eitaa logo
رستا
446 دنبال‌کننده
807 عکس
193 ویدیو
3 فایل
💠رَستــا روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان 🌱 (حسینیه هنر اصفهان) ادمین: @f_sarajan کانال ما در بله: https://ble.ir/rasta_isfahan کانال ما در تلگرام: https://t.me/rasta_isfahan پیج ما در اینستاگرام:https://www.instagram.com/rasta.isf?igsh=emNzMGs2MjI0MWxu
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 عموعلی🔸 🍃زیاد شنیده بودم که مي گفت من یک عموعلی دارم که سوریه و لبنان است و کنار سردار سلیمانی. ولی هیچ وقت فکرش را نمی کردم یک روز، آن هم روز شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام خبر شهادت عموعلی‌اش را بشنوم. وقتی شنیدم هم فکر نمی کردم که عموعلی همان محمدرضا باشد و محمدرضا همان عموعلی رفیق شفیق ما. 🍃لشکری از موشک‌ها که روانه‌ی اسرائیل شد، نشسته بودم و به این فکر می کردم که بعضی جان ها چقدر ارزشمندند که حتی رفتنشان جهان را عوض می کند. کسی برود و انتقام رفتنش چیزی باشد که میلیون ها و حتی میلیاردها نفر را گوشه گوشه دنیا شاد کند. هیچ وقت فکر نمیکردم که این عمو‌علی دوست ما یک روز شهید شود و رفتنش همه چیز را تغییر دهد؛ آبروی اسرائیل را ببرد، پایین را بالا ببرد و بالا را به زیر بکشد. ✍ ع.م.ب 🔻اصفهان، ۲۹فروردین۱۴۰۳ 🌱 رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان 🌐 @rasta_isfahan
هدایت شده از مِنارِه | Menareh
31.94M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻روایت حاج محمد فولادگر، از ساخت ضریح ائمه بقیع علیهم‌السلام در مسجد سید اصفهان، توسط حاج عباس فولادگر پدر بزرگ ایشان 🔹مشابه این ضریح بر بالای مقبره سید شفتی، بانی مسجد سید اصفهان ساخته و به کار برده شده است. 🔸نشر به مناسبت سالروز تخریب قبور ائمه بقیع علیهم‌السلام به دست وهابیت اهل تکفیر در ۸ شوال ۱۳۴۴ ه.ق پ.ن: در این واقعه علاوه بر گنبد و بارگاه امامان شیعه، گنبدهای متعلق به قبر حضرت ام‌البنین (س)، جناب اسماعیل فرزند امام جعفر صادق (ع) و حرم دختران و همسران پیامبر(ص) از جمله حرم عایشه، حرم ابراهیم بن محمد و گنبد مالک بن انس و عثمان نیز تخریب شد. 🔸️مناره؛ رسانه دفتر تاریخ مردمی انقلاب اسلامی اصفهان 🕌 @menareh_isf 🌐 @fotrosmediatv
🔸شوک حیات‌بخش🔸 یکباره تمام ملاحظات امنیتی تمام شد و قاب پنجره های خانه‌های مجازی پر شد از صدا و تصویرت. زنگ صدایت، حاج حسین را تمام قد مقابلمان زنده کرد؛ با همان شیرینی لبخند همیشگی و شوخ طبعی های مخصوص لهجه اصفهانی اش. تو به نهایت آرزویت رسیدی، دیدار با همرزمان قدیمی ات آن هم در ایامی که جهان یکپارچه آزادی قدس را فریاد می کشید. ما ماندیم با جگرهای سوخته، هق هق های بلند، خشم هایی که فقط توانستند در گلو فریاد شوند و دست هایی که نفرت از اسرائیل را لایک و کامنت می کردند. زهر وحشی گری های چند ماهه شان، بد جور زندگی را برایمان تلخ کرده بود؛ تا آنکه انتقام خون پاک تو و همراهانت نور عزت و صلابت را دوباره به روح امت اسلام پاشید. هنوز هم گرمای اشک را روی گونه هایمان حس می کنیم؛ ولی این بار اشک هایی از شوق انتقام. ما با این قوم پدرکشتگی داریم و تا نفس شان را نبُریم آرام نمیگیریم ! با اینکه پر کشیدن‌ات شوک بزرگی بود برای ما، ولی این شوک توانست قلب جبهه مقاومت را به تپش درآورد، خون تازه پمپاژ کند و اقتدار اسلام را به رخ جنود ابلیس بکشد. از بهشت دعایمان کنید تا خدای عزیز ما را هم از خودمان خالی کند و توفیق داشته باشیم حقیقت "یدالله فوق ایدیهم" را به جهانیان نشان دهیم، مثل شما ... ✍️ راضیه رحیمی 🔺 ۲۹ فروردین ۱۴۰۳ 💫تصویر: شهید زاهدی در کنار شهید خرازی 🌱 رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان 🌐 @rasta_isfahan
🔸 از موشک‌باران تا باران موشک 🔸 💫۱۴ اکتبر۲۰۲۳، ۲۲ مهر ۱۴۰۲ به سقف خیره شده‌ام و به موشکی فکر می‌کنم که می‌آید به سمتمان. آن روزهایی که صَدام، اصفهان را موشک‌باران می‌کرد، آژیر قرمز می‌زدند. چند دقیقه وقت داشتیم تا خودمان را برسانیم به زیرزمین‌ها و پناهگاه‌هایمان. نمی‌دانم توی غزه هم آژیر می‌زنند یا با صدای سوت موشکی که چند ثانیه بعد بهشان می‌خورد، حضور موشک‌ها را می‌فهمند. بلند می‌شوم که آب بخورم، یاد بی‌آبی می‌افتم. برق‌های اضافه را که خاموش می‌کنم، یاد بی‌برقی‌. در این تاریکی با نور موبایل‌ چطور آدم‌های زیر آوار را در می‌آورند. یاد برق ذخیره می‌افتم که اگر قطع شود ... به فاجعه‌ی انسانی فکر می‌کنم... به فاجعه... به انسان... چهره‌ی نوزاد هفت‌روزه که شهید شده، جلوی چشمم رژه می‌رود. حتما مادرش هنوز بخیه‌هایش را هم نکشیده... وااای اگر شهید شده باشد ... وااای‌تر اینکه زنده باشد... یاد حضرت رباب می‌افتم و سینه‌های پر شیر... عجب شبی است امشب. روضه رهایم نمی‌کند. به دستور آیت‌الله جاودان امن یجیب می‌خوانم و صدقه می‌دهم. به قلب امام‌زمان فکر می‌کنم که حتما در فشار و سختی است... آب، نوزاد، دشمن بی‌رحم، دخترکان و زنان بی‌پناه... خدایا! معجزه‌ات را برسان تا دوباره ایمان بیاورم. قلبم سنگین شده است و بغض راه نفسم را بسته. 💫۲۶ مارس ۲۰۲۴، ۷ فروردین ۱۴۰۳ بعد از شش‌ماه، در غزه دیگر هیچ ساختمان سالمی نمانده، تعداد شهدا از سی‌هزار گذشته است. کودکان زیادی یتیم شدند و پدر و مادران زیادی داغ فرزند دیدند. اتفاقات بیمارستان‌ شفا قابل گفتن نیست. قحطی و بیماری غوغا می‌کند. تاب‌دیدن فیلم‌ها و عکس‌ها را ندارم. فاجعه، هولناک‌تر از آن‌چه که فکر می‌کردم، اتفاق افتاده و من با شرمندگی هنوز نفس می‌کشم و دنبال معجزه‌ای برای سرپاشدن هستم. 💫۱۴ آوریل ۲۰۲۴، ۲۶ فروردین ۱۴۰۳ راه نفس‌هایم باز شده. اکسیژن خالص به همه سلول‌های بدنم رسیده است. امشب از عادی‌شدن غم غزه، با خجالت نمی‌خوابم. امشب از فیلم‌های ارسال‌شده از غزه، از صدای بغض و خنده و سوت و لبیک‌هایی که می‌شنوم، مردم غزه را سرپاتر از همیشه می‌بینم. امشب معجزه را با چشم‌هایم دیدم. امشب دوباره ایمان آوردم. ✍ ملیحه نقش‌زن 🔻اصفهان، ۲۹فروردین۱۴۰۳ 🌱 رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان 🌐 @rasta_isfahan
🔸 برای موشک‌‌ها آیت‌الکرسی بخوان 🔸 💫مثل برق گرفته ها از خواب پريدم و پرسیدم: "چی شده؟" ساعت یک بعد از نیمه‌شب بود. همین طور که چشم هایش برق می زد، گفت: "زدیم اسرائیل رو! موشک هایمان توی راهند!" چشم هایم را تا آخر باز کردم و گفتم: "جدی میگید؟" سر تکان داد. کیفش حسابی کوک شده بود. پیام ها را مروری کرد. گوشی را کنار گذاشت و گفت: "بخوابم که برای نماز بیدار نمی شوم. " هیجان و خوشحالی در دلم سرازیر شد، البته با چاشنی نگرانی. همان جا مثل کسی که مسافرش را بدرقه می کند شروع کردم به خواندن آیت الکرسی برای موشک ها تا به سلامت به مقصد برسند. و پشت بندش هم لعن و نفرین بود که به اسرائیل و صهیونیست می فرستادم. اینترنت گوشی را باز کردم که ببینم چه خبر شده، عکسی از پهبادها در آسمان اصفهان دیدم، ولی باورم نشد. کمی بعد صدای عجیبی مرا به در حیاط کشاند. با خودم گفتم: "نکنه اسرائیل هم حمله کرده و می‌خواهد اینجا موشک بزند..؟" پیام های گروه ها را که دیدم ترس جایش را به افتخار داد. صدا، صدای موشک بود، اما موشک های خودمان. گویی آمده بودند آیت الکرسی مرا بردارند و به مسجدالاقصی برسانند. خیلی ها بیدار بودند و مرتب پیام میدادند،حتی در بعضی از شهرها، ازصدای پرتاب موشک ها از خواب بیدار شده بودند. به یاد حال و هوای دفاع مقدس در فیلم‌ها و کتاب ها افتاده بودم. سیل صلوات و دعا به همراه انواع جک و شوخی راجع اسرائیل بود که روانه ی گروه ها می شد. صلوات می‌فرستادم، میخندیدم، دعا می کردم، پیام ارسال می کردم و... کانال صالح غزه ای که فیلم های فلسطینیها را گذاشت و نوشت "وصلنَ وصلنَ" خیالم راحت شد و یک ساعتی خوابیدم. ✍ ع.م.ب 🔻اصفهان، ۲۹ فروردین ۱۴۰۳ 🌱 رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان 🌐 @rasta_isfahan
🔸 گلزار شهدای رهنان 🔸 مزار سیدمحسن حسینی 🌱 رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان 🌐 @rasta_isfahan
🔸خواهر پسرها🔸 💫خواندن یاسین که تمام شد، نگاهی به اطراف انداختم. آرامشی عجیب، در فضای گلزار حکمفرما بود. کمی آن طرف‌تر ،خواهر شهیدان اعتصامی بر سر مزار فرزندش زیارتنامه می‌خواند. از دیدنش خوشحال شدم. به سمتش رفتم. بعد از احوالپرسی و کمی خوش و بش ،از او خواستم دعایم کند. با تواضع خاصی گفت: قابل باشم چشم؛ گفتم خدا دعای کسی که مدال چهار شهید بر گردن دارد را رد نمی کند. بغض توی گلویش شکست و با گریه گفت: شرمسار خانم زینبم. ای کاش پسران بیشتری داشتم تا در راه دفاع از حریم زینب فداکنم. اشک می‌ریخت که چرا جایی مثل رهنان، شهید مدافع حرم ندارد. سخنانش برایم آشنا بود. حرف دل خیلی از انقلابیون و بسیجی‌های شهر بود: شهری که روزگاری بیشترین شهید به نسبت جمعیتش را نثار انقلاب کرده بود، هیچ شهید مدافع حرمی نداشت. گفتم: "نوبتی هم باشد، نوبت حماسه نسل ما و فرزندان ماست. به امید خدا فتح قدس نزدیک است." دستانش را سمت آسمان گرفت و با تمام وجود برای پیروزی اسلام و مسلمین دعا کرد. دم دمای افطار همان روز از تلویزیون شنیدم اسرائیل به کنسولگری ایران حمله کرده. خبر شهادت سردار زاهدی شوکه‌ام کرد. بی اختیار یاد مادر شهید افتادم. خدا بالاخره مردم رهنان را هم لایق دانست و شهید مدافع حرم نصیبشان کرد. نیمه‌های همان شب، مردم کنار مزار پدر سردار جمع شدند. با اینکه در تنوری از تب میسوختم، تاب نیاوردم و روانه گلزار شدم. همه حال عجیبی داشتند. غمی بزرگ، همراه با غرور و سرافرازی وجودشان را احاطه کرده بود. از دل جمعیت صدایی آشنا به گوشم می‌رسید. صدای زنانه‌ای که با تمام توان فریاد می‌زد: "مرگ بر اسرائیل، مرگ بر آمریکا" از لابه لای مردم خودم را به او رساندم. دست انداختم دور شانه‌هایش و گفتم: "مادر جان سرت را بالا بگیر، قلب تپنده سپاه قدس از شهر شهید پرور تو می‌زند. پرچم رهنان هنوز بالاست." ✍ اعظم صدیقی 🔻رهنان، ۳۰فروردین۱۴۰۳ 🌱 رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان 🌐 @rasta_isfahan
44.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸مدیر تراز جمهوری اسلامی 🔸 🎥کلیپ دیدنی از حضور سردار زاهدی در تیپ نیرو مخصوص ۳۳ المهدی جهرم، سال ۱۳۸۵ 🔺شوخی و گپ زدن فرمانده نیروی زمینی با سربازها و نیروهای تحت امر 🌱 رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان 🌐 @rasta_isfahan 🌐 @mahjahrom
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸 از زیرزمین تا زیرِ زمین 🔸 ▪️مردمی که روزگاری زیرزمین پناهگاهشون بود و حالا زیرِزمین شده نشونه اقتدارشون شهری که هر روز بمبارانش می‌کنند شهری که هر روز متولــــــد می‌شود شهری که هر روز بزرگ می‌شود... 🎬مستند زیرزمین ▫️روایتی از سال‌های موشک‌باران تهیه کننده: سید مجتبی خیام‌الحسینی نویسنده و کارگردان: سید مهدی خیام الحسینی مدیر تولید و تصویربرداری: روح اله جوانی تحقیق و پژوهش: نسیم کریمی، ملیحه نقش‌زن گوینده متن: ناصر طهماسب گرافیست : حامد مغروری 📺پخش از شبکه اصفهان ⏰ زمان: جمعه، شنبه و یکشنبه حوالی ساعت ۲۲:۱۵ از شبکه اصفهان تهیه شده در کنگره ملی ۲۴۰۰۰ شهید استان اصفهان با همکاری صدا و سیمای مرکز اصفهان مجری طرح: گروه فرهنگی هنری رهوا 🌱 رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان 🌐 @rasta_isfahan 🆔 @rahvafilm
🔸 پنج‌دری مصاحبه🔸 دیروز، موقع مصاحبه، وقتی به هر دری می‌زدم بلکه سوژه جزئیات یا درونیات بیشتری از وقایع تاریخی یادش بیاید، مدام فکر می‌کردم کاش آدم‌ها خاطرات روزانه‌شان را می‌نوشتند. یا لااقل در اتفاقات خاص تاریخی، از حال‌ و واکنش اطرافیان‌شان می‌نوشتند تا بعدها به کارِ تاریخ‌نویسی بیاید. بعد مصاحبه به خودم می‌گفتم حواست هست که همین حالا هم در برهه‌ی شگفت‌انگیزی از تاریخیم؟! وقتی یک‌تنه ایستاده‌ایم روبروی قدرت‌های بزرگ دنیا. وقتی قلدرهای جهان از موشک‌های ما می‌ترسند. وقتی بیش از ترس راه‌افتادن جنگ توی دل‌مان افتخار و عزت هست که جای درستی از جهان ایستاده‌ایم. نمیدانم چقدر دیگر از عمر جهان باقی مانده. اما خوب می‌فهمم که وقایع همین روزها‌، همین بررسی مدام خبرها صبح‌به‌صبح و گاه نیمه‌شب‌ها، همین قصه‌های ساده که از این روزها برای بچه‌هایمان می‌گوییم؛  ده‌سال دیگر ارزش تاریخی دارد و نباید یادمان برود. کاش روایت این روزها را همین حالا، قبل از آنکه جزئیاتش به دست زمانه کِش برود، بنویسیم. ✍ نرگس لقمانیان پ.ن: سوژه، شب رونمایی از کتاب تحصن، خودش با پای خودش آمد و گفت می‌خواهم مصاحبه کنم. و دیروز اولین قرار ما بود با سوژه. خاکِ تاریخ‌شفاهی‌خورده‌ها می‌دانند که از این فرصت‌ها، به راحتی پیش پای محقق قرار نمی‌گیرد. 🌱 رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان 🌐 @rasta_isfahan
اکران مردمی فیلم آپاراتچی در با حضور عوامل 🔸 قربانعلی طاهرفر، کارگردان 🔹 تورج الوند، بازیگر 🔹 علی استادی، بازیگر ⭕️ جمعه ۷ اردیبهشت ساعت ۱۸ - پردیس سینمایی ساحل 🍟 تهیه بلیت: 👈 گیشه۷ 👈 سینماتیکت 🌱 رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان 🌐 @rasta_isfahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸مستوران دائم الصلاة🔸 چادر نماز، پوشش رسمی زنان غزه در جنگ 💫زنان فلسطینی بعد ۷ اکتبر و شروع جنگ در قراری نانوشته با یکدیگر، چادر نماز را به‌عنوان پوشش همیشگی خود در تمام روز انتخاب کرده‌اند. از علت که می‌پرسی، می‌گویند: می‌خواهیم اگر حمله‌ای رخ داد پوشیده باشیم. دوباره می‌پرسی چرا از میان تمامی پوشش‌ها، چادر نماز را انتخاب کرده‌اید؟ پاسخ می‌دهند چون آن را نماد نماز و عفاف و پاکدامنی خود می‌دانیم. گویی زنان فلسطینی با این انتخاب، مدام در حال اقامه نماز هستند، دائم‌الصلاة های مستور. این پوشش، مدام ذکر خدا و توجه خدا را در دل آن‌ها زنده نگه می‌دارد و در تمام طول روز ارتباطی نمازگونه با خدا دارند. ☘ در خاطرات شفاهی زنان و مادران اصفهانی هم چنین خاطرات مشابهی وجود دارد. روزگاری که در سالهای دهه شصت، اصفهان، هدف بمباران‌های پی‌درپی بود، بسیاری از زنان، شبها با حجاب کامل میخوابیدند تا اگر موقع شب، بمبهای صدام بر سر خانه‌شان فروریخت، بدنهایشان در زیر آوار پوشیده باشد. 🎥 کلیپ از کانال @Esrar3 🌱 رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان 🌐 @rasta_isfahan 🌐 @SolidarityPW
🔸 از دزدان سرگردنه تا موشکهای دزدپران 🔸 ماشین زمان ما را برده بود به بیش از 60 سال پیش! وقتی که جاده‌ی اصفهان و شیراز حتی آسفالت هم نبود. ماشین زمان که نه، شاید خاصیت مبل و صندلی های خانه‌ی عمو این بود، شاید هم چشم‌های مشتاق من... از عمو خواسته بودم از خاطرات جوانی و ازدواجشان بگویند و حالا سر درآورده بودیم از سربازی رفتن عمو و جاده‌ی اصفهان تا شیراز و جهرم. شنیدن از اینکه جاده‌ی اصفهان تا شیراز آن روزها خاکی بود، شاید خیلی جلب توجه نکند، اما اینکه چطور این جاده را طی می‌کردند به چشم می‌آمد. آن روز برای طی این مسیر مجبور بودند چندین ماشین با هم با محافظت پاسبان ها، پاسگاه به پاسگاه جلو بروند، دم هر پاسگاه بی‌سیم بزنند و با پاسبان‌های جدید خود را به پاسگاه بعدی برسانند. مبادا که "بهمن" از راه برسد و مسافرها را سرکیسه کند. عمو که به اینجای خاطره رسید، کنایه‌ای زد که پاسبان‌های ما آن روز زورشان به یک "بهمن" نمی‌رسید که دستگیرش کنند و اینطور آن‌ها را به دردسر انداخته بود، اما امروز طرف حساب نیروهای نظامی ما از یک دزد سر گردنه، تبدیل شده به اسرائیل؛ اسرائیلی که دنیا از او می‌ترسد ولی ما موشکبارانش می‌کنیم! ✍ع.م.ب 🌱 رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان 🌐 @rasta_isfahan
🔸«هنگامۀ پوست اندازی گفتمان حجاب فرارسیده»🔸 فصلنامه اقلیما -شماره ۱و ۲، ویژه‌نامه حجاب 💬 کاری از «دفتر مطالعات جنسیت و جامعه» 💫با حضور تحریریه و نویسندگان و پژوهشگران اصفهانی که در تولید محتوای این شماره از اقلیما حضور داشتند 💫یکشنبه ۱۶ اردیبهشت‌ماه ساعت ۱۶:۳۰ 🌟اصفهان، خیابان کاشانی، بنیاد فرهنگی امیرقلی امینی، سالن کنفرانس 💫محتوای نشست مشترک با واحد تاریخ شفاهی حسینیه هنر اصفهان، با موضوع کشف حجاب در زمان پهلوی، با عنوان زن ایرانی ایستاد، چماق پهلوی افتاد منتشر شده. 📝 فصلنامه اقلیما؛ مجله تخصصی زن،‌ جنسیت و جامعه 🌱 رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان 📗 @Eqlima_Mag 🌐 @rasta_isfahan 🌐 Gesostu.ir
✨ معلم تراز جمهوری اسلامی 💫 سیده‌بتول عسکری معلمی که دختران جوان دهه چهل و پنجاه اصفهان با او خاطره دارند 🌱 رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان 🌐 @rasta_isfahan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ببینید: ماجرای تبعید به مدرسه دخترانه 💫روایت علی کیقبادی از شروع مسیر ۵۱ ساله معلمی 🔺محقق: فائزه سراجان 🔺تصویربرداری و تدوین: مژگان سیستانی 🌱 رستا، روایت‌سرای تاریخ شفاهی اصفهان 🌐 @rasta_isfahan