🌸بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحيمِ🌸
🌸به نام او ڪه
✨رحمان و رحیم است
🌸به احسان
✨عادت وخُلقِ ڪریم است
🌸بارالها...
✨امروزمان را مثل هر روز،
🌸با نام و یادت آغاز میڪنیم؛
✨مـا را به عطاے خـود
🌸از دیـگران بے نیاز گردان...
🌸الهے به امید تو
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
دمى با دوست(...✅...)
بہ سر بردن
دو صد دنیـا ، بـها دارد
خـوشا آنڪہ در دنیـا
رفیـق بامعرفت و با وفـا دارد❤️
🕊سلام صبحتون شهدایے ✋
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
چقدر ناز ربوده است دلِ بابا را
‹ اللّهم انّی اسئلک صبرالشاکرین لك ›
از تو خواهم شکیبایی
سپاسگزارانت را...
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌷#خـاطــرات_شــهـــدا.
همیشہمےگفت:
. واسہڪےڪارمےڪنے؟
. مےگفتم:امامحسین
. مےگفت:پسحرفهاروبیخیال
. ڪارخودتروبڪن
. جوابشباامامحسین
🌷شہیدمحمدحسینمحمدخانے
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
📕✏️قصه دلبــــــــــری♥️
یکی یکی درجیبهای کتش دست میکرد. هرچه بیرون می آورد، تمامی نداشت. باهمان هدیه ها جادویم کرد: تکه ای از کفن شهید گمنام که خودش تفحص کرده بود، پلاک شهید، مهروتسبیح تربت با کلی خرت وپرتهایی که از لبنان وسوریه خریده بود.
تیرخلاص رازد. صدایش راپایین تر آوردوگفت:«دوتا نامه نوشتم براتون: یکی توی حرم امام رضا علیه السلام ویکی کنارشهدای گمنام بهشت زهرا!» برگه ها را گذاشت جلوی رویم، کاغذکوچکی هم گذاشت روی آنها. درشت نوشه بود. ازهمانجا خواندم؛ زبانم قفل شد:
تومرجانی، تودرجانی، تومروارید غلتانی
اگرقلبم صدف باشدمیان آن تو پنهانی
مادروخاله ام آمدندوبه او گفتند:«هیچ کاری توی خونه بلد نیست، اصلا دور گاز پیدایش نمیشه. یه پوست تخمه جابه جا نمیکنه! خیلی نازنازیه!» خندیدوگفت:«من فکر کردم چه مسئله ی مهمی میخواین بگین! ایناکه مهم نیست!»
سه چهارساعتی صحبتهایمان طول کشید. گیردادکه اول شماازاتاق برید بیرون. پایم خواب رفته بود ونمیتونستم ازجام تکون بخورم. التماس میکردم:«شمابفرمایین، من بعدشمامیام»ول کن نبود. خجالت میکشیدم بگویم . دیدم بیرون برونیست دل به دریا زدم وگفتم:«پام خواب رفته» ازسرلغزپرانی گفت:«فکر کردم عیبی دارین وقراره سرمن کلاه بره» نزدیک در به من گفت:«رفتم کربلازیر قبه به امام حسین(ع) گفتم: برایم پدری کنید، فکرکنید منم علی اکبرتون! هرکاری قراربود برای ازدواج پسرتون بکنید،برای من کنید.
ادامه دارد...
راوی: مرجان درعلی همسرشهیدمدافع حرم
محمدحسین محمدخانی
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
#شهیدانه🕊
شهادت...
این دنیا محل گذر است،
و همه ما قرار است برویم!
و چه بهتر که"زیبا" برویم...🕊
#شهید_نوید_صفری
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
📕✏سه نیمه سیب 🍎
⚘🌱از لشکر فاطمیون تماس گرفته اند برای تحویل ساک بچه ها.خوبی اش این است که فاطمیون فقط شماره تو را دارند.سوار سرویس می شوی و مسیرها را تا ستادلشکر،تنهایی می روی.اصلا در خیال اینکه چرا ساک رسیده و بچه ها نیامدند،نیستی.فقط انگار خودِساک ها برای تو اهمیت دارند.جوش میزنی تا زود برسی و ساک ها را تحویل بگیری.
ستاد لشکر شلوغ است؛محل تحویل ساک ها را پیدا میکنی.معرفی میشوی.ساک ها را تحویل میگیری.سبک و سنگین میکنی.روی هم،اندازه ی نصف یک ساک هم وزن ندارند.متعجب میگویی:"چقدرسبک!وقتی رفتن اینجورنبود." و زیپ ساک مصطفی را میکشی.لباس ها را زیرو رو میکنی.همه چیز هست؛فقط یک لنگه کفشش نیست.میپرسی:"لنگه کفش بچه ام کو؟"
تحویل دار اظهار بی اطلاعی میکند.تو هم بیخیال میشوی.ساک های سبک را دست میگیری؛سبک تر از کیف کولی تو شده اند....
سه شب پشت سرهم،سه خواب از بچه ها نمیتواند تصادفی باشد؛سه خوابی که ذهن تورا به همان وادی شهید و شهادت کشانده است؛مخصوصا خواب آخری و بیست و ششمین شب از رمضان،و آن حکایت نبودن لنگه کفش مصطفی،بدجورذهنت را مشغول میکند.دیگر برایت مسجل میشود که قرار است اتفاقی بیفتد.برای همین به مهدی زنگ میرنی که بیاید پیشت تا کمی باش درد دل کنی.مهدی،سرش توی گوشی لمسی ست.و تو در خیال خواب هایت سیر میکنی.خواب تحویل ساک ها و نبودن لنگه کفش مصطفی،ذهنت را بیشتر چسبیده است.خیلی دوست داری بکجوری تعبیرش کنی؛تلاش میکنی مصطفی را ببینی با پایی قطع شده و عصایی زیر بغل و بگوید:"مامان،ناراحت پای من نباش.میبینی که با عصا،راحت راه می رم." و تو اشک هایت را پاک کنی و بگویی:"هرچی خدا مقدر کنه،درسته..
🌹دوره ملی"روایت پیشرفت و امیدآفرینی
ایران قوی"
👈 با سخنرانی سردار حاجی زاده فرمانده محترم نیروی هوافضای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
⚘با حضور راویان شاخص و برتر سراسر کشور
🌹امروز ( جمعه ۷ بهمن ماه ) ۱۴۰۱
👈همراه با بازدید از نمایشگاه پارک ملی هوافضا _ تهران
🌹جان فدا
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/sayarimojtabas
http://eitaa.com/dokhtaranehajqasem1
http://eitaa.com/banovaneshahideh
https://eitaa.com/joinchat/3745972272Cee77d956b0
🦋✨🦋✨🦋
🌻خاص #بودن یعنی:
با #شهدا بودن در مسیر #شهدا بودن عطر🌸 #شهدا را داشتن رنگ #شهدا
را داشتن
🌻اخلاص #شهدا را داشتن مورد عنایت #شهدا بودن تا در دام #شهــادت
افتادن نه در دام دنیا و شیطان افتادن
#شهید_محمد_حسین_یوسف_الهی
🌺🌿 شهدا را
یاد کنیم
ولو با ذکر یک صلوات
فراموش نڪنیم ڪہ ،
از #شهدا شرمندہ ایم
🍃🌸الّلهُمَّ صَلِّ عَلے مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم🌸
🍃شبتون شهدایی و مملو از دلتنگی برای شهدا
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌹🕊 #زیارتنامهیشهدا 🕊🌹
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَےا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم. فَاَفُوزَمَعَڪُم
#سلام_بر_شهدا✋🌷
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
➕من حاضـــــرم
مثل علی اکبر امام حســـــین علیه السلام ارباً اربا بـــــشم
ولی حجـــــــــاب ناموس اسلام
حفظ بشه.!
#شهید_حــــــسین_حریری🕊
⚘#شادیروحشونصلوات⚘
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
روز مرد نداشتند
لیکن روزها را مردانه ساختند
تنها جورابشان سوراخ نبودکه پیکری سوراخ شده ازگلوله وترکش داشتند!
پاس میداریم یادمردان مردِسرزمینمان را
پیشاپیش روز مردان واقعی مبارک❤️
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهید
🎤مصاحبه طنز با یکی از رزمندگان قبل از شهادت❤️
📝بخشی از وصیت نامه شهید احسان محبوبی
مادر عزیز و خوبم: میدانم که طاقت شنیدن شهادت فرزندت را نداری ولی بدان که باید صبر و استقامت کرد.
ان الله مع الصابرین آیا حسین(ع) را در صحرای کربلا و زینب سلاماللهعلیها را باآن مصیبت فراموش کرده-
اید؟ آیا فراموش کرده اید که زینب(س) چگونه فریاد حسین(ع) را در مقابل کافران ضد قرآن اقامه کرد و
طاغوتیان و کافران را رسوا نمود هرچند برایت خبر ناگواری است ولی برای خدا و برای اینکه روحم آزرده
نشود هرگز قطره اشکی در چهرهات مشاهده نشود، و خنده پیروزی و قبولش دنم در امتحان الهی بر لبهایت
نقش بسته و به خدای بزرگ اثبات کن آنچه دادی تنها یک امانت بود. ای کسانی که جسدم را تشییع میکنید برایم اشک نریزید که من خوشکام و خوشبختم. چرا؟ چون در امتحانم قبول شدم، اگر اشکی برایم میریزید برای خدا بریزید، بیایید اشکهایتان را گلوله کنید و بر سر دشمنان فرود بیاورید، ناله-
هایتان را پتک کنید و دشمن را خوار سازید.
شادی روح این شهید و دیگر شهدا صلواتی بفرستید🌺🍃
🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
و عَجّل فَرَجَهم
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
📕✏️قصه دلبـــــــــری♥️
دلم رابرد، به همین سادگی. پدرم گیج شده بودکه به چه چیز ابن آدم دل خوش کرده ام. نه پولی، نه کاری، نه مدرکی، هیچ. تازه بعدازدواج باید میرفتم تهران. پدرم با این موضوع کنار نمی آمد. زیاد میپرسید«توهمه ی اینارومیدونی وقبول میکنی» تحقیق پدرم شروع شد. بهش زنگ زد:«سه نفررو معرفی کن تا اگه سوالی داشتم، ازاونابپرسم» شماره ونشانی دونفرروحانی ویکی از رفقای دانشگاهش راداده بود. باانهاکه صحبت کرد کمی آرام شد. نه که خوشش نیامده باشد، برای آینده ی زندگیمان نگران بود، برای دختر نازک نارنجی اش. حتی دفعه اول که اورادید گفت:«این چقدرمظلومه» یادحرفهای بچه ها افتادم: شبیه شهدا،مظلوم. یادحس وحال قبل این روزها افتادم.محمدحسینی که امروز میدیدم،اصلاشبیه ان برداشتهایم نبود.برای من همان شده بود که همه میگفتند.
پدرم، کمی که خاطر جمع شدبه محمدحسین زنگ زدکه«میخوام ببینمت» قرارگذاشتندبرویم دنبالش. هنوزدرخانه ی دانشجویی اش زندگی میکرد. من هم باپدرومادرم رفتم. خندان سوارشد. برایم جالب بود که ذره ای خجالت وکم رویی در صورتش نمیدیدم. پدرم ازیزد راه افتاد سمت روستایمان، اسلامیه، سیرتاپیاز زندگی اش راگفت: از کودکی اش تا ازدواج بامادرم واوضاع فعلی اش. بعدکف دستش را گرفت طرف محمدحسین وگفت:«همه زندگیم همینه، گذاشتم جلوت. کسی که میخواد دوماد خونه ی من بشه فرزند خونه ی منه وباید همه چیز این زندگی رو بدونه»
ادامه دارد...
راوی: مرجان درعلی همسرشهید مدافع حرم
محمدحسین محمدخانی
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
📕✏سه نیمه سیب🍎
⚘🌱پنج شبانه روز گذشته است؛پنج شبانه روز بحرانی؛ساعت ها،ثانیه هایی پر دغدغه و شکننده و اندوه بار.نه خواب درستی و نه خوراک درستی.تا انروز بنا بوده مجتبی مجروح باشد و مصطفی سالم برگردد؛اما حالا دیگر انگار اطرافیان تا بچه های سپاه بنا گذاشته اند تورا متقاعد کنند به شهادت یکی و سلامتی آن دیگری.تو اما نمیخاهی قبول کنی.آن قدر با عالم خیال و با حس ششم خود دست داده و همراه شده و تصویرسازی کرده ای که حس می کنی زخم های بچه ها را به چشم می بینی.
مرتب به شبی فکر می کنی که فردایش بنا بود بچه هایت بروند سوریه.
اینها حرف و حدیث های ذهن پریشان و خیال حیران یک مادراست.درعالم واقعیت اما آرام آرام قصه رسیده به اینجا که بله،یکی از بچه ها شهیدشده است؛کدام یکی،معلوم نیست.به بچه های مصطفی که نگاه میکنی ،شرشر اشک هایشان،دلت را به آتش می زند. می خواهی مجاب شوی که همان مجتبی شهید شده باشد.بهتر است؛زن و بچه ندارد، حتم داری که دیگران نیز همین حساب و کتاب ها را می کنند.به رفتار زن مصطفی که نگاه میکنی،او هم انگارهمین را قبول کرده است.
سر و کله داماد و دختر که پیدا بشود،باید از این خیال ها بیرون بیایی و تنت بلرزد.وقتی شانه های مریم که هنوز از راه نرسیده،می لرزد.تکلیف مادرچیست؟
-مریم،مامان،ما نباید کم بیاوریم؛ما که برای چنین روزی آماده بودیم؛نبودیم؟
انگارمنتظر بوده همین را بگویی تا بلند بلند گریه کند و بغض نگه داشته از کوی طلاب تا قاسم آباد را بشکند.باید بگذاری دل سیر گریه کند تا آرام شود...
&ادامه دارد...
راوی:مادر#شهیدان مصطفی و مجتبی و مرتضی بختی
خلبان «ایدن مصطفی حمید»،خلبانی عراقی بود که از دستور بمباران حلبچه سرپیچی کرد و به دستور صدام حسین اعدام شد.
او قبل از اعدامش گفت: « آیا ملت ایران و مردمِ کُرد سالهای بعد ، از من یاد میکنند؟
#شرافت_به_خاطر_میماند.
🌹شادی روح مطهرش صلوات 🌹
@raviannoorshohada
🌹دوره ملی"روایت پیشرفت و امیدآفرینی
ایران قوی"
🌹حضور و سخنرانی همسر بزرگوار دانشمند شهید دکتر مسعود علیمحمدی در جمع راویان
⚘حضور و سخنرانی سردار فدوی جانشین محترم فرمانده کل سپاه
سردار حاجی زاده فرمانده محترم نیروی هوافضای سپاه
و مسئولین کشوری و لشکری
⚘حضور و سخنرانی
شاگرد دکتر شهید محسن فخری زاده
شاگرد دکتر شهید مجید شهریاری
نویسندگان کتب چاپ شده در خصوص معرفی :
سردار شهید حسن طهرانی مقدم
شهید دکتر مجید شهریاری
شهید دکتر مسعود علیمحمدی
⚘با حضور راویان شاخص و برتر سراسر کشور
👈همراه با بازدید از مراکز پیشرفت ایران و نمایشگاه پارک ملی هوافضا _ تهران
🌹بهمن ماه ۱۴۰۱ به مدت ۴ روز
⚘شهر تهران
🌹جان فدا
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/sayarimojtabas
http://eitaa.com/dokhtaranehajqasem1
http://eitaa.com/banovaneshahideh
https://eitaa.com/joinchat/3745972272Cee77d956b0
فرقی نداره ایرانی باشی یا لبنانی ..
جهاد باشی یا آرمان ..
مهم اینه برای آرمان هات جهاد کنی . . .
و سرانجام قصه دنیات بشه شهادت:)
#شهیدجهادعمادمغنیه🕊
#شهید_آرمان_علی_وردی🕊
سلام صبحتون شهدایی
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
عجب حڪایتی دارد این شهید والامقام
در ۷ تیر متولد میشود
در ۷ تیر اسمش برای حج در می آید
در ۷ تیر به عضویت سپاه در می آید
در ۷ تیر عازم جبهه میشود
در ۷ تیر ازدواج میکند
در ۷ تیر تنها دخترش بدنیا می آید
در ۷ تیر هم به شهادت میرسد... 😔
🌹شهید احمد اللهیاری 🌹
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«کدوم عاشقی رو دیدی
بدِ معشوقشرو بخواد؟!»
-ببینیم و بیشترعاشقِ خدامون بشیم:)
ـــــــ
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
☑️تعداد مادرانی که چندین شهید تقدیم ایران کردهاند🥀
از⚘مادران⚘شهدا⚘بیاموزیم؛
که بی سرو صدا و بی ادعا و بی منت و بی توقع ، برای اسلام فداکاری کنیم...
⚡وقتی این سرگذشت ها را می بینیم ، به یقین می رسیم که؛
#دشمن_هیچ_غلطی_نمیتواند_بکند
#مادران_شهدا
#شهدا
#یادشان_با_صلوات
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🔶 "در محضــر شهـــید "...
💐مادر شهید نقل میکند:
در روز تولد امام حسین(ع)به دنیا آمده بود اما خیلی ضعیف بود و امید زنده ماندنش کم. من هم دست به دامن امام حسین ع شدم تا خداوند به عظمت اسم حسین این فرزند را نگه دارد از این رو بود که نامش را "غلامحسین"گذاشتم غلامحسین افشردی."
🌷مادرِ بزرگوار شهید میگوید:این خاطره همیشه در یاد من مانده است. غلامحسین در حرم امام حسین(ع)گم شد.گم شدن او درحرم ابی عبدالله یک پیام برای من داشت.
حرم خیلی شلوغ بود.هر چه من و پدرش گشتیم،پیدایش نکردیم.البته کاملا مراقب بودیم ولی اصلا نفهمیدیم کی و کجا گم شد.خلاصه آمدم ایستادم مقابل ضریح آقا.عرض کردم آقا!این فرزند من غلام شماست،بچهام را از شما میخواهم. خدا میداند؛لحظهای نگذشت دیدم،مقابل پای من ایستاده است.
🥀#نابغهی_دفاع_مقدس
#سردار_سرلشکر_پاسدار
#شهید_غلامحسین_افشردی
#معروف_بہ_حسن_باقری
#جانشین فرمانده_نیروی زمینی سپاه
#شـهادت_فڪه۱۳۶۱
#سـالروز_شهادت🕊
@raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدای ماندگار؛
✅ عشق اینجاست، زندگی اینجاست، خدا اینجاست...
🔔 سخنرانی سردار سرلشکر شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی)
برای اولین بار منتشر شد
🗓تاریخ سند: 1361/06/10
📍محل سند: قرارگاه نصر، تیپ 21 امام رضا (ع)
📌 عملیات: عملیات رمضان
🌹سالروز شهادت
🌹جان فدا
⚘☘http://eitaa.com/sayarimojtabas
📕✏️قصه دلبــــــــری❤️
قسمت-پانزدهم
او هم کف دستش رانشان داد وگفت:«منم باشماروراستم» تا اسلامیه از خودش وپدرومادرش تعریف کرد، حتی شفافیت ما لی اش راشفاف بیان کرد. دوباره قضیه ی موتور تریل را که تمام دارایی اش بودگفت. خیلی هم زود با پدر ومادرم پسرخاله شد!
موقع برگشت به پیشنهاد پدرم رفتیم امامزاده جعفر(علیه السلام). یادم هست بعضی از حرفها راکه میزد، پدرم برمیگشت عقب ماشین رانگاه میکرد. از او می پرسید:«این حرفهارو به مرجان هم گفتی؟» گفت:«بله». در جلسه ی خواستگاری همه ی حرفهارو به من زده بود.
مادرش زنگ زدتا جواب بگیرد. من که از ته دل راضی بودم. پدرم هم توپ را انداخته بود در زمین خودم. مادرم گفت:«به نظرم بهتره چند جلسه ی دیگه باهم صحبت کنن!» کور از خدا چه میخواهد، دوچشم بینا!
ادامه دارد....
راوی: مرجان درعلی همسرشهید مدافع حرم
محمدحسین محمدخانی
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
#عاشقانه_شهدا
همسر شهید :
روزی که مصطفی به خاستگاری من آمد مادرم به او گفت :
این دختر صبح ها که از خواب پا می شود ، در فاصله ای که دستش را شسته و مسواک می زند ، یک نفر تختش را مرتب کرده است و لیوان شیر را جلوی در اتاقش آورده اند و قهوه را آماده کرده اند. شما می توانید با این دختر ازدواج کنید ؟
مصطفی که خیلی آرام گوش می کرد ؛ گفت :
(( من نمی توانم برایش مستخدم بگیرم ، ولی قول می دهم تا زنده ام ،وقتی بیدار شد ، تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم روی تخت.))
تا وقتی شهید شد این کار را می کرد ، خودش قهوه نمی خورد اما چون می دانست ما لبنانی ها عادت داریم ؛ درست می کرد و وقتی منعش می کردم ، می گفت :
((من به مادرتان قول داده ام تا زنده ام این کار را برای شما بکنم.))
شهید چمران
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada