eitaa logo
مجمع راویان نور شهدا (قرارگاه)
644 دنبال‌کننده
11.4هزار عکس
3هزار ویدیو
37 فایل
🌷 کانال ویژه راویان(سیره شهدا،دفاع مقدس و مدافعین حرم،جبهه مقاومت،انقلاب،پیشرفت،مکتب حاج قاسم و جهاد تبیین) 🌹اهداف:اعزام راوی،برگزاری دوره روایتگری،اردوی راهیان نور و راهیان مکتب حاج قاسم، برگزاری کنگره ویادواره شهداو... ⚘سیاری @Mojtabas1358 ۰۹۱۰۰۲۳۷۶۸۷
مشاهده در ایتا
دانلود
39.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚘توفیق حضور در منزل شهید معماریان و افتخار دیدار با مادر شهید، خانم اشرف سادات منتظری... ⚘صبح روز عاشورا بعد از قرائت زیارت عاشورا در عالم رؤیا دیدم چند نفر از شهدای عزیز از جمله فرزندم محمد در مسجد المهدی قم به دیدارم آمده و محمد پس از گفت‌وگو شال سبزی را که از خدمت سالار شهیدان آورده بود، روی پایم قرار داد... -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
یک روز همراه دخترم به سید محمد (گلزار) رفتیم دخترم شادی رو به من کرد وگفت : مامان نگاه ، عکس بابا !!! هرچه نگاه کردم چیزی ندیدم وقتی برگشتم علی زنگ زد ؛ و جریان را برایش تعریف کردم علـی خنـدید و گفت : واقعا دخترم درست دیده و راست میگه من جـام تـوی گلــزار شهـداست ... ده روز بعد خبر شـهادتش را آوردنـد.🕊 ✍ راوی : همسر شهید 💐ولادت : ۶٤/۰۱/۰۱ کازرون 🌹شهادت : ۹٤/۱۱/۱۶ سوریه ▫️عملیات آزادسازی نبل و الزهرا 🕊 @raviannoorshohada
🏴وقتی الگو زینب است ✍رهبر انقلاب: «اگر الگوی زن، زینب و فاطمه‌ی زهرا سلام‌الله علیها باشند، کارش عبارت است از فهم درست، هوشیاری در درک موقعیتها و انتخاب بهترین کارها؛ ولو با فداکاری و ایستادن پای همه چیز.» ✨شهادت بانوی صبر و استقامت حضرت زینب کبری (سلام الله علیها ) تسلیت✨ ۷۷/۰۸/۲۲ -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
📕✏️قصه دلبـــــــری❤️ قسمت-۲٠ چشمش برق میزد. گفت:«توهمونی که دلم میخواست، کاش منم همونی شم که تو دلت میخواد!» مدام زیر لب میگفت:«شکر که جور شد، شکرکه همونی که میخواستم شد، شکرکه همه چیزطبق میلم جلومیره، شکر» موقع امضای سندازدواج دستم میلرزید، مگرتمامی داشت. شنیده بودم باید خیلی امضابزنی، ولی باورم نمیشد تا این حد. امضاها مثل هم در نمی آمد. زیرزیرکی میخندید:«چرادستت میلرزه؟ نگاه کن! همه امضاها کج وکوله شده!» بعداز مراسم عقدرفتم آرایشگاه، قرارشدخودش بیاید دنبالم. دهان خانواده اش باز مانده بود که چطور زیرباررفته بیاید آتلیه. اصلا خوشش نمی آمد، وقتی دید من دوست دارم، کوتاه آمد.ولی وقتی آمدآنجا، قصه عوض شد. سه چهارساعت بیشتر نبود که باهم محرم شده بودیم. یخم بازنشده بود، راحت نبودم. خانم عکاس برایش جالب بود که یک آدم مذهبی با آن ظاهر، اینقدرمسخره بازی درمی آورد که درعکسها بخندم. همان شب رفتیم زیارت شهدای گمنام دانشگاه آزاد. پشت فرمان بلندبلندمیخواند:«دست من و تو نیست اگر نوکرش شدیم/خیلی حسین زحمت ما راکشیده است» کنارقبور شهداشروع کرد به خواندن زیارت عاشوراودعای توسل. یادروزهایی افتادم که با بچه ها می آمدیم اینجاواو همیشه ی خدااینجا پلاس بود. بودنش بساط شوخی رافراهم میکردکه«این باز اومده سراغ ارث پدرش» ادامه دارد.. راوی: مرجان درعلی همسرشهیدمدافع حرم محمدحسین محمدخانی -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
دُنیـٰامُشتش‌رابازڪرد؛ شُهـداگل‌بودنـد ؛ مـٰاپُـوچ!" خُـداآنهـارابُـرد،زمـٰان‌‌مـٰارا... -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
🔳 🛑شهید مدافع‌حرم که در روز وفات حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به شهادت رسید! 🖤شهید ▪️تاریخ شهادت: ۱۳۹۵/۰۲/۰۴ ▪️محل شهادت: دلامه سوریه 📿هدیه به روح مطهر شهید صلوات📿    ❁اللَّهمَّ‌صَلِّ‌عَلَى‌مُحمَّـدٍوآل‌مُحَمَّد❁ -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
🌹مراسم گرامی داشت عملیات والفجر ۸ 👈 زمان : پنج شنبه ۲۰ بهمن ماه، ساعت ۹ صبح 👈مکان: کرمان، حسینیه ثارالله ⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘⚘ 🌹مکتب حاج قاسم عزیز ❤ جان فدا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani http://eitaa.com/raviannoorshohada http://eitaa.com/sayarimojtabas ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌http://eitaa.com/dokhtaranehajqasem1 http://eitaa.com/banovaneshahideh https://eitaa.com/joinchat/3745972272Cee77d956b0 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
📕✏سه نیمه سیب🍎 ⚘🌱و تو ذوق میکنی که قرار است پاسخی برای پرسش ها پیدا شود.برای همین است که مرد جنوبی را دعا میکنی،و منتظرمیمانی تااز خودِتدمر زنگ بزند.... زنگ می زند و از مردی که سید علی کسی که مهمان خانه اش بود ،معرفی کرده بود ،میگوید. اسمش سیدمصطفی . سید علی میگوید:سید مصطفی مسئول تیپ مستقر در کاخ،روز حادثه آنجا بوده،و حتی بین پیکرها ،پای مصطفی را با پای برادرش اشتباه گرفته و کُلی برای برادر زنده خودش گریه کرده... وای آبجی چه حالی داشتم در آن لحظه ها!یک لحظه حس کردم نکند خودِمصطفی تو باشد؛آخر نگاهش با نگاه مصطفی توی عکس ها مو نمیزد.بلند شدم بغلش کردم و دو بازویش را گرفتم و تکان تکان دادم و پرسیدم"تو واقعا اونجا بودی؟" هنوز احساس شرم و بیگانگی داشت. گفت:بزارفردا سر محل همه چی را بگم و شما ضبط کنید... پشت بخاری نفتی،کنارم نشست.سید علی ازمن بیشتر احساس خوشحالی میکرد.احساس اینکه یک راوی زنده برای میهمان نویسنده اش پیدا کرده، از من خواستند درباره ایران برایشان بگویم،همه مشتاق شنیدن بودند.به آنها اطمینان دادم جمهوری اسلامی ،از این ترقه بازی ها کم ندیده،و ملت ما مقتدرتر از آن است که اجازه بدهد چند جوان ناآگاه،آلت دست جبهه ی عبری و عربی منطقه شوندو بار استکبار را به مقصد برسانند. &ادامه دارد... راوی:مادر مصطفی و مجتبی و مرتضی بختی -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
براۍِ آنچہِ اعتقاد دارید ؛ ایستادگۍ کنید حتـے‌ اگر  هزینھ‌ِاش تنھا ایستادن باشد '🌱• شھیدمتوسلیان -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
📕✏️قصه دلبـــــــــری❤️ 21 سفره خاطراتش راباز کردکه به این شهدا متوسل شده که پای کارش باشد. حتی آمده واز آنها خواسته بتواند راضی ام کند به ازدواج. میگفت قبل اینکه قضیه ازدواجمان مطرح شود، خیلی از دوستانش می آمدن و درباره ی من از او مشورت میخواستن. حتی به او گفته بودند که برایشان از من خواستگاری کند. غش غش می خندید که «اگه می گفتم دختر مناسبی نیست، بعدا به خودم می گفتن پس چراخودت گرفتیش؟ اگه هم میگفتم براخودم میخوام که معلوم نبود بعدا تو بله بگی!» حتی گفت:«اگه اسلام دست وپام رو نبسته بود دلم میخواست شمارو یه کتک مفصل بزنم!» آن کل کلهای قبل ازدواج، تبدیل شدن به شوخی وبذله گویی. آن شب،هرچه شهید گمنام درشهر بود را زیارت کردیم. فردای روز عقدرفتیم خانه خاله ی مادرش. آنجاهم یک سرقضیه وصل میشد به شهادت. همسرشهید بود، شهیدموحدین. روز بعد عقد نرفتم امتحان بدم. محمدحسین هم ظهر امتحان داشت. بااعتمادبه نفس درس نخوانده رفت سرجلسه امتحان.قبل امتحان نشسته بود پای یکی از رفقایش که کل درس را درده دقیقه برایش بگوید.جالب اینکه آن درس راپاس کرد.قبل امتحان زنگ زد که:«دارم میام ببینمت»گفتم:«بروامتحان بده که خراب نشه»پشت گوشی خندید که«اتفاقادارم میام که خراب نشه»آمد.داخل حیاط ایستاد،چند دقیقه ای صحبت کردیم.دوباره این جمله راتکرار کرد:«توهمونی که دلم خواست،کاشمنم همونی بشم که تو دلت میخواد!»رفت که بعد امتحان زود برگردد. ادامه دارد.... راوی: مرجان درعلی همسرشهید مدافع حرم محمدحسین محمدخانی -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada http://eitaa.com/maktabehajqasemsoleimani
حسیـــن جان...💚 ☀️هر روز،صبح زود، زیارٺ ڪنم تو را 🕌تا روبروے گنبدتان مےدهم سلام 💚هرجاڪه صحبٺ ازتو شدوذڪرخیرتو 🙏دستم بہ سینہ،عرض ادب ڪردم،احترام ❤️السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَيْنِ 💚وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ❤️وَ عَلَى أَوْلاَدِ الْحُسَيْنِ 💚وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْن -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada
🍃داداشش می‌گفت: یبار به نیابت از بابک رفتیم . موقع برگشت به خودم میگفتم یادش بخیر هروقت میرفت زیارت یه چیزی با خودش برام میاورد😔 🌼رسیدیم خونه، شب دیدم بابک با یه ساک🛍 بزرگ داره میاد. وقتی رسید یه کتاب بهم داد و گفت اینو برای تو آوردم. تشکر کردم و گذاشتمش رو میز کنار دستم📚 🍃صبح که بیدار شدم دیدم روی همون میزه‼️با تعجب کتاب رو برداشتم دیدم روش نوشته ارتباط باخدا، به مادرم گفتم این کتاب از کجا اومده؟ گفت مال گذاشتمش دم دست..💔 🌷 ‌‎‌‌‌‎ -فدا❤ ❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋❄🦋 http://eitaa.com/raviannoorshohada