(ادب)
او به واژه ادب روح و معنا بخشید.
او ادب را شرمنده مودبی خود کرده بود.
* به وقت صلاة با پیرهنی چهارخونه و کاپشنی روی دوشش منتظر شنیدن عبارت قد قامة الصلاة بود تا برخیزد و استغفار و سلامی به مولایش دهد و نمازش را ببندد.
در همین حین کنارش نشستم.
قبل از اینکه نامش را صدا بزنم و سلامی کنم،او پیشی گرفت و سلام را زودتر از من بر زبانش جاری ساخت و دستش را به نشانه ادب روی سینه گذاشت و مرا به فامیلم صدا زد.
_ سلام آقای احمدی
بعداز اینکه جواب سلامش را دادم و احوالش را گرفتم، پیش خودم گفتم: بی توفیقی یعنی اینکه تو از قبل متوجه حضورش باشی و از عمد کنارش بنشینی، اما با اینکه او از تو باخبر نبود زودتر از تو سلام کند.
از همان زمان شیفته افتادگیش ومرید ادبش شدم.
اری محمد حسین ما ادب داشت.!
او فاتح ادب بود.!
محمد حسین خان خانجانی
خانِ من!
مینویسم برایت اما قطرات اشک چشمانم را تار و صورتم را گرم کرده اند.
داغت نگذاشت هلال ربیع حلول کند و من همچنان به عزایم ادامه خواهم داد.
تو رفتی چون شوق دیدارِ مولایمان علی(ع) را داشتی.
تو رفتی چون دیگر طاقت شنیدن روضه پهلوی مادر را نداشتی.
سلامِ منِ کمترین را به مولایمان برسان.
به چادر مادرمان بوسه بزن و خاک پایش را سرمه چشمانت کن.
حرف بسیار است اما حالی برای نوشتن نیست.
#خان
#تسلیت
#مثوی
✍#سبحان_احمدی
#به_یاد_محمدحسین
🆔@rasadkhaneh