eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
631 دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
2.9هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال ویژه راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم و جهاد تبیین) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @Mojtabas1358 ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🕊 🕊🌹 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،   🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، 🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَےا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم. فَاَفُوزَمَعَڪُم ✋🌷 -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
➕من حاضـــــرم مثل علی اکبر امام حســـــین‌ علیه السلام ‌ارباً اربا بـــــشم ولی حجـــــــــاب ناموس اسلام حفظ بشه.!        🕊        ⚘-فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
روز مرد نداشتند لیکن روزها را مردانه ساختند تنها جورابشان سوراخ نبودکه پیکری سوراخ شده ازگلوله وترکش داشتند! پاس میداریم یادمردان مردِسرزمینمان را پیشاپیش روز مردان واقعی مبارک❤️ -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎤مصاحبه طنز با یکی از رزمندگان قبل از شهادت❤️ 📝بخشی از وصیت نامه شهید احسان محبوبی مادر عزیز و خوبم: میدانم که طاقت شنیدن شهادت فرزندت را نداری ولی بدان که باید صبر و استقامت کرد. ان الله مع الصابرین آیا حسین(ع) را در صحرای کربلا و زینب سلام‌الله‌علیها را باآن مصیبت فراموش کرده- اید؟ آیا فراموش کرده اید که زینب(س) چگونه فریاد حسین(ع) را در مقابل کافران ضد قرآن اقامه کرد و طاغوتیان و کافران را رسوا نمود هرچند برایت خبر ناگواری است ولی برای خدا و برای اینکه روحم آزرده نشود هرگز قطره اشکی در چهره‌ات مشاهده نشود، و خنده پیروزی و قبولش دنم در امتحان الهی بر لبهایت نقش بسته و به خدای بزرگ اثبات کن آنچه دادی تنها یک امانت بود. ای کسانی که جسدم را تشییع میکنید برایم اشک نریزید که من خوشکام و خوشبختم. چرا؟ چون در امتحانم قبول شدم، اگر اشکی برایم میریزید برای خدا بریزید، بیایید اشکهایتان را گلوله کنید و بر سر دشمنان فرود بیاورید، ناله- هایتان را پتک کنید و دشمن را خوار سازید. شادی روح این شهید و دیگر شهدا صلواتی بفرستید🌺🍃 ‌ 🦋الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
📕✏️قصه دلبـــــــــری♥️ دلم رابرد، به همین سادگی. پدرم گیج شده بودکه به چه چیز ابن آدم دل خوش کرده ام. نه پولی، نه کاری، نه مدرکی، هیچ. تازه بعدازدواج باید میرفتم تهران. پدرم با این موضوع کنار نمی آمد. زیاد میپرسید«توهمه ی اینارومیدونی وقبول میکنی» تحقیق پدرم شروع شد. بهش زنگ زد:«سه نفررو معرفی کن تا اگه سوالی داشتم، ازاونابپرسم» شماره ونشانی دونفرروحانی ویکی از رفقای دانشگاهش راداده بود. باانهاکه صحبت کرد کمی آرام شد. نه که خوشش نیامده باشد، برای آینده ی زندگیمان نگران بود، برای دختر نازک نارنجی اش. حتی دفعه اول که اورادید گفت:«این چقدرمظلومه» یادحرفهای بچه ها افتادم: شبیه شهدا،مظلوم. یادحس وحال قبل این روزها افتادم.محمدحسینی که امروز میدیدم،اصلاشبیه ان برداشتهایم نبود.برای من همان شده بود که همه میگفتند. پدرم، کمی که خاطر جمع شدبه محمدحسین زنگ زدکه«میخوام ببینمت» قرارگذاشتندبرویم دنبالش. هنوزدرخانه ی دانشجویی اش زندگی میکرد. من هم باپدرومادرم رفتم. خندان سوارشد. برایم جالب بود که ذره ای خجالت وکم رویی در صورتش نمیدیدم. پدرم ازیزد راه افتاد سمت روستایمان، اسلامیه، سیرتاپیاز زندگی اش راگفت: از کودکی اش تا ازدواج بامادرم واوضاع فعلی اش. بعدکف دستش را گرفت طرف محمدحسین وگفت:«همه زندگیم همینه، گذاشتم جلوت. کسی که میخواد دوماد خونه ی من بشه فرزند خونه ی منه وباید همه چیز این زندگی رو بدونه» ادامه دارد... راوی: مرجان درعلی همسرشهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
📕✏سه نیمه سیب🍎 ⚘🌱پنج شبانه روز گذشته است؛پنج شبانه روز بحرانی؛ساعت ها،ثانیه هایی پر دغدغه و شکننده و اندوه بار.نه خواب درستی و نه خوراک درستی.تا انروز بنا بوده مجتبی مجروح باشد و مصطفی سالم برگردد؛اما حالا دیگر انگار اطرافیان تا بچه های سپاه بنا گذاشته اند تورا متقاعد کنند به شهادت یکی و سلامتی آن دیگری.تو اما نمیخاهی قبول کنی.آن قدر با عالم خیال و با حس ششم خود دست داده و همراه شده و تصویرسازی کرده ای که حس می کنی زخم های بچه ها را به چشم می بینی. مرتب به شبی فکر می کنی که فردایش بنا بود بچه هایت بروند سوریه. اینها حرف و حدیث های ذهن پریشان و خیال حیران یک مادراست.درعالم واقعیت اما آرام آرام قصه رسیده به اینجا که بله،یکی از بچه ها شهیدشده است؛کدام یکی،معلوم نیست.به بچه های مصطفی که نگاه میکنی ،شرشر اشک هایشان،دلت را به آتش می زند. می خواهی مجاب شوی که همان مجتبی شهید شده باشد.بهتر است؛زن و بچه ندارد، حتم داری که دیگران نیز همین حساب و کتاب ها را می کنند.به رفتار زن مصطفی که نگاه میکنی،او هم انگارهمین را قبول کرده است. سر و کله داماد و دختر که پیدا بشود،باید از این خیال ها بیرون بیایی و تنت بلرزد.وقتی شانه های مریم که هنوز از راه نرسیده،می لرزد.تکلیف مادرچیست؟ -مریم،مامان،ما نباید کم بیاوریم؛ما که برای چنین روزی آماده بودیم؛نبودیم؟ انگارمنتظر بوده همین را بگویی تا بلند بلند گریه کند و بغض نگه داشته از کوی طلاب تا قاسم آباد را بشکند.باید بگذاری دل سیر گریه کند تا آرام شود... &ادامه دارد... راوی:مادر مصطفی و مجتبی و مرتضی بختی
خلبان «ایدن مصطفی حمید»،خلبانی عراقی بود که از دستور بمباران حلبچه سرپیچی کرد و به دستور صدام حسین اعدام شد. او قبل از اعدامش گفت: « آیا ملت ایران و مردمِ کُرد سال‌های بعد ، از من یاد میکنند؟ . 🌹شادی روح مطهرش صلوات 🌹 @raviannoorshohada
🌹دوره ملی"روایت پیشرفت و امیدآفرینی ایران قوی" 🌹حضور و سخنرانی همسر بزرگوار دانشمند شهید دکتر مسعود علیمحمدی در جمع راویان ⚘حضور و سخنرانی سردار فدوی جانشین محترم فرمانده کل سپاه سردار حاجی زاده فرمانده محترم نیروی هوافضای سپاه و مسئولین کشوری و لشکری ⚘حضور و سخنرانی شاگرد دکتر شهید محسن فخری زاده شاگرد دکتر شهید مجید شهریاری نویسندگان کتب چاپ شده در خصوص معرفی : سردار شهید حسن طهرانی مقدم شهید دکتر مجید شهریاری شهید دکتر مسعود علیمحمدی ⚘با حضور راویان شاخص و برتر سراسر کشور 👈همراه با بازدید از مراکز پیشرفت ایران و نمایشگاه پارک ملی هوافضا _ تهران 🌹بهمن ماه ۱۴۰۱ به مدت ۴ روز ⚘شهر تهران 🌹جان فدا http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani http://eitaa.com/raviannoorshohada http://eitaa.com/sayarimojtabas ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/dokhtaranehajqasem1 http://eitaa.com/banovaneshahideh https://eitaa.com/joinchat/3745972272Cee77d956b0 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فرقی نداره ایرانی باشی یا لبنانی .. جهاد باشی یا آرمان .. مهم اینه برای آرمان هات جهاد کنی . . . و سرانجام قصه دنیات بشه شهادت:) 🕊 🕊     سلام صبحتون شهدایی -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
عجب حڪایتی دارد این شهید والامقام در ۷ تیر متولد میشود  در ۷ تیر اسمش برای حج در می آید در ۷ تیر به عضویت سپاه در می آید در ۷ تیر عازم جبهه میشود  در ۷ تیر ازدواج میکند  در ۷ تیر تنها دخترش بدنیا می آید  در ۷ تیر هم به شهادت میرسد... 😔 🌹شهید احمد اللهیاری 🌹 @raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«کدوم عاشقی رو دیدی بدِ معشوقش‌رو بخواد؟!» -ببینیم و بیشترعاشقِ خدامون بشیم:) ـــــــ -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
☑️تعداد مادرانی که چندین شهید تقدیم ایران کرده‌اند🥀 از⚘مادران⚘شهدا⚘بیاموزیم؛ که بی سرو صدا و بی ادعا و بی منت و بی توقع ، برای اسلام فداکاری کنیم... ⚡وقتی این سرگذشت ها را می بینیم ، به یقین می رسیم که؛     -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
🔶 "در محضــر شهـــید "... 💐مادر شهید نقل میکند: در روز تولد امام حسین(ع)به دنیا آمده بود اما خیلی ضعیف بود و امید زنده ماندنش کم. من هم دست به دامن امام حسین ع شدم تا خداوند به عظمت اسم حسین این فرزند را نگه دارد از این رو بود که نامش را "غلامحسین"گذاشتم غلامحسین افشردی." 🌷مادرِ بزرگوار شهید میگوید:این خاطره همیشه در یاد من مانده است. غلامحسین در حرم امام حسین(ع)گم شد.گم شدن او درحرم ابی عبدالله یک پیام برای من داشت. حرم خیلی شلوغ بود.هر چه من و پدرش گشتیم،پیدایش نکردیم.البته کاملا مراقب بودیم‌ ولی اصلا نفهمیدیم کی و کجا گم شد.خلاصه آمدم ایستادم مقابل ضریح آقا.عرض کردم آقا!این فرزند من غلام شماست،بچه‌ام را از شما میخواهم. خدا میداند؛لحظه‌ای نگذشت دیدم،مقابل پای من ایستاده است. 🥀 فرمانده_نیروی زمینی سپاه 🕊 @raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صدای ماندگار؛ ✅ عشق اینجاست، زندگی اینجاست، خدا اینجاست... 🔔 سخنرانی سردار سرلشکر شهید حسن باقری (غلامحسین افشردی) برای اولین بار منتشر شد 🗓تاریخ سند: 1361/06/10 📍محل سند: قرارگاه نصر، تیپ 21 امام رضا (ع) 📌 عملیات: عملیات رمضان 🌹سالروز شهادت 🌹جان فدا ⚘☘http://eitaa.com/sayarimojtabas
📕✏️قصه دلبــــــــری❤️ قسمت-پانزدهم او هم کف دستش رانشان داد وگفت:«منم باشماروراستم» تا اسلامیه از خودش وپدرومادرش تعریف کرد، حتی شفافیت ما لی اش راشفاف بیان کرد. دوباره قضیه ی موتور تریل را که تمام دارایی اش بودگفت. خیلی هم زود با پدر ومادرم پسرخاله شد! موقع برگشت به پیشنهاد پدرم رفتیم امامزاده جعفر(علیه السلام). یادم هست بعضی از حرفها راکه میزد، پدرم برمیگشت عقب ماشین رانگاه میکرد. از او می پرسید:«این حرفهارو به مرجان هم گفتی؟» گفت:«بله». در جلسه ی خواستگاری همه ی حرفهارو به من زده بود. مادرش زنگ زدتا جواب بگیرد. من که از ته دل راضی بودم. پدرم هم توپ را انداخته بود در زمین خودم. مادرم گفت:«به نظرم بهتره چند جلسه ی دیگه باهم صحبت کنن!» کور از خدا چه میخواهد، دوچشم بینا! ادامه دارد.... راوی: مرجان درعلی همسرشهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
همسر شهید : روزی که مصطفی به خاستگاری من آمد مادرم به او گفت : این دختر صبح ها که از خواب پا می شود ، در فاصله ای که دستش را شسته و مسواک می زند ، یک نفر تختش را مرتب کرده است و لیوان شیر را جلوی در اتاقش آورده اند و قهوه را آماده کرده اند. شما می توانید با این دختر ازدواج کنید ؟ مصطفی که خیلی آرام گوش می کرد ؛ گفت : (( من نمی توانم برایش مستخدم بگیرم ، ولی قول می دهم تا زنده ام ،وقتی بیدار شد ، تختش را مرتب کنم و لیوان شیر و قهوه را روی سینی بیاورم روی تخت.)) تا وقتی شهید شد این کار را می کرد ، خودش قهوه نمی خورد اما چون می دانست ما لبنانی ها عادت داریم ؛ درست می کرد و وقتی منعش می کردم ، می گفت : ((من به مادرتان قول داده ام تا زنده ام این کار را برای شما بکنم.)) شهید چمران -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
📸 حضور آقای محمد هادی یوسف الهی برادر شهید محمد حسین یوسف الهی در گلزار شهدای کرمان، برای ساخت مستند آقا حسین -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌹از مادر شهید حسن باقری پرسیدند: چی شد که پسری مثل حسن آقا تربیت کردی؟! جمله خیلی قشنگی گفتند: نگذاشتم امام زمان (عج) در زندگیمان گم شود. @raviannoorshohada
پیکر پسرشونو که آوردند چیزی جز دو سه کیلو استخوان نبود... پدر سرشو بالا گرفت و گفت: "حاج خانوم غصه نخوری ها دقیقا وزن همون روزیه که خدا بهمون هدیه دادش"🥀 خانواده ای که پیکر پاک فرزند خود را سالها پس از جنگ تحویل گرفتند . "شهید ذوالفقار گوگونانی" در سن ۲۰ سالگی در جزیره مجنون به شهادت رسید و پس از ۱۸ سال پیکر وی را در همان منطقه یافتند.🌙 -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
✨﷽✨ ✨گفتم حاجی رویِ امر به معروف هم دیگه نمیشه حساب کرد، چون تأثیر نداره! گفت ولی دشمن روی سکوت تو حساب ویژه‌ای باز کرده✨💛 📿امــامــ زمــانےام³¹³❤️🍂 💞سلامتی امام زمان ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حکایات تکان دهنده از شهدا روایتگری تاثیرگذار سردار احمدیان از تفحص شهدا -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
عشق یک زینب و هفتاد و دو سر مے خواهد بچه بازیست مگر؟! عشــق جگر میخواهد...    -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
📺 داستانی زیبا از شهید شاهرخ ضرغام   فراموش نمی‌کنم یک‌بار زمستان بسیار سردی بود. با‌هم در حال بازگشت به خانه بودیم.پیرمردی مشغول گدایی بود و از سرما می‌لرزید. فورا کاپشن گران قیمت خودش را درآورد و به مرد فقیر داد. بعد هم دسته‌ای اسکناس از جیبش، به آن مرد داد و حرکت کرد. پیرمرد که از خوشحالی نمی‌دانست چه بگوید، مرتب می‌گفت: جوون، خدا عاقبت به خیرت کنه. برگرفته از کتاب حر انقلاب -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
📕✏سه نیمه سیب🍎 ⚘🌱عقربه های ساعت رسیده به دوازده و سی دقیقه که احمدی پورو همکارانش از راه می رسند.بچه های مصطفی و مهدی،داماد و دختر و دایی های بچه ها و خواهرها و خواهرزاده ها.....تو اما فقط با احمدی پور کار داری.رودررویش روی صندلی می نشینی،به قابی که روی فرش و زیر چفیه گذاشته،اعتنایی نمیکنی.می گویی:"شما رفیق مصطفای من هستید.خواهش میکنم برادری کنید و ما را از این مخمصه نجات دهید. بیشتر از این دل منِ مادر را نشکونید.خواهش..." -نفرمایید،حاج خانوم!آخه ما چی را به شما بگیم؟خوب چیزی که ما میدانستیم،همین بود که دوتاشون زخمی شده اند دیگه؛ولی حالا.... مکث میکند.میگویی:"ولی شما که می گفتیدفقط مجتبی رخمی شده.بعدش شایع شد مجتبی شهید شده.و حالا شده اند دوتاشون مجروح؟" -آره دیگه ....ولی خوب.اولش فقط یکی گفتند زخمی شده.بعدش باز پیگیری کردیم... -بخدا،دوتاشونم شهید شده اند...من اگه این رو نفهمم و حس نکنم که مادرنیستم. -ای بابا!بازهم که حرف خودت رو می زنی،حاج خانوم؟! مریم از آن گوشه ی سالن میگوید:"مامان،تورو خدا،نه...."😭 &ادامه دارد راوی:مادر مصطفی و مجتبی و مرتضی بختی -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada