📝 🥀نه من که #خوبم !
داشتم فکر میکردم چقدر راحت ادما تو ذهنِ خودشون بزرگ میشن ؛ ینی فقد کافیه یه لحظه فک کنی ... آره من نماز شب میخونم ! درسامو با جزیئات میجَوَم ! فلان کارو کردم و فلان کارو میکنم !😚
بعد جالبه همونقدر آسون که بزرگ میشنا ، همونقدر آسونم کوچیک میشن ! نه اصن کلا #نیست میشن !
ینی خدا یه جاهایی یه چاهایِ باحالی کَندِه که کسی نره تو فاز . . .🙂👌🏾
#مثال بزنم ؟🤧
تاحالا #مارپله بازی کردی ؟!
پریروز وسطِ بازی رسیدم دمِ خونه های آخر ! تقریباً ۳ تا خونه مونده بود به خونه ی پایان که دیدم تو دومیش یه مارِ دراز که میبرتت به خونه های اول وایساده ! 🐍
فقد باید یک نمی آوردم تا رد شم ... منم که خیالم راحتو !
ولی از قضا فقط #یک آوردم . . .😐
گرفتی چی شد ؟ هواسمون باشه یه جوری نریم تو فاز که خدا فقد یه #یک بمون بده !
یکی که برمون گردونه به خونه های اول !⚡️
شاید اندازه ی یه "یا ایها الانسان ما غرّک بربک الکریم" . . .🥀
_پ ن : معاویه رم چهل سال #شیطون برا نماز شب بیدار میکرد !👺
#ازاونورشمهست !
#بیدارباشیمخب؟
🖋#خان👋🏿🖋
#رصدخانه🌙
🔭 به رصدخانه بپیوندید.
📝 🥀عِشق را #عِشق میفهمَد فقَط !🖤
گاهی بیخوابی به سرم میزند ؛ گاهی به عِشق فکر میکنم !
براستی عشق چطور معنا میشود ؟🍂
راستش دلم میخواهد عشق را در چند کلمه خلاصه کنم . . .
دلم میخواهد عِشق را #خلاصه کنم در پرستیدن !
خلاصه اش کنم در خواستنِ با تمامِ وجودِ او !
عِشق را خلاصه کنم در راضیِ به امرِ معشوق بودن ؛ در اینکه او را بخواهی حتی اگر تورا نخواهد !
خلاصه اش کنم در آغوشِ او بودن در تمامِ عمر !
خلاصه اش میکنم در سوره ی حمد !
خلاصه اش میکنم در کمیل !
و عِشق ، این کلمه ی وصف ناپذیر را خلاصه میکنم در تمامِ اسئلک الامان های مناجاتِ مولای مولای . . .
خلاصه اش میکنم در ماهِ رمضان !
میخواهم عِشق را خلاصه کنم در طلبگی !
و میخواهم خلاصه اش کنم در شهادت !
و خلاصه کنم عِشق را در بهار . . . فصلی که به ما گفته اند بسیار از قیامت یاد کنید !
و و و هزاران خلاصه ی دیگر ؛ آه ! و شاید کلمه ی خلاصه با عِشق در تضاد است ! و شاید هم اصلا #کلمات از بیانِ معنای عِشق عاجزند !
ولی خب بالاخره ماییم و همین ضعف ها دیگر !
اگر نبود که ما انسان نبودیم !
اصلا شاید عِشق را بتواند خلاصه کرد در #انسان !
مگر نه ؟🙃
گاهی بیخوابی به سرم میزند ؛ گاهی به #انسان فکر میکنم . . .
که شاید
تنها
مترادفِ
کلمه ی
#عِشق باشد . . .❤️
یالطیف🦋
🖋#خان🖋
#رصدخانه🌙
به رصدخانه بپیوندید...
📝 🥀اِی کاش !
#اِیکاش به این بلوغ برسیم که گاهی دنیا در اِی کاش های کوچک خلاصِه است !
نه اِی کاش های #منفعلانه ، نه !
ای کاش های پر از #تغییر !
مثلا به گفته یِ بزرگی اِی کاش یاد بگیریم که پیشِ گِدا گدایی نکنیم . . .
کارِ ما آدمها به جایی رسیده که دِل آماده ی طبخ داریم ؛ اما برای خریدِ #دِل به جگرکیِ محل مراجعه میکنیم !
🖋#خان🖋
#رصدخانه 🌙
🔭 به رصدخانه بپیوندید...
🍃درختِ بی ریشه
از خشم میگویند و ترسِ از آن..
باید بگویم : خشم وقتی ترسناک میشود که ریشه اش برهانی باشد..
خشم وقتی ترسناک میشود که جز به امر ولی شعله ور نشود..
خشم وقتی ترسناک میشود که پشتِ آن نامِ "علی(علیهالسلام)" باشد !
و خشم وقتی ترسناک میشود که سیلی از مماشات پشتِ آن باشد !
وگرنه خشمی که ریشه اش اباهه گری باشد که ترسی ندارد..
خشمی که افروخته شده برای رقصیدن و در این مسیر کوچک و بزرگ و رفتگر و آتش نشان و زن و زندگی نمی شناسد که ترسی ندارد(؛
این شمایید که باید بترسید از خشمِ ما...
#پایانِ_مماشات
🖋 #محمدحسین_خانجانی
#خان
#یادداشت_کوتاه
میگن آقا اولین مناظره علمی رو تو دانشگاه امام صادق (علیه السلام)برگزار کردیم و بالاخره زمینه رو برای یه جایی که از جبهه ی موافق و مخالف صحبتاشونو بکنن رو فراهم کردیم🗣👀
اوکی دمتونم گرم🙏🏿
ایشالا هم که استمرار داشته باشه🍃
با اینکه اینو یه پیشرفت میدونیم اما یه سوال
چرا شخصی که به عنوانِ موافق و برای دفاع میره آخونده اما از طرفِ حوزه ، شناس نیست ؟...🤔☝️🏿
#یادداشت_انتقادی
#محمدحسین_خانجانی
#خان
در سالن مدرسهی علمیهای قدم میزدم. یک جورایی برایم عادت شده بود که به هرطلبهای که میرسیدم سلام کنم.
به نفر اول رسیدم ؛ سلام کردم، صدای تلفظ سینی آمد و از کنارم رد شد. باخودم گفتم شاید حالش خوب نیست خب پیش میآید دیگر همه گاهی حال و حوصله ندارند، مشکلات زیاد است.
نفر بعدی از راه رسیده نرسیده در سلام پیش دستی کردم. اینبار دستم را هم به نشانهی احترام روی سینهام گذاشتم. جز نگاه سرد و اخمآلودی چیز دیگری حوالهام نکرد. با خودم گفتم شاید من نشنیدهام. شاید اصلا اول او سلام کرد. شاید اصلا نشنید سلامم را؛ دفعهی بعد بلندتر سلام میکنم.
نفر بعدی اما سریعتر راه میرفت. آب دهانم را قورت دادم و صدایم را بلند کردم: سلام علیکم حاجآقا! سلام علیکمی گفته نگفته رد شد. سرد شدم..
نمیفهمیدم چرا انقدر همه عجله دارند. به کجا میخواهند بروند؟ مگر چه چیزی را دارند از دست میدهند؟ چه چیزی برایشان ارزشمندتر از انتقال حال خوب به دیگران است؟ مگر چیزی جز این میماند؟
چرا نمیفهمند که زندگی مسیر است نه انتهای یک مسیر..
این سوالات و چندین سوال دیگر پشت توجیههای سلام نکردن طلبهها به من قایم شد..
#خاطره_نویسی
#خان
#رصد_خلاق
رصدخانه 🔭
_نمی خواهم ! حالم به هم می خورد وقتی این کلمات متعفن چندش آور را بر روی این برف های راه راه خالی می
بحثِ ما بحثِ علمیاست.
بحث ما در اینجا مبحثِ عود ضمیر است !
منطقِ اسلام برای عود ضمیر انسان به صراط مستقیم، منطقِ "من تابَ و اصلحَ.." است.
یعنی چه؟
یعنی هرچقدر راه را که اشتباه رفتی باید برگردی تا درست شود؛ اگر گناهت نفرت از یک موجود کریهالمنظر به نام قلم بوده، کافیاست نفرتت را تبدیل به عشق کنی. کافیاست یک نفس عمیق بکشی تا هم تابَ را به جا آوری و هم اصلحَ را. گاهی هم ممکن است وزشِ یک نسیم از محرم هردوی آنها را جبران کند.
اما بحث آنجا سیاه میشود که میرسیم به عود ضمیر به متأخر رتبی و معنوی!
وقتی که آنقدر راه را اشتباه رفتی که دیگر سنخیتی با مسیر نداری!
سنخیتی با اهلبیت نداری!
آنقدر درون تایرهای ضمیرت میخ فرو کردهای که دیگر نمیشود روی جادهی صراط برانی!
و آنجا نقطهی بنبستِ تو است..
جایی که نانوشته، قبولِ ناامیدی تنها پناهگاهِ توست..
چراکه عود ضمیر بر متأخر رتبی و معنوی در نظامِ "من تاب و اصلحَ" ممتنع است..
#محرم
#خان
#موحطوا
#رصد_خلاق
🆔@rasadkhaneh
(ادب)
او به واژه ادب روح و معنا بخشید.
او ادب را شرمنده مودبی خود کرده بود.
* به وقت صلاة با پیرهنی چهارخونه و کاپشنی روی دوشش منتظر شنیدن عبارت قد قامة الصلاة بود تا برخیزد و استغفار و سلامی به مولایش دهد و نمازش را ببندد.
در همین حین کنارش نشستم.
قبل از اینکه نامش را صدا بزنم و سلامی کنم،او پیشی گرفت و سلام را زودتر از من بر زبانش جاری ساخت و دستش را به نشانه ادب روی سینه گذاشت و مرا به فامیلم صدا زد.
_ سلام آقای احمدی
بعداز اینکه جواب سلامش را دادم و احوالش را گرفتم، پیش خودم گفتم: بی توفیقی یعنی اینکه تو از قبل متوجه حضورش باشی و از عمد کنارش بنشینی، اما با اینکه او از تو باخبر نبود زودتر از تو سلام کند.
از همان زمان شیفته افتادگیش ومرید ادبش شدم.
اری محمد حسین ما ادب داشت.!
او فاتح ادب بود.!
محمد حسین خان خانجانی
خانِ من!
مینویسم برایت اما قطرات اشک چشمانم را تار و صورتم را گرم کرده اند.
داغت نگذاشت هلال ربیع حلول کند و من همچنان به عزایم ادامه خواهم داد.
تو رفتی چون شوق دیدارِ مولایمان علی(ع) را داشتی.
تو رفتی چون دیگر طاقت شنیدن روضه پهلوی مادر را نداشتی.
سلامِ منِ کمترین را به مولایمان برسان.
به چادر مادرمان بوسه بزن و خاک پایش را سرمه چشمانت کن.
حرف بسیار است اما حالی برای نوشتن نیست.
#خان
#تسلیت
#مثوی
✍#سبحان_احمدی
#به_یاد_محمدحسین
🆔@rasadkhaneh
رصدخانه 🔭
📝 🥀عِشق را #عِشق میفهمَد فقَط !🖤 گاهی بیخوابی به سرم میزند ؛ گاهی به عِشق فکر میکنم ! براستی عشق چط
📝 🥀عِشق را #عِشق میفهمَد فقَط !🖤
گاهی بیخوابی به سرم میزند ؛ گاهی به عِشق فکر میکنم !
براستی عشق چطور معنا میشود ؟🍂
راستش دلم میخواهد عشق را در چند کلمه خلاصه کنم . . .
دلم میخواهد عِشق را #خلاصه کنم در پرستیدن !
خلاصه اش کنم در خواستنِ با تمامِ وجودِ او !
عِشق را خلاصه کنم در راضیِ به امرِ معشوق بودن ؛ در اینکه او را بخواهی حتی اگر تورا نخواهد !
خلاصه اش کنم در آغوشِ او بودن در تمامِ عمر !
خلاصه اش میکنم در سوره ی حمد !
خلاصه اش میکنم در کمیل !
و عِشق ، این کلمه ی وصف ناپذیر را خلاصه میکنم در تمامِ اسئلک الامان های مناجاتِ مولای مولای . . .
خلاصه اش میکنم در ماهِ رمضان !
میخواهم عِشق را خلاصه کنم در طلبگی !
و میخواهم خلاصه اش کنم در شهادت !
و خلاصه کنم عِشق را در بهار . . . فصلی که به ما گفته اند بسیار از قیامت یاد کنید !
و و و هزاران خلاصه ی دیگر ؛ آه ! و شاید کلمه ی خلاصه با عِشق در تضاد است ! و شاید هم اصلا #کلمات از بیانِ معنای عِشق عاجزند !
ولی خب بالاخره ماییم و همین ضعف ها دیگر !
اگر نبود که ما انسان نبودیم !
اصلا شاید عِشق را بتواند خلاصه کرد در #انسان !
مگر نه ؟🙃
گاهی بیخوابی به سرم میزند ؛ گاهی به #انسان فکر میکنم . . .
که شاید
تنها
مترادفِ
کلمه ی
#عِشق باشد . . .❤️
یالطیف🦋
✍#خان
🆔@rasadkhaneh
رصدخانه 🔭
📝 🥀عِشق را #عِشق میفهمَد فقَط !🖤 گاهی بیخوابی به سرم میزند ؛ گاهی به عِشق فکر میکنم ! براستی عشق چط
🥀نترس !
و ما آفریده شده ایم . . .
فکر میکنم آفرینش یعنی خلاقیت !
خلاقیت یعنی تنوع !
و تنوع یعنی تغییر . . .
پس
یاد میگیرم تا
از تغییر نترسم !
چرا اگر قرار بود از تغییر ترسید ، حسینِ فاطمه (ع)هرگز قیام نمیکرد !
اگر قرار بود از تغییر ترسید ، سلمان پیشنهادِ خندق نمیداد !
اگر قرار بود از تغییر ترسید ، برق اختراع نمیشد !
اگر قرار بود از تغییر ترسید ، خمینی (ره) انقلاب نمیکرد . . .
و بدانیم این را !
که اگر قرار باشد از تغییر بترسیم ، باید هرروز ، از شنیدنِ صدای فحش های پی در پیِ مردمِ بی سوادِ کوچه و خیابان ، به مسئولین و حتی دین و خدا ، بترسیم !
چرا که از هر دست که بدهی ، از همان دست میگیری !
و میخواهم این را بگویم :
که خدا
مارا
نترس آفریده است . . . !❤️
یالطیف🦋
#خان
🆔@rasadkhaneh
بسم الله
#خان چند وقت پیش برایم فحش زمان دار گذاشت که باید متن بنویسی
و حاصلش شد متنی که از هیچ برآمده بود
و حالا، حس میکنم شاید فحش #خان یا فحش بیابان پشت سرم باشد
پس مینویسم
مثل آن دفعه
#خان جانی که شنبه مثل نان خشکیها بابهانه و بیبهانه بچهها را تگ می کرد که: متن خشک خریداریم!! فردایش روح در قبضه ملک الموت داشت و توسط حضرت عزرائیل تگ شد که: «نَحْنُ قَدَّرْنَا بَيْنَكُمُ الْمَوْتَ وَمَا نَحْنُ بِمَسْبُوقِينَ»
و امیدواریم که ملائکه الهی هم تگش کنند که: «سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ»
و حالا ما چه کنیم؟
بالا و پایین کنیم و خاطراتش را بیابیم و ریپ بزنیم و دو، سه تا ایموجی گریه و یکی، دوتا قلب سیاه یا شکسته بگذاریم زیرش؟
یا بگوییم بیتو چگونه زندگی کنیم؟ حال و روز ما را بعد خودت میبینی؟ تو را بخدا برگرد! تحمل دوریات را نداریم! برای تو زود بود! و از این حرف ها؟ حال آن که می دانیم او از تگرس ما خارج شده!
یا آنکه یک دیگر را تگ کنیم که فلانی: #خان چقدر خوب بود و چه صفات خوبی داشت و دیگر مادر گیتی چو او فرزند نزاییده و این ها؟
یا اینکه فاز شاعرانه بگیریم و در رثای رفیق بسراییم و بسوزیم و با بغض تایپ کنیم و در گروهها سند کنیم و اشک بخریم؟
یا اینکه دپ شویم و به سان اموات متحرک راه برویم و به اقل مقدار ممکن به محرکهای محیطی واکنش نشان بدهیم و حداکثر واکنش مان حرکت سر با نگاهی محو در افق باشد
یا اینکه خشک و کرخت یک گوشه بنشینیم، فاز افسرده بگیریم و غم بخوریم و به دیوار رو به رو خیره شویم و به هرچیزی فکر کنیم؟
یا اینکه برای آسیب ندیدن زندگی(مثلا علمی)مان ماجرا را به کتفین مبارک بگیریم و دو، سه قطره اشک بریزیم و سه، چهار مرتبه فاتحه بخوانیم و برگردیم به زندگی عادی خودمان و باز شبها دور هم بنشینیم و بیخیال گعده بگیریم
یا اینکه نه؛ ابتدا کمی اشک بریزیم تا خالی شویم و بعد از جا برخیزیم و همین طور که فاتحه میخوانیم قلم و کاغذش را برداریم و برگردیم سر کلاسمان و اگر میتوانیم به قدر وسع به اندازه یک و اِن دهم یا صدم نفر درس بخوانیم و کار کنیم
و شاید بتوان گفت: #خان ما را تگ کرده است که: «كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ» و هربار که عکسش را (خصوصا دم در مدرسه و در حجلهاش) میبینیم اعلانش برایمان میآید
شاید بپرسید خاطراتش چه؟ خاطراتش را چه کنیم؟
خاطرات و صفاتش را زیر خاک سرد فراموشی دفن کنیم؟ یا که به یاد بیاوریم و باهرکدام سیل اشک بباریم؟
میگویم هیچ کدام! خاطراتش را به یاد آورید دوباره تکرارشان کنید و سعی کنید خودتان قهرمانش شوید
صفات جذابش را هم به جان بسپارید و سعی کنید تکرارشان کنید
و به هرمناسبتی فاتحه و صلواتی بفرستید و مرحوم انشاءالله مغفور را هم تگ بفرمایید!
✍#عمّار
#به_یاد_محمد_حسین
#رفیق
🆔@rasadkhaneh
دست نوشته ی محمد حسین:
السلام علیک یا فاطمه المعصومه
بسم الله الرحمن الرحیم
السلام علیکم یا اهل بیت النبوه
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
سلام علیکم بانو
سلام بر شما مظهر بخشندگی و مهربانی
و (سلام بر)برادر(تان)، شافع تمام ایرانیان
سلام بر امام حی و حاضرمان که جانم را هم برای او میدهم
سلام بر رهبر خجسته دل ایران، حکیم و عالم بزرگ، آیت الله خامنه ای
و سلام بر همه ی بزرگان و اهل علم و معنویت که در حرم بی بی معصومه (سلام الله علیها) آرمیده اند
سلام بانو
عبد گنهکار و ذلیل خدای عزوجل آمده
تا چند کلمه ای با شما حرف بزند
از کودکی در خانه ی شما اهل بیت عظیم الشان که برگزیده های خدا روی زمینید بزرگ شده ام
همیشه لطفتان بالای سرمان بوده بانو
اما از شما تقاضای عاجزانه دارم ما را ول نکنید
آمدم سربازی پسرتان
آمدم که بگویم ما هستیم بانو
محال است بگذاریم دوباره کربلا به پا شود
التماس میکنم
میدانم چیز کوچکی هست برای شما و نباید وقتتان را بگیرم، ببخشید
اما میشود بار دیگر هم بزرگیتان را به رخ بکشید و یک عنایتی به ما بکنید؟
هر چه باشد من پای روضه ی مادرتان زهرا گریه کرده ام خواهش میکنم به من توفیق بدهید و کمکم بکنید بتوانم از تمام ظرفیتهای وجودم در راه خدمت به اسلام و مسلمین و راه سربازی امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف استفاده کنم
و بند بند وجودم در این راه، تکه تکه شود
التماس دعای شهادت
دیگر عرضی ندارم
ببخشید باز هم
یا علی (علیه السلام)
الهی انت کما احب، فجعلنی کما تحب
✍(مرحوم)#خان
#به_یاد_محمدحسین
🆔@rasadkhaneh