✅ قسمت ششم
کودک شش ماهه ات را گرم در آغوش می فشردی ,سر و صورت و چشم و دهان او را غریق بوسه کنی و او را چون قلب از درون سینه در می آوردی و به دست های امام می سپاری .
امام او را تا مقابل صورت خویش بالا می آورد .چشم در چشمهای بی رمق او می دوزد و بر لبهای به خشکی نشسته اش بوسه می زند .
پیش از آنکه او را به دست های بی تاب تو باز پس دهد .دوباره نگاهش می کند ,جلو می آورد ,عقب می برد , و ملکوت چهره اش را سیاحتی می کند .
اکنون باید او را به دستهای تو بسپارد و تو او را به سرعت به خیمه برگردانی که مبادا آفتاب سوزنده نیمروز ,گونه های لطیفش را بیازارد .
اما ناگهان میان دستهای تو و بازوان حسین, میان دو دهلیز قلب هستی ,میان سر و بدن علی اصغر, تیری سه شعبه فاصله می اندازد و خون کودک شش ماهه را به صورت آفرینش می پاشد. نه فقط حرمله بن کامل اسدی که تیر را رها کرده است ,بلکه تمام لشکر دشمن ,چشم انتظار ایستاده است تا شکستن تو و برادرت را تماشا کند و ضعف و سستی و تسلیم را در چهره تان ببیند .
امام با صلابت و شکوهی بی نظیر ,دست به زیر خون علی اصغر می برد ,خونها را در مشت می گیرد و به آسمان می پاشد .کلام امام انگار آرامشی آسمانی را در زمین نازل می کند .
نگاه خدا ,چقدر تحمل این ماجرا را آسان می کند .
این دشمن که در هم می شکند و این تویی که جان دوباره می گیری و این ملائکه اند که فوج فوج از آسمان فرود می آیند و بالهایشان را به تقدس این خون زینت می بخشند ,آنچنان که وقتی نگاه می کنی یک قطره از خون را بر زمین ,چکیده نمی بینی .
📚 #افتاب_در_حجاب
🆔 @Rasoulkhalili
🌷🌷فقط 5 ثانیه 🌷🌷
مهمه، لطفا شرکت کنید و موافق یا مخالف رو بزنید
آیا با مذاکره ایران ، آمریکا موافق هستید یا مخالف؟
روی لینک زیر کلیک کن
‼️ 👇 👇 👇 👇 👇 👇 ‼️
https://tb-o.com/nazar/new/22
✅ قسمت هفتم
در کربلا ، شاید هیچ کس به اندازه ی تو زهر عطش در جانش رسوخ نکرده باشد .
بچه ها که فریاد العطش سر داده اند ، همگی در سایه سار خیمه بوده اند .
معجر و مقنعه و عبا و دشداشه و لباس کامل ، در زیر آفتاب سوزنده نینوا ، حتی خون رگ های تو را تبخیر کرده است .
تو اگر با همین حجاب در عرصه ی نینوا می نشستی ، عطش تمام وجودت را به آتش می کشید ، چه رسد به اینکه هیچ کس در کربلا به اندازه ی تو راه نرفته است ، ندویده است ، هروله نکرده است - مگر خود حسین -
و تو اکنون با این حال و روز باید فریاد العطش بچه ها را بشنوی و تاب بیاوری .
باید تشنگی را در تار و پود جوانان بنی هاشم ببینی و به تسلایشان برخیزی . باید زبانه های عطش را در چشم های کودکان نظاره کنی و زبان به کام بگیری و دم برنیاوری .
...
اما از همه ی اینها مهم تر و در عین حال سخت تر و شکننده تر ، کار دیگری ست و آن اینکه نگذاری آتش عطش بچه ها از در و دیوار خیمه ها سرایت کند و توجه ابوالفضل را برانگیزد ، نگذاری طنین تشنگی بچه ها به گوش عباس برسد .
چرا که تو عباس را می شناسی و از تردی و نازکی دلش با خبری ...
📚 #افتاب_در_حجاب
🆔 @Rasoulkhalili
💠بسم رب الشهدا و الصدیقین 💠
🌺امام صادق(ع) فرمودند: «سوره فجر را در نمازهای فریضه و نافله خویش بخوانید، که آن، سوره حسین(ع) است و به آن رغبت و اشتیاق نشان دهید».
«حسین(ع)، صاحب نفس مطمئنّه و راضیه و مرضیه است. یاران او نیز از دودمان رسالت، در روز رستاخیز از خداوند راضی اند. خدا نیز از آنان راضی است.»🌺
👆تفسیر برهان و مجمع البیان، در سوره فجر، سفینة البحار، ج2 ص346 / العوالم، عبدالله البحرانی، جزء امام حسین، ص98 / سایت حوزه نت
💢 ختم دسته جمعی سوره ی مبارکه ی #فجر
🌀 به نیت تعجیل در فرج و ظهور آقا صاحب الزمان (عج)
🎁 هدیه به اهل بیت عصمت و طهارت (ع) و شهدای گرانقدر به خصوص "شهید رسول خلیلی"
✅ مهلت تلاوت: از امروز تا ساعت 24. روز23شهریورماه 1398، مصادف با 14 محرم الحرام ,سالروز قمری شهادت #شهید_رسول_خلیلی
📲 لطفا تعداد دلخواه را به ID زیر ارسال فرمایید:
@ShahidRasoulkhalili69
🙏اجرتان با آقا سیدالشهدا (ع)...
🆔 @Rasoulkhalili
✅ قسمت هشتم
اکنون این دل شرحه شرحه ی توست که بر دوش جوانان بنی هاشم به سوی خیمه ها پیش می آید . اکنون این میوه ی جان توست که لگد مال شده در زیر سم ستوران به سوی تو باز پس داده می شود .
علی اکبر برای تو تنها یک برادرزاده نیست . تجلی امید ها و آرمان های توست . تجلی دوست داشتن های توست. علی اکبر پیامبر دوباره ی توست . علی اکبر برای تو التیام شهادت محسن است شهید نیامده !
...
شهادت محسن بر دلت زخمی ماندگار شد . شهادت برادر پیش چشم های چهار ساله ی خواهر . و تا علی اکبر نیامد ، این زخم التیام نپذیرفت .
اکنون این مرهم زخم توست که به خون آغشته شده است . اکنون این زخم کهنه ی توست که سر باز کرده است .
...
دوست داشتی حسین را دمادم در آغوش بگیری و بوی حسین را با شامه ی تمامی رگهایت استشمام کنی . اما تو بزرگ بودی و حسین بزرگتر و شرم همیشه مانع می شد مگر که بهانه ای پیش می آمد ؛
سفری ، فراق چند روزه ای ، تسلای مصیبتی و... و تو همیشه به نگاه اکتفا می کردی و با چشم هایت با سر و صورت حسین بوسه می زدی .
وقتی علی اکبر آمد ، میوه ی بهانه چیده شد و همه ی موانع برچیده .
...
از آن پس ، هرگاه دلت برای حسین تنگ می شد. بوسه بر گونه های علی اکبر می زدی .
...
و اکنون نیز حسین بهتر از هرکس این رابطه را می فهمد و عمق تعزیت تو را درک می کند .
...
وقتی پیکر پاره پاره علی اکبر را به نزدیکی خیمه ها می رسد و وقتی تو شیون کنان و صیحه زنان خودت را از خیمه ها بیرون می اندازی ، وقتی به پهنای صورت اشک میریزی و روی به ناخن می خراشی ، وقتی تا رسیدن به پیکر علی ، چند بار زمین می خوری و برمی خیزی ، وقتی خودت را روی پیکر علی می اندازی ، حسین فریاد می زند که : زینب را دریابید !
....
حسینی که خود بر بلندترین نقطه ی عزا ایستاده است ، فقط نگران حال توست و به دیگران نهیب می زند که : زینب را دریابید . هم الان است که قالب تهی کند و کبوتر جان از قفس تنش بگریزد ....
📚 #افتاب_در_حجاب
🆔 @Rasoulkhalili