام . چند دقیقه ای در آشپزخانه خودم را مشغول نشان دادم . نمی د
🍃🍃🍃🌸🍃 _بهار . صدای عمو بود. دستی به روسری ام کشیدم و جواب دادم: بله عمو؟ -بهزاد و بهنام کجان؟ کنار زن عمو نشستم و دست هایم را در هم گره زدم . -داداش بهنام رفته تهران جنس بیارن با دوستش، داداش بهزاد هم دیروز غروب رفت شهرک . سری تکان داد و تسبیح دانه درشتش را در دست چرخاند . صدای تلویزیون را کم کردم که بقیه راحت باشند. عمو و زن عمو و خان جون با هم صحبت می کردند و من ظاهرا نگاهم به برنامه ی دم افطار بود اما تمام هوش و حواسم به عباس بود که به گوشی همراهش چشم دوخته بود و گه گاه چیزی تایپ می کرد . آن قدر دل در گروی یار داده بودم که به کل بهزاد و بهنام را در پستوی ذهنم به فراموشی سپرده بودم . سفری بزرگی در پذیرایی پهن کردم. زن عمو در آشپزخانه برنج ها را در دیس می ریخت و من سالاد و سبزی و باقی چیزها را به زیبایی در سفره جای می دادم . همه چیز به آرامی پیش می رفت اما هنوز هم سردی کلام و رفتار عمو و زن عمو آزارم می داد. با صدای در، به تندی از آشپرخانه بیرون زدم که عباس در چند قدمی ام ایستاد . -من میرم مشغول ادامه ی کارم شدم که صدای یاحسین خان جون باعث شد به سرعت به سویی که نگاهش میخ شده بود، برگردم . عمو با دو از جایش بلند شد و به سمت ایوان دوید اما من مانند مجسمه فقط نگاه می کردم . مغزم دستور هیچ عکس العملی را صادر نکرده بود. صدای هیاهو و سوال های مکررشان بالاخره مرا به خودم آورد . بهزاد زیر بازوی بهنام را گرفته بود و عباس نیز سعی داشت کمکش کند. امابهنام...بهنام مگر خوب نبود؟! چرا سر تا پایش زخم و در گچ بود؟ ! جلویشان ایستادم که بهزاد گفت: بهار بدو یه تشک بیار بنداز اینجا . با لب هایی که می لرزید، گفتم: داداش چی شده؟ بهنام سعی کرد با حال خرابش لبخندی بزند اما فریاد عصبی بهزاد مانند همیشه همه چیز را به هم ریخت . نفهمیدم چگونه تشک را از کمد دیواری بیرون کشیدم اما به سرعت گوشه ای از حال پهنش کردم . با کلی احتیاط بهنام را روی زمین نشاندند. دست راست و پای چپش اسیر گچ بود و سرش را نیز باند پیچی کرده بودند. روی صورتش هم جای خراش ها بیداد می کرد و نشان می داد اوضاع اصلاً آن گونه که بهزاد می گفت خوب نبود . پایین تشک نشستم . عمو دستی پشت خان جون گذاشت و گفت: گریه نکن مادر من بزار ببینیم چی شده آخه؟خان جون بی توجه هق هق می کرد. عمو سری با تاسف تکان داد و رو به بهنام کرد . -چیشده عمو جان؟ بهنام کمی خودش را جا به جا کرد و گفت: یه تصادف جزئی بود عمو، چیزی نیست . قبل از همه خان جون مداخله کرد . -یه تصادف جزئی؟! داغون شدی پسرم بگو ببینم کدوم از خدا بیخبری سر نازنینم این بلا رو آورده . با اشاره ی عمو احمد ، زن عمو و عباس دست زیر بازوی خان جون انداختند و او را به سمت سفره ی باز شده بردند . بهزاد از جا بلند شد و بیرون رفت . بهنام چشمانش را با درد بست و سعی کرد بلند حرف بزند تا به گوش های کمی سنگین خان جون برسد . -خوبم بخدا خان جون خودت و اذیت نکن . عمو کلافه دستی به محاسن کوتاه ش کشید و بلند شد . -اینجوری با گفتن خوبم هیچی حل نمیشه مگه بی صاحبید شما. بزار اون برادرت بیاد ببینم اون درست حسابی میگه چی شده . نگاهم در صورت بهنام چرخ می خورد، لب های به هم فشرده اش نشان می داد با تمام وجود تلاش می کند لال بماند تا حرمتی نشکند. عباس که عصا را کنار تشک بهنام می گذاشت، آرام دست روی پایش گذاشت وبا خنده گفت: برم مداد بیارم روپای ادامه دارد...... 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸**
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام تعجب میکنم واقعا بعضی خواهرای گلم دنبال آدرس دعا نویس هستد دعا نویس اگر میتونست برا خودش کاری میکرد جز بدبختی وبستنن بخت وزندگی مردم واقعا کاری میتونن بکنند وتازه در را برای جنها باز میکنید ، خوواهرن سرچ کن تو گوگل فواید حرز ابی دجانه ،حرز امام جواد وحرز ام صبیان رو بخوان فکر کنم کمک کننده باشه در ضمن عدم ازدواج دختر خانمهای گلتون اینه که پسرها از ازدواج فراری شدن ومیترسن وفراگیره فقط مختص شما نیست این دستپخت پدر و مادرانی هست که از ازدواج یه غول درست کردند با چشم وهم چشمی وریخت وپاش وترساندن جوانهاشون. و الان باید نظاره گر پیر شدن میوه های دلشون باشن واقعا چقدر با بهانه های واهی از ازدواج جوانها جلوگیری کردند حالا شاهد ازدواج سفید وغیر شرعی وارتباطات کذا وکذا هستیم •🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🌷 🌷 .... 🌷آیت الله حق شناس، در مجلسی که بعد از شهادت احمدعلی داشتند بین دو نماز، سخنرانی‌شان را به این شهید بزرگوار اختصاص داده و با آهی از حسرت که در فراق احمد بود، بیان داشتند: "اين شهيد را دیشب در عالم رویا دیدم. از احمد پرسیدم: چه خبر؟ به من فرمود: تمام مطالبی که از برزخ و.… می‌گویند حق است. از شب اول قبر و سئوال و… اما من را بی‌حساب و کتاب بردند. رفقا! آیت الله بروجردی حساب و کتاب داشتند. اما من نمی‌دانم این جوان چه کرده بود؟ چه کرد که به اين‌جا رسید؟!" 🌹خاطره اى به ياد شهید معزز احمدعلی نیری [معرفى كتاب: كتاب "عارفانه" زندگينامه و خاطرات عارف شهيد احمدعلى نيرى] 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁 ترجمه دلنشین آیات ۴١ و ۴٢ سوره مبارکه انفال. 🔎 جستجوی سوره: 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔅 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ تَبَارَكَ الَّذِي نَزَّلَ الْفُرْقَانَ عَلَىٰ عَبْدِهِ لِيَكُونَ لِلْعَالَمِينَ نَذِيرًا ﴿۱﴾ 🔸 بزرگوار است پاک خداوندی که فرقان را بر بنده خاص خود نازل فرمود تا (به اندرزهای وی) اهل عالم را متذکر و خدا ترس گرداند. 🔅 الَّذِي لَهُ مُلْكُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَلَمْ يَتَّخِذْ وَلَدًا وَلَمْ يَكُنْ لَهُ شَرِيكٌ فِي الْمُلْكِ وَخَلَقَ كُلَّ شَيْءٍ فَقَدَّرَهُ تَقْدِيرًا ﴿۲﴾ 🔸 آن خدایی که پادشاهی آسمانها و زمین از آن اوست و هرگز فرزندی نگرفته و شریکی در ملک هستی نداشته و همه موجودات را او خلق کرده و حد و قدر هر چیز را معین فرموده است. 💭 سوره: فرقان 🍃🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃 لینک کانال،👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c
🍃🍃🍃🌸🍃 گذری بر زندگی‌ پر فراز و نشیب دختری ماه روی به نام آخرین فرزند پاییز.... 🍃🌸🍃
رنج کشیده ها(اولین آشنایی)💔💘
🍃🍃🍃🌸🍃 #داستان_زندگی_واقعی #ایلای🌱 به قلم پاک #یاس دیگه نتونستم خوددار باشم با صدایی که سعی
🍃🍃🍃🌸🍃 🌱 دیگه تحمل حرف‌های بی سر و ته ثریا خانم را نداشتم عصبی از جام بلند شدم و به سمت پنجره رفتم به شدت داشتم حرص می‌خوردم ولی نهایت سعیمو می‌کردم که آرامشم رو از دست ندم و یه موقع تندی به مهمون‌هام نکنم به هر حال اون‌ها خونه من بودند ولی فاطمه و مهدی نتونستن خوددار باشند مهدی چایی توی دستش رو کمی با شدت روی میز کوبید و گفت _خانم شما انگار حالتون اصلاً خوب نیست و فاطمه دقیقاً پشت سر شوهرش گفت __حتماً که خوب نیستند هی ما داریم احترام نگه می‌داریم ایشون تخته گاز دارن میرن شما هیچ ادعایی برای آیسو ندارید اون همه بلا سر مادرش آوردین ایل آی رو با اون پسر....... زبونش نچرخید جمله‌ای پیدا نکرد کمی مکث کرد که معصوم خانوم بدتر از فاطمه گفت ___ ساکت شید اصلاً به شما چه مربوطه شما چه کاره آیسو هستین چون به ایلای کمک کردی دلیل نمیشه الان مدعی باشین وکیل وصی باشین دیلمانج باشین ما اومدیم محترمانه ازتون خواهش کنیم یه چند وقتی آیسو پیش ما باشه فاطمه با صدای بلندتر از معصوم خانم گفت ___نیومدین خواهش کنین اومدین دستور می‌دین دارین میگین حضانتش با شماست اون موقع که آیسو مثل بچه‌های کار از این فروشگاه به اون فروشگاه کار می‌کرد همراه مادرش صبح تا شب از این خونه به اون خونه کلفتی مردمو می‌کرد شماها خارج داشتین با آرامش زندگی می‌کردین به چه حقی الان مدعی شدین رفتین تحقیق کردین قانون حق رو به شما میده خجالت بکشید معصوم سر فاطمه داد زد __خجالت تو بکش که بزرگتر کوچک‌تری حالیت نیست حسین آقا که تا این لحظه ساکت بود با صدای بلند گفت __بس کنید اینجا مگه میدون جنگه معصومه پاشو میریم خونه آیدین که شاهد این بحث و جدل‌ها بود با صدای بلند زد زیر گریه فاطمه با عصبانیت پا شد آیدین رو بغل کرد و همچنان که تو بغلش تکون تکون می‌داد تا آروم بشه زیر لب غرغر می‌کرد و فحش نفهم بودن رو به معصومه می‌داد ثریا خانم با کمک دخترش پا شد سرش رو بالا گرفت و گفت ___حالا که اینطور شد از حق خودم نمی‌گذرم بچه رو آماده کنید چند روز بعد میایم دنبالش در غیر این صورت با مامور میام..... 🍀کپی برداری از داستان ایل آی پیگرد قانونی و الهی دارد❌ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🌸🌱🌸 ....❤️ سلام وقت بخیر درباره همکانالی عزیزم که خواهرشون مریضه و میکروب معده داره به نظرم ببرین پیش ی طبیب طب سنتی الان دیگه اکثر بیماری‌ها رو خیلی بهتر از طب شیمیایی درمان میکنن شاید کمی طول بکشه دوره درمان ولی ریشه ای خوب میشن ان شاءالله بزودی خبر سلامتی‌شان رو بهمون بگین تا خوشحال بشیم • 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🌸🌱🌸 ...❤️ سلام برای دختر خانم 22ساله ک خارش مقعد دارن.منم اینطوری بودم فهمیدم ب ی مدل نوار بهداشتی و ی مدل لباس زیر حساسیت دارم و اون قسمت هم نباید عرق کنه،رعایت کردم خوب شدم.التماس دعا • 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🌸🌱🌸 ... ❤️ سلام برای کبد گرید یک ب دو شدن.خوردن سماق دم کرده و ریختن رو هر غذایی ،پیاده روی کردن مخصوصا صبح ها،پرهیز از غذاهایی ک باعث بالارفتن چربی میشه.در مصرف سماق کمی اوایل اعتدال ب خرج بدن ک قلق بدنشون دستشون بیاد ک ی وقت مصرف زیادش اذیتشون نکنه.یکماه رعایت کردن و درست شد برام دعا کن.البته شب ها هم خاکشیر خیس کنن صبح ب صبح با آب ولرم میل کنن.❤️ 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️🙏 سلام به فاطمه خانم ودوستان همراه من خواننده خاموش کانالتون هستم ازهمه عزیزان خواهش می کنم برای پدرم که فردا قراره عمل بشن وتوده سرطانی داخل مغزشون برداشته بشه ازته دل دعا کنند ممنون ازتون منم خواهرشمامریم 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸
🍃🍃🍃🌸🍃 ❤️ سلام وقتتون بخیر برای قطع خارش عذر میخوام مقعد : باید از نوره استفاده کرد! خانمی که دخترتون این مشکل رو داره ، نگران نباشید ، من ۱ سال درگیر این مشکل بودم از نوره هفته ای ۱ بار استفاده کنید در حمام ، اثرش رو متوجه میشید اگرم بعد نوره کمی سوزش داشتید از پماد تریامسینولون ان ان استفاده کنید سریع تسکین پیدا میکنه . 🍃🍃🌸 آیدی من و لینک کانالمون👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2729115697C7f86bef90c @Fatemee113 🍃🌸