eitaa logo
رصدخانه 🔭
143 دنبال‌کننده
146 عکس
11 ویدیو
0 فایل
ما من شیء تراه عینک إلّا و فیه موعظة ... اینجا خلقی به رصد زندگی خود مشغولند. تا به حال ستاره صید کرده ای؟ ☄ ارتباط با ادمین،تبادل و ارسال متون تولیدی: @Ahmad_84
مشاهده در ایتا
دانلود
سوار شدیم ، راهیه دل_ها شد🚊 در راه از قدردانی میکردم 🙏🏻 بالاخره را گرفتم ... چه حاجتی بهتر از 🙂 این برای من همچون بارش ابر کرامت بر کویر تشنه وجود بود . زمزمه لبهایم : چون ذره بر خود ای روح آفتاب! ما را قبول کن که دل ما است فوج کبوتران تو آموخت را پرواز نور در دسته دسته است دریاب روح ما را که مثل اشک دیگر امید ما ز دو عالم گسسته است می‌آید از تراکم عالم به این دیار قلبی که از تزاحم خسته است چشمانم را بستم و به خواب فرو رفتم... چندی گذشت ، احساس کردم سرعت قطار آرام تر شده ، نور خورشید چشم هایم را میکرد از جای بلند شدم خیره در پنجره قطار بودم که ایستاد! +اقا ! اقا ! اخرین ایستگاه است؟ -بله بالاخره ! بالاخره رسیدیم..! اولین سفرم به بود ، دوستانم شدند از این که تا به حال به مشهد نیامده بودم😳 چمدان ها را برداشتیم و راهیه اسکان شدیم. خستگی در چهره ها موج میزد ، تا رسیدیم ، به خواب رفتیم😴 نزدیک غروب بود روانه شدم ، وارد شدم ..! بــــه بــــه! را خواندم و چشمه ی پاک و زلال الهی از جاری شد در حال راه رفتن در حرم بودم ، قدم به قدم صحن به صحن... بالاخره دیدگاهم به افتاد ، تعظیم سر های خم شده به سوی ، ، ، و... نگاهم به بود که ... صدای در حرم پیچید ، اما من هنوز ضریح را ندیده ام ، بغل نکرده ام 🥲 وضو گرفتم و به پیوستم ، خادمین پخش میکردند ، گویی امام بودم ، چه ! از جای خود بلند شدم ، و به سمت به راه افتادم کفش هایم را درون نایلون گذاشتم و تحویل کفشداری دادم ، پیرمردی خوش اخلاق در کفشداری بود التماس دعا داشتند به ایشان گفتم است به زیارت حضرت می آیم گفتند : +به به خوش اومدی پسرم ، میدونی کسی که بار اول میاد زیارت سه تا براورده میشه؟! پس یدونه ازین حاجت هاتو اختصاص بده من و برام خیلی خیلـــــــی دعا کن!🤲🏻 -چشم حاج اقا حتما 🌹 سپس مرا به سمت ضریح راهنمایی کردند قالی سر در را کنار زدم... از پله ها پایین رفتم... سرم را بالا گرفتم بالاخره ضریح را دیدم! (ع)😭! زانوی هایم شد و به زمین افتادم🧎🏻‍♂ بر مرمرش میزد ✨ ناگهان فردی دو زانو کنار من بر زمین نشست دستش را بر سرم کشید ، سرم را از سجده برداشتم و نگاهش کردم او کسی نبود جز...