eitaa logo
رصدخانه 🔭
143 دنبال‌کننده
146 عکس
11 ویدیو
0 فایل
ما من شیء تراه عینک إلّا و فیه موعظة ... اینجا خلقی به رصد زندگی خود مشغولند. تا به حال ستاره صید کرده ای؟ ☄ ارتباط با ادمین،تبادل و ارسال متون تولیدی: @Ahmad_84
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیوار ها سفید هستند و بکر. مردم دارند می‌کنند. شعار می‌نویسند؛ از و بچه هایی که که پر پر شدند. از هایی که متلاشی شدند. از ای که سلب شد.... مردم به خیابان ها آمده‌اند وشعار می‌دهند، راهپیمایی می‌کنند. تظاهرات راه انداخته‌اند و ظلم را براندازی می‌کنند‌. بر سر مزار شهیدان رفته‌اند و شمع روشن می‌کنند. دشمن چه می‌خواست و چه شد! ✍ 🆔@rasadkhaneh
📌 نوشته های خودتون رو در مورد سالگرد حاج قاسم و حوادث اخیر با ما به اشتراک بگذارید. 📩آیدی ارسال متون:@Ahmad_84 🆔@rasadkhaneh
رصدخانه 🔭
📌#چالش نوشته های خودتون رو در مورد سالگرد حاج قاسم و حوادث اخیر با ما به اشتراک بگذارید. 📩آیدی ارس
رسم این است که با رنگ قرمز چیزی نوشته نشود. اما من می خواهم این رسم را بهم بزنم. اصلا چه کسی گفته که باید به رسم ها عمل کرد؟! مگر قرار است هر رسمی عملی شود؟! آخر کجا رسم است که فرزندی به آغوش مادر نرود؟! آخر کجا رسم است مادری نتواند جگر گوشه اش را به بغل بگیرد؟! آخر کجا رسم است پدری به منزل نرسد؟! آخر کجا رسم است دانش آموزی شنبه به کلاس نرود؟! بگذار راحتت بکنم. آخر کجا رسم است دخترکاپشن صورتی با گوشواره های قلبی به زیر خاک برود؟! آخر کجا رسم است مادری را در روز مادر بکشند؟! آخر کجا رسم است زائری را پیکر پاره بکنند؟! ببخشید، فراموش کردم که بگویم چرا با قلم قرمز نوشتم. آخر مگر این خلاف رسم ها، حواس برای من می گذارند؟! اینگونه نوشتم تا سرخی قلمم چشم را به گریه در آورد و چشم را اذیت کند. می دانم، هیچ کجا اینگونه رسم نیست... 🆔@rasadkhaneh
رصدخانه 🔭
📌#چالش نوشته های خودتون رو در مورد سالگرد حاج قاسم و حوادث اخیر با ما به اشتراک بگذارید. 📩آیدی ارس
چهارشنبه‌ی کرمان هرروز توی غزه تکرار میشه بعضی ازما داشتیم به تکرار اخبار غزه عادت میکردیم😔 بچه‌های کرمان یادمون آوردن که دشمن غزه دشمن ماست اگر مقاومت اونجا نبود هرروز ایران این شکلی بود. ✍ 🆔@rasadkhaneh
شنبه به معاون پرورشی گفتم خوابگاهی که قرار بود شب بریم را هماهنگ کند که عصر برویم و فوتبال را همراه بچه ها ببینیم. هماهنگ شد. در بین راه دو کیلو تخمه خریدیم (البته تا فهمید می‌خواهیم تخمه بخریم خودش حساب کرد) به مدرسه رسیدیم و ۷ تایی از بچه ها مشغول دیدن بازی و بقیه خواب بودند. اندک اندک جمع مستان رسید و بچه ها اومدند. فضای خوبی شد. بین دونیمه رفتن برای خوندن نماز عصر و برگشتند.(به امامت یکی از دانش آموزان اونجا که ملا بهش میگفتند) بین دونیمه به کتابخانه رفتیم و با کنکوری ای که داشت برای قبولی در دانشگاه فرهنگیان می‌خواند، خوش و بشی کردیم. بچه های اینجا زیاد برای دانشگاه فرهنگیان سر و دست میشکنند. این فیلم هم شادی بعد از گل هست. بعد فوتبال چون زیاد تا نماز مغربشون فاصله ای نمونده بود، حلقه زدیم و چند دقیقه ای براشون حدیثی از پیامبر خوندیم: من کان لله کان الله له هر کس برای خدا باشد ،خدا برای اوست. چند تا از دبیر های غیر بومی شهر هم آنجا اسکان داشتند ، دبیر تربیت بدنی و کامپیوتر بودند. یکیشون موقع رفتن خیلی تشکر کرد و گفت تا میشه باید بین مردم بود و خوشحال شد وقتی که فهمید قرار هست شبهای دیگه بین بچه های خوابگاه های دیگه هم بریم. #تبلیغ #سیستان_بلوچستان #مدرسه_زندگی 🆔@rasadkhaneh
اذان مغرب است: الله اکبر الله اکبر نسیم بهاری می‌ وزد، وعده‌ی شب سرد را میدهد و هوای دم شده‌ی اتوبوس را تازه می‌کند. درختان کُنار از کنار جاده کم کم محو می‌شوند و این یعنی دیار صاحب کتاب نخل و نارنج، شیخ انصاری را پشت سر گذاشته‌ایم. گذشتن در جاده‌ای که مقصدش دیار سروانی است که بهای سبز شدنشان، سرخی خونشان بوده. شهیدانی که وجه مشترکانش با ما در گذشتن است. ما شهر ها را می‌گذریم تا به آنها برسیم، آنها از خودشان گذشتند تا به خدا برسند. 📍 🆔@rasadkhaneh
شهید، واژه‌ای چهار حرفی که حرف های زیادی در وجوش دارد. #راهیان_نور 📍#معراج‌الشهدای‌اهواز‌ ✍#حیدر 🆔@rasadkhaneh
تقریبا یک موردی که برای بعضی مبلغین از جمله خودم اتفاق میفتاد این بود که چون حالت عادی عادت کرده بودیم و در مواقع خداحافظی از یاعلی استفاده میکردیم ، با اینکه خیلی خیلی حواسمون بود که رعایت کنیم اما در آنجا هم موقع خداحافظی با اهل سنت از روی عادت و ناخودآگاه یاعلی گفته و خداحافظی میکردیم (مثلا فکر کن کلی گپ زدیم و ابراز محبت و برادری کردیم بعد موقع خداحافظی یه چنین کلمه بگی و بری☺️ ) و بعدش متوجه میشدیم که چی شده. البته خیلی هاشون محبین امیرالمومنین و اهل بیت عليهم السلام بودند و البته که خیلی بچه ها بودند که امیر حسین و محمد حسین و اسامی اهل بیت را داشتند و البته که شاید خود آنها هم متوجه شوند که ما از روی قصد نگفتیم، اما.... یا امیرالمومنین عليه السلام آقاجان همه رفقا نهایت تلاش خودرا در این چند روز کردند که حرف شما واهل بیت علیهم السلام به گوش نوجوانان و مردم استان سیستان و بلوچستان برسد،خواهشا خودتان نقص های کار را حل بفرمایید و یک دعا دارم، همانطور که در این دنیا به اسم شما و اهل بیت عادت کرده و ناخودآگاه می‌گوییم و از زبانمان جدا نمیشود، آن شبی که دهانمان پراز خاک و پنبه می‌شود، خودت بفریادمان برس و بگذار آنجا هم شمارا صدا بزنیم. 🆔@rasadkhaneh
چند وقتی است که کمتر به یادت هستم. می‌دانم لیاقت این‌را ندارم که تو خبری از من بگیری، اما لطف تو آنقدر زیاد هست که هوای نوکرهایت را داشته باشی. امشب در خوابگاه بعد از شام، شما بود. مداح می‌گفت، در این فضا که فضای شهدایی است، دوست داری اینگونه صدایت بزنیم: یابن الزهراء یابن الزهرا! شب جمعه‌ تو را می‌خوانیم، کمیل می‌خوانیم و (الهم اغفر کل ذنب اذنته) زمزمه می‌کنیم تا بتوانیم در صبح جمعه سراغت را بگیرم: أین الطالب مقتول بکربلاء 📍 🆔@rasadkhaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در دنیای ما، که به تانک می‌گویند و جنگ جنگ نرم است؛ دیدن تانک های واقعی در کنار پرچم ایران خالی از لطف و غرور نیست. 📍 🆔@rasadkhaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سر تا سر مسیر حرم به جمکران را ایستگاه های صلواتی فرا گرفته پارکینگ ها مملو از اتوبوس های شهر های دیگر هستند و زائرین در حال تشرف به سمت مسجد تو خواهی آمد... 🆔@rasadkhaneh
پرسشِ همیشگیِ بی پاسخِ تکراریِ فقط مهم " چرا؟" . . . می دانی چندین و چند نفر آمده اند برای برپایی همین یک ایستگاه؟! خیلی نفر... تازه این فقط یکی است! بی اغراق، موکب های بسیار دیگری نه فقط در جمکران و مسیرش و نه فقط در قم بلکه در کل جهان برپا شده است... چه شده؟! میلیون ها تومان هزینه ساعت ها زمان برای چه؟ برای هورا کشیدن در سالروز ولادت کسی که نمیبینیمش؟ چه انگیزه ای؟ چه شوری؟ چه شوقی؟ چه چیز در عصری که برای هزار تومان سود بیشتر برای کمی جلب توجه بیشتر کمی محبت گرم تر حاضریم به معنای واقعی کلمه هر کاری بکنیم ما را به این کار وا می دارد؟ عادت؟ رودربایستی؟ حفظ آبرو؟ جمع؟ جو؟ کسب شهرت؟ اجبار؟ شاید همه اینها هست و غیر از اینها هم هست... آخر، این محرک ها می توانند میلیارد ها میلیارد هزینه را بازو را فکر را زمان را وسط میدان بیاورد؟! نمی دانم... . . . اصلا هم نمی خواهم نتیجه گیری بکنم. فقط یکبار دیگر به اش فکر کنیم: امام زمان؛ "چرا؟!" . . . ✍ ... . 🆔@rasadkhaneh
جمکران لباس احرام بر تن کرده است. زائرینت حاجی شده‌اند. هفت کیلومتر جاده حرم تا حرم را پروانه وار بر دور تو می‌گردند. در مسجدت نماز طواف به جا می‌آورند و مشغول باقی اعمال می‌شوند. اعمال حج، اینجا غیر از مکه است. حاجیان اینجا به دنبال کعبه می‌گردند. مَثَل امام، مَثَل کعبه است و امام در زمان و مکان محدود نیست. حاجیان برای پیداکردن نامحدود، ظرف نامحدود را می‌گردند. آری، اینجا حاجیان در وجود خود کنکاش می‌کنند. می‌گردند تا اثری از امام را بیابند، در میان تمام علقه ها، خواستنی ها، دوست داشتنی ها. کعبه های بُت‌سیرت را کنار می‌زنند، تا در میان شلوغ بازار نفس گل یاس، کعبه‌ی حقیقی را پیدا کنند. برای پیدا کردنش تقصیر می‌کنند، با العفو گناهان را می‌چینند و با عهد و پیمان، حَلْق می‌کنند. عهدهایی که رنگ و بوی عمل دارد. و این عمل است که ما را به امام می‌رساند. 🆔@rasadkhaneh
حاج حسین یکتا میگفت، الان شبای قدر انقلابه. میگن هر جا کار ها گره می افتاد، بچه های حضرت زهرایی خوب بلد بودن گره ها رو باز کنن. آره رفیق ! حاج عبدالحسین تو معبر وقتی گیر افتاده بود راه گشا بی بی بود. وقتی به حسین خرازی گفتن خط بسته شده، گفت بگردین دنبال تورج زاده..... یه روضه خوانی میگفت، آقا صاحب الزمان میگن: ما بر مردم حجتیم و مادرمون حضرت زهرا بر ما حجت الان شبهای قدر انقلاب اسلامی.... آقا گفتن: هر کسی مخاطبی دارن بیان پای کار......... گفتن: ما به قله نزدیکیم....... رمز عملیات امشب فقط یه کلمه ست رفقا، اونم اسم مشکل گشای همه گره هاست! از فرماندهی کل قوا به کلیه کسانی که مخاطبی دارن: یازهرا یازهرا یازهرا ✍ 🆔@rasadkhaneh
سخنرانی وسط اتوبوس تمام شد صلوات و چند به به آمد و بعد یکی دو تا خانم از عقب اتوبوس گفتند «تموم شد؟ خیلی تاثیر گذار بود» من هم الحمدللهی گفتم و باز ضرورت وجود مبلغ خانم را احساس کردم فضا تقریبا ساکت بود و فقط یک آقایی که خدا را شکر کنار من بود شروع کرد به تمسخر و گفت من جمعه شش صبح رأی می‌دهم با کمی تلاش توانستم به حرف بگیرمش یک مقداری بد قلق بود و داشت از سنش مایه می‌گذاشت و بلند بلند حرف می‌زد کم کم فضای اتوبوس داغ شد از هر دو طیف چند نفری شروع به بحث کردند که متأسفانه بعضی از موافق‌ها اگر وسط حرف ما نمی‌آمدند و کلا حضور نداشتند بهتر بود😕 بحث رفت سمت اینکه سن ملاک فهم است یا نه که حاج آقای دلیلی اشاره کردند بحث با او را رها کنم من هم بلند شدم و رفتم بالای سر یک نو جوان که آمده بود وسط بحث ما و می‌گفت آن بنده خدا زمان جنگ را دیده و بیشتر از شما می‌فهمد خواستم بحث را با او پیش ببرم که خب دخالت‌های خارجی نگذاشتند برگشتم سر جای اولم و یک جوان دیگر را تور کردم بنده خدا می‌گفت من به هیچ‌کس اعتماد ندارم و همه ایرانی‌ها بدند وقتی هم سعی کردم متقاعدش کنم که افراد متفاوتند گفت امثال علی کریمی که دلسوز کشورند را بیرون می‌کنند (!) خواستم با ادله حداقلی یک راهی باز کنم که یک‌دفعه ورق برگشت و معلوم شد بنده خدا هم آقا را قبول دارد و هم طرفدار رئیسی و قالیباف بوده (!!) و صرفا به خاطر اینکه امید به اصلاح داشته و وضعیت بهتر نشده ناامیدست حرف‌هایش را شنیدم و تا جایی که می‌توانستم به افکارش جهت دادم یک آقایی هم آمد کنار آن پیرمرد نشست و به حرف گرفتش آن بنده خدا هم به محکمی اول بحث نبود و امیدوارم متقاعد شده باشد آخر کار هم اوایل پردیسان و وسط برف و سرما پیاده شدیم آخر وقت بود و دغدغه برگشتن داشتیم که یک پیرمرد مهربان با ماشین آمد و آدرس حرم پرسید و ما هم از خدا خواسته... خلاصه که ما هم خیلی از شکست می‌ترسیدیم اما ما مکلف به وظیفه‌ایم و وظیفه مشخص است «أن تقوموا لله مثنی و فردا» و انشاءالله که وقتی ما در حد وسعمان خدا را نصرت دهیم نصرت الهی هم نازل می‌شود و تلاش‌هایمان به ثمر می‌رسد ✍ 🆔@rasadkhaneh
چند سالی است ماه رمضان را با شما تصویر کرده‌ام. با پَک های افطاری. با هوای سرد صحن‌تان. با امین‌الله های بعد از نماز. با صدای پر زدن کبوتران کنار حوض! امسال از هر سال منتظر ترم. یعنی می‌شود مهمان ماه خدا شوم! آنهم در حالی که زائرتان هستم؟! ✍ 🆔@rasadkhaneh
رصدخانه 🔭
نوار اعلانم را پایین می‌کشم ردیف آخر یک گزینه جدید وجود دارد تپ می‌کنم رویش و با تصویر بالا مواجه می‌شوم "حالت فوکوس" این حالت فوکوس شیائومی و معادلش در هر برند و سیستم‌عاملی توهینی بزرگ است به بشریت اساسا انسان حیوان است اما مقید به نطق، به تفکر! در ادبیات مناطقه «متفکر» فصل انسان است؛ یعنی آنچه او را از دیگر حیوانات هم جنسش جدا می‌کند از نگاهی دیگر، انسان که اشرف مخلوقات است فارقش از ملک و چهارپا اختیارش است و ارزش اعمال او و به تبع ارزش خود او نیز به اعتبار همین اختیار و نحوه استفاده‌اش از آن است (أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ) پس انسان بدون فهم و اختیار اگر جبرا پیمبرگونه نیز بزید باز ارزشی نخواهد داشت چون رباتی که خم و راست شود و هوش مصنوعیش ذکر و دعا بسراید (كَمَثَلِ الْحِمَارِ يَحْمِلُ أَسْفَارًا) حال ما بنی‌بشر که پدربزرگمان آورده‌استمان به این دیر خراب‌آباد که به انتخاب خود راهی بگزینیم و بذر حسنه بکاریم و قرب الهی درو کنیم (إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا) با دستان مبارک خود -و مختارا- خود را به جبر صفر و یک می‌سپاریم تا مباد شیطان بفریبدمان یا نفس اماره عنانمان را به کف بیاورد و به دره‌های ضلالت سوقمان دهد (وَمَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَوَاهُ بِغَيْرِ هُدًى مِنَ اللَّهِ) غافل که اگر بنا بود به جبر -بأی نحو کان- چو گل پاک بیاییم و پاک برویم نه قرآن سخن به لهو می‌آورد و نه آفریدگار قوه بی‌ثمر بر ما حمل می‌کرد (مشروط بر آنکه خدا را حکیم بدانیم که البته بعید می‌دانم کسی از دوستان اشعری مسلک باشد) پس ای انسان تو را چه شده که چون بعض چهارپایان و لوازمشان قلاده به دست دیگری که نه، به محصول دست دیگری دادی؟! برخیز مرد! برخیز! تو را برای بزرگ‌تر از این بازی‌ها ساخته‌اند (إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً) تا کی می‌خواهی به بهانه جبر زمانه و فریب شیطان و تحریک نفس از وعده‌ات سر بپیچی؟ (أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَنْ لَا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ) به همین سادگی می‌خواهی بار امانتت را زمین بگذاری؟ (إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمَانَةَ عَلَى السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الْإِنْسَانُ) اگر از مهر خیانتی که بر جبینت می‌نشیند و پیشانی سفیدت می‌کند در صحرای محشر ابا نداری از شرار قهر خدا بترس! ✍ 🆔@rasadkhaneh
اینجا غزه و سفره افطار اهالی آن... چقدر این تصویر، حرف داره👌 ✍فراهانی 🆔@rasadkhaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دست هایم را جلو آورده‌ام، مانند کودکی که شیطنت کرده و آماده خوردن ترکه است. لحظه دردآوری است. از آن بد تر هم می‌شود اگر معلم، پدرم باشد! چرا که پدر تنها پناه من است. ناگاه در دلم فریاد می‌کشم: پدددددر، مبادا ترکه‌ام بزنی! إِلَهِي لاَ تُؤَدِّبْنِي بِعُقُوبَتِكَ وَ لاَ تَمْكُرْ بِي فِي حِيلَتِكَ مِنْ أَيْنَ لِيَ الْخَيْرُ يَا رَبِّ وَ لاَ يُوجَدُ إلاَّ مِنْ عِنْدِكَ ✍ 🆔@rasadkhaneh
رصدخانه 🔭
به مناسبت شش‌ماهگی درگذشت "مرحوم" خان‌جانی چند هفته‌ای از رفتن حسین گذشته بود که یکی از دوستانش مرا دید و تشکر کرد و گفت: فلانی من دیدم که هنگام دفنش چقدر گریه می‌کردی به او گفتم که متنی در این باره خواهم نوشت و توضیح خواهم داد؛ اما نشد. آن اوایل که وقتش نبود و بعد هم قلمم بر این موضوع نچرخید. نمی‌دانم شاید توانایی پرداختنش را نداشتم؛ ولی حالا کمی فرصت هست می‌خواستم بگویم: من هنگام دفنش گریه می‌کردم اما نه بلکه بیشتر برای امامِ حسین (ع)! به شکستن پدرش نگاه می‌کردم و روضه علی اکبر را تصویر می‌کردم؛ و الحق علی اکبری هم بود حسین ما... می‌خواستم بگویم: گریه کردن برای میت ارزش نیست! چرا هر که بیشتر گریه می‌کند قدر بیشتری می‌یابد؟ انگار که ضجه زدن سر قبر رفیق کلاس داشته باشد! و هر کس که آرام گوشه‌ای بایستد و رفتن رفیقش را تماشا کند باید برچسب نارفیقی و بی‌احساسی بخورد؟ می‌خواستم بگویم: مگر اشک ما به چه درد آن مرحوم می‌خورد که بخواهیم تلاش هم بکنیم برایش؟ چرا باید خاطرات مشترکمان را احضار کنیم و بر پایانشان اشک بریزیم؟ چرا به جای هدیه کردن ثواب گریه بر اباعبدالله (ع) اصرار بر لغو کنیم؟ البته نگفتم که مطلقا نباید گریه کرد! آری گریه گاهی لازم است برای آرامش لازم بگذریم شش ماه گذشته و چیزهای زیادی نوشته‌ایم از فسخ عزائم و حضور و غیاب کلاس و طهارت استاد تفتی و آخرین بازدیدت که مدت‌هاست به یک ماه پیش برمی‌گردد گرفته تا تگ کردنت و انتباه و یاد مرگ و عبرت و مسئولیت‌های ما حسین جان! ما داریم دست و پا می‌زنیم که فراموش نشوی؛ تلاش می‌کنیم که سهمت از زندگی ما بیش از ثواب جزوه‌ها و ختم قرآن‌ها باشد؛ سعی می‌کنیم بیاد داشته باشیم و به یادها بیاوریم که چه هزینه‌ای داده‌ایم و چه آورده‌ای بدهکاریم حسین رفتن ناگهانی‌ات به هم زد آرامش آغاز جدی سال تحصیلی را و بهانه تراشید برای کم‌کاری‌های ما حسین به قول رفیقت تو عزمی بودی که فسخ شدی و پس از تو چه بسا که عزیمت کردیم و شکست پشت شکست البته که تقصیر تو نیست! تو نقشت را تمام و کمال ادا کردی؛ و چه ادا کردنی... هر چه هست تقصیر از ماست؛ از کوچکی ما، از سستی ما، از ایمان ما بعد از رفتن تو بهتر دانستیم که هر آن ممکن است جناب عزرائیل، فجعةً نزول کرده و قبض کند ارواح ما را اما علم کجا و ایمان کجا؟ اینکه بدانی ممکن است دقیقا همان لحظه گناه، ملک الموت بانگ "الرحیل"ت در دهد چه تأثیری بر زندگیت دارد؟ کیست که نداند می‌میرد؟ کجا من آنگاه که گعده ظهرانه‌ام به طول انجامیده یاد فرصت نامعلومم افتاده‌ام و عزم قیام کرده‌ام؟ کجا احتمال داده‌ام که وقتی بی‌هدف اخبار را زیر و رو می‌کنم آخرین دانه‌های ساعت شنی عمرم بیفتند پایین و در یک لحظه تمام شود همه چیز؟ چرا انقدر آرامم؟ یعنی خودم را آماده پاسخ‌گویی در محضر خدا دیده‌ام؟! باز هم بگذریم تو رفتی و غریبانه آرام گرفتی در مضجع شاه سید علی ابن ابراهیم طلبۀ فاضلِ بسیجیِ مجاهد ما کجا جرئت انتساب به یکی از این صفات داریم؟ اگر روز قیامت رو در رو بشوی با ما و بگویی: «مگر رفتن من حجت را تمام نکرد بر شما؟ مگر یقین نکردید که زود دیر می‌شود؟ مگر نگفتند برایتان که "فَاعْتَبِرُوا يَا أُولِي الْأَبْصَارِ"؟ مگر ندانستید که بار من هم بر دوشتان اضافه شده؟ چرا بعد از من به جای سنگینی بار، سنگینی غم آزارتان می‌داد؟» نمی‌دانم در جوابت چه بگویم محمد حسین شما می‌دانید؟! ✍ 🆔@rasadkhaneh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ممنون که هر وقت خواستم هوام رو داشتی هر چند که هر وقت تو منو صدا زدی،تعلل کردم😓 اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَدْعُوهُ فَيُجِيبُنِي وَ إِنْ كُنْتُ بَطِيئاً حِينَ يَدْعُونِي وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَسْأَلُهُ فَيُعْطِينِي وَ إِنْ كُنْتُ بَخِيلاً حِينَ يَسْتَقْرِضُنِي ✍ 🆔@rasadkhaneh