📝 🥀عِشق را #عِشق میفهمَد فقَط !🖤
گاهی بیخوابی به سرم میزند ؛ گاهی به عِشق فکر میکنم !
براستی عشق چطور معنا میشود ؟🍂
راستش دلم میخواهد عشق را در چند کلمه خلاصه کنم . . .
دلم میخواهد عِشق را #خلاصه کنم در پرستیدن !
خلاصه اش کنم در خواستنِ با تمامِ وجودِ او !
عِشق را خلاصه کنم در راضیِ به امرِ معشوق بودن ؛ در اینکه او را بخواهی حتی اگر تورا نخواهد !
خلاصه اش کنم در آغوشِ او بودن در تمامِ عمر !
خلاصه اش میکنم در سوره ی حمد !
خلاصه اش میکنم در کمیل !
و عِشق ، این کلمه ی وصف ناپذیر را خلاصه میکنم در تمامِ اسئلک الامان های مناجاتِ مولای مولای . . .
خلاصه اش میکنم در ماهِ رمضان !
میخواهم عِشق را خلاصه کنم در طلبگی !
و میخواهم خلاصه اش کنم در شهادت !
و خلاصه کنم عِشق را در بهار . . . فصلی که به ما گفته اند بسیار از قیامت یاد کنید !
و و و هزاران خلاصه ی دیگر ؛ آه ! و شاید کلمه ی خلاصه با عِشق در تضاد است ! و شاید هم اصلا #کلمات از بیانِ معنای عِشق عاجزند !
ولی خب بالاخره ماییم و همین ضعف ها دیگر !
اگر نبود که ما انسان نبودیم !
اصلا شاید عِشق را بتواند خلاصه کرد در #انسان !
مگر نه ؟🙃
گاهی بیخوابی به سرم میزند ؛ گاهی به #انسان فکر میکنم . . .
که شاید
تنها
مترادفِ
کلمه ی
#عِشق باشد . . .❤️
یالطیف🦋
🖋#خان🖋
#رصدخانه🌙
به رصدخانه بپیوندید...
سوار شدیم ، #قطار راهیه #آرام_بخش دل_ها شد🚊
در راه از #بانوی_کرامت قدردانی میکردم 🙏🏻
بالاخره #حاجتم را گرفتم ...
چه حاجتی بهتر از #آغوش_مقصود 🙂
این #سفر برای من همچون بارش ابر کرامت بر کویر تشنه وجود بود .
زمزمه لبهایم :
چون ذره بر #ضریح خود ای روح آفتاب!
ما را قبول کن که دل ما #شکسته است
فوج کبوتران تو آموخت #عشق را
پرواز نور در #حرمت دسته دسته است
دریاب روح #خستۀ ما را که مثل اشک
دیگر امید ما ز دو عالم گسسته است
میآید از تراکم عالم به این دیار
قلبی که از تزاحم #اندوه خسته است
چشمانم را بستم و به خواب فرو رفتم...
چندی گذشت ، احساس کردم سرعت قطار آرام تر شده ، نور خورشید چشم هایم را #نوازش میکرد از جای بلند شدم خیره در پنجره قطار بودم که ایستاد!
+اقا ! اقا ! اخرین ایستگاه است؟
-بله
بالاخره !
بالاخره رسیدیم..!
اولین سفرم به #مشهد بود ، دوستانم #متعجب شدند از این که تا به حال به مشهد نیامده بودم😳
چمدان ها را برداشتیم و راهیه اسکان شدیم.
خستگی در چهره ها موج میزد ، تا رسیدیم ، به خواب رفتیم😴
نزدیک غروب بود
روانه #آستان_حضرت_دوست شدم ،
وارد شدم ..!
بــــه بــــه!
#اذن_دخول را خواندم و چشمه ی پاک و زلال الهی از #چشمانم جاری شد
در حال راه رفتن در حرم بودم ، قدم به قدم صحن به صحن...
بالاخره دیدگاهم به #گنبدشان افتاد ، تعظیم سر های خم شده به سوی #گنبدشان ، #جمعیت ، #زیبایی ، #بوی_عِطر_رضوی و...
نگاهم به #گنبد بود که ...
صدای #اذان در حرم پیچید ، اما من هنوز ضریح را ندیده ام ، بغل نکرده ام 🥲
وضو گرفتم و به #نماز_جماعت پیوستم ، #بین_الصلاتین خادمین #افطاری پخش میکردند ، گویی #مهمان امام بودم ، چه #ضیافتی!
از جای خود بلند شدم ، و به سمت #ضریح به راه افتادم کفش هایم را درون نایلون گذاشتم و تحویل کفشداری دادم ، پیرمردی خوش اخلاق در کفشداری بود التماس دعا داشتند به ایشان گفتم #اولین_بار است به زیارت حضرت می آیم گفتند :
+به به خوش اومدی پسرم ، میدونی کسی که بار اول میاد زیارت سه تا #حاجتش براورده میشه؟!
پس یدونه ازین حاجت هاتو اختصاص بده من و برام خیلی خیلـــــــی دعا کن!🤲🏻
-چشم حاج اقا حتما 🌹
سپس مرا به سمت ضریح راهنمایی کردند
قالی سر در را کنار زدم...
از پله ها پایین رفتم...
سرم را بالا گرفتم بالاخره ضریح را دیدم!
#یا_امام_رضا_(ع)😭!
زانوی هایم #سست شد و به زمین افتادم🧎🏻♂
#لبانم بر مرمرش #بوسه میزد ✨
ناگهان فردی دو زانو کنار من بر زمین نشست دستش را بر سرم کشید ، سرم را از سجده برداشتم و نگاهش کردم او کسی نبود جز...
#ابوالفضل_دانش
#ضیافت_در_ضیافت
رصدخانه 🔭
📝 🥀عِشق را #عِشق میفهمَد فقَط !🖤 گاهی بیخوابی به سرم میزند ؛ گاهی به عِشق فکر میکنم ! براستی عشق چط
📝 🥀عِشق را #عِشق میفهمَد فقَط !🖤
گاهی بیخوابی به سرم میزند ؛ گاهی به عِشق فکر میکنم !
براستی عشق چطور معنا میشود ؟🍂
راستش دلم میخواهد عشق را در چند کلمه خلاصه کنم . . .
دلم میخواهد عِشق را #خلاصه کنم در پرستیدن !
خلاصه اش کنم در خواستنِ با تمامِ وجودِ او !
عِشق را خلاصه کنم در راضیِ به امرِ معشوق بودن ؛ در اینکه او را بخواهی حتی اگر تورا نخواهد !
خلاصه اش کنم در آغوشِ او بودن در تمامِ عمر !
خلاصه اش میکنم در سوره ی حمد !
خلاصه اش میکنم در کمیل !
و عِشق ، این کلمه ی وصف ناپذیر را خلاصه میکنم در تمامِ اسئلک الامان های مناجاتِ مولای مولای . . .
خلاصه اش میکنم در ماهِ رمضان !
میخواهم عِشق را خلاصه کنم در طلبگی !
و میخواهم خلاصه اش کنم در شهادت !
و خلاصه کنم عِشق را در بهار . . . فصلی که به ما گفته اند بسیار از قیامت یاد کنید !
و و و هزاران خلاصه ی دیگر ؛ آه ! و شاید کلمه ی خلاصه با عِشق در تضاد است ! و شاید هم اصلا #کلمات از بیانِ معنای عِشق عاجزند !
ولی خب بالاخره ماییم و همین ضعف ها دیگر !
اگر نبود که ما انسان نبودیم !
اصلا شاید عِشق را بتواند خلاصه کرد در #انسان !
مگر نه ؟🙃
گاهی بیخوابی به سرم میزند ؛ گاهی به #انسان فکر میکنم . . .
که شاید
تنها
مترادفِ
کلمه ی
#عِشق باشد . . .❤️
یالطیف🦋
✍#خان
🆔@rasadkhaneh