eitaa logo
🌹رستگاران 🌹
539 دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
3.3هزار ویدیو
12 فایل
و تا ابد به آنانکه پلاکشان را از گردن خویش درآوردند تا مانند مادرشان گمنام و بی مزار بمانند مدیونیم … دوستان عزیز برای اشتراک گزاری خاطرات وتصاویرگرانقدر شهدا به آیدی زیر مراجعه کنید @Malek53 درصورت تمایل تبادل انجام میشود
مشاهده در ایتا
دانلود
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 آخر شب بود . نشسته بود لب حوض داشت می گرفت . مادر بهش گفت : پسرم، تو که همیشه رو اول وقت می خوندی ، چی شد که ...؟! البته ناراحت نباش ، حتما کار داشتی که تا حالا عقب افتاده . لبخندی زد و بعد از اینکه مسح پاشو کشید، گفت : الهی قربونت برم مادر! رو سر وقت ، خوندم . دارم تجدید می کنم تا با بخوابم؛ شنیدم هر کس قبل از خواب بگیره و با بخوابه ، تا صبح براش می نویسند . منبع : 📚 کتاب دوران طلایی به نقل از مجموعه همکلاسی آسمانی @rastegarane313
🌴🕊🌹🥀🌹🕊🌴 توی سن پانزده سالگی بود ، برای کمک به ، جمعه شبها می رفت بهشت زهرا ، تو سن نوجوانی و غرور ! وقتی بهش می گفتم اذیت نمی شی بری پول جمع کنی، می گفت مامان خیلی لذت داره گدایی کردن . از همان درحال خودسازی بود و خیلی زجر کشید و اجرش رو دید . امیدوارم اون دنیا دست مارو هم بگیره ان شاالله را به می دند قیمتی دارد بالاتر از ! برای اینکه خود بشود بهای تو راوی : @rastegarane313
🌹🌴🕊🥀🕊🌴🌹 دستهای کبودش را پشتش پنهان کرد و آمد پیش ، از او خواست که فردا بیاید مدرسه ، هم با عصبانیت فرستادش پیش و گفت : این دفعه رو با برو ، چقدر من بیام تو رو بکنم . دستهای کبود را در دستش گرفت و گفت : دوباره به معلمات گیر دادی ، مگه نگفتم که کاری به کارشون نداشته باش ، که باشند، تو دَرست رو بخون ، ببین چطوری کتکت زدند . که هشت سال بیشتر نداشت گفت : برای چی باید چیزی نگم؟ مگه اونها نیستند؟ مگه تو نیومده باید داشته باشند؟ در دوران اختناق ستمشاهی، عکس شاه و فرح را از اول تمام کتاب‌هایش می‌کند و می‌گفت : دوست ندارم هر بار که کتابم رو باز می‌کنم، چشمم به اینها بیفته! زمانی که کسی جرأت نمی‌کرد اسمی از خاندان بیاورد، که در این صورت سروکارش به و شهربانی می‌افتاد . ایستاده ‌بود کنار در مردم می‌خواستند بعد از‌ یک ‌اعتراض آرام، از خارج ‌شوند ، ناگهان ‌عکس را بالای ‌سر گرفت و فریاد زد : شادی روح و @rastegarane313