eitaa logo
🌹رستگاران 🌹
537 دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
3.2هزار ویدیو
12 فایل
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم … دوستان عزیز برای اشتراک گزاری خاطرات وتصاویرگرانقدر شهدا به آیدی زیر مراجعه کنید @Malek53 درصورت تمایل تبادل انجام میشود
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 دختری که تمام تلاشش را به کار می‏‌بندد تا در زندگی اول باشد . در شانزدهمین بهار عمرش حادثه‌ای رخ می‌دهد و او را در رسیدن به خواسته‌اش کمک می‌کند . انفجاری که در سال ۱۳۸۷ در حسینیه سیدالشهدای شیراز رخ داد، نقطه اوج زندگی او را رقم زد . ۱۱ شهریور ۱۳۷۱ در ظهر گرم تابستانی هم ‌زمان با نوای ملکوتی اذان ظهر در مرودشت شیراز به دنیا آمد . والدینش به خاطر ارادتی که به خانم (سلام الله علیها) داشتند نام راضیه را برایش برگزیدند . روز‌ها یکی پس از دیگری سپری می‌شدند. راضیه بزرگتر می‌شد و با وجودش شور و نشاط مضاعفی به خانه می‌بخشید . بعد از انفجار در حسینه علیه السلام شیراز ۱۸ روز در کما به نیت مادرمون بود اونهم دقیقا با سینه‌ای خورد شده و پهلویی پاره شده و ۱۸ روز خس خس نفس‌های دردناک و .. سرانجام در سن ۱۶ سالگی در فروردین‌ماه سال ۱۳۸۷ بعد از آنکه از زیارت بارگاه امام رئوف به شهرش بازگشت، آرزویش برآورده شد و بر اثر انفجار بمب در حسینیه کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز توسط عوامل تروریستی وابسته به غرب، بعد از تحمل ۱۸ روز درد و رنج ناشی از جراحت به جمع سرفراز و سربلند که ره صد ساله را یک شبه پیمودند پیوست. 🌹 مادر بزرگوارش می‌گوید : سال سوم راهنمایی راضیه بین خودش و خدا عهدی بسته بود که بعد از تو وسایلش، البته تو وسایلش که نه، داخل جعبه اسماء متبرکه پیداش کردم . خلاصه کوتاهی از این عهد نامه : «... بی حساب پیش، انشاء ا.. به امید خدا و توکل به خدا چهل روز تمام کارمو خالصانه انجام بدم تا خدای مهربون از سر تقصیرات ما بگذرد و گناهامو ببخشه . توی این چهل روز که از 1385/03/05 شروع می‌شه توفیق پیدا کنم مادام العمر دعای عهد و زیارت امین ا.. و... را بخوانم و گریه کنم. آقا تو رو خدا توفیق اشک ریختن تو این دعا‌ها را به من بده و شب هم به یاد خانم (سلام الله علیها) شبی پنج صفحه قرآن بخوانم ؛ ان شاء الله تکرار آیه الکرسی هم توی بیشتر اوقات نصیبم بشه و همچنین شکر نعمت‌های خدا و توفیق آلوده نشدن به گناه و نابود کردن نفس اماره و تقویت نفس لوامه را داشته باشم و تسبیحات خانم فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را همراه با الگو برداری از حجاب، عفاف، ادب و اخلاق ایشان را سر لوحه زندگی خودم قرار دهم .» 📚 کتاب راض بابا @rastegarane313
🍀💐🌼🌺🌼💐🍀 داستان بسیار زیبا از زن بی حجاب و زن چادری زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و زن لای در گیر کرد. داشت بازحمت چادر رو بیرون می کشید که یه زن نسبتا طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خودآزاری دارن بعضی ها ! زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت: من سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به عمل نکرد ، و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد . همسرت نسبت به تو دلسرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به تو که هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر از گرما اذیت می شوم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو. من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم، اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم. چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون پاسخی دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند. حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟ زن بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی و آرام موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد. بگذارید👇👇 @rastegarane313
🌹🏴🌹🌴🌹🏴🌹 فرمانده گردان حضرت معصومه (س) براے شهید شدن به هر درے زده بود ، امّا شهادت قسمتش نمےشد . بعد از عملیّات کربلاے ۴ حسابے رفتہ بود تو هم ؛ شب عملیّات کربلاے ۵ مصادف شده بود با شهادت حضرت فاطمہ (س) حاجے نشستہ بود توے سنگر فرماندهے توے اون اوضاع و احوال ڪہ همہ در تب و تاب عملیّات بودند سراغ مدّاح رو گرفت . راضیش ڪرده بود تا براش روضہ بخونہ ، روضہ حضرت زهرا (س) ، مداح میخوند و حاجي گریہ میڪرد : "وقتے ڪہ باغ مےسوخت ، صیّاد بے مروّت مرغ شکستہ پر را ، در آشیانہ میزد* گردیده بود بود قنفذ ، همدست با مغیره* او با غلاف شمشیر ، این تازیانہ میزد* همون شب بـےبـے شهادتش رو امضا ڪرد صبح عملیّات ڪہ اومده بود براے سرڪشے خط ، خمپاره خورد ڪنارش فقط دو تا ساق پاش سالم ماند ... 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313
🍀💐🌼🌺🌼💐🍀 داستان بسیار زیبا از زن بی حجاب و زن چادری زن هنوز کاملا وارد اتوبوس نشده بود که راننده ناغافل در رو بست و زن لای در گیر کرد. داشت بازحمت چادر رو بیرون می کشید که یه زن نسبتا طوری که همه بشنوند گفت: آخه این دیگه چه جور لباس پوشیدنه؟ خودآزاری دارن بعضی ها ! زن محجبه، روی صندلی خالی کنار اون خانم نشست و خیلی آرام طوری که فقط زن بدحجاب بشنوه گفت: من سر می کنم ، تا اگر روزی همسر تو به عمل نکرد ، و نگاهش را کنترل نکرد ، زندگی تو ، به هم نریزد . همسرت نسبت به تو دلسرد نشود. محبت و توجه اش نسبت به تو که هستی کم نشود. من به خودم سخت می گیرم و در گرمای تابستان زیر از گرما اذیت می شوم، زمستان ها زیر برف و باد و باران برای کنترل کردن و جمع و جور کردنش کلافه می شوم، بخاطر حفظ خانه و خانواده ی تو. من هم مثل تو زن هستم. تمایل به تحسین زیبایی هایم دارم. من هم دوست دارم تابستان ها کمتر عرق بریزم، زمستان ها راحت تر توی کوچه و خیابان قدم بزنم، اما من روی تمام این خواسته ها خط قرمز کشیدم تا به اندازه ی سهم ِ خودم حافظ ِ گرمای زندگی تو باشم و همه اینها رو وظیفه خودم میدونم. چند لحظه سکوت کرد تا شاید طرف بخواد حرفی بزنه و چون پاسخی دریافت نکرد ادامه داد: راستی… هر کسی در کنار تکالیفش، حقوقی هم دارد. حق من این نیست که زنان ِ جامعه ام با موهای رنگ کرده ی پریشان و لباسهای بدن نما و صد جور جراحی ِ زیبایی، چشم های همسر من را به دنبال خودشان بکشانند. حالا بیا منصف باشیم. من باید از شکل پوشش و آرایش تو شاکی باشم یا شما از من؟ زن بعد از یک سکوت طولانی گفت: هیچ وقت به قضیه این طور نگاه نکرده بودم … راست می گویی و آرام موهایش رو از روی پیشانیش جمع کرد و زیر روسریش پنهان کرد. 💠کانال_ما_رابه_اشتراک_ بگذارید👇👇 @rastegarane313