eitaa logo
🕊 شـهیـدانــه 🕊
339 دنبال‌کننده
9.3هزار عکس
1.4هزار ویدیو
101 فایل
[به یاد تمام شهدا ،شهیدانه ای به نام شهید مدافع حرم محمدحسن(رسول) خلیلی] 🌸متولد:1365/9/20 تهران 🌸شهادت: 1392/8/27سوریه 🌸مزار: گلزارشهدای بهشت زهرا، قطعه 53،ردیف87 کپی مطالب آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
📕حکایت پندآموز توکل آهو... در زمان موسي خشكسالي پيش آمد. آهوان در دشت، خدمت موسي رسيدند كه ما از تشنگي تلف مي شويم و از خداوند متعال در خواست باران كن. موسي به درگاه الهي شتافت و داستان آهوان را نقل نمود .خداوند فرمود: موعد آن نرسيده است. موسي هم براي آهوان جواب رد آورد. تا اينكه يكي از آهوان داوطلب شد كه براي صحبت ومناجات بالاي كوه طور رود. به دوستان خود گفت: اگر من جست و خیز کنان پایین آمدم بدانيد كه باران مي آيد وگرنه اميدي نيست. آهو به بالاي كوه رفت و حضرت حق به او هم جواب رد داد. اما در راه برگشت وقتي به چشمان منتظر دوستانش نگاه كرد ناراحت شد . شروع به جست و خیز کرد و با خود گفت: دوستانم را خوشحال مي كنم و توكل مي نمایم. تا پایین رفتن از کوه هنوز امید هست. تا آهو به پائين كوه رسيد باران شروع به باريدن كرد!... موسي معترض پروردگار شد. خداوند به او فرمود: همان پاسخ تو را آهو نیز دریافت کرد با این تفاوت که آهو دوباره با توکل حرکت کرد و اين پاداش توكل او بود.. یادمون باشه در همه حال و داشته باشیم 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گلزارشهدای استان ایلام ب نیابت همه شما
ب قرار همیشگیم من و داداش بامعرفتم دعای عرفه ب نیابت همه شهدا بخصوص شهید رسول خلیلی و ابراهیم هادی و همه شهدای گمنام گلزار شهدای استان ایلام @rasooll_khalili
🔹قبل از ماموریت اخرش به سوریه پایش در فوتبال شکسته بود! برای اینکه زودتر برود سوریه، زودتر از موعد گچ پایش را در آورد🙂. کمی می لنگید. اصرار می کردم برود عصا بگیرد. قبول نمی کرد. ته دلم فکرش را هم نمی کردم با این پا برود مأموریت! ‌☹️ 🔹خوشحال بودم که به مأموریت نمی رود. اما می گفت: «خانم، تو دعا کن هرچه خیر هست خدا همان را انجام دهد☺️». گفتم: «آخرتو چطوری می خواهی توی درگیری با این پایت فرار کنی؟»‌‌ ‌‌ 🔹خندید و گفت: «مگر من می خواهم فرار کنم؟ آن قدر می جنگم تا با دست پر برگردم! من و فرار؟!» ‌ 📒منبع : "مجموعه خاطرات شهید رادمهر" راوی:همسرشهید♥️ ‌‌ پ.ن : ساده زیستی شهید رو در وسایل منزلشون مشاهده کنید.🌹 ‌ 🍃✨ @rasooll_khalili
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای عزیزان به شما هدیه ز یزدان آمد عید فرخنده ی نورانی قربان آمد 🌺 عید سعید قربان مبارک باد 🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👇😍🐑 ‌ 🍃🎊🌸عید سعید قربان مبارک🌸🎊🍃 ‌پیامبر مهربانی حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم 😍 🔴با ريختن اوّلين قطره خون قربانى [به زمين] ، صاحب آمرزيده مى شود. 😊 من لايحضره الفقيه ، ج۲ ، ص۲۱۴ 🐑🍃🐑🍃🐑🍃🐑 ‌ 🔴خداوند عيد قربان را برنهاد تا مستمندان از گوشت سير شوند😋 پس ؛ از گوشت به ايشان بخورانيد. 🐑 ‌ ثواب الأعمال ، ص ۵۹ ‌ مبارک 😍💐💚 ‌ @rasooll_khalili
🌷‍ اعمال شب و روز عید قربان 🌷‍ 🌸اعمال شب عید قربان ☄‍ ① شب زنده داری ② زیارت حضرت سید الشهداء علیه السلام ③ خواندن دعای: 🔷‍ یا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَی الْبَرِیةِ یا بَاسِطَ الْیدَینِ بِالْعَطِیةِ یا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِیةِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَیرِ الْوَرَی سَجِیةً وَ اغْفِرْ لَنَا یا ذَا الْعُلَی فِی هَذِهِ الْعَشِیةِ. 🔶‍ ‌ای کسیکه جود و بخشش توبه آفریدگان همیشگی است!ای آنکه دو دست سخاوت خود را برای عطا گشودهای!ای صاحب عطاهای گرانبها!بر محمّد و خاندان او،نیکوخوترین مردمان درود فرصت،و ما را‌ای خدای بلندمرتبه در چنین شبی بیامرز. 🌸اعمال روز عید قربان ☄‍ ① غسل کردن ② نماز عید قربان ③ خواندن دعای چهل و هشتم صحیفه سجادیه ④ خواندن دعای چهل و ششم صحیفه سجادیه ⑤ خواندن دعای ندبه ⑥ قربانی کردن ⑦ تکبیرات مشهور را پس از نماز ظهر روز عید تا پس از ده نماز (نماز صبح روز دوازدهم) بخواند 🔷‍ اللّهُ اَکْبَرُ اللّهُ اَکْبَرُ لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَ اللّهُ اَکْبَرُ اَللّهُ اَکْبَرُ اَللّهُ اَکْبَرُ و لِلّهِ الْحَمْدُ اَللّهُ اَکْبَرُ عَلی ما هَدانا اَللّهُ اَکْبَرُ عَلی ما رَزَقَنا مِنْ بَهیمَةِ الاْنْعامِ وَالْحَمْدُلِلّهِ عَلی ما اَبْلانا 🔸خداى بزرگتر است خدا بزرگ است نيست معبود حقى جز پروردگار و خداى بزرگ است خدا بزرگتر است و ستايش مخصوص خداست خدا بزرگ است بر آنچه ما را راه نموده خداى بزرگتر است بر آنچه به ما روزى كرده از چهار پايان بى زبان و ستايش خدا راست بر اين @rasooll_khalili
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امروز را به اسم شهید ☘ محمد رضا تورجی زاده☘ آغاز می کنیم. امروز عهد ببند با این شهید ،که یک گناه رو ترک کنی. و یادت باشد که نکند کاری کنی که شرمنده خون این شهدا شوی 😔 هدیه شما به امام زمان و این شهید، ترک یک گناه و خواندن زیارت عاشورا . التماس دعا. @rasooll_khalili
خواب دیدم دم سحره هیئت درش باز بود دیدم خیلی شلوغه قبلش سروصدارومیشنیدم ولی نمیدونستم مال چیه رفتم بیرون دیدم همه دم در هیئتند همه پیرهن مشکی تنشون بود ولی به جای همهمه سینه زنی صدای ادمهایی بودکه داشتن حرف میزدند رفتم جلوببینم چیه دیدم همه شهدا جمع شدند. همه بودند تعجب کردم گفتم هیئت چرا اینجوریه دقت که کردم دیدم همه مدافعین حرم همه بچه های دفاع مقدس همه بودندیه دفعه چشمم به رسول افتاد اونم منو دید ولی انگار کس دیگه نمیدید صدام کرد گفت بیا رفتم جلو یادمه خیلی شادبود پیرهن مشکی تنش بود گفتم چرا مشکی؟ گفت ماه محرمه گفتم یادم نبود. گفت اقا دعوتمون کرده بیاییم اینجا قراره خودشم بیاد گفتم امام حسین قراره بیاد؟ گفت اره گفتم منم بیام؟ گفت نه گفتم چرا گفت تو محفل ما که نمیتونی بیایی گفتم پس من چیکار کنم گفت ازهمون بیرون نگاه کن گفتم باشه رفت تو ولی مدام حواسش بیرون بود که من کجام چندبار ازجاش بلندشد که ببینه من هستم یانه وقتی خیالش راحت شدبهم خندید بهش اطمینان دادم که جایی نمیرم تابرگردی وقتی نشست دستش مدام بالابودکه من هستم پس نریا ولی انگار یه چیزی روکنار خودم حس کردم اومد نشست کنار من گفتم رسول تواونجا پیش دوستات بودی اومدی پیش من؟گفت اقا گفت بیام پیشت که تنها نباشی گفت که اقا گفته اون خواهر من زینبه نباید تنها باشه برو پیشش تا خیالم راحت باشه انگار همه دنیا روبهم داده بودند رسول ازاون ور هم اقا اربابم حسین از دوطرف همه حواسشون بهم بود رسول باهام حرف میزد میگفت ببین کجا اومدی گفتم اره جای خوبیه چون توهستی چون اقاهست چون شهدا هستند گفتم رسول؟گفت هیچی نگو میدونم تودلت چی میگذره میدونم چی میخوای پس فقط بسپار به من گفتم رسول تاتوهستی خیالم راحته گفت فقط مارو رهانکن گفتم رسول من به جزتو و ارباب وشهدا چیزی ندارم گفت پس بخند گفتم نمیتونم گفت نمیتونی؟گفتم نه دستشو گرفت سمت داخل هییت منبر اقاروبهم نشون داد گفت به خاطر اون بخند گفتم چشم تمام وجودش پرنورشد انگار همه دنیا روبه رسول داده بودند دیدم خودمم لباس مشکی تنمه گفت هدیه اقاست وما بعدش رسول رفت ونشست کنار اقا وباز مدام دستش بالابود که من هستم پس خیالت راحت تااخر هییت بارسول بودم بعد هییت همه رفتنداخرش گفت زینب اقا دستور داده همه جوره هواتو داشته باشیم (ارسالی کاربران به نام خادم کوچک رسول) @rasooll_khalili
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌 در عید قربان 🔹حالی خاص دارم .حالی خاص دارم .او به آرزویش رسید. او و همراهانش... @rasooll_khalili
(ارسالی کاربران) (((خوابی دیدم که مربوط میشه به شهید رسول خلیلی و دوستداران شون ... دیدم انگار کنار یک دریا هستیم و آقا رسول وارد این دریا شدند بدون هیچ ترسی .و با شجاعت میرفتند جلو .با خودم میگفتم خوب شاید بقیه شنا بلد نباشن و غرق بشن دیدم انگار حرف دلم رو بخونن خیلی محکم برداشتند چند بار گفتند همه پشت سر من بیان ....ادامه خواب دیدم آقا رسول این گروه رو با خودشون به جاهای مختلف میبردند برای تمرین و قوی کردن بچه ها و هم نشان دادن مناطق مختلف ...دیدم یک انگشتر سبز بزرگ دستشون هست و روش نوشته ای حک شده دقت کردم دیدم نوشته السلام علیک یا مولای یا مهدی یا صاحب الزمان ....بیدار شدم و خلاصه اومدم تو اینترنت سرچ کردم اگر بخوایم سلام روزانه به امام زمان بدهیم چه دعایی هست .دیدم نوشته زیارت آل یاسین هر وقت و هر زمانی برای سلام به امام زمان هست ...گفتم اینو بگم که نشر بدید اگر مایل بودند زیارت آل یاسین روزانه از طرف آقا رسول هدیه کنید به امام زمان ...))) #شهید_رسول_خلیلی #کرامتنا_الشهادة (عکس آقا رسول در دریا برگرفته از پیج کاربران) @rasooll_khalili
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین 🌷 سلام علیکم ✨ضمن تشکر از همراهی و همکاری کاربران گرامی و شرکت کنندگان در مسابقه طراحی عکس به اطلاع می رسانیم از امروز تا 23 مرداد ماه 1398 دلنوشته های شرکت کنندگان بر روی کانال شهیدانه قرار خواهد گرفت . 👌لطفا در بارگزاری دلنوشته ها شکیبا و همراه ما باشید . 🎁نتیجه پایانی مسابقه پس از قرعه کشی بین تمام شرکت کنندگان ; روز 24 مرداد ماه اعلام خواهد گردید . 🆔@rasooll_khalili
3⃣0⃣0⃣1⃣ 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 یا رَفیقَ مَن لا رَفیقَ لَه... ‼️آنکه مرا خوانده بود،راه نشانم داد. اولین بار عکسشو تو سالنامم دیدم😍 یه عکس با کیفیت که روی یه ورقه روغنی بود. موضوع سالنامه درباره شهدای مدافع حرم بود. سالنامه ی سال6⃣9⃣ زیاد تو فاز شهدا نبودم.🙄 ولی بابام برام خریدش. میخواست یه جورایی نازمو بکشه تا باهاش آشتی کنم.☺️ منم گاهی عکساشو نگاه میکردم... تهه سررسید یه برگه سبز بود که روش اسم بعضی از شهدا با آدرس مزارشون نوشته شده بود...🙂 راستِش...من اصلا مزار شهدا بهشت زهرا(س)نرفته بودم...شایدم رفته بودم و یادم نیس ولی تصوری نداشتم...حتی فرق قطعه شهدا و امواتو هم نمیدونستم🙃 اون موقع ها نه اینترنت داشتم و نه از فضای مجازی و اینا سر در میاوردم🙁 تنها داراییم یه تبلت ۸ اینچِ بدوم سیم کارت بود که سه بار تعمیرش کرده بودیم و به زور سر و پا مونده بود.😅 ماجرا از اون جا شروع شد که علی آقا شوهر خاله زَری فوت کرد.😞 علی آقا شوهر خاله ی مامانم بود که پدر شهید هم بود. مراسم تشییع علی آقا، 0⃣1⃣آذرِ 6⃣9⃣بود. منم طبق معمول زدم تو فاز مخالفت و اینکه من نمیام...😤 ظاهرا جا کم بود و همه از خدا خواسته قبول کردن😄 تازه قرار شد بابا هم خونه بمونه... صب ساعت ۸:۳۰ صب با صدای پچ پچ مامان از خواب پریدم...دیدم داره با تلفن صحبت میکنه...فهمیدم کم‌کم داره میره...😶 با خودم گفتم خب منم میرم... حال میده،خوش میگذره😎 سریع رفتم پیش مامان: -سلام -سلام عزیزم -مامان منم میام😃 -باشه مامان جان برو یه چیزی بخور کم‌کم حاضر شو داریم میریم -باشه،چشم😘 یه چَن دیقه بعد خالم زنگ زد برای دادن آدرس و شماره قطعه... بعد که تلفن مامان تموم شد پرسیدم قطعه چند بود؟🤔 -خاله گفت قطعه پدر و مادر شهدا فرق داره.قطعه ۵۳ دفنش میکنن. یه لحظه یاد ادرس مزار شهدا تو آخر سالنامم افتادم...با خودم گفتم کاش قطعه ۵۱ هم بریم...🙄 یه خودکار برداشتم تا آدرس دقیق مزار رو یادداشت کنم... آدرسو که آوردم کُپ کردم😳 اصلا قطعه ۵۱ وجود نداشت. شهدا هم همون قطعه ۵۳ بودن... شماره و ردیف رو هم یاداشت کردم و با تبلتم گذاشتم تو کیفم. وقتی خواستیم سوار ماشین بشیم تا بهشت زهرا(س) بریم اینقدر جا کم بود که مجبور شدیم منو مامانم با هم رو صندلی جلو بشینیم😂 وقتی رسیدیم تو بهشت زهرا(س) دیدم بنر های بزرگ عکس یه بنده خدایی رو زدن که نوشته بودن...نوید جان شهادتت مبارک. عکس یه آقایی با کت و شلوار کنار یه مزار. خوب که دقت کردم دیدم صاحب اون مزارو میشناسم... همونی بود تو قطعه ۵۳ بود... بازم صداشو در نیاوردم.😇 بالاخره قطعه ۵۳ رو پیدا کردیم...ماشینو تو پارکینگ پارک کردیم و تو قطعه به دنبال فامیلای خودمون راه افتادیم. منم تو اون اوضاع لو دادم که دنبال شهدا میگردم و هی دنبال مزار اون چند تا شهید میگشتم...یکیشونو که پیدا کردم مامان با اشاره به جمعیت اون دور گفت که خاله اینا رو پیدا کردیم،بیا☹️ من فقط شهید محمد خانی رو پیدا کرده بودم. سریع یه فاتحه خوندم و رفتم پیش مامان😓 هر چی به جمعیت نزدیک تر میشدیم مطمئن تر میشدیم اینا فامیلای ما نیستن. اینجا حال و هواش فرق میکرد... جلو تر که رفتم چشمم خورد به مزار شهید روح الله قربانی😧 پایینش شهید رسول خلیلی پایین شهید خلیلی شهید محرم ترک... خیلی ذوق کردم...یه نگاه به لیست انداختم دیدم هر چهار تا شهید قطعه ۵۳ رو پیدا کردم. سریع رفتم پیش شهیدی که قبرش با بقیه فرق داشت...تونستم یه جای خالی پیدا کنم و بشینم همون کنار.😐 تبلتمو در آوردم و شروع کردم به عکس انداختن. مامان اینا همچنان دنبال فامیلامون و مراسم تشییع خودمون می‌گشتن.🤔 تا اینکه اذان گفت. مامان اومد پیشم با نگرانی شروع کرد به تاکید های مادرانه: -مامان جان همینجا بمون ما میریم سرویسی که تو پارکینگ بود وضو بگیریم بقیرو که پیدا کردیم زود نماز بخونیم. -چشم چشم همینجا ها هستم خیالت راحت برو...😁فقط چند دیقه دیگه میاید؟ - فک کنم یه ربع دیگه... -آها.باشه خدافس -خدافس. و مامان رفت. یکی از برگه های روی مزار شهید رو برداشتم...:مراسم تشییع پیکر پاسدار شهید نوید صفری😟 تازه فهمیدم قضیه از چه قراره. برا این سه تا شهیدی که تو یه ردیف بودن و من میشناختمشون یه فاتحه خوندم و دوباره اومدم نشستم سر مزار شهید خلیلی.🤗 ۷_۸ دیقه بیشتر نگذشته بود که مامان با عجله اومد پیشم... -سلام فاطمه بدو بدو دیره... - چرا؟چی شد؟ -قطعه رو اشتباه اومدیم😢 -چی؟ -قطعه ۵۱ بوده...اشتباه گفتن بهمون.😧 سریع با مامان رفتم و سوار ماشین شدیم... اون روز گذشت اما... به شهید خلیلی علاقه پیدا کردم حدودا هر دو هفته یه بار با بابام میومدم سر مزارشون فک کنم یه چند ماه بعد هم کتابشونو خوندم... اون موقع یه بچه ۱۴ ساله بودم. هیچ وقت فکر نمی کردم دو سال بعد مراسم عقد خودم هم مثل شهید صفری کنار آقا رسول باشه...😍😳 🆔 @rasooll_khalili
4_5913293273572573233.mp3
13.24M
تو این روزای بےڪسی ڪارِ دلم صبـــــوریہ یعنے قسمت میشه منم شهیــــــد بشم تو سوریہ..😔 🔸آخرین مداحے ذاکراهل بیت(ع) مدافع حریـــم آل الله 🌹 @rasooll_khalili
ـ🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸❣🌸 عید قربان است،قربانی خود را ذبح کن مثل ابراهیم، اسماعیل خود را ذبح کن ای‌توکه‌داری‌همچون‌دیگران دوست‌شهید مثل ابراهیم هادی نَفْس خود را ذبح کن ✅عید قربان بر شما مبارک💐 @rasooll_khalili
💠بسم رب الشهدا والصدیقین💠 آقا رسول فوق العاده با حیا بود😌 هم با حیا و سر به زیر، هم با غیرت... موقع هایی که خانواده هامون با هم یک جا بودیم ، وقتی میخواست از قسمت مردونه مادرش رو صدا بزنه می گفت: "حاج خانم" اینی رو که دارم براتون تعریف میکنم برای 7 یا 8 سالگی آقا رسول هست!! 🔺به نقل از آشنایان @rasooll_khalili
هدایت شده از صوت | علیرضا پناهیان
980312-Panahian-HaghShenas-ControlZehnDarMasirTagharob-FasleDovom-07-18k.mp3
7.68M
🔉 در مسیر تقرب - فصل دوم(۷) 📅 جلسه هفتم | ‌۹۸/۰۳/۱۲ 🕌 حسینیه آیت‌الله حق‌شناس @Panahian_ir @Panahian_mp3
🍃وَ انّى اَطْلُبَك مِنَ الله فى كُلَّ صَــلاة🍃 وَ من در هر نَماز تو را از خدا ميخواهَم @rasooll_khalili
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🕊 شـهیـدانــه 🕊
چله نوڪری #ارباب زیارت عاشورا🌹 🌼🍃اسامی #چهل_شهیدی که قرار است روزانه به نیابت از یک شهید خوانده شود
چله نوڪری زیارت عاشورا🌹 ثوابش امروز تقدیم به شهید مدافع حرم 🌻 : ۱۳شهریور ماه ۱۳۶۳ تهران : ۱۳ آبان ماه ۱۳۹۴ : حلب-سوریه از امروز بہ عشق مُحَرَّمَت چله گرفتیم یاحسین💔 @rasooll_khalili
🌸 محسن همیشه فردی خندان و خوش‌رو بود و در هیچ شرایطی گل لبخند از لبانش چیده نمی‌شد. 🌺 حتی در سخت‌ترین شرایط جبهه زمانیکه یکی از بچه‌ها زخمی شد و روی زمین افتاد محسن بالای سر او رفته بود و می‌خندید 🌺 در مردادماه سال ۱۳۶۶ درست مصادف با روز به مسلخ عشق رفت و اسماعیل‌وار جان خویش را در حین خنثی‌سازی مین ضد تانک در قربانگاه سردشت فدای معبود ساخت و نام خویش را برای همیشه در قلب تاریخ زنده نگه داشت. 🌹 ؛ 🔰 فرمانده گردان تخریب لشکر ۲۷ محمد رسول الله (ص) @rasooll_khalili 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨
•°|🌸🍃 🥀 وصیتی عجیب اما زیبای شهید عروسی من در جبهه و عروس من شهادت است ! صدای توپ و تانک عقد مرا می خواند ! سفیر گلوله ها بر سر من نقل می پاشند و فرزندم "آزادی" است ! از همه ی مردم ایران می خواهم که از فرزندم (آزادی) خوب مراقبت کنند تا این نهال به دست آمده توسط استعمارگران از بین نرود... فرازی از وصیت نوجوان شهید "علی علیزاده " @rasooll_khalili