اردو بود رفته بودیم #قرارگاه_مفتاح ؛ همهی بچه ها روزه بودند، آنجا زمین های مختلف ورزشی داشت و طلاب شروع کردن به بازی کردن بعد از یکی دو ساعت بازی کردن صدای اذان مغرب بلند شد
رفقا بازی ها رو ول کرده و به صفوف #نماز_جماعت پیوستند.
بعد از نماز و خوردن افطاری هر گروهی برای خودش گعدهای برگزار کرد البته بعضی از گروه ها هم ترجیح دادند مقدار دیگری هم بازی کنند و بعد بروند سراغ گعده
دو ، سه ساعت به همین منوال گذشت تا اینکه وقت رفتن فرا رسید.
هر دو پایه سوار یک #اتوبوس میشدند
اتوبوس ما برای طلاب پایه یک و دو بود
وقتی سوار اتوبوس شدیم
دیدم که چند تا از طلاب پایه دو دارند با حاج آقای #ایمانی صبحت می کنند!
چند دقیقه گذشت و #زمزمه هایی میآمد که بلند تر میشد، شروع کردند به خواندن:
شمس الضحی یا، نور خدای سبحان، سلطان...
بعد از یکی دو بار خواندن، اون دسته از افرادی که بلد نبودند یاد گرفتند و همراه آنها شروع کردند به خواندن
و همینطور در ادامه پرداختند به خواندن مداحی ها و رجز خوانی های دیگر
بعد از گذشت بیست ، سی دقیقه همه بچه ها اندکی خسته شدن و چند دقیقه استراحت کردن در این حین حاج آقای #سرافراز پیشنهاد این رو دادن که تا زمانی که برسیم مقصد یک #هیئت واقعی برگزار کنیم.
با این پیشنهاد موافقت شد و یکی دو تا از استاتید و طلاب شروع کردن به #روضه خواندن
روضه حضرت رقیه (سلام الله علیه)
و عجب روضه ای بود!!
و در ادامه شروع کردند به خواندن مداحی و باقی شروع کردند به سینه زدن و این روال ادامه داشت تا مقصد.
در آخر هم چند ایده خوب از این مجلس درآمد.
اینگونه شد که زمان داخل اتوبوس که معمولا به خوابیدن و تلف کردن وقت میگذشت اینگونه امام حسینی شد!)
البته خالی از لطف است که یادی نکنیم از حاج آقای #سرافراز که در آخر تمام افراد داخل اتوبوس را #بستنی مهمان کردند.
اللّٰهُمَّ أَخْرِجْنِي مِنْ ظُلُماتِ الْوَهْمِ، وَأَكرِمْنِي بِنُورِ الْفَهْمِ . اللّٰهُمَّ افْتَحْ عَلَيْنا أَبْوابَ رَحْمَتِكَ، وَانْشُرْ عَلَيْنا خَزائِنَ عُلُومِكَ، بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
یاعلی علیه السلام 🖤
#مجتبی_توکلی
#ضیافت_در_ضیافت