فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤ راهیان_نور ...
🌸🍃اینجا...
بهشت است
🌱🌺بهشت عارفان و واصلان
لشکر ۴۱ ثارالله
🌹بهشتی پر از اضطراب قلب ها
و اشتیاق شهادت...
بهشت گمشده انسان ها ...
🌹مکتب حاج قاسم عزیز
🌹جان فدا
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/sayarimojtabas
http://eitaa.com/dokhtaranehajqasem1
http://eitaa.com/banovaneshahideh
https://eitaa.com/joinchat/3745972272Cee77d956b0
1_3125155303.mp3
1.44M
🌹مکتب حاج قاسم عزیز
🌹جان فدا
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/sayarimojtabas
http://eitaa.com/dokhtaranehajqasem1
http://eitaa.com/banovaneshahideh
https://eitaa.com/joinchat/3745972272Cee77d956b0
📕✏️قصه دلبـــــــــری♥️
۱۷
مسئول اعتکاف دانش آموزی یزد بود. ازوسط برنامه ها میرفت ومی آمد. قرارشد بعد از ایام البیض برویم کنارمعراج شهدای گمنام دانشگاه عقدکنیم. رفته بودپیش حاج آقای آیت اللهی که بیایند برای خواندن خطبه ی عقد. ایشان گفته بودند:«بهتره بریدامامزاده جعفر(ع) یزد.»
خانواده ها به این تصمیم رسیده بودند که دوتا مراسم مفصل درسالن بگیرند: یکی یزد، یکی تهران. مخالفت کرد، گفت:«یکی رابایدساده بگیریم»
اصلاراضی نشد. من را انداخت جلو که بزرگترها را راضی کنم. چون من هم با او موافق بودم، زور خودم رازدم تا آخربه خواسته اش رسید.
شب تاصبح خوابم نبرد. دور حیاط راه میرفتم. تمام صحنه ها مثل فیلم درذهنم رد میشد. همه ی ان منت کشیهایش. از آقای قرائتی شنیده بودم:«۵٠درصد ازدواج تحقیقه و۵٠درصد توسل. نمیشه به تحقیق امید داشت، ولی میتوان به توسل دل بست، باز دلهره داشتم. متوسل شدم.
زنگ زدم به حرم امام رضا(ع) همان که خیرم کرده بود برایش. چشمانم رابستم. با نوای صلوات خاصه، خودم راپای ضریح بین زائران میدیدم. حرفم رادخیل بستم به ضریح:«ماازتو به غیر تونداریم تمنا/حلوا به کسی ده که محبت نچشیده» همه را سپردم به امام(ع)
هنذفری را گذاشتم داخل گوشم. راه میرفتم وروضه گوش میکردم.
رفتم اتاقم باهدیه هایش و ور رفتم: کفن شهید گمنام، پلاک شهید. صدای اذان مسجد بلند شد. مادرم سرک کشید داخل اتاق وگفت:«نخوابیدی؟ برو یه سوره قران بخون!»
ادامه دارد....
راوی: مرجان درعلی همسرشهیدمدافع حرم
محمد حسین محمد خانی
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
📕✏سه نیمه سیب🍎
⚘🌱بین مهدی و احمدی پور صحبتی و پچ پچه ای رد و بدل میشود.همین قدر متوجه می شوی بنای رفتن دارند.احمدی پور بلند می شودو با تعظیم و تواضع می گوید:"خوب حاج خانم،حاج آقا ببخشید بدموقع مصدع شدیم.ان شاءالله که هرچه خیره،پیش بیاد." خم می شودو قاب عکس زیر چفیه را از روی میز برمی دارد و زیربغل می زند.به تنها چیزی که فکر نمی کنی،همین قاب عکس است.حاج علی،آن ها را تا دم در همراهی می کند،و تو دلخوری ات را در همراهی نکردن به رخ می کشی. هنوز روی صندلی زمین گیر هستی و نای بلند شدن نداری؛ که مهدی برمیگردد و پشت سرش احمدی پور، گیج و کلافه نگاهشان میکنی و هرطور شده،به خودت تکانی می دهی و از جا بلند میشوی.مهدی میگوید:"بنا شد دوستان نماز ظهررا اینجا باشند."
نگاهت،آدم های داخل سالن را مرور میکند.مهدی،با شانه ای افتاده،سرش پایین است.حس میکنی پسر رشیدت،دو کف دست کوتاه تر شده است.سکوتی پر رمزوراز برفضای سالن سنگینی میکند.احمدی پور اماسکوت را می شکند:"حاج آقا،حاج خانوم،ما را حلال کنید.واقعیتش بنابود بریم؛ولی این آقا مهدی یه چیزی گفت که دلمون خالی شد.راستش دیگه بنانداریم،این موضوع بیشترکش پیدا کنه...." بغضش را فرومی خورد.چفیه انگار خودش از دور قاب رها می شود کف سالن.مصطفی و مجتبی،در قاب،تمام قامت ایستاده اند؛دوش به دوش،با لباس جنگلی و دو سلاح دوربین دار...
انگار دارند می گویند:"مامان،الوعده وفا!
&ادامه دارد...
راوی:مادر#شهیدان مصطفی و مجتبی و مرتضی بختی
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
⚘فرازی ای وصیت نامه #شهید مدافع حرم محمدحسین سراجی
⚘مطیع ولایت باشید تا راه را گم نکنید، پاسدار خون شهدا و ارزشهای والای شهیدان باشید، در انجام واجبات سهل انگاری نکنید و ازمحرمات بپرهیزید، نماز را سبک نشمارند و در اول وقت بجا آورید،در شب و روز جمعه توبه کنید، مرگ را در پیش چشم ببینید،به تعهدتان عمل کنید،شما را سفارش می کنم به حق الناس، قرآن بخوانید و اموات را فراموش نکنید،همواره شکر گزار خداوند باشید.
⚘تاریخ آسمانی شدنش: ۹۴/۱۱/۱۳
🥀در سالروز شهادتش شادی روحش صلوات
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
👌دلیل زیبایی چشم ها
همسر حاج ابراهیم #همت :
یه روز نگاه کردم به چشمای حاجی گفتم حاج همت خیلی چشمات زیباست .(محبت زبانی)
خدا هم که زیبا پسند، نمی گذاره چیزای زیبا تو این دنیا بمونه و اونو برای خودش برمی داره؛
حاجی اگر روزی شهید شدی مطمئنم خدا این چشمارو با خودش می بره
همسر شهید همت می گفت :
این چشما یکی به خاطر این زیبا بود که به #گناه_باز_نشده بود و یکی به خاطر اینکه هر #سحر پا می شدم می دیدم این چشما در خونه خدا چه #اشکی میریزن
گفتم مطمئنا این چشما رو خدا خاطرخواه شده
آخر در عملیات خیبر خدا این چشمارو با قابش برد.از بالای لبهاش رفت …رفت پیش خدا🌷
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
⚘🌺🌴🍀🌿
سلام علیکم؛
🌹عرض ادب و احترام؛
🌺دوستان عزیز راوی که برای ایام اعتکاف و دهه مبارک فجر آمادگی روایت گری انقلاب، پیشرفت ایران قوی و دستاوردهای انقلاب و دفاع مقدس در مساجد، مدارس، مراکز ، هیئات مذهبی و... در استان های قم، تهران و البرز را دارند، لطفا به بنده پیامک فرمایند...
سیاری
َ
http://eitaa.com/sayarimojtabas
نام و نام خانوادگی: محمد هادی ذوالفقاری
نام پدر : رجبعلی
محل تولد : تهران
تاریخ ولادت: ۱۳۶۷/۱۱/۱۳
تاریخ شهادت : ۱۳۹۳/۱۱/۲۶
محل شهادت: سامراء
مدت عمر: ۲۶ سال
محل مزار : وادی السلام شهر نجف اشرف/یادبودشهید درگلزار شهدای بهشت زهرای تهران🌹
قطعه و ردیف و شماره : ۲۶و۱و۲۵
کتاب مربوط به این شهید: پسرک فلافل فروش،خانه ای با عطر ریحان✨
ارادت زیاد شهید ذوالفقاری به شهید ابراهیم هادی باعث شده بود در خلق و خو شبیه اوباشد؛اورا در زندگی الگوی خود قرار داد.
از خصوصیات بارز هادی کمک پنهانی به نیازمندان (چه در ایران و چه در عراق)بوده است که این از اظهارات بعضی نیازمندان بعد از شهادتش روشن شد.
این شهید بزگوار همیشه دائم الوضو بودند و به مسائل مذهبی اهمیت میدادند.
ایشان مداحی میکردند و اکثر اوقات ذکر سینه زنی هیئت را میگفت؛هادی انرژیاش را وقف بسیج و کار فرهنگی و هیئت کرده بود.
اخلاص هادی زبانزد رفقا بود. اگر کسی از او تعریف میکرد، خیلی بدش می آمد.
هنگامی که شخصی از زحمات او تشکر میکرد، میگفت: خرمشهر را خدا آزاد کرد، یعنی ما کاری نکرده ایم. همه کاره خداست و همه کارها برای خداست.
او جوان فعال، کاری،پرتلاش اما بدون ادعایی بود.
هادی بسیار شوخ طبع و خنده رو و در عین حال زرنگ و قوی بود.🌹
@raviannoorshohada
🌺 🌹 شهدایے 🌹 🌺
در وصیت نامه اش نوشته بود:
"از برادرانم میخواهم ڪه غیر حرف آقا حرف ڪسِ دیگرے را گوش ندهند.
جهان در حال تحول است،
دنیا دیگر طبیعے نیست...!"
🌹#شهید_محمدهادی_ذوالفقاری🌹
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
📕✏سه نیمه سیب🍎
⚘🌱جان میگیری.رمق پیدا میکنی و خیز برمی داری طرف قاب عکس.قاب انگار خودش می پرد روی دوشت.یک دور کامل میچرخی.قاب عکس را بالا میگیری و می گویی:"حالا هرکس هرقدر دوست داره،برای قاسم و علی اکبر گریه کنه."😭
و توحالا بایداز روی شیشه،گلوی مجتبی،وپیشانی و لب های مصطفی را ببوسی.
دیگر در هیاهوو شلوغی خانه،هرکس رجزی نمی خواندو تحلیلی نمی کند.اما همگام با سمفونیِ باوقارِ پیر اذان گوی اردبیلی،داستان ظهر دوشنبه میرسد به جایی که تو انتظارش راداشتی.زمزمه ها حالا دیگربه قربان شدن دو اسماعیل،وتو باید حساب کار را بکنی.😭
جیغ مریم ویرانگر است؛طوری که نگران بابایش میشوی.نگاه میکنی؛نمی تواند بنشیند،و نه انگار توان ایستادن دارد؛معلق است بین زمین و آسمان.به ظاهر حال یک ماهی را داردکه از آب به خاک افتاده باشد.اما درست در همین لحظه های شکننده ای که تو قرار است صدای شکستن و افتادن مرد بلندقامت دنیادیده و جنگ رفته ی خودت را نظاره کنی،او با دستی دراز و لبی لرزان،مُهرِ نماز طلب می کند و به سجده می افتد.صحنه،چنان مردت را در نظرت باشکوه می نمایدکه یخ غصه هایت آب می شود....
&ادامه دارد...
راوی:مادر#شهیدان مصطفی و مجتبی و مرتضی بختی
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
📕✏️قصه دلبـــــــــری❤️
قسمت-۱۸
ساعت شش، شش ونیم صبح خاله ام آمد. بامادرم وسایل سفره ی عقدراجمع میکردند. نشسته بودم وبروبر نگاهشان میکردم. به خوودم میگفتم:«یعنی همه ی اینها داره جدی میشه؟» خاله ام غرولندی کرد که«کمک نمیکنی حداقل پاشو لباست رو بپوش!» همه عجله داشتندکه بایدزودترعقدخوانده شودتابه شلوغی امامزاده نخوریم.
وقتی باکت وشلواردیدمش، پقی زدم زیرخنده. هیچکس باورنمیکرد این آدم، تن به کت وشلوار بدهد. ازبس ذوق مرگ بود، خنده ام گرفت. به شوخی بهش گفتم:«شما کت وشلوارپوشیدی یا کت وشلوارشما را پوشیده؟» درهمه ی عمرش فقط دوباربا کت وشلوار دیدمش: یکباربرای مراسم عقد، یکبار هم برای عروسی.
دروهمسایه و دوست وآشنا باتعجب میپرسیدند:«حالاچراامامزاده؟» نداشتیم بین فک وفامیل کسی اینقدرساده دخترش رابفرستدخانه بخت.
سفره ی عقدساده ای انداختیم، وسایل صبحانه راباکمی نان وپنیروسبزی وگردو وشیرینی یزدی گذاشتیم داخل سفره.
خیلی خوشحال بودم که قسمت شدقرآن وجانمازهدیه ی حضرت آقارابگذارم داخل سفره ی عقد. سال۱۳۸۶که حضرت آقا آمده بودندیزد، متنی بدون اسم برای ایشان نوشته بودم. چندوقت بعد، از طرف دفترایشان زنگ زدند منزلمان که«نویسنده ی این متن زنه یا مرد؟» مادرم گفت:«دخترم نوشته» یکی دوهفته ای گذشت که دیدیم پستچی بسته ای آورده است.
ادامه دارد....
راوی:مرجان درعلی همسرشهید مدافع حرم
محمدحسین محمدخانی
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌷لحظات عاشقی..
۱:۲۰ به وقت عاشقی...
🌷دلتنگ حاج قاسم عزیز و رفقای شهیدشان ...
🌹شب زیارتی...
http://eitaa.com/sayarimojtabas
#سلام_امام_زمانم♥️
🍂صبح جمعه رسیده از راه و
در فراق تو بر لبم آه است...
🍂ندبه ی چشم های بارانی
ذکر «أین بقیة الله» است
🍂بی تو دل های ما چه سرگردان
بی تو احوالمان پریشان است
🍂«العجل یابن فاطمه» دیگر
جان به لب های ندبه خوانان است...
#اللهمعجللولیکالفرج
#امام_زمان
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌹🕊 #زیارتنامهیشهدا 🕊🌹
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ،
🌷اَلسَلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے مُحَمَّدٍالحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ،
🌷اَلسَّلامُ عَلَیڪُم یا اَنصارَ اَبے عَبدِ اللهِ ، بِاَبے اَنتُم وَ اُمّے طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتے فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ،فَےا لَیتَنے ڪُنتُ مَعَڪُم. فَاَفُوزَمَعَڪُم
#سلام_بر_شهدا✋🌷
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥 حاج اصغر پاشاپور که برای حفاظت جان #حاج_قاسم نگران بود و نمیذاشت بره خط مقدم...
⚘یاد حاج قاسم و حاج اصغر و همه شون بخیر...
🌹 سالروزشهادت حاج اصغر پاشاپور عزیز
🌹مکتب حاج قاسم عزیز
❤ جان فدا
http://eitaa.com/sayarimojtabas
🌹حاج اصغر عزیز
🌹مکتب حاج قاسم عزیز
❤ جان فدا
http://eitaa.com/sayarimojtabas
پدر است دیگر!
نمی تواند از جوانِ رعنایش دل بکند...
عَلیَ الدُّنیا بَعدِکَ العَفا💔
#روز_پدر
#پدران_شهدا
شهید مدافع حرم...محمود رضا بیضایی
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
📕✏️قصه دلبــــــــری❤️
قسمت-۱۹
آقای آیت اللهی خطبه ی مفصلی خواندند باتمام آداب وجزئیاتش. فامیل میگفتند:«ماتاحالا اینطور خطبه ای ندیده بودیم!»
حالا دراین هیرو ویرپیله کرده بود که برای شهادتش دعاکنم. میگفت:«اینجا جاییه که دعا مستجاب میشه!»
هرچه میخواستم بهش بفهمانم که ول کن اینقدر روی این مطلب پافشاری نکن، راه نمیداد.هی میگفت:«توسبب شهادت منی، من این رو با ارباب عهدبستم، مطمئنم که شهیدمیشم»
فامیل که در ابتدای امر، کلا گیج شده بودند. آن ازریخت و قیلفه ی داماد، این هم ازمکان خطبه ی عقد. آنهاآدمی با این همه ریش راجز درلباس روحانیت ندیده بودند. بعضی ها که فکر میکردندطلبه است. باتوجه به اوضاع مالی پدرم، خواستگارهای پول داری داشتم که همه را دست به سر کرده بودمحالا برای همه سوال شده بود، مرجان به چه چیز این آدم دل خوش کرده که بله گفته است.عده ای هم با مکان ازدواجمان کنارمی آمدند، ولی میگفتند:«مهریه ش رو کجای دلمون بذاریم. چهارده تا سکه هم شد مهریه!»
همیشه درفضای مراسم عقد، کف زدن وکل کشیدن واینها دیده بودم. رفقای محمدحسین زیارت عاشوراخواندند، ومراسم وصل به هیئت وروضه شد. آنها هم بعدروضه، مسخره بازیشان سرجایش بود.شروع کردندبه خواندن شعر«رفتندیاران، چابک سواران...»
ادامه دارد....
راوی: مرجان درعلی همسرشهید مدافع حرم
محمدحسین محمدخانی
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
میلاد با سعادت حیدر کرار، فاتح خیبر، اولین یار پیمبر (ص)، همسر زهرای اطهر (س)، پدر حسنین، فخر عالمین، اسدالله غالب، مولا امیرالمومنین، شاه مردان بر همگان مبارک🌹
#علی
#مولا
#ولایت
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada
📕✏سه نیمه سیب🍎
⚘🌱حتما خبرِباخبر شدن خانواده،همه جای مشهد پیچیده که از هرطرف،دسته دسته زن و مرد ازراه میرسند تا خانه و حیاط پایین،چنین شلوغ شود.حس میکنی؛حتی پاگرد پله ها هم جایی برای ایستادن نیست. برخی فقط تسلیت میگویند،و بعضی هم هرچند اندک،سفره دلشان را باز می کنند؛حرف های شبیه به هم گاهی متفاوت... یا وقتی در این گیرو دار پرهیاهو،مهدی ات باگوشی خود،قطعه صدایی را برایت بگذارد که در آن مردی افغانی به نام محمد تانک دارد از روزهای خوش با مصطفی و مجتبی بودنشان تعریف می کند. که همه افغانی های گردان "ابوالفضل" آن ها را از همان روز اول شهیدان زنده صدا می زدند،
گفته های مرد افعانی،خیالت را دوباره به شامات می کشاند؛و می خواهی بدانی بچه هایت چه شکلی تکه پاره شده اند؛ و حل چنین معمایی به زمان نیاز دارد باید بگداری به حساب آینده و گذشت زمان، تا سرو کله ی یک مرد جنوبی پیدا شود و بگوید از این سوژه خوشش آمده برای نوشتن،و بیشتر از مادرشان خوش دارد ببیند حادثه چطور اتفاق افتاده....و هی چندمدت یک بار زنگ بزندبه تو،و بگوید که سفر دارد جور میشود.کار به جایی بکشد که تو دیگر حرفش را جدی نگیری،اما در سومین غروب از زمستان،بین دو نماز،گوشی ات زنگ بخورد و ببینی باز همان مرد تکیده ی جنوبی ست؛همان که بنا داشت برود تدمر و ابروییِ یک،و محمد تانک و دیگر همرزمان بچه هایت را پیدا کندو بپرسد حادثه چه شکلی بوده؟شب بود با روز؟اول مجتبی تیر خورد با مصطفی؟.....آخر برای آدم ها مهم است که این حوادث را بدانند؛مخصوصا برای یک مادر؛آن هم مادری مثل تو.
&ادامه دارد...
راوی:مادر شهیدان مصطفی و مجتبی و مرتضی بختی
درد عاشق را
دوایے بهتر از
معشووق نیست...
....و " عشق " یعنی حسین ♥️
❤️السلام علیک یا اباعبدالله الحسین علیه السلام ✋
#جان-فدا❤
❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋
http://eitaa.com/raviannoorshohada